هنگامی که شرمنده میشویم ممکن است نگاهمان را بدزدیدم، صورتمان سرخ شود و سعی کنیم با دستهایمان آن را بپوشانیم، در صندلی فرو رویم، با دستهایمان غیرارادی بازی کنیم. نمیتوانیم سرخی چهره، تن صدا، و یا نگاهی که میدزدیم را کنترل یا پنهان کنیم. ما احساس می کنیم در کانون توجه قرار گرفتهایم و همه به ما خیره شدهاند. و تمایل پیدا میکنیم با فرار کردن خود را از این وضعیت نجات دهیم.
شرم [۱] عاطفهای است که در ادبیات روانتحلیلی به اندازه کافی مورد توجه واقع نشده و در نتیجه به خوبی فهمیده نشده است. اکثر مطالعات بر عاطفه گناه تاکید کردهاند که تعارض درونی میان ایگو و سوپر ایگو را نشان میدهد. در ابتدا شرم پاسخی به احساس تقبیح شدن از سوی محیط ولی گناه حس نگرانی درباره عواقب پنداشته میشد. سپس در سالهای اخیر مولفههای بیشتری به تعریف تجربه شرم اضافه شده است. تعریف شرم به دو دلیل از توصیف آن سخت تر است؛ الف) شرم یک تجربه همگانی است که با زبانهای مختلف مفهومسازی میشود، پس هر فردی ممکن است با زبان خود این تجربه را تعریف کند، ازاین رو ممکن است تعاریف مختلفی از این تجربه وجود داشته باشد. ب) ممکن است این مفهوم تحت تاثیر فرهنگ، افراد یا آسیبشناسی افراد قرار گیرد و این امر تعریف شرم را سختتر میکند. گویی توصیف تجربه شرم شبیه مثالِ توصیف فیل در اتاق تاریک است.
ریشه لغت شرم:
ریشه کلمه شرم از کلمات هند و اروپایی Skam یا Skem میآید که به معنی پنهان کردن است. کلمه انگلیسی skin، camera، chamber (که از واژه یونانی kamara میآیند) و کلمات هندی KAMARA (اتاق) و KAMBAL (پتو) ریشه یکسانی دارند. این کلمات شرم را به معنی پنهان کردن پیوند میدهند و جنبههای بصری و محافظتی آن را پررنگتر میکنند. همانطوری که تویتچل[۲](۱۹۷۷) و آیرز[۳](۲۰۰۳) اشاره کردهاند، در چندین زبان اروپایی دو کلمه برای شرم وجود دارد. کلمات scham (آلمانی) وpudeur (فرانسوی) تقریبا به معنی تواضع[۴] و کلمات schande (آلمانی) و honte (فرانسوی) به معنی خفت [۵] میتواند ترجمه شود که نزدیک به معنی شرم هستند. یونانیها برای توصیف شرم از دو کلمهAidos وAischron و هندی ها از سه کلمه sharam و lajja وapmaan استفاده میکنند. انگلیسی ها دو واژه برای شرم ندارند، اما به شکل جالبی دو کلمه متضاد برای عاطفه شرم دارند: shameless و unashamed. معانی و کابرد متفاوت این دو کلمه ماهیت دوگانه شرم را نشان میدهد. Shameless: دلالت ضمنی منفی دارد، یعنی بیحیایی و نداشتن آداب مرسوم اجتماعی، درحالیکه unashamed اغلب دلالت ضمنی مثبت دارد، یعنی عدم پشیمانی و گستاخی. تویتچل (۱۹۷۷) معتقد است که هر دوی این واژه ها عملا به یک معنا هستند، یعنی هردوی آنها دلالت بر این دارند که” نداشتن هیچ گونه شرم چیزی است که خودش شرمآور است”.
تعریف شرم بر اساس نظریهپردازان تحلیلی :
سلمان اختر(۲۰۰۹): دیکشنری جامع روان تحلیلی
“شرم به تجربه دردناکی اشاره میکند که شامل پنج مولفه زیر است:
۱) فروپاشی عزت نفس
۲) احساس تحقیر
۳) گسستگی انسجام خود که به موجب آن فرد فراموش میکند چند دقیقه قبل چه کسی بوده است.
