
رابطه درمانی، به روشهای مختلف به تغییر کمک میکند. اولا، تجربه یک رابطه متفاوت میتواند، منبع مهمی در درمان باشد. ثانیا، فرد از طریق درونی کردن کارکردهای درمانگر میتواند، تغییر کند. برای مثال، تجربه اینکه درمانگر برای فرد اهمیت قایل است و به او توجه میکند، تجربهای آرام بخش است که به فرد یاد میدهد، چگونه در مواقع لزوم خودش را آرام کند. در ابتدا، این میتواند از طریق شکل دادن یک بازنمایی ذهنی از درمانگر آغاز شود که بیمار از آن در هنگام اضطراب به صورت آگاهانه استفاده میکند. در طول زمان، ممکن است بازنمایی به صورت خودکار و ناخودآگاه فعال شود. در اینجا، باید تاکید کنیم که درونی سازی کارکرد درمانگر، نیازی به استفاده بازنمایی به صورت آگاهانه ندارد. در حقیقت، از طریق تعامل با درمانگر، الگوهای روابط بین فردی که در حافظه ضمنی فرد ذخیره شدهاند، میتوانند از طریق تجربیات جدید، تغییر داده شوند. در نتیجه، میتوان به رواندرمانی به عنوان روابط دلبستگی جدیدی نگاه کرد که پتانسیل بازسازی الگوهای دلبستگی شکل گرفته در دوران کودکی را دارند.
سومین طریقی که رابطه میتواند درمانی باشد، از طریق درونی سازی نگرشهای هیجانی درمانگر است. برای برخی از بیماران، این شامل رقیق کردن سوپرایگوی بیش از اندازه انتقادگر آنها است. بیمار شرع به درونی کردن موضع جستجوگر، کنجکاو و به دور از قضاوت درمانگر به مسائلی میکند که بیمار آنها را خجالت آور یا “بد” میداند. این فرآیند درونی سازی ممکن است از طریق تعبیرهای آشکار درمانگر یا ژستها، تن صدا و بقیه شکلهای ارتباط غیر کلامی صورت بگیرد.
همچنین بیمار میتواند راهکارهای آگاهانه برای خود تحلیلی را درونی کند. از این طریق، بیمار به درمانگر خود تبدیل میشود و میتواند به تجربیات درونی خود به همان روش درمانگرش نگاه کند. این راهکار به دفعات در نبود درمانگر، (مثلا در فاصله بین دو جلسه درمان یا در تعطیلات) هنگامی که بیمار شروع به تصور کردن یک دیالوگ با درمانگرش و همانندسازی با کارکرد تحلیلی درمانگرش میکند، دیده میشود. در حقیقت بیمار خودش را در ذهن درمانگرش پیدا میکند و یاد میگیرد از دید او به خود نگاه کند.
منبع:
Glen O. Gabbard, Long-term psychodynamic psychotherapy. American Psychiatric Publishing, 2004.