برای شروع درک مفهوم طمع با یکی از حکایت‌های ازوپ[۱] شروع می‌کنیم. کشاورزی غازی پیدا می‌کند که روزی یک عدد تخم طلا می‌گذارد. در ابتدا او غرق شادمانی و خوش شانسی‌اش بود ولی کم کم احساس کرد که نمیتواند برای هر تخم طلا بیست و چهار منتظر بماند. او فکر می کرد که درون شکم این غاز صدها تخم طلا وجود دارد و همه آنها را فوراً می‌خواست. او شکم غاز را پاره می‌کند و هیچ تخمی پیدا نمی‌کند. تنها چیزی که اتفاق می افتد این است که غاز می میرد و او طلایی که روزانه بدست می آورد را از دست می دهد. در واقع با کشتن غاز و طمعی که برای بدست آوردن فوری ثروت داشته است فقط شانس ثروتمند شدن را از دست می دهد. در این داستان کوتاه ازوپ با ظرافت زیادی همزیستیِ عطش افراطی، صبور نبودن، تسلی ناپذیری، حس نقص در همدلی، و ناسپاس بودن نسبت به افراد نیکوکار را نشان می‌دهد. درواقع همه این ویژگی‌های توصیفی و دینامیکی اساس طمع را تشکیل می دهند. با آنکه طمع ویژگی مهم بسیاری از اختلات شخصیتی شدید، که همراه با نارسسیزم، پارانوییا و نارضایتی است، اما متاسفانه در ادبیات روان تحلیلی توجه کمی به آن شده است.

جنبه‌های توصیفی طمع

فرهنگ لغت وبستر (Webster) طمع را به صورت ” عطش افراطی و نکوهیده” توصیف کرده است. به نظر می رسد که معنی این عبارت بدیهی و روشن است. اما با نگاه دقیق‌تر ابهام این تعریف مشخص می شود:

  • ابهام در ویژگی افراطی بودن عطش: اولین ویژگی یعنی” افراطی بودن” نشان می‌دهد که عطش فقط بعد از گذشتن از آستانه معینی طمع نامیده می‌شود اما در این تعریف مشخص نمی‌شود که این آستانه چیست، چگونه و بوسیله چه کسی تعیین می‌شود.

  • ابهام در ویژگی نکوهیده بودن عطش: ویژگی دوم یعنی نکوهیده بودن بر قابل احترام نبودن، مبتذل بودن و حتی غیراخلاقی بودن طمع تاکید می کند، اما تعیین نمی کند که چرا طمع بار معنایی منفی دارد.

با توجه به ابهامات موجود در تعریف طمع در دیکشنری وبستر، سلمان اختر طمع را به سه مقوله دسته‌بندی کرده است که عبارتند از :

الف) نشانه‌های اولیه بروز طمع

ب) نشانه‌های ثانویه بروز طمع

ج) تحریفات دفاعی طمع

الف)نشانه‌های اولیه بروز طمع:

بهترین جنبه تشخیصی طمع میل افراطی و سرسخت برای بدست آوردن و در اختیار داشتن چیزها است. این میل افراطی نشان می‌دهد که طمع تا چه حد می‌تواند تبدیل به موضوع بغرنجی شود.

میل افراطی(excessive): افراط در خواستن چیزها یعنی مقدار چیزی که فرد می‌خواهد داشته باشد بسیار فراتر از نیاز واقعی‌اش است و این میل در مقایسه با میل دیگران بسیار افراطی است.

میل سرسخت(unrelenting): یعنی فرد پس از بدست آوردن آنچه که می‌خواهد فقط به مدت بسیار کوتاهی خوشحال می شود و سپس فوراً احساس نارضایتی، خلأ و دلسردی می کند.