۴) حس انزوا و فاصله گرفتن از گروه
۵) حس زیر ذره بین قرار گرفته شدن توسط افراد منتقد.
سال ۲۰۱۲:
سپس سلمان اختر در تعریف شرم بر حسی از مواجهه با خود[۶]، مولفه بصری و افزایش در آگاهیِ خود تاکید میکند.
سال ۲۰۱۳ :
او شرم را در مقابل گناه قرار داده و علاوه بر آن اضافه میکند که شرم اغلب با نشانههای بصری مثل سرخ شدن همراه است که ناشی از دور شدن از ایگوی ایده آل است که به فرد فشار میآورد تا خود را پنهان کند و این حس از گناه بدویتر است. سپس تعدادی دفاع در مقابل شرم فهرست میکند: خودبزرگبینی نارسسیستیک، کناره گیری، تغییر از منفعل به فعال، شرمنده کردن دیگران.
هلن لوییس[۷] (۱۹۷۱):
او شرم را به شاخههای زیر تقسیم میکند:
الف) شرم به صورت هشیارانه تجربه شده.
ب) شرم فرعی[۸]: هنگامی که شرم تجربه میشود، اما کانون توجه فرد نیست.
ج) شرم ناهشیار: هنگامی که شرم بدون آگاهی از آن تجربه میشود.
اندرو موریسن[۹] (۱۹۸۹):
او از شرم انکار شده سخن میگوید، شرمی که فرد در مقابل آن از خود دفاع میکند و خارج از حیطه آگاهی قرار دارد.
جین میلیتون موس[۱۰] (۱۹۹۰):
او شرم را به دو شاخه زیر تقسیم میکند:
شرم موقتی[۱۱] و شرم ناتوانکننده[۱۲] که شدیدتر و بادوامتر است و افراد در این موقعیت احساس میکنند که نه تنها اشتباه کردند بلکه آنها خود شکست و اشتباه هستند.
مایکل لوییس[۱۳] (۱۹۹۲):
شرم را به صورت “همه جا حاضر” [۱۴] در نظر گرفته است و از یک طرف آن را از خجالتی بودن، تواضع و از طرف دیگر از گناه متمایز کرده است و تاکید میکند که همیشه به سادگی نمیتوان آنها را به طور عینی از یکدیگر تمیز داد.
مری آیرز (۲۰۰۳):
او درباره شرم مطلق صحبت میکند که منجر به تکه تکه شدن و تهی شدن خود میشود و این نوع شرم را از شکل تجربه روزمره شرم متمایز میکند و بر موقتی بودن شرم روزمره تاکید دارد.
دیدگاههای تحلیلی درباره شرم:
فروید:
فروید (۱۹۲۴، ۱۹۲۳) رشد گناه را حاصل مبارزه بین تمایلات اودیپال و تنبیه سوپر ایگو میدانست. او درباره شرم صحبت کمی کرده است. اگرچه او(۱۹۳۰) پیشنهاد داده بود که تجربه شرم مشتق از حس در معرض دید دیگران قرار گرفتنی است که در دوره آسیبپذیریهای ژنیتال ایجاد میشود. او در سال ۱۹۳۳ شرم را ویژگی زنانه و نقص در زنان در نظر گرفته بود. فروید به این نتیجه رسیده بود که شرم در میان “نیروهای سرکوبگر[۱۵]” بر علیه غریزه جنسی عمل میکند. او معتقد بود که سیمپتومهای تبدیلی هیستریک تلاشی هستند برای اجتناب از دوباره تجربه کردن شرمی که با اغواگری جنسی در دوران کودکی همراه میشود.
