زن قصه؛ نردبان زنگ زده ی دوار را که مدام طی کرده، دوباره میپیماید. و بزودی منجیاش را در نقش حامی مهربان خواهد دید
اما این تازه اول ماجرای تکرار شونده ی بعدی است
دستی که میآید تا بار سخت و سنگین زندگی را با او بردارد همان دست همیشگی ست و آن لبخند مهربان نقابیست که بر چهره دارد
صورتکی سفید و پاک، که اندکی بعد به تاریکی میگراید؛تا آنکه سرانجام از صورتش بیفتد
و او دوباره به دنبال ناجی تازه به درنوردیدن این مسیر دورانی؛ بار سفر ببندد… باید دانست که نجات دهنده در گور خفته است!