پیشنهاد و تحلیل فیلم : پریا نقی زاده و پدرام محسنیان

مفاهیم روانکاوانه:


Maternal function عملکرد مادرانه
Paternal function عملکرد پدرانه
Forgiveness بخشش
Capacity for concern توانایی نگرانی
Domestic violence خشونت خانگی
Evolution تحول
Mercy رحم
Altruism نوع دوستی
Sublimation تصعید
Civilization تمدن
Id اید
Ego ایگو
Impulsive
Merging یکی شدن
Separation جداشدن
Oral stage مرحله دهانی
Omnipotence همه توانی
Reparation ترمیم
Mirror stage مرحله آینه‌ای
Jealousy غبطه
Sibling rivalry رقابت همشیرها
Protection مراقبت
Anal stage مرحله معقدی
Latency نهفتگی
Play بازی
Joy لذت
Peer group گروه همسالان
Imagination تصور
Religion مذهب

Race نژاد
Antisocial behavior رفتار های ضد اجتماعی
Vandalism ویرانگری
Sadism دگرازاری
Identification with aggressor همانند سازی با پرخاشگر
Containment نگهداری
Fearsome ترس اور
Forceful
Paternal law قانون پدر
Authoritarianism مستبد
Intrusion مزاحمت
Impingement تخطی
No capacity for containment عدم توانایی در نگهداری
Extension of self
Narcissism خودشیفتگی
Envy حسادت
Emotionally distant فاصله احساسی
Oppressive سرکوبگر
Spontaneity خودانگیختگی
Debasement تحقیر
Detachment انفصال
Passivity
Devaluation کمینه سازی
Patricide پدرکشی
Oedipal triangular
Father-identification همانند سازی با پدر

یک دارم از سینمای امریکا

کارگردان Terrence Malik m

سایر آثار فیلمساز :

Badlands (1973)
Days of heaven (1978)
The thin red line (1998)
The new world (2005)
To the wonder (2012)
Knight of cups (2015)
A hidden life (2019)

جوایز و نامزدی ها :

اسکار ۲۰۱۲ :
نامزدی : بهترین فیلم ؛ بهترین کارگردانی ؛ بهترین فیلمبرداری

کن ۲۰۱۱ :
برنده نخل طلای جشنواره

IMDb rating : 6.8

سایت IMDb

داستان فیلم:

درخت زندگی ، داستان خانواده ی اوبراین و سه فرزندشان را در دهه ی ۱۹۵۰ و مشکلات پسر بزرگ خانواده با پدرش را روایت می کند و…

تحلیل روانکاوانه فیلم درخت زندگی

مادر خانواده در ابتدای فیلم آموزه‌ای را مرور می‌کند: انسان‌ها با دو انتخاب روبرو هستند و باید راه طبیعت یا فیض و تأیید الهی را پیش بگیرند. جک در دورن نوجوانی با این تعارض روبرو می‌شود که کدام راه را انتخاب کند، راه طبیعت یا مادرش؟ یا راه پدرش که مبتنی بر قانون و مرزبندی‌های سفت و سخت است، پدر که نمایندۀ خدا است؟ مادر دنیا را برای فرزندانش محلی از شگفتی معرفی می‌کند. از طرفی پدر به سادگی عصبانی می‌شود، به شکلی سخت‌گیرانه منظم است و رفتارهای پرخاشگرانه دارد. او تلاش دارد عشق پسران خود را به دست آورد و از طرفی آنها را برای مقابله با دنیای بی‌رحمی آماده سازد که فاسد و استثمارگر است. برای مثال می‌بینیم که مادر به فردی که توسط پلیس دستگیر شده است آب می‌دهد چرا که باور دارد هرچند او مجرم است و کار خلافی مرتکب شده اما انسان است و نیاز به مراقبت دارد. از طرفی احتمالاً پدر این کار را نمی‌کند چرا که باور دارد مرز بین کار بهنجار و نابهنجار روشن است و کار اشتباه مستلزم تنبیه است. در صحنه‌ای پدر را می‌بینیم که با کشیدن خطی خیالی به شکلی نمادین مرزبندی، قانون‌گذاری و چهارچوب‌گذاری را با جدیت به جک آموزش می‌دهد. جک هنگام کشیدن غذا زیرچشمی پدر را نگاه می‌کند تا مطمئن شود که او ساده‌ترین رفتار او را تأیید می‌کند و قرار نیست او را تنبیه کند. (Maternal function/ Paternal function/ Forgiveness/ Capacity for concern/ Domestic violence)