طمع ماهیتی ذاتاً سیری ناپذیر دارد به همین دلیل نمی‌تواند کاملاً ارضا شود. فرد طمع‌کار همه چیز را می خواهد و به کمتر از آن قانع نمی‌شود (کاپلان[۲]، ۱۹۹۱). امیال همراه با طمع با آنکه تناسبی با نیازهای واقعی فرد ندارند، اما در ذهن او به صورت ” نیاز” واقعی تجربه می‌شوند. از آنجایی که ” نیازهای” روانی (برخلاف “آرزوها”) هدفمند نیستند، امیال طمع کارانه در ذهن فرد به صورت نیازهای توجیه پذیر و بدون داشتن حس گناه برای خواستن آنها تجربه می شوند. در این شرایط آنها خود را محق می‌دانند. بنابراین سومین ویژگی طمع، علاوه بر افراطی بودن و نکوهیده بودن، محق بودن (entitlement) است.

موضوعاتی که در آنجا طمع آشکار می شود بسیار زیاد است. برجسته ترین شکل طمع درباره غذا و پول است.

طمع و غذا: فرد پرخوری که در حال ترکیدن است اما از نظر روانی سیر نمی‌شود مثال بارزی از طمع است.

طمع و ثروت: به همین منوال، عطش سیری ناپذیر برای جمع آوری ثروت نیز ویژگی شخصیتی افراد طمع کار است. هر چند این میل ریشه‌های غریزی در عطش دهانی یا همان طور که فنیچل (۱۹۳۸) معتقد است که ریشه در نگهداری مقعدی(Anal retentiveness) دارد.

طمع و قمار: قمار بیمارگونه نیز تا حدودی ناشی از طمع است.

طمع و رابطه جنسی: رابطه جنسی موضوع دیگری است که اغلب در آنجا طمع حضور دارد. در ساختار شخصیت نارسسیستیک معمولا میل به رابطه جنسی خارج از کنترل قرار می‌گیرد. بی بند و باری جنسی مانند اعتیادهای دیگر اغلب از نیازهای دهانی مشتق می شود و یک میل حسی (sensual desire) شدید ناشی از ناکامی‌های مزمن دوران کودکی را افشا می‌کند. این نوع عطش و طمع هرگونه خوبی در روابط را نابود می‌کند و در نهایت منجر به حس تهی بودن افراد نارسسیستیک می‌شود.

ب) نشانه‌های بروز ثانویه :

در کنار سه ویژگی اصلی طمع یعنی میل افراطی، نکوهیده بودن و محق بودن، شکل های بروز خاص دیگر طمع نیز وجود دارد که عبارتند از:

همیشه عجله داشتن، ناسپاسی، نقص در همدلی و انحراف در کارکردهای سوپر ایگو .

عجول بودن:

در عجله کردن نوعی فکر نکردن و نسجیدن وجود دارد که در افراد طمع کار دیده می شود زیرا توانایی منتظر ماندن یعنی فرد چه درباره نیازهای جسمانی و چه روانی می تواند به حالت‌های کمتر از کامل نیز قانع شود. منتظر ماندن برای بدست آوردن چیزی دلالت بر نوبتی بودن، تقسیم کردن با دیگران ، باور داشتن به کمتر از داشتن جادویی کالاست. اما افراد طمع کار همه چیز را شتاب زده به طور کامل می‌خواهند و نمی‌توانند شکاف‌های موقتی در ظاهر امکانات را تحمل کنند؛ بنابراین صبور نبودن خواهر دوقلوی طمع است.

ناسپاسی:

ناسپاسی نیز همراه همیشگی طمع است. شکسپر آن را “دوست سنگدل” نامید. یعنی فرد از تصدیق اینکه او خوبی، عشق و امکانات مادی از سوی دیگران دریافت کرده است امتناع می کند. علت ناسپاس بودن افراد در مقابل لطف دیگران به دلیل محرومیت‌های کودکی است. چنین افرادی نمی‌توانند از آنچه دیگران به آنها می‌دهند لذت ببرند و قدردان خیرخواهی آنها باشند. این افراد سخاوتمندی دیگران را تایید نمی‌کنند و دایماً چیز بیشتری می‌خواهند. عطش دایمی برای داشتن امکانات باعث می شود تا آنها افراد را کنار بگذارند و به نیازها و حق و حقوق دیگران توجه‌ای نکنند. این خودخواهی باعث می شود که فرد انرژی لیبدونال خود را روی دیگران قرار ندهد. در واقع طمع علت این بی تفاوتی نسبت به انسان‌های دیگر است.

