پیتر فوناگی[۱] تحلیگر مربی و ناظر در انجمن روانکاوی بریتانیا[۲]، استاد روانکاوی معاصر و علوم تحولی[۳] در یونیورسیتی کالج لندن[۴]، رئیس بخش پژوهش روانشناسی بالینی، تربیتی و سلامت[۵] در همین دانشگاه، و مدیر عامل مؤسسۀ ملی کودکان و خانوادۀ آنا فروید[۶] است. وی همچنین از سال ۲۰۱۳ مشاور بالینی ملیِ[۷] بخش سلامت[۸] و خدمات ملی سلامت[۹] در برنامۀ افزایش دسترسی کودکان و نوجوانان به درمان های روانشناختی[۱۰] است.

فوناگی در سال ۱۹۵۲ در بوداپست[۱۱] به دنیا آمد. خانوادۀ وی در سال ۱۹۶۷ مجارستان[۱۲] را ترک کرده و در پاریس[۱۳] مستقر شدند. بااین‎حال، والدین او خواستار آموزش بریتانیایی[۱۴] وی بود و او را جهت تحصیل به به لندن[۱۵] فرستاند. بدون تسلط بر زبان انگلیسی و داشتن هیچ دوست یا آشنا، فوناگی کاملاً افسرده شد و با مشکلات تحصیلی جدی مواجه شد. وی به پیشنهاد یک همسایه مبنی بر دریافت کمک وارد روانکاوی با آنه هری[۱۶] روان‎درمانگر کودک در مؤسسۀ آنا فروید (در آن زمان کلینیک همپستد[۱۷]) شد. به کمک هری افسردگی او بهتر شد، عملکرد تحصیلی اش بهبود یافت، و پس از اتمام مدرسه برای تحصیل در رشتۀ روان‎شناسی[۱۸] در یونیورسیتی کالج لندن پذیرفته شد. فوناگی این برهه از زندگی خویش را نقطۀ عطفی جهت کشف تأثیر عمیق روانکاوی می داند؛ درواقع همین تجربه بود که او را به سمت آموزش تحلیلی سوق داد.

فوناگی پس از فارغ التحصیلی در روانشناسی، به تحصیل در دورۀ دکتری تخصصی علوم اعصاب[۱۹] پرداخت. او بعدها در دورۀ مربیگری آسیب شناسی روانی[۲۰] در یونیورسیتی کالج لندن شرکت کرد و به عنوان روانشناس بالینی آموزش دید. او سپس برای آموزش در موسسۀ روانکاوی[۲۱] اقدام، و در سال ۱۹۸۰ آموزش تحلیلی خود را آغاز کرد. وی پس از صلاحیت یافتن به عنوان تحلیلگر، آموزش روانکاوی کودک را نیز در مؤسسۀ آنا فروید (آن طور که در آن زمان خوانده می شد) پشت سر گذراند. در سال ۱۹۹۲ که فوناگی به درجۀ استادی یادبود فروید[۲۲] در یونیورسیتی کالج لندن دست یافت، تجارب گسترده و آموزش چندبعدی او را به اتخاذ رویکردی میان رشته ای رهنمون ساخت که از آن زمان کار پژوهشی و بالینی وی را شکل داده است.

فوناگی در سال های دهۀ ۱۹۸۰ برای درمان کودکان و نوجوانان مبتلا به دیابت بی ثبات[۲۳] با رواندرمانگر کودک جورج موران[۲۴] کار می کرد؛ دیابت بی ثبات نوعی دیابت وابسته به انسولین است که فرد مبتلا به آن قادر به حفظ کنترل بر سطح قند خون خویش را ندارد. این یک بیماری خطرناک است و ثابت شده بود که به سختی درمان می شود. موران و فانگی با یکدیگر جهت ایجاد رویکرد درمانی جدیدی همکاری کردند که بر محوریت گفتگو با بیماران دربارۀ زندگی درونی و دنیای هیجانی شان تأکید داشت. آنها دریافتند که با استفاده از این روش قادر به کمک به کودکان جهت افزایش ظرفیت تفکر و تنظیم هیجانات آنها هستند. این به نوبۀ خود منجر به مدیریت بهتر بیماری و پیشرفت قابل ملاحظۀ جسمی و ذهنی در آنها می شد.

