پیشنهاد و تحلیل فیلم: سارا امین‌الرعایا و پدرام محسنیان

مفاهیم روانکاوانه:


Angerخشم

Passion شهوت

Love عشق

Hateنفرت

Guiltگناه

Fear ترس

Liveliness سرزندگی

Projectionفرافکنی

Pleasureلذت

Satisfactionرضایتمندی

Denial انکار

Rage خشم

Understanding درک/ فهم

Need نیاز

Neglectغفلت

Splitting دونیمه سازی

Conflictتعارض/ کشمکش

Injury آسیب

Vulnerabilityآسیب پذیری

Desireمیل/ اشتیاق

Identificationهمانند سازی  

Shame شرم  

Intimacyصمیمیت

Dependencyوابستگی

Rivalry رقابت

Jealousyحسادت

Repair ترمیم  

Loss از دست دادن/ فقدان

Loneliness تنهایی

Narcissistic Personality شخصیت خودشیفته

Impingement تحمیل

یک درام رومانتیک

IMDb rating : 6.3

کارگردان : John Curran

سایر آثار فیلمساز :

(Praise (1998
(The painted veil (2006
(Stone (2010
(Tracks (2013
(Chappaquddick (2017

سایت IMDb

داستان فیلم:

جک لیندن و هنک ایوانز دوستان صمیمی هستند که هر دوی آنها در یک کالج به عنوان استاد مشغول به کار هستند. آنها با یکدیگر روابط خانوادگی نزدیک وخوبی دارند و شبهای تعطیل معمولاً  با همسرانشان دور هم جمع می شوند. با این وجود هیچ کدام از آنها برخلاف چیزی که به نظر می رسد احساس رضایتمندی نسبت به زندگی خود ندارند. از یک سو، جک و تری از نظر صمیمیت دچار مشکل هستند، آنها مانند گذشته رابطه صمیمی و عاطفی رضایت بخشی ندارند. آنها به سختی از پس مخارج خانه خود بر می آیند و تری به نظر می رسد که به الکل وابستگی دارد. از سوی دیگر، هنک و ایدت هم رابطه عاطفی سردی با یکدیگر دارند. هنک بیشتر درگیر نوشتن یک رمان است تا همسر و فرزند خود. همه این موارد موجب شکل گیری روابطی در فیلم می شود که زندگی دو خانواده را تحت تأثیر قرار می دهد.

تحلیل روانکاوانه فیلم ما دیگر آنجا زندگی نمی کنیم

جک لیندن و هنک ایوانز دوستان صمیمی هستند که هر دوی آنها در یک کالج به عنوان استاد مشغول به کار هستند. آنها با یکدیگر روابط خانوادگی نزدیک وخوبی دارند و شبهای تعطیل معمولاً  با همسرانشان دور هم جمع می شوند. با این وجود هیچ کدام از آنها برخلاف چیزی که به نظر می رسد احساس رضایتمندی نسبت به زندگی خود ندارند. از یک سو، جک و تری از نظر صمیمیت دچار مشکل هستند، آنها مانند گذشته رابطه صمیمی و عاطفی رضایت بخشی ندارند. آنها به سختی از پس مخارج خانه خود بر می آیند و تری به نظر می رسد که به الکل وابستگی دارد. از سوی دیگر، هنک و ایدت هم رابطه عاطفی سردی با یکدیگر دارند. هنک بیشتر درگیر نوشتن یک رمان است تا همسر و فرزند خود. همه این موارد موجب شکل گیری روابطی در فیلم می شود که زندگی دو خانواده را تحت تأثیر قرار می دهد.