شرم در چنین شکل علامتی، محرک دفاع در نوروز بود. اگرچه در انحراف جنسی[۱۶]، غزیزه جنسی میتواند به طور حیرت انگیزی به منظور باطل کردن سد شرم عمل کند. علیرغم این تفاوت در نقش دینامیک شرم در این دو پاتولوژی، فروید (۱۸۹۷) میان آنتوژنی (رشد شناسی) و شدت شرم در میان دو جنسیت زن و مرد تفاوت قائل میشود. او (۱۹۰۵) معتقد بود که رشد شرم در ” دختربچهها نسبت به پسربچه ها زودتر و با مقاومت کمتر رخ میدهد”. در نتیجه تمایل به سرکوب سکسوالیته در دختران بیشتر است. این تفاوت در دوران بلوغ، هنگامی که دخترها نسبت به امیال جنسی منزجرتر و پسرها متمایلتر میشوند، برجستهتر میشود. فروید (۱۹۰۸) همچنین اشاره کرده است که کارکردهای شرم به صورت نیرویی قوی باعث سرکوبی تکانههای اروتیک مقعدی و بعدا باعث واکنش وارونه میشود.
بعدها او مشاهده کرد که ” به شکل قابل توجهی، واکنش شرم به شدت با تخلیه غیرارادی مثانه (خواه در طول روز یا شب) ارتباط دارد. همچنین شرم ارتباطی نسبی هم با بیاختیاری روده دارد، ولی نه به شدت ارتباط آن با تخلیه غیرارادی مثانه “. فروید باور داشت که چنین واکنشهایی بازنمود پیامدهای تمدن بشری است، ایدهای که در کتاب تمدن و ملالتهای آن (۱۹۳۰) بر آن تاکید کرده است. حوزه دیگری که در آنجا فروید درباره شرم صحبت کرده است مبحث رویا است. او از رویای مشترک کاملا برهنه بودن در مکانهای عمومی صحبت کرده است که با احساس اضطراب و شرم همراه هستند. به نظر میرسد که افراد در این رویا متوجه حالت برهنه بودن خود نیستند. فروید چنین رویاهایی را به تجربه دوران کودکی از نمایش خود نسبت میدهد که در این تجربه “وحشت والدینی[۱۷]” (واقعی یا بازیگوشانه) توسط فرایند تحقق آرزو معکوس میشود.
فروید(۱۹۰۸) همچنین میان گناه و شرم تمیز قائل بود :” بزرگسالان از فانتزیهایش شرمسار هستند و آنها را از افراد دیگر پنهان میکنند. آنها فانتزیهایشان را به عنوان خصوصیترین تعلقاتشان گرامی میپندارند و ترجیح میدهند به عنوان یک قانون به گناهشان اعتراف کنند تا اینکه فانتزیهایشان را به کسی بگویند”. سرانجام فروید (۱۹۱۴) اشاره میکند که احساس تحقیر، که خودش منشا حس شرم است، از شکست در برآورده شدن آرزوهای نارسسیستیک ایگوی ایده آل نشات میگیرد.
نظریه فنییچل[۱۸] (۱۹۵۴):
او درباره شرم مفصل صحبت کرده است و نتیجه گرفت که ارتباط عمیقی میان شرم و اروتیسم مجاری اداری وجود دارد. او با اشاره به نظر فروید (۱۹۱۸) معتقد بود درحالی که بی اختیاری مدفوع در بچهها منجر به تنبیه مستقیم میشود، اما والدین هنگام بی اختیاری ادرار (شامل خیس کردن رختخواب) یا ادرار عمدی، برای کودکان تجربه شرم را میسازند. درونی سازی این واکنشهای والدینی باعث آسیبپذیری نسبت به شرم میشود، مخصوصا هنگامی که لذت مجاری اداری و (و مشتقات آن) در حال تجربه شدن باشد. همچنین او اشاره کرده است که شرم ممکن است به صورت دفاعی در مقابل نمایشگری عمل کند.
