بیشتر ما با شروع سال نو به خودمان قول‌ ایجاد تغییراتی در سبک زندگی یا عادات رفتاری خویش می‌دهیم؛ همه می‌خواهیم رژیم غذایی سالم‌تری داشته باشیم، ورزش را اضافه و سیگار را ترک کنیم، گوشی را کم و مطالعه را بیشتر کنیم، به اهدافی که در سر داریم برسیم و خلاصه اینکه آدم بهتری شویم. اما این حقیقت که هر سال همان قول‌های سال گذشته را به خود می‌دهیم ما را به این نتیجه‌گیری بدیهی می‌رساند که اولاً در عمل کردن به قول‌های قبلی شکست خورده‌ایم، و دوماً این شکست‌‌‌ها ما را از دادن قول‌های جدید در سال نو منصرف نمی‌کند. اما چرا؟

یکی از تبیین‌های ممکن «سندرم امید واهی» (False Hope Syndrome) است. طبق این مدل، ابتدا افراد اهداف خودتغییری دشوار یا حتی غیرممکنی را به خود تحمیل می‌کنند. آن‌ها با انتظارات غیرواقع‌بینانه خود دربارۀ سرعت، میزان، راحتی، و نتایج تغییراتی که به دنبال آن هستند، بازی ازپیش‌باخته‌ای را آغاز می‌کنند (بماند که اغلب رفتارهایی که می‌خواهیم از شرشان خلاص شویم، ذاتاً رفتارهای جذاب و لذت‌بخشی هستند). اگرچه ممکن است افراد در ابتدا به موفقیت‌های کوتاه‌مدتی دست یابند، اما با گذشت زمان، حفظ تغییرات دشوار و دشوارتر می‌شود. یک یا چند لغزش در پیروی از عادات جدید به ترک کلی برنامه منجر شده و افراد در رسیدن به اهداف عملاً غیرممکنشان شکست می‌خورند! یک چهارم در همان هفتۀ اول!

افراد پس از شکست در دستیابی به اهداف مورد نظر، به جای آنکه به اجتناب‌ناپذیر بودن آن اذعان کنند، به‌نحوی خود را متقاعد می‌کنند که موفقیت با برخی اصلاحات جزئی در چنگشان خواهد بود. دسته‌ای دیگر شاید بپذیرند که اهدافشان دشوار (ولی نه غیرممکن) است، ولی ارزش تلاش‌های بیشتر را دارد. بنابراین افراد مجدداً تلاش می‌کنند، و موفقیت‌های محدود گذشته و امید به آینده نیز در این مسیر به یاری‌شان می‌آید، و این چرخه مجدداً تکرار می‌شود! تکراری که به مرور زمان به اعتماد به نفس ما ضربه می‌زند و درنهایت تغییر را دشوارتر می‌سازد.  

بااین‌حال، همۀ تلاش‌های ما برای تغییر به شکست منتهی نمی‌شوند. هرچه باشد آدمی به امید زنده است. زندگی نو، البته با تغییرات جزئی و تدریجی، می‌تواند از همین لحظه برای شما آغاز شود.