مفهوم اصلی این فیلم خیانت است که هر کدام از چهار شخصیت اصلی فیلم به یک نوعی درگیر این روابط خارج از زندگی زناشویی شان می شوند. در ادامه بیشتر به تحلیل آنها می پردازیم:

یکی از مواردی که در بررسی خیانت اهمیت دارد، این است که ببینیم در چه بافتی چنینی چیزی اتفاق افتاده است. فیلم به طور واضح نشان نمی دهد که در سیر زندگی هر دو زوج دقیقا چه چیزهایی موجب این اتفاق شده است اما با توجه به مواردی که در فیلم به تصویر کشیده شده است ما به تحلیل این مفهوم در شخصیت هر شصیت می پردازیم. از نظر روان تحلیلی، خیانت ها در کل بیانگر وجود شکاف هایی در مسایل مختلف در تعامل زوجین است که یک شخص سوم را هم به آن وارد می کنند. آن چیزی که در روابط آنها به شکل ناهشیار وجود داشته حالا با وجود یک شریک سوم به عنوان یک ابژه که فرافکنی های آنها را دریافت می کند، واقعیت می یابد.

جک

با وجود اینکه در ابتدای فیلم می بینیم که جک و ایدت یک رابطه ی پنهانی با همدیگر دارند، وقتی جک به خانه بر می گردد و در مورد اینکه وقتی تری با هنک تنها بوده است چه کاری انجام می دادند، از تری سوال می کند، در واقع، آن چیزی که مساله حال حاضر خودش است را به همسرش، فرافکنی می کند. همین مساله موجب بحث و دعوای آنها می شود. تری از بی تفاوتی جک نسبت به او دچار خشم و ناراحتی است. در اینجا می توانیم به این مساله اشاره کنیم که معمولاً به اشتراک گذاشتن رازها و مسایلی که در رابطه می تواند مهم باشد، صمیمیت را بیشتر می کند. در ازدواج زوجین چیزهایی را با هم به اشتراک می گذارند که آنها را به همدیگر نزدیکتر می کند و دیگران را به آن موضوعات اشتراکی راه نمی دهند. زمانی که پنهانکاری در رابطه اتفاق می افتد یک فاصله عاطفی بین زوجین شکل می گیرد چه این پنهان کاری جنسی باشد چه نباشد. جک در تعامل با تری پنهان کاری هایی انجام می دهد تا تری متوجه رابطه او با ایدت نشود. مانند انکار وجود علاقه او به ایدت و دروغ گفتن به تری به جهت قرار ملاقات هایش با ایدت.  (anger/ projection/ intimacy/ denial)

سکانس بعدی فیلم که صبح روز بعد از مهمانی است، به خوبی تفاوت ظاهر و جو خانه هر کدام از خانواده ها را نشان می دهد. خانه جک پر از تنش به جا مانده از دعوای شب قبل و سر و صدای بچه هاست. خانه هنک مرتب و آرام است، اعضای خانواده ارتباط کمی با هم دارند و در عین حال، ایدت در مقابل تری که آشفته و نامرتب است، به ظاهر خود رسیده است، چنین فضایی در خانه که تا آخرفیلم هم شاهد آن هستیم، به نظر می رسد که یک عامل تشدید کننده برای خیانت جک محسوب می شود.

در صحنه ای که جک و ایدت در ماشین هستند و ایدت به شوخی و کنایه به او می گوید که ناتوانی جنسی دارد، جک واکنش خاصی نشان نمی دهد اما انگار که دچار شرم می شود.بعد از آن، زمانی که با هنک به دویدن می پردازند، رقابت او با دوست صمیمی اش که در عین حال، الان همسر معشوقه اش محسوب می شود، کاملاً آشکار است. دویدن آنها به شکل یک فعالیت دوستانه نیست، به نظر بیشتر شبیه به عملی برای بیرون ریختن خشم شان نسبت به یکدیگر است و مسابقه ای برای رقابت و برتری از دیگری.( impotency/ shame/ rage/ rivalry)

جک در صحنه ای از سختی کنار گذاشتن سیگار به هنک می گوید که نسبت جان داری به سیگار می دهد و می گوید که : ” سیگار می خواهد منو رو بکشه” و هنک به او می گوید که سیگار ها روح ندارند که بخواهند به تو آسیبی وارد کنند. اما اگر بخواهیم عمیق تر به این مساله نگاه کنیم، به این صورت است که انگار جک از فضای درون روانی خود صحبت می کند که با سیگار کشیدن و رابطه با ایدت در حال صدمه زدن به خودش است و نمی تواند از آنها کنار بکشد.(injury)