در فیلم درخت زندگی می‌بینیم که چطور روابط میان پدر و پسر و از طرفی مادر و پسر، بر رابطۀ فرزند با دنیای بیرونی و با طبیعت تأثیر می‌گذارد. یکی از سؤالاتی که در فیلم با آن مواجه می‌شویم این است: چطور می‌توان باور کرد که نیرویی الهی یا ماورایی از ما مراقبت می‌کند یا چطور می‌توان به رنج انسان معنا بخشید، آن هم در حالی که زندگی گاهی بر اساس شانس یا به شکل تصادفی پیش می‌رود و زندگی انسان تنها در بخش بسیار کوچکی از تاریخ آفرینش اتفاق می‌افتد و خرد به نظر می‌رسد؟ پاسخ مالیک به این پرسش شاید این باشد که انسان برای باور به این نیروی مراقبت‌گونه لازم است بدبیاری‌های مربوط به شانس را تحمل کند و غرایز انسانی را در جهت کنترل و تسلط بر تقدیر خود قربانی سازد.

درک معنای فیلم درخت زندگی دشوار است و در پایان از خود می‌پرسیم تمام آنچه که دیدم چه معنایی داشت؟ شاید فیلم می‌خواهد ما را با همین مسئله مواجه سازد، اینکه ما پرسش‌هایی در مورد معنای آفرینش، زندگی و مرگ داریم که پاسخ آنها را به درستی درک نمی‌کنیم و همیشه بخشی رمزآلود و ناگفته در آن باقی می‌ماند. صحنه‌ای از بازی بچه‌ها که دوربین سروته است و ما تنها سایۀ آنها را می‌بینیم، یادآور غاری است که افلاطون توصیف کرده است: سایه‌هایی که معنای آنها را حدس می‌زنیم. در این فیلم نیز با حدسیاتی در مورد معنای زندگی روبرو هستیم.

نمادهای مرسوم در سینما را می‌توان به شکل زیر در این فیلم دید:

  • مادر: طبیعت
  • پدر: آسمان
  • درخت: خانواده

مرگ و سوگواری

 مادر با شنیدن خبر مرگ پسرش گریه‌کنان در خیابان قدم می‌زند. در اتاق پسرش راه می‌رود و وسایل او را تماشا می‌کند تا با مرور خاطرات این سوگ را پشت سر بگذارد. آیا او با پرسش زیر، از دست دادن پسرش را نوعی انتقام‌جویی یا آزار از جانب خدا درک می‌کند؟: «امیدم، چی به دست آوردی؟»

در جایی دیگر می‌بینیم که مادر در حال قدم زدن در جنگل است و می‌پرسد: « خدایا. چرا؟ تو کجا بودی؟ تو میدونستی؟ ما برای تو کی هستیم؟ جوابم رو بده». پس از این پرسش صحنه‌های زیر را می‌بینیم: کهکشان‌ها، آتش، سکوت، آتشفشان، ابر و بخار. تلاقی این پرسش و این تصاویر به خرد بودن انسان در برابر عظمت جهان اشاره دارد. مادر می‌پرسد خدا کجاست و پاسخ را در تصاویر بعدی می‌بینیم که به ماهیت همه‌جاحاضر خدا اشاره دارد.

پدر بعد از مرگ فرزندش احساس گناه را تجربه می‌کند: «فرصت نکردم بگم چقد متاسفم. یه شب بی‌دلیل زد صورت خودش. کنار پیانو ازش ایراد گرفتم که چرا اینطوری ورق میزنه. من کاری کردم که احساس شرم کنه.. شرم بر من. پسر بیچاره». پدر همسایه‌ها را که برای تسلی‌بخشی آمده‌اند پراکنده می‌کند و اصرار دارد که حال‌شان خوب است. بدین ترتیب، منبع حمایت همسر خود را قطع می‌کند. او شلنگ آبی به دست دارد که با دستش جلوی جریان آن را گرفته است. می‌توان این موضوع را نمادی از تلاش او برای جلوگیری از برون‌ریزی هیجانی خودش و همسرش دانست.