نظریه اریسکون (۱۹۵۰):
یکی از مراحل رشدی توصیف شده توسط اریک اریکسون (۱۹۵۰) مرحله “خودمختاری در مقابل شرم و تردید” است. این مرحله (سه سالگی) طیفی است که در یک سر آن “شرم و تردید”و سر دیگر آن حس خودمختاری وجود دارد. او معتقد بود که شرم و گناه دو مولفه به شدت در هم تنیدهای هستند که به خوبی فهمیده نشدهاند. او تجربه شرم را به مرحله مقعدی رشدی مربوط میدانست. در این مرحله وظیفه کودک رشد خودمختاری بدون تجربه شرم یا تردید به خود است. کودک به منظور رسیدن به این تجربه در ابتدا نیاز به احساس امنیت و اعتماد دارد. بدون اعتماد، کودک حسی از خودِ بد یا ناقص را درونیسازی میکند.
از نظر اریکسون (۱۹۶۳)، شرم تجربه دردناکی است که فرد در آن حس درونی بیکفایتی یا خودِ ناقص دارد. عدم کنترل خود و کنترل بیش از حد والدین منجر به تجربه شرمی بادوام میشود. این تجربه ناشی از حس در معرض دید قرار گرفته شدن و آگاهی از مشاهده شدن توسط دیگران است. اریکسون معتقد است که” تردید برادر شرم است” و اضافه میکند که حس تردید همراه است با نامطمئن بودن درباره اینکه چه کسی (والدین یا کودک) مسئول کنترل اسفکنتر کودک و حسی از عاملیت به طور کلی است .
پیرز و سینگر[۱۹] (۱۹۵۳):
آنها معتقدند که ریشه شرم در تنش میان ایگو و ایگوی ایدهآل است. طبق نظر آنها هنگامی که فرد به هدف مطلوباش نمیرسد و یا در برآورده کردن تصویر ایدهآل از خودش شکست میخورد شرم ایجاد میشود. آنها اهمیت تاثیر تجربه شکست در نزد همسالان و همشیرهها و درونی سازی چشم انداز آنها نسبت به خود را به مراتب بیشتر از تاثیر آن در نزد والدین میدانند.
دیدگاه کوهوت:
کوهوت در بررسی تجربه شرم بر خود تاکید می کند. نظر او درباره شرم طی سه مرحله شکل گرفته است:
الف) سال ۱۹۶۶: در ابتدا هنگامی که کوهوت نظریاتش را در مدل ساختاری ذهن مطرح کرده بود، او (۱۹۶۶) پیشنهاد کرده بود که شرم به دلیل شکست ایگو در “فراهم کردن یک تخلیه مناسب برای مطالبات نمایشگرایانه خودِ نارسسیستیک” است. طبق این فرمولبندی ایگوی ایدهآل تلاش میکند تا نمایشگری در حداقل حفظ بماند و در نتیجه با سوپرایگو متحد میشود.
ب) سال ۱۹۷۱: او فرمول بندیاش را تغییر داد و پیشنهاد کرد که شرم ” به علت طغیان ایگو با نمایشگری غیرخنثی[۲۰] است، نه به خاطر ضعف ایگو درمقابل سیستم بسیار قوی ایدهآلها “.
ج) سال 1972: او فوران “خشم نارسسیستیک” در تجربه تحقیر و شرم را مطرح میکند. او همچنین بیان میکند که در طول دوران میانسالی فرد متوجه میشود که رویاهایش برآورده نشده یا حتی نزدیک به برآورده شدن هم نبوده است، بنابراین تجربه غم و شرم عمیقی رخ میدهد.
کوهات (۱۹۷۷) به زمان اشاره میکند:
“افراد میانسالی که احساس میکنند شکست خوردهاند و نمیتوانند این شکست را در طی زمان و با انرژی هایی که هنوز در اختیار دارند اصلاح و ترمیم کنند، درماندگی مطلق یا افسردگی بدون گناه و خشم معطوف به خود تجربه میکنند. خودکشیهایی که در این دوره اتفاق می افتد نشاندهنده سوپر ایگوی تنبیهگر نیست، بلکه برای فرد عملی شفابخش[۲۱] است- آرزویی است برای زدودن حس غیرقابل تحمل سرافکندگی و شرم بینامی که نتیجه تشخیص شکستِ نهایی همه جانبه است”.
