پیشنهاد و تحلیل فیلم : پریا نقی زاده و پدرام محسنیان
مفاهیم روانکاوانه
object seeking: ابژه جویی
self esteem: عزت نفس
self creation: آفرینش خود
kohut mirroring
freedom: آزادی
experiencing of the self: تجربه کردن خویشتن
racism: نژادپرستی
Masculinity: نرینگی
Power: قدرت
Homophobia: ترس از همجنسگرایی
Responsibility: مسئولیت
Authenticity: اصالت
Fake: جعلی
Shame: شرم
Disability: ناتوانی
Acceptance: پذیرش
Soothing: آرام کردن
Displacement: جا به جایی
Erotogenic zone: ناحیه شهوت زا
Competing: رقابت
Counter-phobic reaction: واکنش ضد ترس
Axillary ego: ایگو کمکی
Splitting: جداسازی
Intellectualization: تفکری کردن
Emotional: احساسی
Self-object function
Boundary setting: مرز گذاری
Fear of rejection: ترس از طرد شدن
Depression: افسردگی
Permission to leave: اجازه ترک
Near experience
Empathy: همدلی
Mirroring: انعکاس
Goon enough caretaking: مراقبت به حد کافی
Acknowledge: تصدیق
Play: بازی
Joy: لذت
Assertiveness: جسارت
Self creation: آفرینش خود
Perversion: انحراف
Self steem: عزت نفس
Creativity: خلافیت
Potentials: توانایی ها
Body image
Fear of loss of the object: ترس از دست دادن عشق ابژه
Adoption: پذیرش به فرزندی
Panic attack: حمله هراس
Projection: فرافکنی
Projective identification: فرافکنی همانندسازانه
Helplessness: درماندگی
Omnipotency: همه توانی
Aggression inhibition: بازداری خشم
یک کمدی درام بی نظیر
این شاهکار هنری بینظیر یک کمدی درام درباره روابط انسانی و دوستی عجیب دومرداز دوطبقه فرهنگی اجتماعی اقتصادی کاملا متفاوت، تولیدی سال ۲۰۱۱ سینما فرانسه می باشد.
فیلم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده است
کارگردان ها :
Olive nakache ,Eric toledano
IMDB RATING:۸.۵
در سایت IMDB دارای رتبه ۴۰ از بهترین آثار تاریخ سینما است.
نامزدها:
بهترین فیلم غیرانگلیسی سال ۲۰۱۳ در Golden Globe و Bafta
بهترین فیلم، بهترین فیلم نامه، بهترین کارگردانی، بهترین تدوین، بهترین هنرپیشه نقش اول و دوم مرد در سزار ۲۰۱۳
جوایز:
بهترین هنرپیشه نقش اول مرد در سزار ۲۰۱۳
سایت IMDb
داستان فیلم :
فیلم درمورد مردی به نام فیلیپ یک میلیونر روشنفکر از طبقه اشرافی پاریس است. وی بعد از تصادف از گردن به پایین فلج شده است و برای همین نیازمند شخصی برای مراقبت شبانه روزی ازخود میباشد.
دریس که یک سیاه پوست بیکاراست صرفا جهت پر کردن فرم عدم استخدام خود جهت گرفتن بیمه بیکاری به فیلیپ مراجعه میکند. فیلیپ به او پیشنهاد یک ماه کار آزمایشی به عنوان پرستار شبانه روزی خود را میدهد و دریس نهایتا میپذیرد.
آیا این چالش برای هر دو نفر فرصتی برای رشد و تغییر خواهد باشد ؟
تحلیل روانکاوانه فیلم دستنیافتنیها:
مقدمه
«گاهی باید به دنیای یه آدم دیگه وارد بشی تا بفهمی دنیای خودت چی کم داشته». داستان فیلم دستنیافتنیها در رابطه با شکلگیریِ دوستی میان فیلیپ ـ سفیدپوستی میلیاردر همراه با ناتوانی حرکتی ـ و مراقب-پرستار او یعنی دریس ـ مردی سیاهپوست ـ است. فیلم بر اساس داستانی واقعی ساخته شده است. این فیلم نحوۀ به اشتراک گذاشتن تفاوتهای این دو نفر را به تصویر میکشد، مسیری که منجر به رشد هیجانی آن دو و به خصوص فیلیپ میشود.
