کلاین و ایزاکس فرض می‌کنند که بیان فانتزی ناخودآگاه به زبان‌، بسیار بعدتر از فرمولاسیون حسی اصلی آنها اتفاق می‌افتد. در واقع، در اندیشه‌ی امروزی کلاین فرض شده است که برخی از فانتزی‌های ناخودآگاه درباره تجربه نوزادی هرگز به صورت رسمی با کلمات بیان نمی‌شوند، اگرچه کلمات ممکن است از طریق تحریک فردی دیگر در دنیای بیرونی، ابزاری ناخودآگاه در راستای برقراری ارتباط باشند.


به عنوان مثال: در طول یک مشاوره‌ی اولیه، یک زن جوان به طور ناگهانی، “درون خالی”، را به زبان آورد و سپس به صحبت خود ادامه داد. در یک وقفه ی مناسب، از وی پرسیدم: “آیا گفتید: «درون خالی»؟” او پرسید چه معنی دارد، و اضافه کرد که به خاطر ندارد چیزی درباره “درون خالی” گفته باشد. من کمی گیج شدم. در طول یکی از جلسات، اگرچه وی به صورت هوشمندانه و به ظاهر معنا دار، به توصیف تاریخچه و زندگی کنونی خود می پرداخت، من احساس جدا شدگی می کردم و خود را در درک هرگونه معنی و ارتباط هیجانی با آنچه او می‌گفت ناتوان یافتم. سرانجام به ذهنم رسید که الان من دارم تجربه‌ی “درون خالی” را که او به شدت و به نحوی گیج‌کننده در قالب کلمات به زبان آورده بود، تجربه می‌کنم و به تدریج این تجربه از جدا شدن به مرکز جلسات ما تبدیل شد.