مفهوم ظرفیت تنها بودن (capacity to be alone) نخستین بار در اواسط دهۀ ۱۹۵۰ و در یک مقالۀ کوتاه کمتر از ده صفحه‌ای توسط دانلد وینیکات مطرح شد، اما عادلانه است که بگوییم این مفهوم الهام‌بخش تفکر و کار تقریباً هر روانکاو امروزی است. تنها بودن در حضور دیگری – چه توصیفی بهتر از این برای موقعیت و رابطۀ تحلیلی وجود دارد؟

هدف وینیکات در این مقاله بدون هیچ مقدمه‌ای عنوان می‌شود. آن‌چه توجه او را جلب کرده، ترس از تنهایی یا میل به تنها بودن که اغلب دربارۀ آن‌ها صحبت می‌شود نیست، بلکه چیزی است که ما را قادر به عشق ورزیدن می‌کند. او خلوتی را توصیف می‌کند که نه انزوای دفاعی است که ما را از دنیای متخاصم جدا می‌سازد و نه از جنس بی‌عاری، ترک دنیا، یا خودویرانی است، بلکه تجربه‌ای مثبت و حتی بیشتر از آن «ارزشمندترین دارایی ماست».

ظرفیت تنها بودن به‌معنای تحمل غیاب یا ناپدید شدن دیگری نیست، برعکس، این ظرفیت به طور متناقضی کاملاً با حضور دیگری سازگار است. اما منظور از «حضور» در اینجا چیست؟ رابطه با مادری قابل‌اتکا به‌تدریج باعث قدرتمند شدن ایگوی نوزاد می‌شود که با درونی کردن ظرفیت تنها ماندن در سطح اولیه حاصل می‌شود. اما ازطرفی، تبدیل فقدان یا جدایی به «رفتنی که با بازگشت همراه است»، یا به‌عبارتی «فورت! دا!» (کلماتی که نوۀ فروید هنگام قرقره‌بازی به زبان می‌آورد، به معنای رفت! اومد!) خودش یک گام است، و تجربۀ غیاب دیگری در عین تجربۀ حضور مستمر او در درون حتی یک گام فراتر. اینکه فرد بتواند بگوید «من تنها هستم» بدون اینکه احساس رها شدن کند، پیش‌شرط چیزی است که وینیکات آن را دستاوردی ضروری می‌داند: پی‌بردن به عدم تداوم پیوند، یا حتی گسستن آن، به‌عنوان تنها راه بقای آن پیوند. اما چطور؟

وینیکات به مراحل ابتدایی رشد اشاره می‌کند که در آن مادر نیاز کودک را به‌مثابۀ نیاز خود برداشت کرده و با آنچه بیرونی است به مثابۀ امری درونی برخورد می‌کند – حالتی که چندان از روان‌پریشی دور نیست؛ نوعی جنون مادرانه. تنها شکست این پیوند است که به تولد «من» نوزاد و ایجاد روابط مبتنی بر ایگو می‌انجامد. ابتدا کودک به گزارۀ «من هستم» می‌رسد و این تصور با گزارۀ «من تنها هستم» ادامه یافته و تقویت می‌شود. تنها هستم و در عین حال تنها نیستم: نه اینکه حضور مادر را در درون خویش حفظ کرده باشم؛ بلکه توانسته‌ام خود را از جنون او رها سازم، و دیگر با نبود او و دغدغه نبودن برای او احساس نابودی نمی‌کنم.