اسکایپر[۱]، سرواژۀ Sky peer-to-peer، عنوان اصلی برنامۀ جدیدی بود که در سال ۲۰۰۳ برای امکانپذیر ساختن تماس تلفنی رایگان در اینترنت طراحی شد. اگرچه، درحال حاضر، دامین[۲] دیگری با این اسم در شبکۀ جهانی اینترنت[۳] وجود دارد، چون r حذف و اسکایپر به اسکایپ تبدیل شده است. در اسکایپ که تحت عنوان شبکۀ همتایان-با-همتایان[۴] توصیف شده، «… تبادل همزمان اسناد و اطلاعات بین دو کامپیوتر شبکه شده امکان‎پذیر است. اگرچه همانطورکه از اسمش پیداست، هر دو کامپیوتر باید همتای یکدیگر باشند. کامپیوتر فرستنده با استفاده از یک میکروفون صدای کاربر را ضبط می کند؛ سپس این اطلاعات را به واحدهای اطلاعاتی[۵] منفرد (یا پاکت های شبکه‎) تبدیل کرده و ازطریق پروتکل اینترنتی[۶] به کامپیوتر پذیرنده ارسال می کند. بنابراین تمام فرآیند تبادل اطلاعات ازطریق اینترنت صورت می گیرد. کامپیوترِ گیرنده واحدهای اطلاعاتی ورودی را کنار هم می گذارد و داده ها را به زبانی برمی گرداند که به‎واسطۀ اسپیکر دریافت کرده است».

ویکی‎پدیا[۷] در مارس ۲۰۱۱ اعلام کرد که همزمان ۳۰ میلیون کاربر آنلاین ازطریق اسکایپ قابل دسترسی هستند. قطعاً اکنون که در سال ۲۰۱۲ این را می نویسم، چند میلیون کاربر بیشتر از اسکایپ استفاده می کنند. درحقیقت، امروز من یکی از این اسکایپرها بودم. من با دو آنالیزان مجزا از طریق اسکایپ صحبت کردم، و هر تماس ۵۰ دقیقه به‎طول انجامید. پس من امروز دو جلسۀ تحلیلی برگزار کردم. واقعاً این‎طور بود؟ اگر ناآگاه از زمان و مکان بی‎خبر باشد، بنابراین پاسخ «بله» است. اگر طبق گفتۀ سندلر[۸]، «تحلیل» هرآنچه تحلیلگر انجام می دهد باشد، پس «بله»، همینطور است. اما اگر تعریف انجمن بین المللی روانکاوی[۹] از درمان روانکاوی را بخوانید، پاسخ این سوال نامشخص خواهد ماند. این پرسش مطرح می شود که آیا در چنین چهارچوبی انتقال و مقاومت به قدری شکل می گیرند که فرآیند اصیل روانکاوی را راه‎اندازی کند؟

من بین سال‎های ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۰ این مجال را داشته‎ام که به‎عنوان تحلیلگر در آسیا زندگی و کار کنم. جایی که به طور متوسط چهار جلسه در هفته با آنالیزان هایم تحلیل های رودررو داشتم. هنگام بازگشت به برلین این پرسش برخاست: آیا با بازگشت دو بار در سال به آسیا امکان ادامۀ کار به‎عنوان یک تحلیلگر «رفت و بازگشتی[۱۰]» را دارم؟ پرسش دومی نیز برایم مطرح شد: آیا جلسات اسکایپی می توانند فواصل زمانی میان اقامت های کوتاهم در آسیا را پر کنند؟ در دهۀ ۱۹۹۰، بحث های گسترده ای پیرامون استفاده از تلفن در روانکاوی در نشریات انجمن بین المللی روانکاوی مطرح بود، و از آن زمان مقالات متعدد دیگری نیز دربارۀ «درمان های از راه دور[۱۱]» نگاشته شده اند (به فصل‎های ۶ و ۲۱ مراجعه کنید). تبادل نظر و گفتگوهای شخصی متخصصین در این زمینه کاملاً بحث برانگیز، و اغلب نشانگر دیدگاه های کاملاً مخالفی بوده است. از یک سو، برخی تحلیلگران این ایده را کاملاً رد کرده اند. از سوی دیگر، برخی مشتاقانه بر این یافتۀ خویش تأکید کرده اند که تحلیلگران تمایزی بین یادداشت های فرآیند[۱۲] در جلسات رودررو و جلسات تحلیلی تلفنی یا اینترنتی قائل ‎نیستند.

من درصورت لزوم از اسکایپ استفاده می کنم، اما احساسات متضادی نسبت به آن دارم. به نظر می رسد تردید و جذابیت دست در دست یکدیگر داشته باشند، و من را به اندیشیدن ورای تجارب شخصی با این ابزار جدید واداشته اند. افکارم حول این می چرخد که وقتی روبروی لپ تاپم می نشینم (و درست بعد از نشستنم) و با آنالیزانی حرف می زنم که هزاران مایل دورتر در نقطۀ دیگری از دنیا حضور دارد، متوجه چه هستم و چه اتفاقی درحال روی دادن است. بسیار علاقه مندم که از تأثیر اسکایپ بر آنالیزان هایم، بر خودم، و بر خود فرآیند تحلیلی بیشتر بدانم. دو مخاطب اسکایپی که در روز آغازین نگارش این متن داشتم نیز نمی توانستند تفاوت زیادی کنند. بسته به بافت انتقال منفی یا مثبت، مشکل فنی اسکایپ هر بار به طور متفاوتی تجربه می شد.

من لپ تاپم را مخصوص اسکایپ خریدم. این لپ تاپ مشخصاً دوربین و اسپیکرهای خوبی دارد. هرازگاهی، هنگام روشن کردن کامپیوتر، پیغام های خوشامد ازجانب شرکت برنامه روی صفحۀ نمایش ظاهر می شوند، و من را از به روزرسانی های این یا آن برنامه مطلع ساخته و بررسی می کند که آیا اکنون مایل به دانلود آنها هستم یا بعد. هربار با پرسش‎های بسیاری برای تصمیم گیرهای مختلف روبرو می شوم، و درحالیکه آمادۀ آن نیستم، به هرروی مجبور به جواب دادن به آنها با «بله»، «نه»، «بعداً» می شوم. درحالیکه می خواهم در حالت خیال اندیشی[۱۳] باشم و خود را آمادۀ جلسۀ تحلیل کنم، منابع ذهنی ام با اتخاذ تصمیم های ناخواسته منحرف می شود. کار[۱۴] نیز به همین اشاره می کند: «درحالیکه، همزمان با محرک های حسی زودگذر بی شماری بمباران می شویم باید به طور مداوم پیوندها [ی تداعی‎ها] را ارزیابی کرده و تصمیمات مربوط به مسیردهی [تحلیل] را اتخاذ نماییم» (کار، ۲۰۱۱، صفحۀ ۱۸).