فوناگی در همین برهه شروع به کار کردن با بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی[۲۵] شدید کرد، و خیلی زود متوجه شد که رویکرد تحلیلی کلاسیک به درمان این بیماران مؤثر واقع نمی شود. درهمین حین، علاقۀ عمیق وی به کارهای ملانی کلاین[۲۶] و دانلد وینیکات[۲۷]، مکتب روابط ابژه، و نظریۀ دلبستگی، باعث تغییر در چهارچوب نظری وی شد و به ایجاد برداشتی متفاوت از اختلال شخصیت مرزی در وی کمک کرد. این برداشت به نظریۀ ذهنیت سازی[۲۸] فوناگی، و با همکاری روانکاو و روان‎پزشک آنتونی بیتمن[۲۹]، به روش درمانی جدیدی تکامل یافت: درمان مبتنی بر ذهنیت سازی[۳۰]. درمان مبتنی بر ذهنیت سازی امروزه به طور گسترده ای در درمان بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی به کار گرفته می شود، و فوناگی و بیتمن درحال ایجاد مدل های دیگری از این رویکرد برای درمان سایر اختلالات، از جمله اختلال شخصیت ضداجتماعی[۳۱]، مشکلات سوءمصرف مواد[۳۲]، و اختلالات خوردن[۳۳]، و همچنین مداخلات حمایتی برای مادران درمعرض خطر نیز هستند. به عقیدۀ فوناگی، باوجودیکه این گروه ها در برخی جنبه ها مشکلات کاملاً متفاوتی را تجربه می کنند، ولی مشخصۀ همۀ آنها ظرفیت مختل در درک مناسب ذهنیت خود و ارتباط آن با دنیای اجتماعی است. 

فوناگی که اندیشۀ دامنۀ وسیعی از روانکاوان الهام بخش وی بودند، به طور خاص از جانب سندلر کمک دریافت کرد. جوزف سندلر[۳۴] از مربیان یونیورسیتی کالج لندن بود که فانگی بسیار از وی آموخت، و همزمان آنه مری سندلر[۳۵] نیز طی آموزش روانشناسی بالینی و آموزش تحلیل کودک ناظر وی بود. سندلرها تأثیری مانا بر رویکرد فانگی در کار بالینی و نظری گذاشتند، و در مراحل ابتدایی حرفۀ او نیز به لحاظ شخصی و حرفه ای پشتیبان وی بودند. یکی دیگر از شالوده های نظری حیاتی کار فوناگی نظریۀ دلبستگی بوده که وی ترکیبی از سختگیری تجربی و بینش عمیق به تحول روانشناختی و اختلالات را در آن یافته است. این ترکیب خود مشخصۀ کار فوناگی است، که کاوشگرانه، نوآورانه، و همزمان تحت حمایت قوی پژوهش ها و شواهد تجربی است. در این راستا، قدم نهادن در مسیر آنا فروید[۳۶] و دوروتی برلینگهام[۳۷] که پیشگام رویکرد آسیب شناسی روانی تحولی مورد استفادۀ وی در طول دوران حرفه ایش بوده اند، برای او افتخار بزرگی است. او همچنین به تعهد مشترک این متخصصین به ساماندهی اندیشه های روانکاوی، و نیز پاسداری از اساس محکم نظری و تجربی آنها ادامه داده است.