لیون وارمسر[۲۲] :
او معتقد است عاطفه شرم میتواند پنهان یا آشکار باشد و میتواند اضطرابهای عمیقتری مانند اضطراب اختگی و اضطراب جدایی را پنهان کند. از سوی دیگر، شرم خودش میتواند به صورت دفاعی درمقابل خودبزرگبینی دوباره فعال شده، القای شرم به دیگران، شخصیت زدایی و بروز مازوخیستیک تنزل و پستی عمل کند. ورمسر میان شرم و گناه به دو طریق تمیز قائل میشود:
الف) شرم به دو شکل احساس می شود: شرم درباره کارکرد مواجهه با خود و شرم درباره محتوی آنچه افشا میشود درحالیکه، گناه چنین تقسیمات درونی ندارد.
ب) شرم عمیقتر است و معطوف به خود است، درحالیکه گناه تجربه یک ایگوی منسجمتر است و اساساً معطوف به ابژه است. همچنین او معتقد است از نظر پدیدار شناختی نیز تفاوتهایی وجود دارد: شرم ممکن است به صورت محافظ فرایند اولیه تفکر محسوب شود یعنی زبان ِخود، در حالیکه گناه ممکن است همان هدف را برای فرایند ثانویه تفکر ارضا کند، یعنی زبان روابط ابژه.
او محتوی شرم را به ۶ شاخه زیر تقسیم میکند:
ا) من ضعیف هستم.
۲) من کثیف هستم و چندش آور به نظر می آیم.
۳) من ناقص هستم.
۴) من کنترلی بر روی ذهن و بدنم ندارم.
۵) من از نظر جنسی با رنج کشیدن و تحقیر برانگیخته میشوم.
۶) من میترسم که نشان دادن خودم به دیگران باعث تنبیه و مسخره شدنم شود.
موریسن[۲۳] (۱۹۸۹) :
او شرم را اساسا تجربهای درباره خود میداند، از این رو معتقد است که آن در مدل ساختاری سهگانه ذهن به درستی فرمولبندی نشده است. او معتقد بود که هسته اصلی شرم مربوط به هویت و خود است؛ در واقع” عاطفه ناخوشایند اصلی در پدیده نارسسیستیک شرم است”. موریسن اشاره کرده است که:
“در پی تحقق جدایی و وابستگی به ابژه، دائما جدالی پرتنش میان بزرگ منشی نارسسیستیک و کمالگرایی و حس قدیمی خود (به صورت ناقص، ناکافی و پست) وجود دارد. همچنین جدال مشابهای میان آروز برای خودمختاری مطلق و آرزو برای ادغام کامل و مجدد با فانتزی فرافکنی شده ایده آل وجود دارد. بنابراین شرم و نارسسیزم اطلاعاتی درباره یکدیگر میدهند، به این صورت که ابتدا خود تنها، جدا افتاده و کوچک تجربه میشود و مجدداً به طور بزرگمنشانهای درتلاش برای کامل بودن و اتحاد دوباره با ایدهآلش تجربه میشود.” موریسن با استناد به نظر کوهوت معتقد است که شرم در درجه اول منعکس کننده شکست خودابژه[۲۴] در برآورده کردن نیازهای متناسب با سن خود است، مخصوصا آنهایی که خود تلاش میکند تا از طریق بدست آوردن ایدهآلش به قدرت برسد.
به طور خلاصه می توان ویژگی های زیر را به عنوان مولفههای اصلی شرم در نظر گرفت: (سلمان اختر، ۲۰۱۶)
- فروپاشی عزت نفس
- احساس حقارت
- گسستگی انسجام خود
- حس انزوا و اختلال عملکرد در محیط
- احساس در معرض دید قرار گرفتن بوسیله دیگران مهم، مخصوصا ًاز سوی گروه همسالان.