به نظر می‌رسد در مواجهه با موضوع مرگ، جستجوی جک برای یافتن خدا آغاز می‌شود. پس از مرور خاطرات مربوط به مرگ می‌پرسد: «چطوری اومدی پیش من؟ در چه شکلی؟ در چه لباسی؟».

تکامل

در فیلم صحنه‌هایی از حضور دایناسورها را می‌بینیم که به نظر بی‌ربط می‌رسند. شاید بتوان گفت هدف وجود این صحنه‌ها نشان دادن سیر تکاملی دنیا و متعاقب آن انسان و پرداختن به غرایز و هدف آفرینش باشد. در این صحنه‌ها آغاز شکل‌گیری جهان با چیزی شبیه به بیگ بنگ به نمایش درمی‌آید. سپس آغاز حیات از تک‌سلولی‌ها تا حضور دایناسورها را می‌بینیم. دایناسوری را می‌بینیم که به دنبال غذا می‌گردد و در نهایت به کنار رودخانه‌ای می‌رسد که دایناسوری بیمار توسط هم‌گروهی‌های خود ترک شده است. دایناسور اول پایش را روی جمجمه دایناسور بیمار می‌رسد، گویی می‌خواهد او را بکشد. اما بعد پشیمان می‌شود. متوجه نمی‌شویم که چرا این گذشت و بخشش اتفاق افتاده است. صدای پس‌زمینه را می‌شنویم که می‌گوید: «ما برای تو کی هستیم؟». آیا این بخشش همان اتفاقی است که از جانب جک رخ می‌دهد؟ او امکان کشتن پدر خود را دارد اما از آن صرف نظر می‌کند. این بخشش مربوط به رفتاری نوع‌دوستانه و حاصل والایش است یا به دلیل تمدن و قوانین و مجازات متعاقب آدم‌کشی اتفاق افتاده است؟ (Evolution/ Mercy/ Altruism/ Sublimation/ Civilization)

همچنین این صحنه را می‌توان نمادی از تولد تکاملی ایگوی انسان در نظر گرفت. به عبارتی، ممنوعیتی که بر سر تکانه‌های کشتن اید وجود دارد، شبیه به کارکرد ایگو و محدودیت‌هایی است که برای اید قایل می‌شود. (Ego/ Id/ Impulsivity)

رفتارهای نوع‌دوستانه و بخشش را در صحنه‌هایی از فیلم می‌بینیم: آب دادن مادر به زندانی یا زمانی که جک از برادرش به خاطر آسیب رساندن به او عذرخواهی می‌کند و به او می‌گوید می‌تواند با چوب او را بزند اما برادرش این کار را نمی‌کند.

تولد و رشد

پس از دیدن صحنه‌های آفرینش و جستجوی مادر برای دیدن خدا، صدای جک را می‌شنویم: «از طریق من باهاش حرف زدی. با من از طریق آسمان حرف زدی، از طریق آسمان. دوستت داشتم، بهت باور پیدا کردم. اولین بار کی قلبم رو لمس کردی؟». سپس صحنه‌هایی از عشق‌بازی میان والدین او را می‌بینیم که منجر به شکل‌گیری نطفۀ او می‌شود و نشانی از لمس قلب او توسط خدا دارد.

سپس غاری را می‌بینیم که در کتاب تعبیر خواب فروید از آن به عنوان نماد واژن یاد شده است. سپس پسری که در اتاقی پر از آب به مثابه رحم مادر شناور است. مادر با دست بیننده را دعوت به رفتن به دنبال خودش می‌کند و سپس جک به دنیا می‌آید.

در ادامه مسیری از رشد کودک را می‌بینیم، چنانکه در صحنه‌های قبلی مسیری از شکل‌گیری حیات و تکامل گونه‌ها را دیدیم.