امروز، من بی درنگ و بدون هیچ مشکلی می توانم وارد اسکایپ شوم. برای من در برلین، جلسۀ اول در ساعت ۷ صبح، اما ساعت به وقت محلی آنالیزانم ۱ ظهر است. در برلین یک روز بهاری زیبا و آفتابی است. چیزی حدود ۸۰۰۰ کیلومتر آنطرف تر، وقت ناهار است، و من اصلاً نمی دانم که آنالیزانم بیرون از پنجره به هوای مه‎آلود، تابش خورشید، یا باران خیره شده است. دانستن این ها مهم است؟ هیچ یک از ما منطقۀ مکانی و زمانی یکسانی نداریم، و درحالیکه در زمان واقعی خویش به‎سر می بریم، هر دو بخشی از انقلاب رسانه ها هستیم.

روی صفحه می توانم تمامی اسامی و عکس ها یا آیکون های افرادی را که نشانی اینترنتی شان در دفتر نشانی اسکایپ من ذخیره شده را ببینم. همچنین می توانم ببینم که همین حالا چه کسی در اسکایپ دردسترس است و چه کسی نیست. اگرچه نمی دانم که مخاطبان اسکایپی ام واقعاً کجا هستند، ولی از این مطلعم که درحال حاضر دردسترس، مشغول، یا آفلاین هستند. بنابراین هروقت که روی اسکایپ یا دفتر نشانی اسکایپم کلیک می کنم، متوجه می شوم که چه‎کسی آنلاین است. پس کاربر اسکایپ می تواند بفهمد که فرد دیگر طی بیست و چهار ساعت روز آنلاین هست یا خیر. با این حال، اسکایپ این امکان را نیز در اختیار مشترکین خود قرار داده که وقتی دراصل همچنان آنلاین هستند، پیغام «آفلاین» را به دیگران نشان دهد، یا وقتی از دیگران می خواهند که مزاحمشان نشوند، آیکون قرمز را فعال سازند. پس تجربۀ اسکایپ به من آموخته که اطلاعات حاصل از آیکون های به نمایش درآمده، همیشه هم مطابق با واقعیت نیستند. مثلاً «ابر سبز کوچک» در کنار نشانی اسکایپ من نشانگر این است که من آنلاین هستم، اما صفحۀ نمایش آنالیزان ممکن است چیز دیگری را نشان دهد. بنابراین نه آنالیزان در آسیا و نه آنالیزان در برلین نمی تواند مطمئن باشد که آیا هردو در زمان مقررشده آنلاین هستیم یا خیر. وقتی آنالیزان در کامپیوتر خود روی نشانی اسکایپی من کلیک می کند، لپ تاپ من باید زنگ بخورد. اما من اینجا پشت لپ تاپم نشسته‎ام و خبری از زنگ نیست.

بسته به نوع کامپیوتری که استفاده می شود، باید مقدماتی را قبل از برقراری تماس ازطریق اسکایپ لحاظ کنید. باید دستورالعمل‎ها را دنبال کنید و تا زمانی که این تکلیف به امری خودکار بدل نشده، بخشی از توجه تحلیلگر را می گیرد. جالب است بدانید که وقتی اسکایپ برای اولین بار مطرح شد، در ادبیات روانکاوی توجه بسیاری به محل اتاق درمان و کاناپه شد (گاردین، ۲۰۰۴ الف و ب).

همراه با تغییرات عظیمی که متعاقب انقلاب رسانه ها درتمامی جنبه های زندگی رخ داده، ضرورت حفظ چهارچوب سنتی درمان نیز به چالش کشیده شده است. این فرصت های رسانه ای تا کجا اهمیت می یابند؟ چه تأثیری بر ما و جامعۀ مان می گذارند؟ و تا چه حد در روانکاوی به کار گرفته می شوند؟ در دهۀ ۱۹۵۰، نظریه پرداز رسانه، مارشال مک لوهان[۱۵]، نویسندۀ نقل‎قول مشهور «واسطه [رسانه‎] پیام است[۱۶]» (مک لوهان به نقل از گرامپ، ۲۰۱۱، ۲۱۸-۱۷۵)، به ارتباط نزدیک ما با ابزارهایی اشاره کرده که بشر برای گسترش توان مندی ها و راحتی زندگی خویش ساخته‎ است. به قول کار، «ما ابزارهایمان را می سازیم و سپس ابزارهایمان ما را می سازند» (۲۰۱۰، صفحۀ ۳۲۳). یا به قول کرامر[۱۷] «هرگاه از ابزاری برای کسب کنترل بیشتر بر دنیای بیرونی استفاده می کنیم، رابطۀ مان با این دنیا را تغییر می دهیم … واسطه خود پیام نیست، اما هر واسطه قطعاً پیام خاص خود را تداوم می بخشد … درست همانطورکه ناآگاه باآنچه دردسترس آگاهیست، در ارتباط است» (کرامر، ۱۹۹۸، صفحۀ ۸۱). اما کار یادآور می شود که «اگر نجار چکشی را در دست گیرد، با این دست تنها می تواند کاری را انجام دهد که چکش اجازه می دهد». دست تبدیل به ابزاری برای چکش زدن و بیرون کشیدن میخ می شود (کار، ۲۰۱۰، صفحۀ ۳۲۳). بنابراین آیا اگر ما به عنوان تحلیلگر از فناوری استفاده کنیم، بدین معناست که حساسیت تحلیلی مان به‎واسطۀ فناوری محدود می شود، یا اینکه می توانیم هماهنگ با جامعۀ درحال تغییری که در آن زندگی می کنیم، با انطباق خلاق و انعطاف‎پذیر تکنیک هایمان واکنش نشان دهیم.