حس خود ناقص:
همان طور که در سطور بالا اشاره شده است، نظریهپردازان تحلیلی بعدی دیدگاه فروید را تعدیل کرده و معتقد بودند که شرم ناشی از تعارض میان ایگو و ایگوی ایده آل است (پیرز و سینگر، ۱۹۵۳). شرم هنگامی ایجاد میشود که “ایگوی ایده ال به هدفش نمیرسد و بنابراین شکست میخورد” (موریسن، ۱۹۸۳). شرم تمام خود را در برمیگیرد و پاسخی نارسسیستیک نسبت به برآورده نشدن اهداف ایگوی ایده آل است. اچ بی لوییس[۲۵] (۱۹۷۱) معتقد است که دفاعهای مختص در برابر شرم پنهان شدن یا فرار کردن است. تناقض در اینجاست که هنگامی شخص احساس شرم میکند تمایل به فرار کردن یا پنهان شدن ایجاد میشود، اما فرد همزمان خطر رها شدن را نیز تجربه میکند (لوین[۲۶]، ۱۹۶۷؛ پیرز و سینگر ، ۱۹۵۳).
ایگوی ایدهآل نشاندهنده درونی سازی ارزشها، اخلاقیات و ابژه ایدهال شده است، بنابراین هنگامی که ایگوی ایده آل به اهدافش نمیرسد، فوراً تردید در هویت فردی ایجاد میشود و آسیبپذیریهای نارسسیستیک ظاهر میشود (لوین، ۱۹۶۷). هنگامی که نقصی در حسِ خود وجود دارد ” شرمِ حاصل با کاهش عزت نفس نارسسیستیک همراه میشود” (موریسن، ۱۹۸۳). بنابراین، هنگامی که فردی تصور خود ایده آل را از دست میدهد، او شرم را نیز تجربه میکند.
بر طبق نظر سورینو، مک نوت و فدر[۲۷] (۱۹۸۷)،
“شرم ارتباط نزدیکی با اضطراب درباره از دست دادن عشق ابژه[۲۸] دارد که ممکن است در هر مرحله رشدی تجربه شود. شرم ممکن است با تجربههای زیر در ارتباط باشد: با تجربه خود به صورت حریص، وابسته و نیازمند به مادر؛ خود به صورتی که تحت کنترل نیست یا ناتوان برای عمل کردن است؛ خود به صورت ژنتیکی ناقص؛ خود به صورت تحقیر شده در شکست اودیپال ؛ و خودی که در روابط، به خاطر انتظارات سوپر ایگو، به صورت بد تجربه میشود”.
از نظر فروید (۱۹۲۳) ایگو “اول از همه یک ایگوی بدنی است”. برای درک حس خود ناقص که منجر به تجربه شرم میشود، ابتدا باید مرحله پیش کلامی و پیش اودیپال رشدی را فهمید. در این مرحله تصویری که فرد از بدنش و خودش دارد ایده آل میشود (سویرینو، مک نوت و فدر، ۱۹۸۷). هنگامی که شخصی حس نقص در خود دارد، عاطفه غالب در اغلب مواقع شرم است. تجربه این عاطفه منجر به کاهش عزت نفس و حس عیب داشتن میشود (موریسن، ۱۹۸۳). این افراد اغلب “تصور بدنی ناقص، تحریف شده و مبهم را تجربه میکنند که بر رشد ایگو تاثیرات آسیب شناختی دارد” (بلوس[۲۹]، ۱۹۶۰).
هنگامی که کودکی خود را به صورت ناقص تجربه میکند آن حس تبدیل به یک ضربه نارسسیستیک میشود و به شکل نمادین معادل بدی تجربه میشود و با اضطراب عدم انسجام و اختگی[۳۰] درهم آمیخته خواهد شد (یانوف[۳۱]، ۱۹۸۶). فروید بر اهمیت رابطه مادر-نوزاد در کمک به کودک برای اینکه احساس ناقص بودن نکند اشاره کرده است. فروید (۱۹۳۳) اشاره کرده است که “آسیب پذیریهای نارسسیستیک ویلهلم دوم[۳۲] به خاطر نقص فیزیکی بازویش نبوده است، بلکه نتیجه صرفنظر کردن مادرش از عشق دادن به او بوده است، زیرا مادرش نمیتوانست نقص فیزیکی پسرش را تحمل کند.