جک به دنیا می‌آید و در ابتدا در رابطه‌ای دونفره با مادر قرار دارد و در آغوش او آرام گرفته است. او شستش را می‌مکد و از این طریق خود را آرام می‌سازد. سپس مادر امکان جدا شدن جک را از خود فراهم می‌آورد و او به همراه پدر راه رفتن را می‌آموزد. مراحل رشد حسی‌حرکتی را می‌بینیم که اشیاء را می‌اندازد و به تأثیر عمل خود بر دنیا پی می‌برد. او طرح برجستۀ بشقاب را لمس می‌کند و ماهی را در دست می‌گیرد تا از طریق لمس دنیا با آن آشنا شود. (Merging/ Separation/ Oral stage)

پایش زخم می‌شود و مادر این زخم را ترمیم می‌کند. مادر در صحنه‌های مربوط به بازی‌های هیجانی مثل قایم‌موشک حضور دارد. در صحنه‌ای می‌بینیم که جک خود را در کنار مادر در آینه می‌بیند که می‌تواند نشانی از مرحله‌ای آینه‌ای رشد لاکان باشد. در صحنه‌ای می‌بینیم که صندلی پشت میز خودبخود تکان می‌خورد. آیا می‌توان آن را نمادی از مرحله‌ای از رشد دانست که کودک خود را همه‌توان فرض می‌کند و هرآنچه که اراده می‌کند اتفاق می‌افتد؟ (Omnipotence/ Reparation/ Mirror stage)

صحنه‌ای از پله‌های طولانی را می‌بینیم که به سمت مسیری نامشخص می‌روند. شاید بتوان این عبور از پله‌ها را که چند بار در طول فیلم می‌بینیم نمادی از مراحل گذار رشدی دانست. انسان بدون اینکه بداند چه چییزی در انتظار او است به مرحلۀ بعدی رشد وارد می‌شود.

مادر کلمه‌ها را با اسباب‌بازی‌ای شبیه به کشتی نوح آموزش می‌دهد و این پایان بازی‌های دونفره میان جک و مادر است. پس از آن برادر دوم به دنیا می‌آید که مادر مجبور است وقت خود را بیشتر به او اختصاص دهد. جک با تعجب و حسادت به نوزاد تازه متولد شده نگاه می‌کند و سعی در کشف این موجود تازه دارد. زمانی که مادر می‌خواهد گریۀ برادر را آرام کند، جک عصبانی می‌شود و کشتی اسباب‌بازی را برمی‌گرداند. (Jealousy/ Sibling rivalry)

در ادامه صحنه‌ای را می‌بینیم که مردی روی زمین افتاده و دچار تشنج شده است. مادر دست جلوی صورت جک می‌گذارد تا از او در برابر ناامنی‌ها و اضطراب‌های دنیای بیرونی مراقبت کند. سپس صحنه‌ای را می‌بینیم که جک تکه‌ای کیک را برمی‌دارد و با صدای بلند می‌گوید «مال منه». این زمانی است که احساس مالکیت و مقابله‌جویی در کودک شکل می‌گیرد. (Protection/ Anal stage)

سپس جک در برابر پله‌ها قرار می‌گیرد و به جایی تاریک می‌رود. آیا می‌توان این تاریکی را نشانی از مرحلۀ رشدی نهفتگی فروید دانست؟ در ادامه صحنه‌هایی تکراری از خوابیدن جک را می‌بینیم. چرخی در پایین چراغ‌خواب او قرار دارد که بازنمایی‌کنندۀ این تکرار است. در ادامه صحنه‌هایی از بازی در گروه همسالان را می‌بینیم که با تخیل جسمی را به عنوان استخوان دایناسور در نظر می‌گیرند. (Latency/ Play/ Joy/ Peer group/ Imagination)

او به همراه برادرش هنگام راه رفتن ادا درمی‌آورد و همان زمان مردی را می‌بینند که دچار مشکل جسمانی است. سپس صحنه‌ای را می‌بینیم که پلیس افرادی را دستگیر کرده است. در اینجا با تفاوت‌های افراد، نابهنجاری‌های جسمی و اجتماعی آشنا می‌شوند. برادر کوچکتر از درگیری پلیس و مجرمین می‌ترسد و پشت مادر قایم می‌شود.

در صحنۀ کلیسا کشیش از فناپذیری دنیا می‌گوید: «ما مثل ابر ناپدید میشیم. چیزی هست که از بین نره؟». پسربچه به تمثال مسیح نگاه می‌کند که تصور آن می‌رود نمرده است و دچار تناقض می‌شود. جک منتظر خروج پدر از کلیسا است تا با راه رفتن روی صندلی‌ها عدم درک خود نسبت به دنیای دین را نشان دهد. آنها به محلۀ سیاه‌پوستان می‌روند و جک با تفاوت نژادی انسان‌ها آشنا می‌شود. (Religion/ Race)

پس از این دوباره صحنۀ پله‌ها و رفتن به زیرشیروانی را می‌بینیم و جک وارد مرحلۀ بلوغ جنسی می‌شود. او در مدرسه مدام به دختری نگاه می‌کند که از او خوشش آمده و بعد مدرسه او را دنبال می‌کند. در ادامه صحنه‌ای را می‌بینیم که کودکی در استخر غرق می‌شود و جک با پدیدۀ مرگ از نزدیک‌تر آشنا می‌شود. در کلیسا زمانی که پدر می‌خواهد او را دلداری دهد، مانند اکثر نوجوان‌ها کناره‌گیری می‌کند و می‌خواهد تنها باشد.

جک بخشنده بودن خدا را زیر سؤال می‌برد: «آدم بدی بود؟ تو کجا بودی؟ گذاشتی یه پسر بمیره. میذاری هر اتفاقی بیفته. من چرا باید خوب باشم اگه تو نیستی؟». در میان این گفتگو به موی ریختۀ پسری نگاه می‌کند که در آتش‌سوزی بوده است و نیروی مراقبت‌کننده در دنیا از او محافظت نکرده است. این سؤالی است که در ادامه در مورد پدر خود می‌پرسد: «چرا پدرمون اذیت‌مون می‌کنه؟». او در این مورد سؤال دارد که با چه کسی باید همانندسازی کند.

بعد از دعوای فیزیکی میان پدر و مادر متعاقب صحنۀ شام، جک به دنیای خیالی روی می‌آورد. او را می‌بینیم که همانند حرکت دلقک، روی پله‌ها بالا و پایین می‌پرد. و جذب تماشای ترفندهای یک دلقک می‌شود. این بار در اتاق زیرشیروانی که نمایانگر مراحل رشدی مختلف است، مرد قدبلندی را می‌بینیم که زیر سقف جا نمی‌شود و همزمان پسربچه‌ای را می‌بینیم که دوچرخه‌سواری می‌کند. آیا این صحنه نمادی از تعارض نوجوانان در گذار از دنیای کودکی به سمت دنیای بزرگسالی است؟

جک بار دیگر از بیرون خانه شاهد دعوای میان والدین خود است و تصمیم می‌گیرد به جای برگشتن به خانه قدم بزند. پس از این رفتارهای ضداجتماعی او آغاز می‌شود. او که در خانه کسی را ندارد تا هیجانات متلاطم دوران نوجوانی را برای او هضم کند، برای هضم آن به رفتارهای ضداجتماعی و گروه همسالان روی می‌آورد: سطل را با چوب خراب می‌کند، شیشه می‌شکند، قورباغه را به موشک می‌بندد. او در ادامه قدرت خود را در برابر برادران خود محک می‌زند. با آنها کشتی می‌گیرد و با برادر اول خود کارهایی می‌کند که برای او ترس به همراه دارد. آیا حالت افسردگی جک در دوران بزرگسالی حاصل احساس گناهی مربوط به این دوره و آزارهایی است که برادرش رسانده بود؟ (Antisocial behavior/ Vandalism/ Sadism/ Identification with aggressor/ Containment)

پدر

پدر جک مردی است که با حضور خود زورگویی و ترس را به همراه می‌آورد. شاید به همین دلیل است که در صدای نیایش‌گونۀ جک در ابتدای فیلم واژۀ پدر حذف شده است: «برادر، مادر، اونا بودن که من رو به سمت تو هدایت کردن». در این خانوادۀ پنج نفره، پدر سعی در اجرای قوانین به شکلی سخت‌گیرانه دارد و مادر از طریق بازی و نرم‌خویی این خشونت پدر را متعادل می‌کند. و همچنین از فرزندانش در برابر قدرت مستبدانۀ پدر محافظت می‌کند. (Fearsome/ Forceful/ Paternal law/ Authoritarianism/ Protection)