تأثیر فناوری اطلاعات یکی از بزرگ ترین تغییراتی است که بشر از زمان اختراع ساعت و ظهور ماشین چاپ با آن روبرو شده است. ساعتی که زمان را تقسیم کرد، و ماشین چاپی که دانش و ذخیرۀ حافظۀ ما را گسترش داد و منادی عصر ساخت و ساز صنعتی و تولید انبوهی شد که ثروت را برای بسیاری به ارمغان آورد. ما همزمان با مشارکت در قلمروی فناوری، رابطۀ مان با خود را نیز تغییر می دهیم. انقلاب رسانه ها با ظهور رادیو، تلفن، تلوزیون، و فیلم آغاز شد، و اکنون با ترقی و رشد سریع فضای سایبری، به بخشی از تجربۀ آگاه و ناآگاه ما بدل شده است. حالا تصور کنید که خواندن بیانیۀ استقلال فضای سایبری[۱۸] در دیوان اقتصادی جهان[۱۹] در داووس[۲۰] در ۸ فبریه ۱۹۹۶ از جانب پیشگام اینترنت، جان پری بارلو[۲۱]، برای تحلیلگرانی که با چهارچوب رودرروی تحلیلی خو گرفته‎ بودند، چه احساسی داشت:

گردانندگان دنیای صنعتی، شما غول های فرسودۀ ساخته شده از گوشت و آهن، من از فضای سایبری آمده ام، منزلگاه جدید ذهن. من از طرف آیندگان، از شما گذشتگان می خواهم که ما را به حال خودمان بگذارید. شما در میان ما جایی ندارید. وقتی که ما گرد هم آییم شما هیچ حق و اختیاری ندارید. دنیای ما متفاوت است، معاملات، روابط، و افکار فضای سایبری، همچون موجی ایستاده در شبکۀ ارتباطات ما به صف درآمده‎اند. دنیایی که همزمان همه جاست و هیچ جا نیست از آن ماست، جایی که کالبدی نیست. هویت ما کالبدی ندارد، پس ما برخلاف شما، با فشار و اجبار فیزیکی سلسله بندی نمی شویم (بارلو، ۱۹۹۶).

وقتی به دنیای فکری عاری از ماده می اندیشم، به یاد این توصیف فروید می افتم که «سحر و جادوگری، همه توانی افکار … همگی عواملی هستند که چیزی ترسناک را به چیزی ناآشنا[۲۲] بدل می کنند» (فروید، ۱۹۱۹ ه، صفحۀ ۲۴۳). فناوری این است؟ آرتور سی. کلارک[۲۳] نویسنده اینطور فکر می کند: «هر فناوری به قدر کافی پیشرفته غیرقابل تمایز از جادوست» (هربولد، ۲۰۱۲، صفحۀ ۲۵). پیش از ادامۀ بحث دربارۀ جنبه های ناآشنا و جادویی دنیای عجیب جدیدی که در آن ساکن هستیم، می خواهم به تأثیر اسکایپ بر چهارچوب و زوج تحلیلی در کار روانکاوی بپردازم.

اسکایپ با حذف بعد فاصلۀ جغرفیایی از مکان های دور از هم، موانع موجود بر سر راه تحلیل آنالیزان هایی را که بدون دسترسی به مراکز تحلیلی در نواحی دور زندگی می کنند، برداشته است. بااینحال، اسکایپ «با آن صفحۀ لرزانش» (کار، ۲۰۱۱، صفحۀ ۱۸) می تواند مشکل ساز و به لحاظ فیزیکی انرژی بر باشد. درعین حال، اسکایپ زوج تحلیلی را به واسطۀ یک ماشین به یکدیگر مرتبط می سازد. رابطۀ عمودی (در چهارچوب سنتی) میان تحلیلگر و آنالیزان از این مسئله برخاسته که آنالیزان فعالانه تحلیلگر را می جوید و راهش را به سوی او هموار می سازد. درعوض تحلیلگر منتظر آنالیزان مانده و اتاق امنی برایش فراهم می سازد که بتواند در آن وارد فضای روان‎شناختی برای کار تحلیلی شود. با اختراع فناوری، همۀ اینها تغییر کرده است. به‎جای آن، ارتباط همتا-با-همتا شکل گرفته است. هر دو روبروی کامپیوتر می نشینند، و هر دو دکمه ها را لمس می کنند. وجه تشابه قرار ملاقات ها این است که آنالیزان اول تماس می گیرد. حال به مثالی بازگردیم که من در دفتر خود منتظر تماس آنالیزانم در ساعت مقرر هستم. کامپیوتر هنوز زنگ نزده است. طبق آیکون اسکایپ، فرض می کنم که آنالیزان در آن سوی خط پشت کامپیوتر خود حاضر است. ولی نمی دانم چرا زنگ نمی زند. درعین حال، این را هم می دانم که گاهی آیکون ها اشتباه و گمراه کننده هستند. پس خودم اول به او زنگ می زنم. مستحضر باشید که آنالیزان بارها سعی در تماس با من داشته، اما طبق کامپیوتر وی، من به اسکایپ متصل نبوده ام. ماشین، طرف سومی که به یک باره قوانین را تعیین می کند، به بخشی از کار تحلیلی ما بدل می شود. هر دوی ما متأثر از این امر هستیم: همچون زمانی که ممکن است آنالیزان حضوری مان در راه آمدن به تحلیل تصادف کند، یا همسایۀ بغلی تحلیلگر شروع به نواختن پیانو کند، یا کارگری در آپارتمان طبقۀ بالا دریل کاری کند، در اینجا نیز هر دو درمقابل آنچه ماشین به ما تحمیل می کند بی دفاعیم. اگرچه، مشکلات اولی از واقعیتی کاملاً قابل درک برمی آیند و می دانیم که باید برایشان چه‎ کار کنیم، ولی اختلال در عملکرد کامپیوتر چیزی است که «حتی اگر دستورالعمل های نهان آن برایمان آشکار شود نیز تعداد کمی از ما از آن سردرمی آوریم» (کار، ۲۰۱۱، صفحۀ ۲۰). خرابی های بی دلیل کامپیوتر و پارازیت های گسترده‎، به علاوۀ این احتمال که شاید فردی که با وی صحبت می کنیم به طور اتفاقی دکمه‎ای را روی کیبورد لمس کند، هر آن ممکن است باعث وقفه یا قطع مکالمه شود و ما نمی دانیم که واقعیت چیست.

