برخی اوقات ما به خاطر کمال‌گرایی، اهمال کاری می‌کنیم: یعنی آنقدر نسبت به کامل بودن نتیجه کار حساس هستیم که از شروع کردن، هراس داریم.

در ابتدای کار، هیچ چیز به نظرمان درست نمی‌آید؛ اولین قدم را برمی‌داریم. ولی، آن‌قدر از خام بودن کیفیت کارمان وحشت زده می‌شویم، که از خودمان ناامید می‌شویم؛ به نظرمان کارمان بسیار ناقص‌تر از آن چیزی است که می‌خواهیم، در نتیجه، نا امید می‌شویم و دست از کار می‌کشیم. ما که آنقدر کمال‌گرا هستیم، نمی‌توانیم شکاف بین کارهایی که انجام داده‌ایم و کارهایی که تحسین می‌کنیم، را تحمل کنیم.

ما، مثل بازدیدکننده یک گالری هستیم که از زیبایی آثار شگفت زده شده یا مانند خواننده یک رمان هستیم که از دقت و ظرافت همه کلمات حیرت زده است، و در مقایسه با این آثار، کارهای خودش به نظرش رقت انگیز و ناامیدکننده می‌رسد.

برای کمک کردن به خودمان، ما باید (حتی اگر فقط در تخیلمان) به استودیوی هنرمند برویم، یا نویسنده را در حال نوشتن زیر نظر بگیریم. استودیوی هنری و اتاق کار، مکان‌هایی هستند که تقلای نویسنده و هنرمند برای خلق کردن قبل از اینکه اثری کامل خلق شود، در آن دیده می‌شود: می‌توانیم در آنجا نسخه‌های ناقص اولیه و یادداشت‌های ابتدایی‌ای که رها شده‌اند را ببینیم. می‌توانیم اشک‌های حاصل از ناامیدی، روزهای تلف شده، و مراحل متعدد تصحیحات و تغییرات را ببینیم. اینها به شکل غریبی، بسیار دقیق‌تر از نتایج تمیز آخر هستند. زیرا که به ما نشان می‌دهند که چقدر تلاش‌های ناقص ما طبیعی هستند و حقیقتا تاثیرشان در دست نیافتن ما به نتیجه نهایی، بسیار اندک است.

ما هنگامی می‌توانیم خلاق و سازنده بشویم که یاد بگیریم، خودمان را به خاطر اشتباهاتمان سرزنش نکنیم و به خاطر اشتباهاتمان از ادامه دادن ناامید نشویم و به خاطر داشته باشیم که هیچ کار موفقی در ابتدا کامل نبوده است و همواره با پذیرش اشتباهات و اصلاح آنها می‌توانیم به موفقیت برسیم.

منبع: