پیشنهاد و تحلیل فیلم : پریا نقی زاده و پدرام محسنیان
مفاهیم روانکاوانه
انعکاس: mirroring
ایده ال سازی: idealization
خود واقعی: true self
خود کاذب: false self
Extractive introjection
انتقام: retaliation , revenge
رقابت همشیرها: sibling rivalry
ازدست دادن ابژه: loss of the object
ازدست دادن عشق ابژه: loss of love of the object
تجربه ابژه تازه: experiencing of A new object
باور به توانایی های ابژه: belief in potentials
تعارض بین نیازها: conflict between needs
ایجاد انگیزه با ناکامی: motivation by frustration
ایجاد انگیزه با پاسخ دهی: motivation by responsiveness
تحقیر: contempt , debasement
آزارگری: sadism
آزارخواهی: masochism
کارگردان DAMIEN SAYRE که از او فیلم های دیگری مثل lala land,first man را احتمالا دیدهاید.
این فیلم دارای رتبه ۴۴در سایت معتبر IMDB از بهترین فیلم های تاریخ سینماست
IMDb rating: 8.5
نامزدی ها
بهترین فیلم سال در اسکار ۲۰۱۵
بهترین فیلمنامه در اسکار ۲۰۱۵
جوایز
بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در اسکار, گلدن گلاب و بفتا ۲۰۱۵
بهترین تدوین در اسکار و بفتا ۲۰۱۵
بهترین صداگذاری در اسکار و بفتا ۲۰۱۵
بهترین بازیگر نقش مکمل
اطلاعات بیشتر در مورد این فیلم در سایت IMDb
داستان فیلم
یک درامر جوان و خوش اتیه با رویای بزرگ و معروف شدن وارد یکی از بهترین مدارس موسیقی نیویورک می شود و تحت تعلیم مدرسی قرار میگیرد که هیچ حدی مرزی را برای شناخت استعداد های شاگردانش قایل نیست
تحلیل روانکاوانه
فیلم ویپلش یا شلاق، داستان پسری به نام اندرو نیمن است که رؤیای ماندگار شدن در حوزه موسیقی را در سر دارد. موضوع فیلم به رابطۀ اندرو و استاد موسیقیاش میپردازد، اینکه چطور نگاه معلم باعث یا مانع پیشرفت میگردد و چه مقدار از بزرگی و رشد از شرایط ناکامکننده و چه مقدار از شرایط تأییدکننده برمیخیزد.
فیلم با صحنهای بدون نور و در تاریکی شروع میشود که در آن اندرو نیمن در تنهایی خودش بدون آنکه تماشاگری داشته باشد درام میزند. فلچر پا به صحنه میگذارد و از همان ابتدا شخصیت خودشیفته او خودش را نشان میدهد. از اندرو میپرسد: «میدونی من کیام؟» «پس میدونی دنبال نوازنده هستم؟». گویی همه به دنبال خواستهها و افکار او هستند.
این را نیز باید گفت که این پرسشها نه به شکل سؤالی بلکه با لحن دستوری بیان میشوند، امری که آغازگر رابطه ارباب/برده یا سادومازوخیستی میان آنها است. با وجود این، شاید چنین رابطهای تنها ظاهر ماجرا باشد و در زیر آن قلابی وجود داشته باشد که اندرو خود را به آن وصل کرده تا نیازهای رشدی برآورده نشده خود را تأمین کند. فلچر نیز شاید به دنبال آن است که معلم باشد و بتواند از مسیر دیدن توانمندیها و ایجاد ناکامی دانشجویان خود را رشد دهد؛ هرچند در مسیر ایجاد ناکامی که حدی از آن لازمه رشد کردن و یادگیری است زیادهروی میکند تا حدی که آزارگر به نظر میرسد.