نقص در همدلی:

چنین همدلی ناقص در افراد طمع کار اثر بومرنگ دارد تا جایی که دیگران بتدریج از ارتباط با او اجتناب می کنند. در نهایت او احترام از سوی اعضای خانواده و همسالانش را از دست می دهد و تبدیل به فردی تنها می شود. این تنهایی نیز به نوبه خود نیاز سیری ناپذیرش به عشق و امکانات مادی را افزایش می‌دهد.

نقص در کارکردهای سوپر ایگو:

نقص در همدلی همراه با طمع همچنین رابطه علت و معلولی با غیراخلاقی شدن فرد و اختلال در عملکرد سوپر ایگو دارد. عدم نگرانی درباره دیگران اجازه بهره کشی و نقض مرزهای اخلاقی را افزایش می‌دهد و متعاقباً حس ناهشیاری از بد بودن ایجاد می کند که به نوبه خود باعث می شود فرد در مسیر یافتن عشق و تحسین و اطمینان بیشتر از سوی دیگران سوق داده شود. از این رو، چرخه معیوبی از نیازهای افراطی، استثمار کردن دیگران و حس گناه ناهشیار ایجاد می‌شود.

 نیکلی[۳] (۲۰۰۶) مطالعاتی درباره افراد طمع کار برای بدست آوردن ثروت بیشتر اما در عین حال ناراضی انجام داده است. او درباره این افراد معتقد است:

  • درباره اثرات انباشت نامحدودشان مثل تهی‌سازی منابع طبیعی هیچ نگرانی حس نمی‌کنند و یا درباره محرومیت و رنج افراد دیگر هیچ تعارضی در خود تجربه نمی‌کنند.

  • هر آنچه بدست می آورند فقط برای خودشان و تجملات خصوصی خودشان ارزشمند است و هیچ توجهی به موضوعاتی چون فقر و کالای عمومی ندارند.

  • عطش آنها برای افزایش ثروت هیچ هدف منطقی ندارد. حتی اگر همه چیز هم داشته باشند باز هم کافی نیست. میل آنها به ثروت بیشتر شبیه مسابقه‌ای بی پایان است.

  • در اینجا و اکنون زندگی می کنند انگار زندگی به زودی به پایان میرسد، بنابراین میل به چنگ زدن و نگه داشتن بیشتر هر انچه امکان دارد را دارند.

  • به ارزش‌های انسانی هیچ اهمیتی نمی‌دهند.

  • تعهدات اخلاقی و تاثیر آن بر اجتماع را نمی شناسند و نسبت به نیازهای اساسی برآورده نشده دیگران حساسیتی ندارند.

  • مالکیت برای آنها مترادف با ارزشمند بودن خود، آزادی و حس برتری و خود پرستی است.

  • تعاملات اجتماعی آنها سرسری و فاقد گرماست. به دیگران اجازه نزدیک شدن نمی دهد و تنها با افرادی رفت و آمد می‌کنند که سودی برای آنها داشته باشند.

  • افرادی که سودی برای آنها ندارند و یا فرصت‌هایی برای رقابت و پیشی‌گرفتن از دیگران در ثروت اندوزی فراهم نمی‌کنند را تحقیر می‌کنند.

چنین شخصیت های طمع کار کاملاً در تضاد با آنهایی هستند که طمع‌شان را سرکوب کرده و دفاع های شخصیتی محکمی در مقابل طمع دارند.

ج) تحریفات دفاعی طمع

طمع را می توان به صورت ناهشیار با عملیات دفاعی ایگو، که ناشی از سرزنش اخلاقی از درون و یا ناشی از نیاز به محافظت از تصور خود ممتاز(lofty self-image) است، تببین کرد.

 چهار دفاع رایج در مقابل طمع : واپس رانی، واکنش وارونه، دو نیمه سازی و همانندسازی فرافکنانه.