خدمتکاران فیلیپ انتظار ندارند که او دریس را استخدام کند اما جسارتی که در نظر دیگران گستاخی مینماید و همچنین عدم ترحم دریس، در چشم فیلیپ نقطه روشنی میآید که میتوان به آن اتکا کرد. صداقت و اصیل بودن دریس در احساسات فیلیپ را جذب مینماید. (Authenticity)
دریس برخلاف دیگران به مراقبت بیش از اندازه از فیلیپ باور ندارد، امری که موجب القای احساس ناتوانی در فیلیپ میشود. دریس به چشم، ناتوانی جسمانی فیلیپ را میبیند اما به توانمندی درونی او باور دارد. چنین انعکاس متفاوتی از جانب ابژهای جدید، آغاز تحول و رشد فیلیپ میشود. (Mirroring/ New object/ Good enough caretaking/ Acknowledgment)
دریس
اولین دیدار دریس و فیلیپ مربوط به زمان مصاحبه است. او در صف انتظاری طولانی نشسته است و به فضایی نگاه میکند که خود را در آن بیگانه میپندارد. او از نظر تحصیلات، رنگ پوست و طبقۀ اجتماعی بسیار متفاوت از دیگران است. در ادامه میبینیم که علیرغم این تفاوتها، او از طریق مهارت ظریف بازی کردن، این دو دنیای مختلف را به هم پیوند میدهد و از میان ناشناختهها چیزی جدید خلق میکند.
جسارت دریس برجستهترین ویژگی او در دیدار اول با فیلیپ است. او اجازه نمیدهد که بیشتر از این او را منتظر بگذارند و بدون اینکه نامش را بخوانند وارد اتاق میشود: «من دو ساعته منتظرم». دیگر افرادی که برای مصاحبه آمدهاند انگیزههایی را برای به دست آوردن کار مطرح میکنند که یا ساختگی است یا بسیار شخصی: پول، علاقه به انسانیت، محله، …
دریس اما متفاوت است. او بدون اینکه بخواهد به دلیل ناتوانی جسمانی فیلیپ نسبت به او احترامی ساختگی نشان دهد، خواستهاش را مطرح میکند. او فکر نمیکند که اگر با فیلیپ مخالفت یا بحث کند به او آسیب رسانده است. او فیلیپ را آسیبپذیر نمیبیند و باور دارد که تحمل شنیدن مخالفت در او وجود دارد:
- اگه اینا رو نشناسی، هیچی از موسیقی سرت نمیشه
- من به اندازه کافی موسیقی رو میشناسم حتی اگه اینی که گفتی را نشناسم
- …. من میدونم برلویز کیه ولی میبینم که شوخی هم برای تو مثل موسیقی میمونه، تو هیچی در موردش نمیدونی.
دریس با چنین بحثی که به قولی شبیه به کَلکَل (بیهودهگویی) به نظر میرسد، فیلیپ را وارد رابطهای میکند که مهمترین ویژگی آن چنین است: شرایط خلق کردن و ساختن چیزی نو در خود، بازی، بروز هیجانات، کنار گذاشتن بازداریها، توانمند دیدن خود، آرامسازی و انعکاس. در مقابل فیلیپ نیز برای دریس کارکرد انعکاسی دارد، توانمندیها و خلاقیتهای او را میبیند، بازیهای او را درک و هضم میکند و مرزگذاری را به او میآموزد.
فیلیپ به دریس میگوید: «میخوای حقوق بیکاری بگیری؟ تو هیچ انگیزهای تو زندگیت نداری؟» در روز بعد ادامه میدهد: «به دیگران احتیاج داشتن چه حسی داره؟ … … تو از اینکه از کار دیگران پول درمیاری مشکلی نداری؟». دریس ناتوانی جسمانی فیلیپ را دستمایه شوخی قرار میدهد و میگوید: «خوبه، تو چطور؟».
- فکر میکنی بتونی کار کنی؟ وظیفهها، برنامهها، مسئولیتها، …
- اشتباه میکردم، تو آدم شوخطبعی هستی!
