پرخاشگری از نگاه وینیکات

فروید اولین بار در سال ۱۹۲۰، در مقاله « آن سوی اصل لذت» راجع به ماهیت پرخاشگری به عنوان رانه ای مجزا صحبت کرد، او در این مقاله، نظریه غریزه را مطرح کرد که باعث اختلاف نظر زیادی بین روانکاوان شد. در ادامه ملانی کلاین در کار با کودکان خردسال به این نتیجه رسید که پرخاشگری، همراه با مشتقاتش یعنی Envy، Sadism و Hate نمادی از غریزه مرگ هستند و نوزاد از بدو تولد با این ها متولد می شود. وینیکات از واژه «غریزه» برای نشان دادن تکانه هایی با منشا زیستی استفاده می کند ولی در عین حال با غریزه مرگ کلاین هم مخالف است، زیرا معتقد است که Envy، Sadism و Hate بخشی از رشد هیجانی کودک است که با توجه به محیطی که کودک در آن رشد می کند ایجاد می شود. از نظر وینیکات، محیط بین روانی(Interpsychic) است که تعیین می کند که نوزاد با پرخاشگری ذاتی اش چگونه برخورد کند. در محیطی که خوب و کافی باشد، پرخاشگری اینگونه نمایان می شود که به صورت انرژی مفید در جریان فعالیت و بازی در شخصیت کودک ادغام می شود. در حالیکه اگر محیط ناکافی باشد، پرخاشگری تبدیل به acting out به شکلی مخرب و خشونت آمیز می شود. از نظر وینیکات، کودکان در جریان بازی می توانند از فشار «نفرت و پرخاشگری» رها شوند، چرا که پرخاشگری محتوایی ناخوشایند تجربه می شود و باید از آن رهایی یافت. برای کودک بسیار مهم است که بتواند از نفرت و تمایلات پرخاشگرانه اش در محیطی امن و آشنا خلاص شود و آن ها را ابراز کند، بدون آنکه نفرت و خشم ابراز شده به سمت خودش باز گردد. کودک درک می کند که محیط به اندازه کافی خوب احساسات پرخاشگرانه او را اگر به شکل مناسب ابراز شود، تاب خواهد آورد. واقعیت این است که پرخاشگری در سازمان روانی کودک وجود دارد و اگر آن را ابراز نکند، احساس عدم صداقت خواهد کرد. 

منبع

The Language of Winnicott, Jan Abram, 2007