برخلاف رابطه جنسی جک و ایدت، رابطه جنسی که جک با تری دارد، رابطه ای پر شور و حرارت که در آن شهوت وجود دارد نیست. همین موضوع هم در مورد رابطه هنک با ایدت صدق می کند. در واقع یک فعالیت جنسی و جسمی محسوب می شود که بعد عاطفی در آن وجود ندارد.جک زمانی که متوجه رابطه تری با هنک می شود، در عین اینکه انگار احساس گناه او کاهش پیدا می کند، جزییاتی از رابطه آنها می پرسد که می تواند از دیدگاه کلاسیک با انحراف هم مرتبط باشد  (emotion/ passion/perversion)

صحنه ی دیگری از فیلم هم که می توانیم در این تحلیل به آن اشاره کنیم صحنه ایست که جک با بچه هایش به دوچرخه سواری در جنگل می رود و در نزدیکی یک پرتگاه که فرزندانش در مورد خدا و همسرش حرف می زنند، شاهد احساسات متناقضی در او هستیم که این سوال را به ذهن بیننده می آورد که آیا می خواست بچه هایش را به پایین صخره پرت کند که با مرگ آنها دیگر دلبستگی برای ماندن در آن خانواده نداشته باشد یا به این فکر می کرد که باید به خاطر آنها در این زندگی بماند و از دوست داشتنش دست بکشد. صحنه آخر فیلم که جک با دوچرخه به جنگل می رود، نشان از احساس تنهایی اوست علی رغم اینکه خانواده اش را ترک نکرده است( loneliness)

تری

اغلب عدم وجود علاقه به سکس در زندگی زناشویی، ممکن است طرف دیگر را وادار کند که رابطه جنسی را خارج از زندگی زناشویی خود جستجو کند. در مورد رابطه تری و جک هم این مساله مشاهد می شد، تری در برآورده شدن نیازهای عاطفی اش احساس کمبود می کند و احساس دوست داشتنی نبودن در مورد خود دارد. او می داند که رابطه آنها مثل قبل نیست و نسبت به آن اعتراض دارد و این مساله را  هم با جک مطرح می کند اما آنها نمی توانند همدیگر را به خوبی بفهمند و مسایل را بین خود حل و فصل کنند. (Emotional needs/ understanding)

فیلم به صورت واضحی نشان نمی دهد که چه پویایی های روان شناختی درون این خانواده وجود داشته که حالا آنها به این بن بست رسیده اند که جک بیرون از خانه به دنبال عشق و رابطه است و تری در خانه معترض و پر از خشم از بی تفاوتی های همسرش است. او حتی زمانی که در تلاش است تا احساس حسادت جک را برانگیخته کند، هم نمی تواند موفق شود. وقتی تری از رابطه اش با هنک صحبت می کند، جک به جای اینکه واکنش هیجانی منفی از شنیدن این اتفاق نشان دهد، با علاقه به دنبال شنیدن جزئیات آن است که موجب خشم و رنجش تری می شود، اما در واقع به نوعی احساس گناه جک با فهمیدن این موضوع کمتر می شود که تری از آن اطلاعی ندارد. (jealousy/ guilty/ rage/love/ hate)

تری به نظر می رسد که هم به الکل وابستگی دارد و هم نوسانات خلقی دارد که عملکرد موثر او در خانه را مختل کرده است: او دائماً در تعامل با همسرش دچار خشم زیادی می شود که با دعوا، بحث و پرت کردن وسایل خانه نشان داده می شود. او با تنبلی کردن و مصرف زیاد مشروبات الکلی به شکلی ناخودآگاه در حال اعتراض به این زندگی زناشویی است. او زمان هایی که احساس می کند می تواند تغییری ایجاد کند شروع به تمیز کردن خانه می کند اما بعد ناامید می شود و دوباره دست از رسیدگی و مراقبت از خود، فرزندان و امور خانه می کشد. (aggression/mood swing)