این طرف سوم که نه تنها در تماس اسکایپی مداخله، بلکه تا حدودی نیز آن را تعیین می کند، ابژۀ بی جانیست که به سرعت درحال گسترش یافتن در سرتاسر دنیا، به خصوص درمیان نسل های جوان تر است، و شیوۀ بودن آنها را دگرگون می سازد. این ابژه در حال تبدیل شدن به یک »ابژۀ برانگیزان[۲۴]» (تارکل، ۲۰۰۷) است. در ذیل گزارشی از رابطۀ نیرومند یک شخص با لپ تاپش آمده است:

هیچی برام جای لپ تاپم رو نمی گیره، و این صرفاً به خاطر دلایل معمول نیست. اون عملاً برام مثل یه مغز مصنوعیه. گذشته از این، من عاشقشم. من دکمه های کیبوردش رو زیر انگشت هام تو یه اتاق تاریک احساس می کنم … من اون رو سرتاسر انگلیس، کوبا، کانادا، و ایالات متحده تو کوله پشتیم حمل کردم. وقتی تو تختم ازش استفاده می کنم، حواسم هست که پتوها رو دور از محفظه های تهویۀ هواش نگه دارم که داغ نکنه … فقط اون نیست که متعلق به منه؛ من هم متعلق به اونم … شده که تجارب رمانتیک با ماشین ها داشته باشم، و کامپیوترها منو یاد عشق میندازن (نیوویتز، ۲۰۰۷، صفحۀ ۸۸ به نقل از تارکل، ۲۰۰۷).

هنگام خواندن این متن طبیعتاً به یاد ابژۀ گذاری[۲۵] وینیکات[۲۶] (۱۹۷۱)، و ابژه های شخصی[۲۷] – همراه در زندگی – هابرمس[۲۸] (۱۹۹۹) می افتم. توصیف نیوویتز از رابطۀ خویش با لپ تاپش مثالی بارز و گیرا از تعریف هابرمس از ابژه های شخصی است. بااینحال، متن وی این را نیز آشکار می سازد که ابژه چگونه شرایط خود را تعیین می کند؛ برای نمونه، هنگامیکه نویسنده از آن دربرابر داغ کردن محافظت می کند. هابرمس (۱۹۹۹) پیش از اختراع اسکایپ ابژه های شخصی را اینگونه توصیف کرده است:

ابژه های شخصی نه تنها واسط میان انسان و طبیعت، و نیز میان انسان و فرهنگ هستند، بلکه در وهلۀ سوم واسط میان فرد و نزدیکانش، به ویژه دیگری‎(های) مهمش نیز هستند.

الف) ابژه های شخصی قادرند ما را به یاد یک دیگری مهم انداخته، و بنابراین رابطه با آنها حتی می تواند بازنمایی آن دیگری مهم باشد. ابژه های شخصی به حفظ رابطۀ نمادین با دیگری کمک می کنند؛ حتی وقتی دیگری متعاقب جدایی دائمی یا موقعیتی حضور ندارد، او را حاضر می سازند.

ب) ابژه های شخصی همچنین می توانند با ایفای نقش به‎عنوان یک ابژۀ معمول[۲۹]، سازمان دهی فعالیت های مشترک، و ممکن ساختن ارتباط از راه دور، یعنی فناوری هایی همچون تلفن و اتومبیل، به‎عنوان واسط ارتباط با دیگران عمل کنند (هابرمس، ۱۹۹۹، صفحۀ ۵۰۰).

دستگاهی که برای کاربری اسکایپ برنامه‎ریزی شده است، چه کامپیوتر باشد، و چه لپ تاپ، نوت بوک، یا آی پد، این کارکردهای ابژه های شخصی را برآورده می سازد. این دستگاه به سبب ماهیت فنی خود، واسط میان انسان و فرهنگ است، و هنگامیکه به عنوان وسیله ای ارتباطی به کار گرفته می شود، نه‎تنها موجب پیوند تحلیلگر و آنالیزان طی جلسات می شود، بلکه به طور نمادین ارتباطی جاودان را ایجاد و بالقوه حفظ می کند، همچون زمانی‎که آنالیزان اسکایپی می خواهد بداند که آیا تحلیلگر حول و حوش زمان ملاقات آنلاین است یا خیر.

ابژۀ مورد عشق، همچون قبل، تبدیل به ابژه ای زنده می شود، و جایی بین مادۀ زنده و بی جان قرار می گیرد. باری دیگر، صدای زنگ جادویی و ناآشنا را می شنوم. ناآشنا آن چیزی است که بین زندگی و مرگ وجود دارد و احساس زندگی را پدید می آورد. چرا ما با ماده ای بی جان طوری که انگار «زنده» است، برخورد می کنیم یا سروکار داریم؟ جدای از تبیین های روان شناختی، می توان علوم اعصاب را نیز مادی کرد؟ طبق جان میشل[۳۰] «تکامل مغزهای ما را مملو از غریزۀ اجتماعی نیرومندی ساخته … یعنی مجموعه فرآیندهایی برای استنباط افکار و احساسات اطرافیانمان … مطالعات تصویربرداری عصبی اخیر نشان می دهند که سه منطقۀ بسیار فعال مغز به‎طور ویژه به تکلیف درک آنچه در ذهن دیگران می گذرد، اختصاص دارند – یکی در قشر پیش پیشانی، یکی در قشر آهیانه ای، و یکی در محل تلاقی بین قشرهای آهیانه ای و گیجگاهی … بااینحال، با ورود ما به عصر کامپیوتر، استعداد ما در ارتباط با ذهن دیگر افراد دچار پیامدی ناخواسته شده است!» (کار، ۲۰۱۰، صفحۀ ۲۱۳). میشل می گوید: «بیش فعالی مزمن این مناطق مغزی که دال بر تفکر اجتماعی است … می تواند منجر به درک وجود ذهن بدون وجود واقعی آن منجر شود، حتی در ابژه های بی جان» (کار، ۲۰۱۰، صفحۀ ۲۱۳).