فلچر در صحنه اول از اندرو میخواهد که با سرعت بیشتری بنوازد. او در خلال نواختن اندرو بی هیچ کلامی از اتاق خارج میشود و بازخوردی نمیدهد. طولی نمیکشد که فلچر در یکی از تمرینهای معمولی کلاسی که اندرو در آن است شرکت میکند و همان تمرین را از درامرها میخواهد. شاید میخواسته بداند اندرو در این فاصله به قدر کافی خودانگیختگی داشته تا بدون تعیین تکلیف تمرین کند. اندرو در این فاصله تمرین و پیشرفت کرده بود و شاید به همین دلیل با وجود اینکه اندرو درامر جایگزین است او را انتخاب میکند. مورد دیگر این است که فلچر از اندرو میخواهد رأس ساعت ۶ در اتاق تمرین باشد در حالی که اتاق از ساعت ۹ رزرو شده بود. فلچر چه هدف دیگری جز این میتوانست داشته باشد که صبوری و مصمم بودن اندرو را بیازماید؟
در یکی از اجراها اندرو پوشهای را که درامر اصلی به او سپرده است گم میکند. درامر اصلی در حفظ کردن نتها مشکل دارد و بدون آن نمیتواند بنوازد. اندرو مقصر بود و درامر اصلی را به دردسر انداخته بود. او با جسارت به خرج دادن و گفتن اینکه نتها را از بر است درامر دیگر را به دردسر بیشتری میاندازد. فلچر به اندرو نگفته بود تمرین کند و حالا قبول آزمون کرد تا ببیند آیا اندرو آنقدر انگیزه داشته که بدون آنکه تکلیفی بر دوشش باشد به دنبال پیشروی باشد. مدتی بعد از آنکه اندرو به واسطه این اتفاق درامر اصلی میشود، فلچر درامر دیگری را وارد گروه میکند تا اندرو را تحریک کند. خودش نیز در اواخر فیلم به اندرو میگوید که درامر جدید را تنها به این دلیل آورده بود تا انگیزه بیشتری به او بدهد.
در واقع کارهای فلچر را نمیتوان به جستجوی لذت سادیستیک تقلیل داد. انتقاد او به سیستم آموزشی این است که افراد را حد میانه نگاه میدارد و به آنها اجازه به ظهور رساندن حداکثر تواناییشان را نمیدهد. در اواخر فیلم نیز میگوید: «هیچ جملهای مخربتر از این نیست که بگی کارت رو خوب انجام دادی». «من اونجا بودم تا آدما رو فراتر از چیزی ببرم که ازشون انتظار میره. باور دارم که این یه ضرورته وگرنه دنیا رو از لوییس آرمسترانگ یا چارلی پارکر بعدی محروم میکنیم». «میدونی من هیچوقت تو شاگردام چارلی پارکر نداشتم. ولی تلاش کردم، واقعاً خیلی تلاش کردم [که یکی بسازم] و این بیشتر از کاریه که بیشتر مردم میکنن».
با وجود این، باید در نظر داشت که دیدگاه فلچر به آموزش سیاه و سفید است. او فقط به ایجاد ناکامی به عنوان پیششرط انگیزه برای یادگیری نگاه میکند. او از فضای بازی و محیط تسهیلگری غافل است که میتواند باعث رشد شود. نگاه سیاهوسفید فلچر میتواند گاهی اثر تخریبی داشته باشد. شان کیسی یکی از دانشجویان فلچر بود که در ابتدا به سختی سطح عملکرد لازم برای گذراندن دوره موسیقی را داشت. فلچر نه عملکرد بلکه میلی در او دید که تصمیم گرفت آن را پرورش دهد. در این راه موفق هم بوده است. اما این موفقیت با تراژدی خودکشی او پایان میگیرد. مرز فشاری که فلچر به دانشجویان خود وارد میکرد تا موفق شوند یا خودکشی کنند کجا بود؟
به راستی فلچر کجا باید رنگ خاکستری را به دیدگاه خود اضافه میکرد؟ اندرو در تمرین اول میبیند که فلچر شاگردان خود را سرزنش و تحقیر میکند. در رفتار او ذرهای همدلی دیده نمیشود. دیگران باید به ساز او کوک شوند و او کوچکترین تحملی نسبت به ضعف هماهنگی با مترونوم شخصی خودش نشان نمیدهد. اندرو نیز در یکی از جلسات تمرین، استعداد موسیقی خود را به فلچر پیشکش میکند اما فلچر مدام میگوید «گام من نیست»، «یا تند میزنی یا کند یا رو گام من». اندرو چه تندتر میزند و چه آرامتر، هیچکدام گامی نمیشود که فلچر میخواهد و در نهایت کندی و تندی در ذهن اندرو معنایش را از دست میدهد، فقط آنچه فلچر میخواهد معنا پیدا میکند.