هنک

در فیلم کاراکتر هنک به نظر می رسد که ویژگی های شخصیتی خودشیفتگی را نمایش می گذارد. او اغلب به دنبال ارضای امیال خویش است و نگرانی کمی نسبت به احساسات و نیازهای دیگران از جمله همسر و دخترش دارد. این مساله می تواند تبیین کننده عدم تعهد او در رابطه باشد.  او حتی در کالج از حد ومرزهای حرفه ای خود فراتر می رود و به نظر با دانشجویان خود رابطه دارد. نحوه برخورد کردن او با دانشجویانش در کلاس درس، یک خشم جابجا شده از همسرش است که معطوف به دانشجوی دختری می شود که قبل تر در فیلم به صحبتهای تحریک آمیز هنک پاسخ مثبتی نداده است و در کلاس علت بد نوشتن تکلیف خود را گذراندن وقت با دوست پسرش عنوان می کند که در مقابل هنک به صورت تحقیرآمیزی خشم خود را بیرون می ریزد. (Narcissistic personality/displacement/satisfaction)

موردی که در گذشته هنک به آن اشاره می شود، این است که او با زنی فرانسوی رابطه داشته است که نمی تواند او را فراموش کند و  دائماً با زنان مختلف به همسرش خیانت می کند. ایدت هم از این مساله اطلاع دارد و به جک می گوید که او حتی به تری هم نظر جنسی دارد. او به جک می گوید که فردی خاص است که نمی گذارد کسی بدون عشق برود که منظور او خیانت های مکررش به ایدت است. وقتی جک در پاسخ به او می گوید که چرا ایدت را ترک نمی کند، با تمسخر به دوستش می گوید ” الان دیگه قرون وسطی نیست ” . به نظر می رسد که او در نزدیکی عاطفی و صمیمیت دچار مشکل است و بعدتر ایدت هم به جک اشاره می کند که “هنک نمی تونه عاشق کسی باشه”. در اواخر فیلم می بینیم که هنک از رابطه جک و ایدت خبر داشته و اهمیتی نمی داده است. زمانی که جک به خانه آنها می آید تا با ایدت صحبت کند، هنک در مقایسه زندگی خودش با زندگی جک می گوید که “زندگی با زنی که آدم احساس می کنه که دوسش داره خیلی راحت تره”. انگار که او می داند دیگر عشقی در زندگی او و ایدت وجود ندارد.

ایدت

برای ایدت خیانت به نوعی تزریق کردن عشق به یک ازدواج بدون عشق بوده است. او که از خیانتهای مکرر همسرش باخبر است. آن چیزی که ایدت در فیلم دائماً می گوید این است که اهمیتی نمی دهد هنک از موضوع خیانت او با دوست صمیمی اش باخبر شود، او به جک می گوید که “هنک به ما نیاز دارد…..او راضی نمی شود که پیش مشاور خانواده برود..” او انگار که به صورت ناخودآگاه این پیام را می دهد که اگر این رابطه نباشد، برای ماندن در زندگی زناشویی با هنک انگیزه ای نخواهد داشت. او در جایی از فیلم به جک از شباهت گوریل هایی که در باغ وحش دیده با انسان حرف می زند که نشان از همان احساس گیر کردن و ماندن در یک رابطه به بن بست رسیده است. او تفاوت زندگی خودشان را با تری و جک در این می داند که تری جک را دوست دارد اما چنین چیزی در رابطه او با هنک وجود ندارد. غالباً فردی که در رابطه یک فاصله عاطفی را بین خود و طرف مقابل نگه می دارد به صورت ناخودآگاه از اینکه موجب خیانت همسرش شود حمایت می کند. این هم در مورد تری وجود داشت و هم در مورد ایدت که همسرانشان نسبت به نیازهای عاطفی، جنسی آنها غفلت می کردند و بی تفاوت بودند. (neglect/ betrayal/emotional distance)