از دیگر تأثیرات عمده بر کار فوناگی نظریۀ کلاین بوده که توصیفی ارزشمند از ظرفیت ذهن برای تفکر دربارۀ دنیا و چگونگی آسیب پذیری این ظرفیت درمقابل خواسته‎های هیجانی فراهم آورده است. مدل کلاین-بیون[۳۸] دربارۀ ذهن نشان می دهد که مرز بین عناصر مکانیزمی[۳۹] و بازنمایانۀ ذهن بسیار تراواتر یا بازتر از آن است که تصورش را می کنیم. این مکانیزم های ذهنی در افراد مبتلا به اختلالاتی همچون اختلال شخصیت مرزی حتی آسیب پذیرتر هم هستند. مثلاً افرادی که در کودکی به شدت مورد سوءرفتار قرار گرفته اند، در نتیجۀ مقاومت شدید در برابر فکر کردن به ذهن دیگر افراد، با آسیب در ظرفیت تفکر وارد بزرگسالی می شوند. مقاومت خود واکنشی دفاعی به تجربۀ عمیقاً آزارندۀ خصومت‌آمیز یا خشونت‌آمیز دریافتن افکار و احساسات دیگر افراد است. آنچه در ابتدا محافظ ذهن دربرابر ویرانی تحمل ناپذیر است، سرانجام از ظرفیت درک روشن و منسجم خود و دیگران ممانعت می کند. ازآنجایی که این مکانیزم دفاعی درون سازمان ذهنی فرد جای می گیرد، بنابراین مانع از رشد هیجانی شده، به روابط لطمه وارد کرده، و بر سر راه تفکر سازنده قرار می گیرد. فوناگی وظیفۀ درمانگر در درمان چنین بیمارانی را کمک به آنها جهت بازخلق ظرفیت های هیجانی به واسطۀ تفکر درکنار آنها، و حمایت از بازسازماندهی ذهنشان جهت گشوده و تواناتر شدن در ارتباط با دیگران می داند؛ شکلی از کمک تحولی بر اساس باورهای آنا فروید.

به عقیدۀ فوناگی روانکاوی می تواند در ایجاد شکل خاصی از تفکر و احساس، یعنی ظرفیت ذهنیت سازی، بسیار مفید باشد؛ ظرفیتی که بدون روانکاوی از دسترس این افراد خارج است. بلندپروازی دانش شناختی وی حفظ همکاری روانکاوی با دیگر رشته‎های بررسی کنندۀ ذهن انسان و تلاش در جهت سازش تجارب مختلف انسانی با ارائۀ درکی واحد از آنهاست. او بیش از هر چیز بر این باور است که روانکاوی باید گفتمان با دانش دیگر رشته ها دربارۀ ذهن، ازجمله علوم اعصاب، جامعه شناسی[۴۰]، و انسان شناسی[۴۱] را حفظ کند. به عقیدۀ او روانکاوی بهترین روان‎شناسی حال حاضر است.

النور ساوبریج بورتون[۴۲] – ۲۰۱۷

https://psychoanalysis.org.uk/our-authors-and-theorists/peter-fonagy

پیوست:


[۱] Peter Fonagy

[۲] British Psychoanalytical Society

[۳] Professor of Contemporary Psychoanalysis and Developmental Science

[۴] University College London (UCL)

[۵] Head of the Research Department of Clinical, Educational and Health Psychology

[۶] CEO of the Anna Freud National Centre for Children and Families

[۷] National Clinical Advisor

[۸] Department of Health

[۹] National Health Services (NHS)

[۱۰] Children and Young People’s Improving Access to Psychological Therapies programme

[۱۱] Budapest

[۱۲] Hungary

[۱۳] Paris

[۱۴] British

[۱۵] London

[۱۶] Anne Hurry

[۱۷] Hampstead

[۱۸] Psychology

[۱۹] Neuroscience

[۲۰] Psychopathology

[۲۱] Institute of Psychoanalysis

[۲۲] Freud Memorial Professorship

[۲۳] brittle diabetes

[۲۴] George Moran

[۲۵] Borderline Personality Disorder (BPD)

[۲۶] Melanie Klein

[۲۷] Donald Winnicott

[۲۸] mentalization

[۲۹] Anthony Bateman

[۳۰] Mentalization-Based Treatment (MBT)

[۳۱] antisocial personality disorder

[۳۲] substance abuse problems

[۳۳] eating disorders

[۳۴] Joseph Sandler

[۳۵] Anne-Marie Sandler

[۳۶] Anna Freud

[۳۷] Dorothy Burlingham

[۳۸] Klein-Bion

[۳۹] mechanistic

[۴۰] sociology

[۴۱] anthropology

[۴۲] Eleanor Sawbridge Burton