دوست داشتن پدر در خانوادۀ جک به شکل خودجوش اتفاق نمی‌افتد. پدر با صورتی عبوس به جک که حالا نوجوان است دستور می‌دهد که او را ببوسد و از او چیزی را می‌پرسد که می‌خواهد بشنود: «پدرت رو دوست داری؟». جک مانند یک سرباز وظیفه پاسخ می‌دهد: «بله، پدر». دوست داشتن پدر به شکلی مکانیکی اتفاق می‌افتد و صرفاً در کلام و به شکل مصنوعی است. او با کلامی خشک و خالی از هیجان از جک می‌خواهد عمل بغل کردن را که عملی صمیمانه است انجام دهد. در ادامه پدر او را به خاطر «بابا» خطاب کردن به جای «پدر» توبیخ می‌کند و جک این رفتار پدر را بسیار خشونت‌آمیز و مداخله‌جویانه ادراک می‌کند: «تو دلت می‌خواد من رو بکشی». پدر که شوکه شده است دست روی شانه‌اش می‌گذارد اما قادر نیست که با کلام یا با رفتار غیرکلامی این ترس از کشته شدن را از جک دور کند. (Intrusion/ Impingement/ No capacity for containment)

پدر می‌خواهد عشق خود را به فرزندانش نشان دهد، آنها را در آغوش می‌گیرد و زمان‌هایی را صرف آموزش مسائل مربوط به زندگی و بازی کردن می‌کند. اما از طرفی زود از کوره درمی‌رود و سخت‌گیری‌های بی‌دلیل او که در جایی برای فرزندان آزار و اذیت ادراک می‌شود، مانع از آن می‌شود که فرزندان عشق او را باور کنند.

پدر جک را کنار پیانو می‌برد و تصور می‌کند چون خودش از نواختن آن لذت می‌برد جک نیز باید آن را دوست داشته باشد. همچنین به جک می‌گوید «تو موسیقی‌دان بزرگی میشی». او آرزوی خود را که ناکام مانده است به جک فرافکنی می‌کند. در صحنه‌ای می‌بینیم که جک به خاطر تحسینی که برادر کوچکترش برای نواختن گیتار می‌گیرد، با خشم اطراف خانه راه می‌رود. (Extension of self/ Narcissism)

پدر ۲۷ اختراع مختلف داشته که خریداری برای آن پیدا نشده است. او موسیقی را دنبال نکرده تا پول در آورد اما در این مسیر نیز شکست خورده است. پدر به جک توضیح می‌دهد که همسایه‌ها چون پولدارند و باغبان دارند چمن‌هایشان مشکلی ندارد. پدر از شکست‌های کاری خود عصبانی است و نسبت به وضعیت مالی بهتر همسایه حسادت می‌ورزد. در ادامه جک پدر را بی‌مقدمه بغل می‌کند. پدر به او اجازۀ این کار را می‌دهد اما به شکل متقابل او را در آغوش نمی‌گیرد و در آخر او را برای تمام کردن کارش تنها می‌گذارد. پدر در صحنه‌ای به خانه بازمی‌گردد و به پسر کوچکتر می‌گوید او را ببوسد و پسربچه با اکراه این کار را انجام می‌دهد. در ادامه در صحنه‌ای دور میز غذا پدر همۀ اعضا را بی‌دلیل از حرف زدن محروم می‌کند: «تا نیمساعت حرف نباشه مگر اینکه حرف مهمی وجود داشته باشه». سپس خودش شروع به حرف زدن می‌کند و با لحنی تحقیرآمیز از جک می‌پرسد: «این رو واقعاً خریدی؟!». در اینجا برادر کوچکتر با حرکتی خودانگیخته سعی در دفاع از برادرش دارد که منجر به حملات پرخاشگرانۀ پدر می‌شود. (Envy/ Emotionally distant/ Oppressive/ Spontaneity/ Debasement)