واپس رانی(repression):

با استفاده از واپس رانی، همه وسوسه ها و اشتیاق ها که “طمع کارانه” حس می شوند واپس رانده می‌شوند. اما از آنجایی که تمایلات واپس رانده شده در ناهشیاری میل به بروز در هشیاری دارند، نهایتاً طمع در فراموشی کنشی (parapraxes) و رویاها ظاهر خواهد شد. علاوه براین، افرادی که طمع شان را واپس می‌رانند در مواجه با دیگران به شدت احساس ناراحتی می‌کنند و حتی ممکن است اشتهای سالمشان را با طمع یکسان فرض کنند. یکی از شکل‌های طمع واپس‌رانده شده وانمود کردن به بی ارزشی پول (جونز[۴]، ۱۹۱۳) و “نارسسیزم اخلاقی” (گرین[۵]، ۱۹۸۶) است یعنی اشتیاق برای خالص بودن، رهایی از دلبستگی و فراتر بودن از نیازهای معمول انسانی. اجتناب از غذا خوردن یعنی رشد بی اشتهایی عصبی اغلب پیامد چنین نارسسیسزم اخلاقی و طمع واپس رانده شده است (دیویس[۶]، ۲۰۰۴).

واکنش وارونه(Reaction formation):

واکنش وارونه در مقابل طمع ممکن است منجر به “سخاوت بیش از حد” نسبت به دیگران شود که شامل دادنِ بی وقفه و افراطی به دیگران است. این افراد نهایتاً در مقابل با فرمان درونیشان برای فراهم کردن چیزها برای افراد دیگری و مفید بودن برای آنها درمانده خواهند شد زیرا چنین دادن‌هایی از محدودیت های واقعی زندگی او فراتر است. یعنی هم فرد فراتر از آنچه که در زندگی واقعی‌اش دارد به دیگران می‌دهد و هم توجه‌ای نمی کند که آیا دیگری به آن چیز نیاز دارد یا خیر. او فقط میل دارد که چیزی به دیگری بدهد. این عمل درواقع دفاعی در مقابل طمع، حسادت و نیاز به کنترل دیگران است (سیلیک و روسوف[۷]، ۲۰۰۱).

دونیمه سازی(splitting):

زمانی که بازنمایی‌های خود(self-representations) درهم آمیخته با طمع توسط مکانیزم دونیمه سازی در حالت بلاتکلیفی حفظ می‌شوند تحریف دونیمه سازیِ طمع اتفاق می افتد. سپس ” تکمیل آینه‌ای خود”( mirror complementarity of the self) (باخ[۸]، ۱۹۷۷) رشد می کند که به موجب آن افراد در حال تجربه هشیارانه همزمان به طور یکی در میان رفتارهای طمع کار بودن و نبودن را اجرا می کنند(act out). یعنی آنها لحظاتی افرادی منطقی به نظر می رسند و به خوبی اشتهایش را تنظیم می کنند اما در لحظات دیگر ناگهان حریص می شوند.

همانندسازی فرافکنانه(projective identification):

مکانیزم دیگر مربوط به طمع همانندسازی فرافکنانه است. فرد فکر می کند که این دیگران هستند که طمع کارند نه خودش(فرافکنی). بعد از فرافکنی کردن طمع خود به دیگری، حالا او با سوء ظن به امیال و تقاضاهای دیگران نگاه می‌کند حتی اگر خواسته‌های دیگران واقع‌گرایانه و غیرافراطی باشد. بعضی اوقات آنها دیگران (مخصوصاً همسر و فرزندان) را به طور ناهشیاری دستکاری می‌کند تا با طمع انکار شده خود زندگی کنند. در چنین موقعیتی آنچه رخ می دهد این است که ابتدا فرد طمع خود را به طریقی در خانواده انکار می کند سپس این طمع را به آنها نسبت می دهد و دایماً آنها را به خاطر طمع کار بودنشان تحقیر می کند. بعد از قرار دادن بازنماییِ خودِ حریص در دیگران در آنها ترس از بلعیده شدن توسط دیگران ایجاد می‌شود. چند سال قبل گانتریپ[۹] (۱۹۶۹)، این مکانیزم را در الگوهای فاصله- نزدیکیِ نوسانیِ شخصیت های اسکیزوید تشخیص داده است. اخیراً کرنبرگ (۱۹۹۵) دریافت که اغلب ریشه ترس از ارتباط برقرار کردن که در شخصیت‌های نارسسیستیک دیده می شود به دلیل فرافکنی طمع به ابژه عشقی مطلوب شان است. طبق نظر او:

“تمایلی در این افراد وجود دارد تا طمع و حسادت ناهشیارشان را به ابژه سکسی مطلوب فرافکنی کنند و در نتیجه، ترس از طمع مالکیت و استثمار احتمالی توسط ابژه سکسی تبدیل به تهدید می‌شود و سپس این حس طمع فرافکنی شده به دیگران، که حالا تبدیل به ابژه های تهدید کننده شده‌اند، باعث می شود که آنها میل به گریز از آن افراد را پیدا کنند و در پی بدست اوردن آزادی خود باشند. بنابراین طمع درونی آنها برای به مالکیت درآوردن افراد با این میل به فرار تقویت می شود. همه روابط بیماران نارسسیستیک درگیری میان استثمارشدن و استثمار کردن است و درواقع میل به ” آزادی” درواقع فرار از بلعیده شدن خیالی آنهاست”.

اشاره به وحشت و اضطراب در رابطه با اشتیاق شدید به بلعیدن پستان و ابژه باعث تغییر طمع به امید و رشک از یک سو و از سوی دیگر به درد و ناامیدی می شود. برای درک چنین تفاوت‌های ظریفی ما باید به ریشه‌های رشدی طمع رجوع کنیم.

ریشه های رشدی طمع

نظر فروید درباره طمع:

کلمه طمع تنها شش بار در مجموعه کارهای فروید دیده شده است. اما از میان این شش اشاره تنها یکی از آنها از اهمیت ویژه ای برخودار است. فروید معتقد بود که طمع از مرحله رشد روانی نشأت گرفته است. او (۱۹۰۱) معتقد بود:

“در میان اکثریت مردم، حتی آنهایی که “محترم” نامیده می شوند، رفتارهایی دیده می‌شود که نشان می‌دهد آنها نگران پول و دارایی شان هستند. ممکن است به صورت کلی درست باشد که طمع ابتدایی کودک شیرخوار، که می خواهد هر ابژه‌ای را تصرف کند (با قرار دادن هر چیزی در دهانش) فقط می‌تواند بوسیله تمدن و تربیت، آن هم نه به طور ناکامل، سرکوب شود”.

بررسی رابطه میان دهان و طمع تا ۱۶ سال بعد از این اظهار نظر فروید در هیچ مقاله دیگری از او دیده نمی‌شود. سپس در سال ۱۹۱۷ فروید اشاره می کند که ” طمع، فضل فروشی، لجاجت از منابع اروتیک مقعدی نشات می‌گیرد”. با این حال نگاه دقیق‌تر آشکار می کند که طمع نخستین موردی نیست که فروید برای علاقه وسواسی به پول در این مقاله به کار برده است. اصطلاحی که او ترجیح داده است تا در توصیف رفتارهای تثبیت شده مقعدی درباره پول استفاده کند خست(parsimony) بود. اما تغییر یافتن مفهوم خست به طمع امکان دیدن طمع به صورت پدیده‌ای دو جانبه را فراهم کرده است. از یک سو طمع مربوط به بدست آوردن افراطی است (تعیین کننده دهانی) و از سوی دیگر مربوط به نگهداری افراطی و غیرمعمول است(تعیین کننده مقعدی).

طمع در ادبیات پس از فروید به تثبیت دهانی اولیه مربوط دانسته شد. پیروان اولیه فروید مخصوصا آبراهام[۱۰] (۱۹۲۴) و فنیچل[۱۱] (۱۹۴۵) رشد طمع را مربوط به مراحل دهانی رشد روانی جنسی می‌دانستند. ابتدا فنیچل (۱۹۳۸) در مورد اجبار به جمع آوری ثروت بر فرمول‌بندی تثبیت مقعدی تاکید کرده است. سپس در سال ۱۹۴۵ مطرح می کند که بروز طمع شدید( یا به صورت آشکار یا بعد از سرکوب آن در شکل مشتقاتش) قابل ردیابی در اروتیسم دهانی‌ست.