شاید بتوان اینگونه فرض کرد که ابژه های بی جان کارکردها و توانایی های انسان را تقلید می کنند. یک ابژۀ بی جان هرچه وحشتناک تر به نظر رسد، ما حیات بیشتری را بر آن برون فکنی می کنیم، و بیشتر برایمان دلهره آور می شود. درست همانطور که کودک به کمک ابژۀ گذاری در تصوراتش، یاد می گیرد غیاب مادرش را تاب آورد، یک بزرگسال نیز سعی می کند ابژۀ بی جان قدرتمندی را زندگی بخشد، و با این کار، امیدوار به گریز از غیاب ناآشنا و ترسناک زندگی، و مواجهۀ خیالی با مرگ است. به علاوه، شواهد فزاینده ای مبنی بر این موجود است که مغز ما ذاتاً روحیۀ افرادی را که با آنها در تعاملیم تقلید می کند، چه واقعی و چه خیالی. این آینه واری یا انعکاس های عصبی چرایی اسناد سریع ویژگی های انسانی به کامپیوترها و مشخصه های کامپیوتر به خودمان را توضیح می دهد (کار، ۲۰۱۱، صفحۀ ۱۹).

اجازه دهید به جلسۀ اسکایپی مان بازگردیم: کامپیوتر قدرت غلبه بر فاصلۀ ‎ظاهراً فائق نیامدنی را برای مدت کوتاهی به ما می دهد، اما مشکلات فنی آن محدودیت هایی همچون ارائۀ اطلاعات غلط دربارۀ حضور کاربر اسکایپی را نیز دارد. همانطور که پیش تر گفته شد، کامپیوتر رابطه ای برابر پدید آورده است. کامپیوتر همچنین ما را در قلمروی بی جسمی قرار داده است. آیا صدایمان در کامپیوتر بی جسم می شود؟ آیا صدایمان صدایی روح وار است؟ اما دیگر چه کسی به روح اعتقاد دارد؟ مطمئناً مدت هاست که ما این مفهوم را پشت سر نهاده ایم. یا شاید هم نه؟ شاید تکنولوژی ما را به عقب پرتاب کرده، به سوی مواجهه با ناآشنا، «زمانیکه عقده های نوزادی واپس رانده به واسطۀ ادراکی بار دیگر احیا شده، یا زمانیکه باورهای بدوی پشت سرگذاشته شده بار دیگر تأیید می شوند» (فروید، ۱۹۱۹اچ، صفحۀ ۲۴۹).

آیا صدا به عنوان نشانگر پویای حضور ما، در غیاب جسم حیات خود را از دست می دهد یا ما را به جایی بین قلمروی زندگان و مردگان رهنون می سازد؟ شاهدی بر تاریخچۀ پیدایش صداهای بی جسم اولین ماشین های مکالمه به نحوی تأثیرگذار احساسات خویش را دربارۀ آنها بیان می‎کند:

دوست عزیزم نمی تونی باور کنی که چه احساس و تأثیر غریبی روی ما گذاشت؛ اینکه برای اولین بار صدا و حرفای آدم رو طوری بشنوی که که انگار اصلاً از دهن یه آدم بیرون نمیاد. ما در سکوت بهت آمیزی به همدیگه نگاه کردیم، و بعد کاملاً پذیرفتیم که در اون لحظات کوتاه آغازین لرزۀ مختصر و نامعلومی بر انداممون نشست (ماچو، ۲۰۰۶، صفحۀ ۱۳۶).

ادیسون در سال ۱۸۷۸ شور و اشتیاقش را از ضبط کردن صدای یک سگ نشان می دهد:

یه روز سگی که از کنارم رد می شد، شروع به واق واق در قیف کرد و … این صدا با کیفیت فوق العاده ای تکرار شد. ما قیف رو برداشتیم و حالا سگ می تونه هروقت بخواد واق واق کنه. تا جایی که من می دونم این سگ یه روز می میره و به بهشت سگ ها میره … اما اون با ماست – هرچیزی که صدایی داره زنده می مونه … این دستگاه مرده صدای مرده رو به‎مثابۀ غلبه بر مرگ ایجاد می کنه (ادیسون، ۱۸۷۸، به نقل از ماچو، ۲۰۰۶، صفحۀ ۱۳۹).

از زمان های دور، انسان تلاش کرده تا با استفاده از صدا مواد بی‎جان را انسان پنداری کند. به حیوانات، گیاهان، اشیا، آدم های مرده، یا هستی های غیرمادی صدا داده میشده تا دارای ویژگی های انسانی شوند (ماچو، ۲۰۰۶، صفحۀ ۱۳۹). موجودات بی جان باید جان بخشیده شوند و اختراعات فنی قرار است خلاف این را ثابت کنند که ما همگی فانی هستیم. «اما هیچ انسانی واقعاً این را درک نمی کند، و ناآگاه ما اکنون کمترین آگاهی را از اندیشۀ میرایی خویش در تمام دوران دارد» (فروید،  1919اچ، صفحۀ ۲۴۲). این وجه مهلک و بدشگون فناوری، لپ تاپ ها، نوت بوک ها، یا اسکایپ است.

فناوری کامپیوتر ما را مدیون دستگاهی می کند که به‎درستی آن را نمی فهمیم: آن براساس قوانین خودش عمل می کند، بنابراین، تنها به میزان محدودی قابل کنترل است. وقتی ارتباط در یک جلسۀ اسکایپی قطع می شود، شاید برای برخی افراد مشکلی جزئی باشد، ولی برای برخی‎ نیز می تواند به معنای بازفعالی یک تروما بوده، یا حتی ترومایی با احساسات مربوط ناتوانی، درماندگی، و آسیب‎پذیری را موجب شود. آنالیزان و تحلیلگر هر دو به یک اندازه در معرض این خطر قرار دارند: شاید حتی ریسک وسوسه آمیز همدستی همزیستانۀ نیروها در تقابل با طرف سوم ناآشنا مطرح باشد. این به نوبۀ خود می تواند از کار تحلیلی بر تعارضات مربوط به فرآیند تحلیلی جلوگیری کند. نباید پرخاشگری و ترس بالقوۀ متعاقب را دست کم گرفت. اینکه زیر دین فناوری ‎پیش بینی ناپذیر تنها نباشیم، مایۀ تسلی خاطر است. اگر آنالیزان قدرت های جادویی برای تحلیلگر متصور باشد، این می تواند مایۀ دلسردی او شود. از سوی دیگر، این موقعیت تروماتیک می تواند به تجربۀ احساسات متقابلاً پیچیده و منفی در انتقال کمک کند: اگر تحلیلگر به مثابۀ ابژۀ بد تجربه ‎شود، آنگاه خرابی ها‎ و قطع شدن های‎ اسکایپ تأییدی بر پرخاشگری تحلیلگر نسبت به آنالیزان برداشت خواهد شد. ازآنجایی که مشکلات فنی اسکایپ واقعاً قابل کنترل نیستند، قلمروی جادو و ناآشنا فعال می شود.