اندرو چنان نیازی به کامل بودن دارد که به بیرحمی فلچر سرمیسپارد تا جایی که آنقدر تمرین میکند که دستانش خون میآید. او میخواهد استانداردهای عجیبوغریب و غیرممکن ارباب خود را برآورده کند. این میل شدید به کامل بودن از کجا میآید؟ در صحنهای که فلچر به حالتی سلطهگرانه دستش را روی دیوار گذاشته و از اندور در مورد والدینش میپرسد اندرو به این موضوع اشاره میکند که مادرش در کودکی او و پدرش را ترک کرده است. شاید بتوان گفت این «غفلت مادرانه» و ردپای غیاب او در روان اندرو، دفاع «همهتوانی» را در «لباس مبدلِ» کمال و خلاقیت در موسیقی شکل داده است. شاید شوریدگی اندرو هنگام نواختن درام تلاشی برای بیدار کردن مادر خفته در روانش باشد.
مادر اندرو در فیلم حضور ندارد و شاید این نشانی از غیاب الگویی مادرانه در روان اندرو باشد. شاید به همین دلیل است که اندرو بین رابطه با نیکول یا پیشرفت در موسیقی خود را ناچار به انتخاب میبیند. او به سطح رابطهمندی با ابژه نرسیده است. او میترسد که میل او به موسیقی باعث تخریب ابژه شود، در واقع میترسد نیکول از تقسیم میل او جان سالم به در نبرد. شاید در دنیای فانتزی داستان مادرش هم همین باشد، مادری که از نفس وجود اندرو جان سالم به در نبرده است.
از منظر دیگری نیز میتوان به عامل پیشبرنده رابطه بین فلچر و اندرو نگاه کرد. شاید اندرو به دنبال نگاه والدی است که او را تأیید کند. در جایی از فیلم میبینیم که اندرو از شیشه روی در فلچر را نگاه میکند که از روی محبت و تشویق با دخترکی خردسال حرف میزند. شاید او کودکی است که میل به دیده شدن دارد، اینکه فردی توانمند، توانمندیهای او را تصدیق کند. وقتی اندرو از مدرسه موسیقی اخراج میشود به فیلمهای دوران کودکی خود نگاه میکند که در حال نواختن درام است. در این فیلم صدای پدرش را میشنویم که او را تشویق میکند. شاید نگاه تأییدی پدر همان چیزی بوده که در رابطه با فلچر در جستجویش بوده است، نگاهی که در روابط بزرگسالیاش گم شده بود. شاید هم پدرش آنقدر توانمند دیده نمیشده و در رابطه به فلچر به دنبال پدری قدرتمند بوده است.
اجرای اندرو در صحنه آخر همراه با خودانگیختگی و مهارت است. پدر این اجرا را نه به وضوح بلکه از پشت چهارچوب در میبیند. در نماد مانعی است که پدر را از دنیای اندرو دور نگاه داشته است، دنیایی که او هرگز درک یا تجربه نمیکند. در صحنهای که اعضای خانواده دور میز غذا نشستهاند وقتی اندرو از موفقیت خود میگوید کلامش با آمدن پسرعموها قطع میشود. تمجید از پدرش نیز آنقدر جان نمیگیرد، پدری که میخواسته نویسنده باشد و حالا معلمی در مدرسهای معمولی شده است. او از نیاز خود به بهترین شدن میگوید و اصلاً شنیده نمیشود. در عوض به نوعی تهدید به تنها ماندن میشود، تهدید به اینکه همانطور که اکنون هیچ دوستی ندارد در ادامه نیز تنها خواهد ماند.
در جایی از فیلم اندرو به صحنهای نگاه میکند که در آن پسری موهای دوستدخترش را پشت گوشش میدهد. گوشها! این موجوداتی که اندرو سعی در اغوا کردن آنها دارد. با وجود این، اندرو نمیخواهد گوشهای دوستدختر خودش را نوازش دهد، او به دنبال گوشهای فلچر است. او به دنبال گوشهایی است که او را بشنوند، گوشهایی که او را ببینند. هرگاه اندرو تأیید را در نگاه فلچر میبیند شروع به تغییر میکند. نگاهی که پدر نسبت به او نداشت و سر میز شام به نوعی به او گفت که هرگز به مرکز [هنرهای نمایشی] لینکلن دعوت نمیشود.