نظر آبراهام درباره طمع:

ابراهام (۱۹۲۴) بر این تاکید می کرد که مشتقات غریزی مرحله دهانی، مانند مرحله مقعدی ، نیازی به تغییر شکل بوسیله واکنش وارونه و والایش ندارند . او طمع دهانی را با وابستگی چسبناک و الگوهای پرخاشگری کلامی ربط داده است:

” به نظر می رسد که از نظر رفتار اجتماعی این افراد همیشه از دیگران طلبکار هستند. این درخواست کردن یا شکل معتدلی دارد و یا به صورت پرخاشجویانه انجام می‌شود. روش مطرح کردن آرزوهایشان ذاتاً با مکیدن مداوم همراه است؛ آنها در عین حال که در درخواست کردن پافشاری می کنند سعی می کنند با بحث ها و استدلال های منطقی حقایق را از سر باز کنند اما درخواستشان اجابت شود. تقریبا می توان گفت که آنها مانند زالو به افراد می چسبند. مخصوصا حتی برای مدت زمان کوتاهی نیز از تنها ماندن متنفر هستند. بی تاب بودن یک ویژگی قابل ملاحظه در آنهاست. برخی از تحقیقات روان تحلیلی نشان داده است که در برخی موارد آنها رگرس از مرحله دهانی-سادیستیک به مرحله مکیدن داشته‌اند. در رفتار آنها عنصر بی رحمی نیز دیده می شود که باعث می شود که از نظر دیگران شبیه افرادی خون آشام توصیف شوند”.

نظر کلاین درباره طمع:

 یکی از تحلیلگرانی که رشد و متابولیسم طمع در روابط ابژه اولیه نوزادی را به وسیع ترین شکل ممکن مورد بررسی قرار داده است ملانی کلاین است. کلاین به شکل ماهرانه‌ای ارتباط میان سائق‌های غریزی و تکامل روابط ابژه را نشان داده است. درباره طمع او(۱۹۵۲) معتقد است که اولین تظاهرات طمع مربوط به پرخاشگری شدید دهانی است. اگرچه او سال‌های بعد (۱۹۵۷) اذعان کرده است که در بروز طمع علاوه بر مهم بودن سائق پرخاشگری، محرومیت نیز طمع را افزایش می‌دهد. او بر پیچیدگی تعامل میان محرومیت واقعی و شدت ذاتی سائق‌ها تاکیده کرده است:

“می‌توان تصور کرد که در دوره های رهایی از گرسنگی و تنش یک تعادل بهینه میان تکانه‌های پرخاشگرایانه و لیبیدونال وجود دارد. هرزمانی که این تعادل به خاطر محرومیت از منابع بیرونی یا درونی بهم بخورد تکانه های پرخاشگری تقویت می‌شوند. از نظر من تناوب نوسان میان لیبیدو و خشم باعث افزایش هیجانی به نام طمع می شود که اولین و شاخص ترین تظاهر دهانی است. هر گونه افزایش در طمع احساسات ناکامی را تقویت می‌کند و به نوبه‌خود تکانه‌های پرخاشگری را نیز تقویت می‌کند و در کودکانی که با پرخاشگری شدید ذاتی بدنیا می‌آیند اضطراب گزند و آسیب، ناکامی و طمع به آسانی در آنها برانگیخته می‌شود و این امر در مشکلات نوزاد در تحمل ناکامی و مواجه با اضطراب نقش دارد. بنابراین، نیرومندی تکانه‌های مخرب در تعاملشان با تکانه‌های لبیدونال اساس سرشتی شدت طمع را تعیین میکند.”

در این فرمول بندی ریشه طمع به رابطه میان شدت سرشتی سائق پرخاشگری و ناکامی واقعی در طول دوران نوزادی مربوط است. سپس کلاین (۱۹۵۹) یک گام جلوتر رفت و صحبت از ” طمع ذاتی”( innate greed) کرد که هنگامی که برانگیخته میشود با ارضا شدن تسکین پیدا نخواهد کرد.

“برخی نوزادان نسبت به هر گونه ناکامی به شدت احساس نارضایتی می‌کنند. یعنی پس از ناکامی نمیتوانند ارضا شدن را بپذیرند. از نظر من چنین کودکانی نسبت به کودکانی که فوران موقتی خشم در آنها خیلی زود فروکش می کند، دارای پرخاشگری و طمع ذاتی قوی‌تری هستند”.