نکته ای که در شخصیت ایدت مورد ملاحظه است، این موضوع است که او برای خودش مجاز می دانست که با دوست صمیمی همسرش رابطه داشته باشد اما رابطه هنک با تری موجب تنفر، خشم و غضب او شده بود ، این نشان از تقسیم کردن خوبی و بدی یک موضوع برای خویشتن و ابژه است که بدی خیانت او با جک را برای خودش نمی بیند. زمانی که جک به رابطه شان پایان داد، او دیگر دلیلی برای ماندن در زندگی بدون احساس با هنک نداشت به همین خاطر او را ترک کرد. در صحنه ای که او در ماشین منتظر رد شدن قطار و سبز شدن چراغ راهنمایی و رانندگی است، افکار خودکشی مرتبط با از دست دادن به ذهن مخاطب القا می شود.(splitting/ suicidal thoughts/hate/rage)

کلام آخر

یکی از مهم ترین مسایلی که در خیانت زوجین به یکدیگر مطرح می شود، تاثیر این موضوع بر روان فرزندان هستند. کودکان عمیقاً از خیانتی که یکی از والدین می کند آسیب می بینند و با والدی همانند سازی می کنند که به او خیانت شده است یا ناخودآگاه ممکن است با والدی که خیانت کرده است آن هم به این خاطر که خشم و بدرفتاری در ازدواج را توجیه می کند، همانند سازی کنند.فرزندان این دو خانواده هم به نوعی متوجه فروپاشی زندگی زناشویی والدین خود شده بودند و هر کدام از آنها به گونه ای متفاوت با این مساله درگیر بودند. کودکان جک و تری انگار که با مادرشان همانند سازی می کردند و مضطرب از این بودند که پدرشان آنها را ترک کند. انگار که آنها احساس مادر خود را همانند سازی می کردند. تری هم با دادن اطلاعاتی که در مورد خیانت پدرشان یک عامل تحمیلی برای احساسات آنها نسبت به پدرشان به حساب می آید، انگار که روان آنها را با این موضوعات مورد تجاوز قرار داده است، چیزی که ممکن است بچه ها توان تحمل شنیدن و درک آن را نداشته باشند. (identification/ impingement/fear)

در تحلیل صحنه ای از فیلم که صبح بعد از دعوای پدرو مادر است، وقتی جک به آشپزخانه می آید و با بچه ها صحبت می کند، دخترش به او می گوید که “من می تونم یه اسب رو بخورم” و صحنه ای به تصویر کشیده می شود که تری هم چنین حرفی را می زند. از دیدگاه روان کاوی کلاسیک می توانیم این موضوع را بیان کنیم که این همانند سازی با مادر در جهت به دست آوردن عشق پدر است. (Oedipal complex)

دختر بچه هنک و ایدت هم به نظر می رسد که از رابطه سرد درون خانواده اش عصبانی است و در آن محیط احساس تنهایی می کند، در جایی از فیلم هم با گروه دوستانش رقصی را انجام می دهند که نام آن همسر عصبانی است که اشاره نمادینی در فیلم به خانواده هنک و ایدت است.  او هم مانند فرزندان زوج دیگر، متوجه فروپاشی خانواده خود  و جدایی والدینش از یکدیگر است. در صحنه ای مشغول دیدن فیلم مربوط به سفر به فضا است، به مادر خود می گوید که دلش نمی خواهد که به فضا برود مگر اینکه مادر و پدرش همراه او بیایند.

یکی دیگر از مواردی که می توان در خصوص این خانواده ها به آن اشاره کرد، خوشحال بودن و احساس سرزندگی والدین در کنار بچه ها است، چیزی که در رابطه بین خودشان به عنوان زن و شوهر وجود دارد.(liveliness )

سکانس انتخابی :

موزیک فیلم We Don’t Live Here Anymore