در پاسخ به این سوال باید گفت که بله، ایجاد سبک دلبستگی ایمن، پس از شکلگیری دلبستگی ناایمن امکانپذیر است، اما قطعاً هدف سادهای نیست.
در درمانهای دلبستگیمحور اعتقاد بر این است که اگر ما قادر به معنا بخشیدن به گذشتۀ خویش و تجربۀ کامل درد هیجانی ناشی از آن نباشیم، به احتمال بیشتری آن را تکرار میکنیم. بنابراین، برای داشتن احساس ایمنی درونی ابتدا میبایست به درک درستی از تاریخچۀ دلبستگی خویش برسیم، یعنی دریابیم که الگوی دلبستگی ناایمن فعلی ما در روابط از کجا نشأت میگیرد. تنها با چنین درکی است که قادر خواهیم بود روایتی منسجم از آنچه در نخستین سالهای زندگیمان از سر گذراندهایم داشته باشیم، و تنها با چنین روایتی است که میتوانیم نسبت به چگونگی و چرایی ناخشنود بودن روابط فعلیمان بینش یابیم، بینشی که امکان تغییر را برایمان فراهم میآورد.
رواندرمانی نه تنها قادر است در مسیر کاوش تجارب اولیۀ و نحوۀ تأثیرگذاری این تجارب بر سبک دلبستگی به ما یاری رساند، بلکه با ایجاد چهارچوبی امن، قابلاطمینان و باثبات در فضای درمان و در رابطه با درمانگر، مسیر دستیابی به الگوی دلبستگی ایمنتر را برای ما هموار میسازد.
اما ویژگی این چهارچوب امن چیست؟
چه در رابطۀ والد-کودک و چه در رواندرمانی، فراهم آوردن پایگاهی ایمن (secure base) ویژگی معرف یک رابطۀ دلبستگی «به اندازۀ کافی خوب» است. پایگاه ایمن با ایجاد این انتظار در فرد که همواره یک دیگری قویتر، خردمندتر و مشفق برای حمایت از من به هنگام پریشانی حضور دارد، به وی احساس امنیت میبخشد. اما آیا این حقیقت دارد؟ آیا همواره چنین فردی برایمان حاضر است؟ در پاسخ به این سوال باید گفت که خیر و بله. مسلماً چنین فردی حداقل در بیرون از ما وجود ندارد (مگر اینکه بخواهیم تا پایان عمر در درمان بمانیم!). ولی این فرد میتواند در درونمان وجود داشته باشد. درواقع به یک معنا، هدف نهایی رواندرمانی نیز همین است، اینکه با گذشت زمان بتوانیم این کارکرد درمانگر را درونی ساخته و اینبار به یک «پایگاه ایمن درونیشده» برسیم. رسیدن به این باور که همواره یک «من» قویتر، خردمندتر و مشفق برای حمایت از «من» به هنگام پریشانی حضور دارد، و به «من» احساس امنیت میبخشد؛ باوری که برونفکنی آن موجب خواهد شد، دیگران نیز برایمان به یک پناه بیرونی به هنگام نیاز بدل شوند.