به نظر کلاین در چنین شرایطی تنها برآورده شدن خیالی آرزو رضایت ایجاد می‌کند، زیرا پستان جادویی تمام نشدنی است. بنابراین مسیر جدیدی به سوی آرمانی‌سازی گشوده می شود؛ سپس جستجوی بی‌قرارانه ابژه‌های “همه خوب” (مثل همسر کامل، یک کارفرمای کاملاً دلسوز، و یک کودک عمیقاً سپاسگزار) تبدیل به الگوی همیشگی در آنها می‌شود. به طور معکوس نیز طمع تحت تاثیر سوپرایگوی سخت‌گیر واپس رانده و انکار می‌شود و منجر به اعتماد به خود کاذب ، فرو نشاندن عشق، و دور کردن خود از وابستگی به دیگران می‌شود. کلاین(۱۹۵۷) رابطه میان طمع و حسادت را نیز روشن کرده است. هدف طمع مکیدن شیره وجودی ابژه(پستان) تا مرز خشک شدن است. هدف حسادت نیز همین است اما علاوه بر آن نوزاد تلاش می‌کند تا بخش‌های بد خود را نیز در ابژه قرار دهد. به قول خود کلاین (۱۹۵۹)” طمع بیشتر از هر چیزی با درونی‌سازی (introjection) و حسادت با فرافکنی (projection) همراه است”. اما اگر نفرت را در نظر نگیریم هم طمع و هم حسادت تقلیل پیدا می‌کنند؛ به این صورت که عشق از سوی دیگران پذیرفته و درونی می‌شود”.

کلاین طمع را متضاد با قدردانی می‌دانست. اگر درون دیاد مادر-نوزاد و سرمایه‌گذاری درون‌روانی، احساسات عاشقانه غالب باشد، سپس دریافت منابع لیبدونال منجر به احساس قدردانی نسبت به فرد دهنده می‌شود. در مقابل، اگر تعادل خشم-لیبیدو درون دیاد (و در دنیای درون‌روانی نوزاد) به سمت خشم متمایل شود، سپس دریافت منابع، گرسنگی و خشم بیشتری را برمی‌انگیزد.

نظر وینیکات درباره طمع:

طبق نظر اختر میتوان ایده وینیکات درباره طمع را به دو شکل طمع اولیه و ثانویه درک کرد:

طمع اولیه: پرخاشگری ذاتی همراه با عشق: او برخلاف ایده‌های کلاینی‌ها، معتقد است که اشتهای نوزاد یک مولفه ذاتی پرخاشجویانه دارد که در اصل حامل عشقی نیرومند است. وینی کات تاکید دارد که طمع شدید بدون ملاحظه مادر برای دریافت کردن چه پستان، چه شیر و چه عشق از او را نباید با خصومت اشتباه گرفت (برخلاف کلاینی ها). او اشاره کرده است که :

“نکته مهمی که درباره این پرخاشگری غریزی باید توجه کرد این است که اگرچه آن به زودی تبدیل به چیزی می‌شود که می‌تواند در خدمت نفرت عمل کند، اما این پرخاشگری ذاتی اساساً بخشی از اشتها یا برخی شکل‌های دیگر عشق غریزی است. این چیزی است که در هنگام هیجان افزایش می‌یابد و تمرین آن به شدت لذت بخش است. شاید کلمه “طمع” راحت تر از ایده‌های دیگر امتزاج (fusion) عشق و خشم نوزادانه را منتقل می‌کند، البته عشق در اینجا منحصراً عشق مادرانه است “.