در یک جلسۀ اسکایپی دیگر، بیمار مسئلۀ بسیار متأثرکننده و همچنین نگران کننده‎ای را مطرح ساخت. همینطور که به او گوش می دهم چشمانم را می بندم. اغلب در جلسات حضوری نیز برای همخوانی با خیال اندیشی تحلیلی[۳۱] این کار را می کنم. متوجه می شوم که عمیقاً تحت تأثیر صحبت های بیمار قرار گرفته ام. وقتی مجدداً چشمانم را باز می کنم و تصاویر اسکایپ روی صفحۀ نمایش نگاه می کنم، می بینم که بیمار در حال گریه کردن است. در یک لحظه هیچ شکی به خلوص هیجانات او یا خودم ندارم؛ باوجود فاصلۀ بسیار زیادی که از یکدیگر داریم، به کمک تکنولوژی در یک دنیای مجازی، در این لحظۀ خاص نزدیکی و قرابت زیادی بینمان احساس می کنم. نه‎تنها از امکان تجربۀ چنین حضور هیجانی در یک جلسۀ اسکایپی شگفت زده هستم، بلکه به طور مثبتی تحت تأثیر آن نیز قرار گرفتم.

چند ساعت بعد، اکنون اوایل عصرگاه در برلین، و اواخر صبح‎گاه در شهر آنالیزانی دیگر است. درابتدا اتصال بدون مشکل خاصی برقرار می شود، تااینکه ناگهان پیامی از جانب اسکایپ با این مضمون روی صفحه ظاهر می شود که خطایی پیش آمده و سعی در اتصال مجدد دارد. با این وجود، گفتگو ادامه پیدا می کند. تلاش می کنم بفهمم آنالیزان چه می گوید. اما باوجود تمام تلاش هایم، اغلب مجبور می شوم از او بخواهم مجدداً حرف هایش را تکرار کند یا آنها را توضیح دهد، چون کلماتمان جایی در فضای سایبری گم شده اند. نمی توانم کاملاً با آنچه می گوید ارتباط برقرار کنم. هر دوی ما واقعاً رنجیده شده ایم. درعوض، تلاش می کنیم دوباره و دوباره با یکدیگر تماس برقرار کنیم. آنالیزان از من می خواهد که دست از درخواست مداوم برای تکرار صحبت هایش بردارم. به فکرش می رسد که شاید بهتر است منظور یکدیگر را حدس بزنیم. من بیشتر این را تلاشی برای برقراری شکلی خیالی و همزیستانه از ارتباط برداشت کردم، تا اینکه آن را تسلیم شدن دربرابر امرونهی های فناوری بدانم. نیازی به گفتن نیست که این جلسه با یک انتقال متقابل منفی در پس خود همراه بود. دردسر پشت دردسر: کامپیوتر ما را وادار کرد که مدام روی برقراری مجدد اتصال تمرکز کنیم، و هر دو از عدم تداوم ارتباط آشفته بودیم. باید بس کنیم یا به سراغ تلفن برویم؟ اما در این مواقع تلفن هم معمولاً درست کار نمی کند. آنالیزانی که سابق بر این هرچیز دیگری را به جز جلسه داشتن ترجیح می داد، حالا آکنده از خشم است. به نظرم می رسد که طرف سوم ناآشنا تاحدی با او همدست شده است! هیچ یک از ما قادر به تغییر موقعیت نیست. زمانیکه جلسه به پایان می رسد، هر دوی ما خشمگین هستیم. هر دو در حالتی از «انتقال منفی مضاعف» هستیم. او می گوید «منصفانه نیست، من تمام مدتی که وصل  نبودیم منتظر بودم». من هم فکر می کنم که منصفانه نیست: فناوری منصفانه نیست. وقتی اولین بار اصطلاح «ماشین بیزاری[۳۲]» (زیمن، ۲۰۱۱، صفحۀ ۱۱۶) را شنیدم، فقط می توانستم اعتراف کنم که سرانجام یک نفر اسم واقعی احساسات فعلی من را پیدا کرده است.

در ارتباط با صدا باید گفت که سکوت نیز بخشی از گفتگوست. در جلسۀ اخیر توصیف شده، فناوری دچار مشکل یا خرابی هرگونه «سکوت ادراک پذیر» را غیرممکن ساخت (گرینگ، ۲۰۰۶، صفحۀ ۹۱). در اسکایپ، اگر نه تحلیلگر و نه آنالیزان، هیچ یک صحبتی نکنند، نمی توانیم بگوییم که سکوت به دلیل مشکل فنی است یا سکوتی فعال از جانب یکی از طرفین است. این می تواند به یک «اجبار ناخواسته به صحبت کردن» برای هر دو طرف بدل شود. اتصال ضعیف اینترنت می تواند تحریف هایی در صدا ایجاد کند که مثل طنین صدا تکرار می شود. گرینگ در مقاله ای پیرامون صدای تکرارشونده، داستان زن جوانی به نام اکو را بیان می کند که نیاز به صحبت کردن دارد، ولی دیگر قادر به گفتن چیزی جز تکرار کلمات دیگران نیست. «طنین یک صدا قابلیت حفظ سکوت را از دست می دهد، تمامی گسترۀ (یا فضای) معنایی خویش را از دست می دهد، جملات بریده بریده‎ شده و بُعد شنیداری از طنین صدا گرفته می شود» (گرینگ، ۲۰۰۶، صفحۀ ۱۰۶). صدا نمی تواند هیچ معنایی را منتقل سازد. درواقع نه واقعاً می تواند «زندگی کند» و نه می تواند «بمیرد». اسکایپ مجدداً ما را به فضای ناآشنای بین زندگی و مرگ رهنمون می سازد.