مادر

جک در میانسالی هنوز سوگ برادر نوزده سالۀ خود را پشت سر نگذاشته است و برای حل این سوگواری خاطرات خود را مرور می‌کند و ما این خاطرات را همانند «تداعی آزاد» می‌بینیم. جک در ساختمان‌های مدرن زندگی و کار می‌کند که در آن درختان در گلدان‌های سیمانی قرار دارند. او همزمان با مرور خاطرات خود در طبیعت و درخت بلوط خانه‌شان، احساسی از جدایی از طبیعت دوران کودکی خود را تجربه می‌کند و صدای او را می‌شنویم که می‌گوید: «کی تو رو از دست دادم؟». در صورتی که طبیعت را نمادی از مادر بگیریم آیا او به جدایی خود از مادر اشاره دارد؟ جک به مادر پناه می‌برد تا از او در برابر پرخاشگری‌های پدر محافظت کند. (Detachment)

زمانی که مادر سر میز غذا متوجه تنشی می‌شود که پدر به پسرها وارد می‌کند سعی دارد با مطرح کردن دستاورد جک پدر را نرم‌تر کند. او می‌خواهد از رضایت معلم از جک بگوید اما پدر آن را نادیده می‌گیرد. به نظر می‌رسد مادر همانند فرزندانش در برابر پدر در موضع منفعل قرار دارد و این همان چیزی است باعث ناارزنده‌سازی مادر توسط جک می‌شود. (Passivity/ Devaluation)

در ابتدای فیلم صحنه‌ای از دختربچه‌ای را می‌بینیم که با شوق در طبیعت می‌چرخد که شاید بتوان با توجه به موهای نارنجی‌اش تصور کرد که مربوط به کودکی مادر است. مادر در زمان بزرگسالی نیز با همین شوق در طبیعت به همراه پسران خود بازی می‌کند.

مادر با انداختن یخ روی پسرها آنها را از طریق بازی بیدار می‌کند در حالی که پدر صرفاً ملحفه را از روی آنها کنار می‌زند. مادر در زمان‌هایی قانون‌گذاری می‌کند و با نرمی از جک می‌خواهد که رفتار بد خود را دوباره تکرار نکند. در مقابل، پدر با خشونت سعی در تنبیه بچه‌ها می‌کند.

با خروج پدر از خانه برای سفر، پسرها احساس سرزندگی و رهایی می‌کنند، در خانه آزادانه می‌دوند. آنها با مادر بازی می‌کنند و در سکوت طبیعت آرام می‌نشینند. جک در اینجا جرأت می‌کند تا خشم خود دربارۀ پدر را نشان دهد. ادای او را درمی‌آورد و می‌گوید: «در رو آروم ببند».

عقدۀ ادیپ

در این فیلم طبیعت و خانوادۀ انسانی به عنوان نیروهای سازمان‌دهندۀ حیات در نظر گرفته می‌شوند. یکی از سؤالات فیلم حول این موضوع می‌چرخد که آیا انسان‌ها قادر به درک هستی‌شناسانۀ دنیا و قلب طبیعت هستند؟ قادر به درک حیات غیرانسانی هستند که بیرون از آنها در جریان است؟ و در نتیجه قادر به درک دنیای «دیگری» هستند؟ در فیلم «درخت زندگی» قلب طبیعت، همان قلب مادر در نظر گرفته می‌شود، موضوعی که همخوان با روایت‌های معطوف به آفرینش است و بیش از هر چیز در نخستین بخش از کتاب مقدس عبری آمده است.

ترنس مالیک مؤلفه‌ای ادیپال به این جریان (ستایش طبیعت) می‌افزاید و در این فیلم نشان می‌دهد که احساس گناه و شرم مراحلی ضروری در رشد اخلاق به خصوص اخلاقیاتی است که حول محور طبیعت و مراقبت از آن می‌چرخد. لاکان عقدۀ ادیپ را انگیزۀ اصلی در پس ناهشیار فرویدی و «قانونی» در نظر می‌گیرد که تمامی پیوندهای خویشاوندی بر آن استوار است. در این فیلم نیز نیروی پیش‌راننده در ستایش زمین و به خصوص درختان بر اساس عقدۀ ادیپ است.