طمع ثانویه: وینی کات (۱۹۵۶) همچنین در مقاله ای تحت عنوان ” تمایلات ضد اجتماعی” به توصیف نوع دیگر طمع به نام طمع”ثانویه” پرداخته است. در اینجا وینی کات مشاهده کرده است که اگر محرومیت دوران کودکی (مخصوصا اگر آن تجربه در ارضای نیاز نوزاد مهم باشد) منجر به رها شدن کودک گرسنه شود این محرومیت باعث می شود که کودک دایماً در جستجوی جبران این کمبود باشد. سپس کودک فراتر می رود، چیزهای بیشتری می‌خواهد و از مراقبینش دزیدی می کند و به روش‌های ظالمانه ای رفتار می‌کند. دزدیدن نه تنها نقش جبران برای خود در قبال تمام محرومیت‌های قبلی است بلکه همچنین آسیب به فرد بخشنده‌ای است که بازنمایی کننده ابژه محروم کننده اولیه است. خشونت (Outrageousness) نشانه ای از امید و روشی برای وادار کردن محیط برای پاسخ دهی است. اختر معتقد است که از نظر وینی کات طمع اولیه و ثانویه متفاوت هستند. طمع اولیه منظور همان بی رحمی ذاتی عشق اولیه نوزادی (تاکید بر سرشتی بودن طمع) است درحالیکه طمع ثانویه، طمع همراه با تمایلات ضد اجتماعی است که در اثر محرومیت ایجاد می شود(تاکید بر محیط).

نظریه گانتریپ[۱۲] درباره طمع:

پیروان وینیکات مثل گانتریپ (۱۹۶۹) فرضیه ” طمع ثانویه” را با تمام قوا پذیرفتند. گانتریپ وجود سرشت در پیدایش طمع را کم اهمیت می دانست و بر نقش محرومیت دوران کودکی تاکید داشت. او معتقد بود که در ابتدا اشتهای سالمی وجود دارد که به خاطر رفتارهای محروم کننده و آزاردهنده والدین تبدیل به طمع می‌شود. این گرسنگی شدید نوزاد را وحشت زده می‌کند زیرا می‌تواند منجر به تخریب ادمخوار(cannibalistic destruction) ابژه یا طرد شدن بوسیله ابژه‌ای شود که تهدید کنننده حس می‌شود. متعاقبا، شخص طمع‌اش نسبت به ابژه‌ها را واپس رانده و در یک حرکت محافظتی در مقابل آنها، یک سبک زندگی منزوی را انتخاب می کند.

نظریه بوریس درباره طمع:

بوریس[۱۳] (۱۹۸۶) برخلاف این نظریه که اشتها تبدیل به طمع می شود معتقد بود که در مسیر رشدی طمع مقدم بر اشتها است. طمع رفتار اولیه‌ای است که در آنجا اشتها ممکن است ظاهر شود یا نشود. علت این امر را در این می دانست که واقعیت این است که مادر دو پستان دارد، بدون توجه به چگونگی رضایت بخش بودن پستان در لحظه مراقبت و پرستاری، نوزاد هیچ تماسی با سینه دیگر ندارد. ناتوانی در تحمل ” از دست دادن” پستانِ دیگر اساساً طمع را تشکیل می‌دهد. به عبارت دیگر، طمع بیانگر حالت ذهن تکامل نیافته است که در آنجا نوزاد آروزی مکیدن هر دو پستان را به طور همزمان دارد. با پذیرش واقعیت و در صورت وجود جایگزین هر دو سینه، به اصطلاح طمع می‌تواند در اشتها تکامل پیدا کند. اشتها تجربه واقعی (نه آرزو شده) را برای اولین بار در فرایند رشدی ایجاد می کند. حقیقت این است که تجربه واقعی نه تنها در طول سال های سازنده کودکی نقش دارند، هنگامی که آن تجربه به پیدایش طمع کمک می کند، بلکه همچنین در طول دوران بزرگسالی نیز نقش دارند یعنی آن تجربه‌ها طمع را حفظ می‌کند و یا بنا به دلایلی باعث خشم واکنشی می شود. ” این تجارب واقعی” هم از خانه و هم از جامعه می‌آیند.

منبع:

کتاب منابع رنج | سلمان اختر

پیوست:


[۱] نویسنده قرن ششم پیش از میلاد

[۲] Kaplan

[۳] Nikelly

[۴] Jones

[۵] Green

[۶] Davies

[۷] Seelig & Rosof,

[۸] Bach

[۹] Guntrip

[۱۰] Abraham

[۱۱] Fenichel

[۱۲] Guntrip

[۱۳] Boris