الف) مازوخیسم زنانه که بیانی از طبیعت زنانه است. نسبت به بقیه شکلهای مازوخیسم آشکارتر و کمتر مسئلهساز است. شامل ویژگی اخته شدن، مورد آمیزش واقع شدن یا نوزادی به دنیا آوردن است.
ب) مازوخیسم شهوتزا: مربوط به تحریک جنسی است. فرد از درد لذت جنسی میبرد. فانتزیهایی دارد که محتوای آشکار آن در رفتارهایی مثل بهکارگیری دهانبند، طناب پیچ شدن، شلاق خوردن، مجبور شدن به اطلاعت بیقید و شرط، و کثیف و خفیف شدن بروز مییابد. میخواهند با آنها مانند یک کودک کوچک و بیپناه مخصوصاً مثل یک کودک شیطان و بازیگوش رفتار شود. درواقع میخواهند در موقعیتی با مشخصۀ زنانه نیز قرار گیرند. فروید آن را ترکیبی از شکل زنانه مازوخیسم و مازوخیسمی که به ویژگیهای زندگی دوران طفولیت اشاره دارد میداند. مکانیسمی زیستی در دوران کودکی وجود دارد که تحریکی همراه با درد و عدم لذت ایجاد میکند که بعدها از کار میافتد که در حالت عادی در افراد رشد و تغییر میکند اما همان بعدها ساختار روانی مازوخیسم شهوت زا را میسازد. در اینجا غریزه مرگ و زندگی با هم ادغام شدهاند.
ج) مازوخیسم اخلاقی: به مثابه یک الگوی رفتاری است. در قالب یک احساس گناه ناخودآگاه شکل میگیرد. فرد حس میکند جرمی مرتکب شده که ماهیت آن مشخص نیست و باید از طریق روشهای عذابآور تقاص آن را پس بدهد. در مازوخیسمهای دیگر مهم است که رنج از طرف شخص محبوب باشد و باید اختیار تحمل این رنجها در دست او باشد، اما در اینجا خود رنج کشیدن مهم است و مهم نیست که این رنج از طرف چه کسی اعمال میشود. حتی ممکن است مسبب این درد قدرتها یا شرایطی خاص باشند. یک مازوخیست حقیقی هر زمان که در معرض سیلی خوردن باشد صورتش را به سوی آن میبرد. این افراد حس گناه ناهشیاری دارند که در واقع نشانۀ نیاز به تنبیه شدن از سوی یک منبع قدرت والدینی است. آنها به منظور برانگیختن تنبیه از سوی قدرت والدینی، برخلاف منافع خود عمل کرده و افقهایی را که در دنیای واقعی در برابرش گشوده شده ویران میکنند و احتمالاً وجود واقعی خود را نابود میسازند. این افراد ظاهراً درگیر اخلاقیات هستند و نمیخواهند خشم خود به دیگران را بروز دهند و این فرو نشاندن خشم دایماً باعث احساس گناه میشود و با اجتناب بیشتر از پرخاشگری به دیگران وجدانشان شدیدتر و حساستر میشود. در اینجا این خود ویرانگری خالی از ارضا نیست.
منبع:
کتاب کودکی را می زنند – زیگموند فروید