نگاه دیگری نیز میتوان به صحنه میز شام داشت. در این صحنه به نوعی میتوان گفت اندرو در نقش طرف دیگر رابطه سادومازوخیستی میرود و جای فلچر مینشیند. در او نوعی «خودبزرگبینی» میبینیم. او انتظار دارد دیگران از او تعریف و تمجید کنند. وقتی آنقدری که میخواهد توجه نمیبیند یا موفقیتهای دو پسر دیگر همتراز با او تمجید میشود در حالتی از شرم و غیظ فرو میرود. سعی میکند دستاوردهای آن دو را مثلاً با گفتن اینکه تیم بازی آنها در دسته اول نیست، تحقیر کند. در نهایت نیز به شکلی حق به جانب میز غذا را ترک میکند. او برای رسیدن به آنچه میخواهد تا جایی پیش میرود که انسانیت و روابطی را کنار میگذارد که مانع رابطه میان او و موسیقی یا به نوعی رابطه میان او و فلچر خواهند شد. او به انزوایی فرو میرود که در آن تشک خواب خود را پای درامش میگذارد تا ثانیهای را بدون تمرین هدر ندهد. هویت او چنان به جاهطلبی گره خورده است که حتی بعد از تصادف و ضربه به سر در حال خونریزی سعی میکند در کنسرت شرکت کند.
اندرو بهترین تلاش خود را میکند و این بهترین هیچگاه برای فلچر به اندازه کافی خوب نیست. اندرو مدام و مدام به واسطه ناامید ساختن مربیاش ناکام میگردد. با ناامیدی بیشتر فلچر اندرو بیشتر و بیشتر تلاش میکند. فلچر میخواست به واسطه این سختگیریها باعث رشد شود اما از منظری میتوان گفت نگاه فلچر به شاگردان خود بر اساس بهرهجویی استثمارگرانه است. او بیش از هر چیز به نام خود فکر میکند و به شاگردانش میگوید «اگر بخواهی از روی عمد گروه من رو خراب کنی …». تمام آنچه برایش اهمیت دارد عملکرد گروهی است که او رهبری میکند. احتمالاً شان کیسی شاگرد قدیمی فلچر نیز تحت همین فشارها و تحمل ناکامی زیاد، معطوف ساختن خشم فلچر به خود و عدم تحمل شرمی که حاصل از تحقیر و شکست بوده دست به خودکشی زده است.
فلچر به واسطه شهادت بینام اندرو از شیفر اخراج میشود و اندرو نیز به دلیل از دست دادن کنترل خود و کتک زدن فلچر. مدتی بعد از آنکه اندرو از شیفر اخراج میشود، به طور اتفاقی نام فلچر را به عنوان نوازندهای افتخاری روی تابلوی ورودی کلوپ میبیند. اندرو علیرغم آسیبهایی که از رابطه با فلچر خورده است وسوسه میشود تا بار دیگر او را ببیند. اندرو در رابطه با فلچر آسیب دیده و از طرفی تأیید گرفته است. او ترجیح میدهد ابژهای آسیبزننده را بار دیگر در زندگی خود راه دهد تا آنکه دستش از تمجیدی که میخواهد خالی بماند. هرچه باشد به قول فربرن داشتن ابژهای بد بهتر از نداشتن ابژه است. فلچر نیز با پیشنهاد اجرا در کنسرت پیش رو او را برای بازگشت به رابطه سادومازوخیستیشان اغوا میکند. فلچر بار دیگر بذر هذیان خودبزرگبینی را در روان او آب میدهد.
فلچر قبل از شروع اجرا به اندرو میگوید که میداند او باعث اخراج شدنش است. سپس با حرکتی که به نظر انتقامجویانه میآید گروه را آماده اجرای قطعهای میکند که اندرو به هیچ وجه بر آن مسلط نیست. اندرو سعی میکند از پس این تله به خوبی برآید اما نمیتواند و فرار میکند. اندرو به طور موقت از این بیرحمی فلچر آشفته میگردد اما جاهطلبی و خودانگیختگیاش او را به صحنه باز میگرداند. با اعتماد به نفسی بینقص شروع به نواختن قطعهای میکند که بر آن مسلط است. او با چنان اقتداری عمل میکند که اعضای دیگر گروه از او پیروی میکنند.
فلچر در اینجا متوجه میشود که اندرو از بیرحمی بدوی او جان سالم به در برده است. او تحت تأثیر خودانگیختگی اندرو قرار میگیرد و لبخندی رضایتبخش میزند، همان لبخند انعکاسدهندهای که شاید موتور حرکتی اندرو در این مدت بوده است. شاید بتوان گفت خودانگیختگی و مهارت اندرو به رسمیت شناخته میشود و سرزندگی در او تظاهر پیدا میکند. همزمان فلچر از دنیای بیرحمی درونی خود رها میگردد، دنیایی که بیرحمی او ابژه را نابود نکرده است. در اینجا هر دو به دنیایی بینفردی از بودن پا میگذارند. در نهایت این مسیر دشوار، نگاه تأییدکننده فلچر موجب رشد خودانگیختگی اندرو میشود.