روز بعد جلسۀ اسکایپی دیگری با کیفیت فنی پایین داشتم. بنابراین جلسه را تلفنی برگزار کردیم. طی این جلسه انتقال مثبت در جریان است و خبری از مشکلات فنی مربوط به اسکایپ نیست. اگرچه تغییر در رسانۀ به کار رفته به گفتۀ بیمار کمی موجب حواس پرتی بود، اما با اینکه او برای این جلسۀ خاص از محل معمول خود دور بود، افکار و احساسات کاملاً متمرکزی داشت و به‎نظر نمی رسید این تغییر موجب هیچ مزاحمتی شده باشد. این مسئله این پرسش را پیش می کشد که اتاق یا فضای درمان چه نقشی ایفا می کند؟ گامبرشت[۳۳] اینگونه به این پرسش می پردازد:

این بغرنج ترین پیامد وجودی عصر الکترونیک است؛ … حذف ابعاد فضایی سطوح مختلف تجارب و رفتار ما … از این رو ما با تناقضی وسوسه کننده روبروییم: به کمک علوم الکترونیک، فرآیند جهانی سازی در مقیاسی غیرقابل تصور کنترل ما بر فضای موجود روی کرۀ زمین را گسترش داده و تقویت کرده است، و درعین حال، تقریباً به طور کامل این فضا را از وجود ما زدوده است (۲۰۱۰، صفحۀ ۴۲).

با حذف فضا و فاصله، تغییر مکان مطرح می شود. طبق آتالی (۱۹۹۲)، ساکنین کاملاً سیار دهکدۀ جهانی همچون کوچ نشینانی به نظر می رسند که به دستگاه های ارتباطی تحت عنوان ابژه های کوچ نشینی مجهز شده اند.

برای به کارگیری این ابژه ها کافیست آنها را به داده های الکترونیک جهانی و شبکه های تبادلی متصل سازیم، آبادی کوچ نشینان جدید … مهم نیست از کجا می آیید؛ یک شماره یا اسم برای شناسایی کوچ نشینان این هزاره کافیست (صفحۀ ۲۶).

همچون ابژه های کافران عهد عتیق، ابژه های کوچ نشینی آینده نیز ابژه هایی بی جان خواهند بود، اگرچه، آنها دربردارندۀ حیات، جان، و ارزش های افرادی‎ خواهند بود که آنها را ایجاد و از آنها استفاده می کنند. آنها اساساً شاخه هایی از حواس و کارکردهای بدنی ما هستند. برای مثال، کامپیوترها مکمل مغز انسان ها هستند (آتالی، ۱۹۹۲، صفحۀ ۱۰۷).

وقتی آتالی به بیان اندیشه هایش دربارۀ آینده ادامه می دهد، پیشرفت های فنی آینده را در قلمروی وحشتناک و ناآشنا قرار می دهد:

می توان تصور کرد که خود بشر نیز پس از این جهش فرهنگی به ابژۀ کوچ نشینی بدل ‎شود. … روزی قادر خواهید بود که خود و دیگران را خلق کنید؛ در فروشگاه اعضای بدن‎ بگردید و کندوکاو کنید، دیگر افراد را همچون دیگر ابژه ها مصرف کنید و به بدن یا روح دیگری تغییر یابید (۱۹۹۲، صفحۀ ۱۱۶).

اکنون مایلم به ابتدای این متن، به اسکایپر بازگردم، واژه‎ای که r خود را از دست داد تا بتواند وارد صحنۀ شبکۀ جهانی اینترنت شود. ما می توانیم از اسکایپ برای غلبه بر فاصله ها بهره مند شویم و گفتگوهایی بی وقفه با کیفیتی بالا در جلسات تحلیلی داشته باشیم. و مجدداً، یک تماس اسکایپی مختل‎ ما را به یاد مجازات اکو می اندازد؛ اینکه او صرف نظر از بی معنی بودن سخنانش، مجبور به تکرار دوباره و دوبارۀ کلمات دیگران بود. صدای تکرارشونده و پایان ناپذیر وی، او را از داشتن یا بخشیدن آرامش ناشی از سکوت محروم ساخته بود.

درست همانطور که طنین صدا خود را تکرار کرده و نمی تواند ساکت باشد، وجه کنندۀ این مجازات، فناناپذیری آن است: این مجازات هیچ گاه پایان نمی پذیرد. طبق این استعاره، به نظر می رسد اسکایپ در حال بدل شدن به یک سوپرایگوی تنبیه گر است. یک سوپرایگوی ماشینی ساختۀ دست انسان به هیچ وجه نمی تواند نسبت به ایگوی انسان بخشنده باشد. به این خاطر تسلیم می شویم که انقلاب دیجیتال غیرقابل بازگشت است (شیرمچر، ۲۰۱۰، صفحۀ ۱) و همانطور که نمی توانیم به خورشید و آسمان پایان دهیم، دیگر قادر به عقب راندن تأثیر فناوری نیز نیستیم؟ بیان استعاری از آسمان من را به یاد استعارۀ دیگری انداخت – ابر، اسمی برای مخازن اطلاعاتی که در مراکز داده ای دوردست جغرافیایی ذخیره می شوند و از طریق اینترنت قابل دسترسی هستند. مجدداً، این برای یک تازه‎ وارد در قلمروی فناوری ناآشنا به‎نظر می رسد.

پیش از روی صحنه آمدن ماهواره های ارتباطی، ستارگان، فرشته ها، ارواح، و خدایان در ابرها پیدا می شدند. درکمدی ابرها، اثری از آریستوفان (سال ۴۲۳ قبل از میلاد مسیح)، یک آتنی میانسال به سقراط می گوید که می خواهد بیشتر راجع به الهیات بداند و با خدایان در ابرها ارتباط برقرار کند. در دنیای پست مدرن غرب، ما بین ابرهای آریستوفان و ابرهای دنیای کامپیوتری به دام افتاده ایم. اگرچه آنها با فاصله ای بیش از ۲۰۰۰ ساله از یکدیگر جدا هستند، هنوز یک وجه مشترک دارند. هر دوی آنها جایی هستند که «… اغلب ناآشنا به‎نظر می رسد، وقتی مرز بین خیال و واقعیت مبهم است، هنگامیکه یک چیز واقعی جلوی رویمان قرار می گیرد که سابق بر این آن را خیالی می انگاشیتم» (فروید، ۱۹۱۹اچ، صفحۀ ۲۴۴).

