به طور خلاصه، هنگامی که یک روانکاو از فانتزی صحبت می‌کند، معمولاً منظورش فانتزی ناآگاه است. در «مباحثه‌های جنجالی» معروف در لندن در سال ۱۹۴۳، در اوج درگیری بین آنا فروید و پیروانش با ملانی کلاین و پیروانش، یک توافق نانوشته شکل گرفت که ابتدا توسط سوزان ایزاکس[۱](۱۹۵۲) مطرح شد. در این توافق، او پیشنهاد کرد که هر دو طرف توافق کنند که اصطلاح fantasy برای پدیده‌های آگاه یا پیش‌آگاه و اصطلاح phantasy به طور خاص برای پدیده‌های ناآگاه به کار رود(کینگ و استینر، ۱۹۹۲). آنالیست‌های کلاینی تمایل دارند از مفهوم فانتزی ناآگاه به عنوان رکن اصلی نظریه و تکنیک خود استفاده کنند و آن را مهمترین عنصر و جوهر حیات ذهنی ناآگاهِ دنیای درونی یا واقعیت روانی در نظر بگیرند. به بیان دیگر، برای آن‌ها فانتزی همان واقعیت روانی است. امروزه، روانشناسان ایگو، روانشناسان خود، روانشناسان بیناذهنیت، روانشناسان ارتباطی و روانشناسان بین فردی، بیشتر در قید تروماهای واقعی تحمیلی و یا محروم‌کننده، هم در گذشتۀ ژنتیکی فرد و هم در فرایند موازی معاصر با تحلیل، هستند و تمایل کمتری به توجه کردن به فانتزی ناآگاه دارند. فروید(۱۹۰۰، صفحه ۶۰۷) بیان کرد که رؤیاها شاه‌راهی به سوی ناآگاه هستند. من باور دارم که همکاران کلاینی و بیونی من، با من موافق خواهند بود که رؤیاها، به عبارت دیگر فانتزی‌ها، همان ضمیر ناآگاه هستند.

از دیدگاه کلاینی/بیونی، وظیفۀ آنالیست رسیدگی(تعبیر دادن) صرفاً به آن فانتزی‌های ناآگاهی است که به اعتقاد آن‌ها مانع آنالیزان شده‌اند. به نظر می‌رسد خرد روانکاوی که از تمام مکاتب به دست آمده است، این بوده که ما باید فانتزی آزاردهنده یا بیماری‌زا را تعبیر کنیم تا منطق فرآیند اولیه آن را تعریف کرده و آنالیزان را از چنگ آن، با زیر سؤال بردن تناقضش با آزمون واقعیت‌، رها سازیم. تئوری رؤیاپردازی/فانتزی‌پردازی بیون مستقیماً با این دیدگاه مخالف است و به نظر می رسد برعکس آن را بیان می کند؛ به عبارت دیگر اینکه تمام آسیب شناسی‌روانی، آسیب‌شناسی «اید» است، نه آسیب شناسی «ایگو». ما رنج می‌بریم چون رؤیاپردازی ما (تابع آلفا، که در اصل از مادر نشأت می‌گیرد) به اندازه کافی با دگرگونی حقیقت مطلق بی نهایت در مورد یک واقعیت نهایی، غیرشخصی یا بی تفاوت، کنار نیامده است. سپس این حقیقت به یک حقیقت رد شده در مورد واقعیت و در نتیجه یک سیمپتوم هیجانی تبدیل می‌شود. هدف از تابع آلفا و رؤیاپردازی(فانتزی پردازی) تسهیل دگرگونی حقیقت مطلق غیرشخصی به یک حقیقت شخصی، ذهنی و محدود است که فرد بتواند آن را تحمل کند. به عبارت دیگر، ما ابتدا باید درباره ی حقیقت غیرشخصی، یک فانتزی(رؤیا) بسازیم تا بتوانیم واقعیت‌هایی (درونی و بیرونی) را که با آنها روبرو می شویم، بپذیریم و با آنها سازگار شویم. از نظر بیون، وظیفۀ تحلیل، تسهیل دربرگیری «O» آنالیزان است که این کار ابتدا توسط آنالیست و سپس توسط آنالیزان انجام می‌شود. به این ترتیب، شبکۀ دربرگیری اسطوره‌ای ناآگاه، ترمیم و بازسازی می‌شود و از آن پس بهتر می‌تواند با آرامش از ورود ناخواستۀ عناصر بتا از O جلوگیری کند.


[۱] Susan Isaacs