هنگامی که فرد احساس میکند تمام حس خود او ناقص است، اغلب حسی از ناامیدی تجربه میکند که هرگز به اندازه کافی خوب یا دوست داشتنی نخواهد بود. “حس نقص مشخصا به عنوان یک واقعیت[۳۳] تجربه میشود، واقعیتی که از نظر هیجانی عمیقاً درون فرد نقش بسته میشود. در همان زمان حس نقص معمولا به صورتی مبهم و سخت تعریف میشود و نمیتوان به راحتی بیان کرد که چه چیزی اشتباه است (کویین[۳۴]، ۱۹۸۶). کویین حسِ خودِ ناقص را به عنوان مصالحه درک میکرد؛ تلاش برای حل و فصل تعارضات میان ایگو و سوپر ایگو یا ایگوی ایده آل .
تفاوت شرم و گناه:
شرم شباهت زیادی با گناه دارد، هر دو هیجانهایی هستند که باعث آشفتگی و عزت نفس پایین میشوند. در برخی مواقع هر دو کارکرد مناسبی برای فرد دارند و در عین حال هر دوی آنها ممکن است فرد را به سمت رفتارهای خودزنی و خودکشی سوق دهند. اما دارای تفاوت های زیر نیز هستند:
- شرم تجربه بصری است، اما گناه شنوایی است.
- شرم درباره تعارضهایی مربوط به نمایشگری است، درحالیکه گناه درباره تعارضهایی مربوط به خطا کردن است.
- شرم متمرکز بر خود است، اما گناه متمرکز بر ابژه است.
- شرم علائمی مانند تپش قلب و سرخ شدن چهره دارد، درحالیکه گناه چنین علائمی را ندارد.
- شرم ناشی از شکست در رسیدن به تصوری مطلوب از خود است، درحالیکه گناه ناشی از نافرمانی از قدرت واقعی یا درونی شده است.
- از نظر ساختاری شرم پیامد تنش میان ایگو و ایگوی ایده آل است، در حالیکه گناه پیامد تنش میان ایگو و سوپر ایگو است.
- از نظر رشدی شرم زودتر از گناه شکل میگیرد.
- شرم به فرد فشار می آورد تا خودش را پنهان کند، در حالیکه گناه به فرد فشار میآورد تا اعتراف کند.
- دفاع های در مقابل شرم شامل خودبزرگبینی نارسسیستیک، انزوای اجتماعی و شرمنده کردن دیگران است، درحالیکه دفاعهای در مقابل گناه شامل سرزنش دیگران، ترسیدن از تنبیه بیرونی و خودزنی مازوخیستیک است.
سلمان اختر
منبع:
پیوست:
[۱] Shame
[۲] Twitchell
[۳] Ayers
[۴] modesty
[۵] disgrace
[۶] self-exposure
[۷] Helen Lewis
[۸] Bypass
[۹] Andrew Morrison
[۱۰] Jane Middleton-Moz
[۱۱] temporary
[۱۲] debilitating
[۱۳] Michael Lewis
[۱۴] ubiquitous
[۱۵] repressing forces
[۱۶] perversion
[۱۷] the parental horror
[۱۸] Fenichel
[۱۹] Piers & Singer
[۲۰] un-neutralized exhibitionism
[۲۱] Remedial act
[۲۲] Leon Wurmser
[۲۳] Morrison
[۲۴] Selfobject
[۲۵] H. B. Lewis
[۲۶] Levin
[۲۷] Severino, McNutt, & Feder
[۲۸] love of the object
[۲۹] Blos
[۳۰] disintegration anxiety, [and] castration anxiety
[۳۱] Yanof,
[۳۲] اخرین قیصر آلمان و پادشاه پروس
[۳۳] fact
[۳۴] Coen