اسکایپ، به عنوان معرف دنیای دیجیتال ساختۀ دست انسان بر مبنای خطوط اعداد ۰ و ۱ طوری برنامه‎ریزی شده که به طور خودکار بین درست و غلط تصمیم بگیرد. برعکس، روانکاوی به دوسوگرایی و تعارض درونی دائمی بین درست و غلط می پردازد. کامپیوتر تنها زمانی به‎کار می افتد که کاربر تصمیمی مشخص بگیرد: بله یا خیر. این در تضاد کامل با ناآگاه است، که تمایزی میان تناقضات قائل نیست. با تمامی این اوصاف، باز هم از یک تابع دوعددی همچون اسکایپ انتظار می رود که پیچیدگی های فرآیند روانکاوی را پشتیبانی کند.

اسکایپ برخلاف تحلیل، تا به ابد هویتی معلوم را تضمین می کند. یک نشانی اسکایپی منحصر به فرد است و هرگز پاک نمی شود. هرچند می توان تا حد زیادی گمنامی را حفظ کرد، اما بحث زندگی جاودان در آن مطرح است. آیا این مسئله به‎نوعی موجب رضایت خوشیفته وار ما می شود؟ یا واقعیت مجازی ما را با نوع جدیدی از انزوا رها می سازد؟ ما در هر زمان و هر مکان قادر به دسترسی به اسکایپ هستیم، اما واقعاً با یکدیگر نیستیم، و در یک اتاق یکسان حضور فیزیکی نداریم.

ما نه تنها r  اسکایپ، بلکه حضور جسمانی تحلیلگر و آنالیزان را نیز از دست داده ایم. این نکتۀ منفی در برخی موارد با حذف پرخاشگری فیزیکی یا حملات جنسی بالقوه می تواند مثبت باشد. «وقتی دو جسم به لحاظ مکانی به یکدیگر نزدیک می شوند، جذابیت جنسی (یا پرخاشگری) تقویت شده، و همزمان ادراک بینایی اندام کلی فرد دیگر شروع به مبهم تر شدن می کند … مجاورت فضایی نزدیک دال بر نزدیکی هیجانی ست» (هابرمس، ۱۹۹۹، صفحۀ ۶۴). مزیت کاهش تهدید در تقابل با فقدان نزدیکی قرار دارد. در تحلیل اسکایپی، «آیا این خیال خطرناکی ست که در «حال حاضر وسیع[۳۴]»، حضور جسمانی مان از ما گرفته شود؟» (گامبرشت، ۲۰۱۰، صفحۀ ۱۳۰). گویا حضور جسمانی هم فرصت و هم تهدید است. اعمال خشونت آمیز فیزیکی مثل سوءاستفادۀ جنسی و قتل صرفاً احتمالات لفظی در تحلیل حضوری سنتی نیستند. اسکایپ فضای مشخصاً امنی را فراهم می آورد که ‎ممکن است محرکِ نِمود شدید آن را حذف، یا برعکس از آنجایی که احتمال خشونت واقعی وجود ندارد، ابراز آن را تسهیل کند.

اگرچه اکنون فضای فیزیکی یکسانی نداریم، ولی همیشه قابل دسترسی هستیم. آیا این ما را از درد جدایی می رهاند؟ گامبرشت بر این باور است که «ما درد تنهایی ناشی از غیاب جسمانی را با نیمه تنهایی دائمی ناشی از دسترسی پذیری نامحدود عوض کرده ایم» (۲۰۱۰، صفحۀ ۱۳۰). آیا این بر فرآیند سوگ تأثیر می گذارد؟

فناوری به عنوان یک ابزار باعث کاهش حجم کاری و افزایش امکانات می شود: فناوری به تجاربی می انجامد و فرآیندهایی را تسهیل می بخشد که بدون دستگاه ها نه تنها تضعیف میشدند، بلکه اصلاً وجود نداشتند. از بعد منفی، به‎نظر می رسد هدف فناوری رسانه بیشتر دسترسی جهانی باشد تا بهبود عملکرد (کرامر، ۱۹۹۸). اکنون تعاملات بی وقفۀ بسیاری از نقاط دور امکان پذیر است، اما اگر نشستن پشت کامپیوتر و صحبت کردن از طریق اسکایپ به معنای ادغام همه چیز در یکدیگر و آمیختگی[۳۵] باشد چه؟ (گامبرشت، ۲۰۱۰، صفحۀ ۱۳۰). چگونه فرق آن را متوجه شویم و بدون گول زدن خودمان فناوری را برای کاربری‎ خود وفق دهیم. تارکل (۲۰۰۷) معتقد است: «از آنجایی که اکنون شروع به زندگی با ابژه هایی نموده ایم که مرزهای میان متولدشده و پدیدآمده، بین انسان ها و هرچیز دیگر را به چالش می کشند، لازم است قصه های مختلفی برای خود ببافیم» (صفحۀ ۳۲۶). تا آن زمان، آیا فناوری، طرف سوم ناآشنا، یک تهدید باقی می ماند؟ فناوری به عنوان یک ابزار یا دستگاه، هرچند مزیت هایی دارد، ولی دنیاهای مجازی را پدید می آورد. ولی آیا می توانیم و می خواهیم این دنیای به تازگی پدیدآمده را جهت امر روانکاوی به‎کار بریم؟

پیوست:


* Skype

** Irmgard Dettbarn

[۱] skyper

[۲] domain

[۳] World Wide Web (WWW)

[۴] peer-to-peer network

[۵] datagrams

[۶] Internet Protocol (IP)

[۷] Wikipedia

[۸] Sandler

[۹] International Psychoanalytical Association

[۱۰] shuttle

[۱۱] remote therapies

[۱۲] process notes

[۱۳] state of reverie

[۱۴] Carr

[۱۵] Marshall McLuhan

[۱۶] The medium is the message

[۱۷] Krämer

[۱۸] Cyberspace Independence Declaration

[۱۹] World Economic Forum

[۲۰] Davos

[۲۱] John Perry Barlow

[۲۲] uncanny

[۲۳] Arthur C. Clarke

[۲۴] Evocative object

[۲۵] transitional object

[۲۶] Winnicott

[۲۷] personal objects

[۲۸] Habermas

[۲۹] Common object

[۳۰] John Mitchell

[۳۱] Analytic reverie

[۳۲] machine-loathing

[۳۳] Gumbrecht

[۳۴] Broad present

مفهوم زمانی گامبرشت که مشخصۀ آن تجربۀ آینده‎ایست که به‎طورفزاینده‎ای به ما نزدیک‎تر می‎شود (توضیح مترجم)

[۳۵] fusion