سکانس های انتخابی
۱. انتخاب شدن اندرو
۲. Break up
در دنیای که اندرو از درون خود به آینده فرافکنی میکند تعارضی اساسی در رسیدن به استعداد موسیقی او و در ارتباط عواطفی با نیکول بودن وجود دارد. در این دنیا نیکول مانعی خواهد بود برای رسیدن اندرو به پتانسیل هایش نه یک تسهیل کننده (که با توجه به پاسخ نیکول می توان مطمئن بود که این دنیای ابژه های درونی اندرو است که به نیکول فرافکنی می شود. شاید اگر اندرو می توانست فرصت تجربه کردن ابژه جدید را به خود بدهد این دنیای درونی شروع به تغییر می کرد).
نکته دیگر اینکه یک عدم تعادلی در توجه به جنبه های مختلف true self در اندرو مشاهده می شود. پتاسیل موزیسین شدن او ایده ال سازی شده و باید به حد کمال برسد و در این راه انگار او مجبور است که سایر جنبه های خود مثل رابطه داشتن را قربانی کند.
۳. Not quite my tempo
در دنیای ایده ال سازی شده فلچر همه چیز دو قطبی است یا کامل و بی نقص شبیه آنچه در ذهن اوست یا هیچ ارزشی ندارد. نکته دیگر اینکه چگونه او با فشار بیش از حدی که به اندرو می آورد قدرت تفکر را از او سلب می کند (alpha function)
Extractive introjection
۴. Out of tune
در دنیای فلچر ابژه هیچ فرصتی برای اشتباه کردن ندارد؛ در باور او این تنها راه برای رشد کردن است.
۵. Neiman earns his part
مجددا باور فلچر که فقط با تحقیر می توان بهترین را از یک انسان بیرون کشید.
۶. شام خانوادگی
در قسمت ابتدایی سکانس در مکالمه ای که بین آندرو و پدرش در جریان است می توان متوجه شد که چقدر نیاز های idealizing & mirroring اندرو که توسط فلچر در حال پاسخ داده شدن است و باعث به راه افتاده شدن روند رشد true self یک گردیده است.
در قسمت دوم سر میز شام خانوادگی بوضوح عدم باور و پاسخده نبودن خانواده نسبت به نیازهای اندرو نمایان است. انگار که چون او اشتیاق اعضای خانواده را دنبال نمی کند دستاوردهایش هیچ ارزشی برای آنها ندارند. گویی او باید چیزی بشود که آنها می خواهند false self نه آنکه خود می خواهد true self.
تحقیری که اندرو تجربه میکند باعث میشود که بگونهای انتقامجواینه شروع به تخریب و تحقیر پسر عموهایش بکند sibling rivalry. تهدید عموی او به دنیای بدون ابژه و بدون عشق نیز از نکات در خور توجه این سکانس است.
۷. Andrew makes his comeback
۸. لعنت به تو فلچر
فلچر آنقدر به self اندرو فشار می آورد که او در نهایت act می کند.
۹. Good job
«من در شیفر نبودم که ارکستر را رهبری کنم این رو هر احمقی می تواند انجام دهد. من آنجا بودم که آدمها را به فراتر از آنچه از آنها انتظار میرود برسانم». جمله ای بسیار زیبا و تاثیر گذار از فلچر
مشکل از آنجایی پیش می آید که درباور او این مهم با تحقیر کردن و ناکام کردن اتفاق می افتد و او هیچ ارزشی برای تایید و انعکاس باور توانایی قایل نیست. در حالیکه آنچه نیاز اندرو و تسهیل کننده بارور شدن توانایی هایش می باشد دیدن این باور در نگاه اوست.
در مثالی که او برای اندرو می زند تحقیر و مسخره شدن توسط استاد باعث ایجاد انگیزه برای جلوگیری از این تروما و تبدیل چارلی پارکر به یکی از بزرگترین موزیسن های تاریخ می شود. در دیدگاه فلچر تایید و اینکه «کارت را خوب انجام دادی » باعث هدر رفتن پتاسیل های چارلی می گردید. این نوع نگاه چقدر می تواند اثرات مخرب داشته باشد؛ چیزی که فلچر به کلی از آن قافل است.