در صحنه‌ای می‌بینیم که جک پدر خود را در حال کار کردن زیر ماشین می‌بیند. به اطراف نگاه می‌کند و برای لحظه‌ای به نظر می‌رسد می‌خواهد با برداشتن جک ماشین پدر را بکشد. در ادامه آرزوی کشتن را در دنیای خیالی دنبال می‌کند و دعایی می‌خواند: «خدایا لطفاً بکشش. بگذار بمیره. از اینجا ببرش». این آرزوی پدرکشی و رقابت با پدر را در جمله‌ای می‌شنویم که جک در صورت پدرش فریاد می‌زند: «فقط من رو دوست داره». (Patricide/ Oedipal triangular)

زمانی که پدر به سفر می‌رود و جک چشم پدر را دور می‌بیند، شروع به کنجکاوی در مورد دنیای جنسی می‌کند. او به خانۀ زن همسایه می‌رود، وسایل او را تماشا می‌کند و در نهایت یکی از لباس‌های خواب او را می‌دزدد. او با این کار دچار وحشت می‌شود، تلاش می‌کند آن را در جایی پنهان کند اما ترس او اجازۀ نگه داشتن لباس را نمی‌دهد و در ادامه آن را به دست آب می‌سپارد. زمانی که به خانه برمی‌گردد مادرش منتظر توضیح است. جک حرفی نمی‌زند و روی درخت تاب می‌خورد. در ادامه مادر اشک‌های جک را پاک می‌کند و جک می‌گوید: «نمی‌تونم با تو حرف بزنم. بهم نگاه نکن». تنها در غیاب پدر است که جک می‌تواند به جستجوی لذت بگردد و در جایی به جز ابژۀ اولیه به دنبال سرمایه‌گزاری روانی باشد. جک چنان از کار خود احساس شرم می‌کند که نمی‌تواند به چشمان مادر نگاه کند. آیا می‌توان گفت که جک به دلیل دل بستن به زنی دیگر و جسجتوی آرامش در جایی جز آغوش مادر احساس خیانت به مادر می‌کند؟ (Shame/ Betrayal/ Object-choice)

این صحنه را می‌توان از منظر روانکاوی لاکانی نیز بررسی کرد. جک نمی‌خواهد نگاه مادر و میل او را داشته باشد. می‌خواهد خود را از میل مادر جدا سازد و در نهایت چنانکه جامعه از او انتظار دارد با پدر همانندسازی کند. در جایی از فیلم جک به پدر می‌گوید: «من به اندازۀ تو بد هستم. من بیشتر شبیه تو هستم تا اون». جک در نهایت تبدیل به معماری حرفه‌ای می‌شود و در شرکتی بزرگ کار می‌کند چنانکه پدرش در کارخانه‌ای بزرگ کار می‌کرد. (Father-identification)

کلام آخر

صحنۀ پایانی فیلم لب ساحل اتفاق می‌افتد و به نظر می‌رسد شبیه به جایی مثل بهشت یا در واقع جایی مقدس است. جک اعضای خانوادۀ خود را بار دیگر می‌بیند. در اینجا بار دیگر نور نارنجی رنگی را می‌بینیم که در آغاز فیلم دیدیم که نشان از نیرویی یکپارچه‌کننده در طبیعت دارد. این بار در صدای جک نام پدر را می‌شنویم: «پدر، مادر، برادر…».

جک در طول رشد خود با این سؤال روبرو است که چرا پدر آنها را آزار می‌دهد و چرا خدا از کودکان مراقبت و از آسیب دیدن آنها جلوگیری نمی‌کند. با مرور خاطرات و دیدار با عزیزان خود در جایی مانند آخرالزمان لذت و خوبی زندگی را علی‌رغم وجود نیروهای شیطانی آن می‌پذیرد و با لبخند به اطراف نگاه می‌کند.

برخی منابع مورد استفاده:

  • Carman, C. (2018). Tree-Worship and the Oedipal Ecology of The Tree & The Tree of Life. ISLE: Interdisciplinary Studies in Literature and Environment۲۵(۳), ۶۳۰-۶۵۱.

سکانس انتخابی :

سکانس آغازین فیلم THE TREE OF LIFE

عشق و تولد

سکانس فیلم درخت زندگی

سکانس فیلم درخت زندگی