- اونقدر شوخطبعم که حاضرم تو رو یه ماه آزمایشی استخدام کنم. یه روز وقت میخوای که بهش فکر کنی؟ من فکر نمیکنم که تو دو هفته هم دووم بیاری
به نظر میرسد دریس با یادآوری حرفهای مادرش در رابطه با بیمسئولیتیهای او با چالشی مواجه میشود که آن را فرصتی برای ثابت کردن خود میبیند. در ادامه و با پذیرفتن کار، رفتارهای دریس که از نظر دیگران بیمسئولیتی به نظر میرسد در چشم فیلیپ توانمندی و منحصر به فرد بودن او به نظر میرسد. زمانی که دریس به اشتباه شامپو را به پاهای فیلیپ میزند، فیلیپ میگوید: «تا حالا پاهام انقدر جون نگرفته بود». فیلیپ پاهای خود را حس نمیکند اما تلاش دریس برای کار کردن و ثابت کردن خود را احساس میکند و به رسمیت میشناسد. (Acknowledgment)
اولین چالشی که دریس در کار با آن مواجه میشود زمانی است که مجبور میشود جورابهایی طبی را به پای فیلیپ بپوشاند. او تعجب میکند: «مگه اینا رو با دامن نمیپوشن؟». جورابها که در نظر دریس زنانه میآیند احتمالاً ترسهایی را در رابطه با هوموسکچوالیتی در او بالا میآورد. فیلیپ به گوشوارۀ دریس اشاره میکند که در گوش او زیبا نشسته است و دریس با شنیدن آن حالتی دفاعی پیدا میکند. این حالت دفاعی با مواجه شدن با مسئولیت تمیز کردن مدفوع فیلیپ که مستلزم تماس جسمی با ناحیهای جنسی است، پررنگتر میشود. (Homophobia)
دریس توانمندی بالایی در برقراری رابطه دارد و از این نظر به خود مطمئن است. زمانی که یکی از کارکنان زن خانه پیشنهادهای جنسی او را نمیپذیرد دست از تلاش برنمیدارد. زمانی که متوجه گرایش جنسی متفاوت زن میشود، آسیبی که به عزتنفس او در رابطه با عملکرد جنسیاش وارد شده بود، رفع میگردد.
فیلیپ
فیلیپ به مراقبتی تقریباً تمام وقت احتیاج دارد چرا که قادر به آغازگری کارهای شخصی خود نیست. این ناتوانی جسمانی بر احساس کفایت درونی او نیز تأثیر گذاشته به طوری که او خود را در برخی امور به خصوص داشتن رابطهای عاشقانه، ناتوان میبیند. او برای کنار آمدن با این احساس ناتوانی درونی به دفاع دوپارهسازی روی میآورد، یعنی جدا ساختن دنیای عاطفی از دنیای عقلانی.
او نامههایی با متن ثقیل برای النور مینوشت، بیآنکه بخواهد به طور مستقیم از احساسات خود حرف بزند یا حتی تلاش کند تا تصویر او را ببیند. چرا که درخواست دیدن تصویر النور، نشان دادن تصویر خودش به النور را در پی داشت، تصویری که از نشان دادن آن شرم و از نپذیرفته شدن آن ترس داشت. او میترسید النور با دیدن تصویر بدنی او، طردش کند و به این ترتیب عشق النور را از دست بدهد. (Splitting/ Fear of rejection/ Body image/ Fear of object loss)
دریس برخلاف فیلیپ به راحتی احساسات خود را بروز میدهد و ترسی از ورود به رابطه ندارد. علیرغم آنکه در کودکی توسط والدین بیولوژیک خود به نوعی رها شده است، به واسطه دریافت مراقبت کافی از مادر ناتنیاش میتواند بیآنکه نگران طرد شدن باشد وارد رابطه گردد. همین ویژگی به شکل ایگوی کمکی به فریاد فیلیپ میرسد و او را به سمت ایجاد رابطهای اصیل با النور سوق میدهد. (Auxiliary ego)
هرچند این مسیر به آسانی طی نمیشود. او عکسی که روی ویلچر نشسته را با عکسی دیگر عوض میکند تا النور بویی از ناتوانی جسمانی او نبرد. زمانی که فیلیپ در کافه به انتظار النور نشسته است مدام گذر زمان را با ایوان چک میکند. او خیلی زود از آمدن النور ناامید میگردد و از ایوان میخواهد کلاهی را که با وسواس برای این دیدار انتخاب شده است، از سرش بردارد. تحمل خواسته نشدن برای فیلیپ دشوار است، شاید به همین دلیل به الکل روی میآورد تا به واسطه کرختی، از تجربه مستقیم پذیرفته نشدن و دچار شدن به پانیک طفره رود.
او رأس ساعت ۶ از کافه بیرون میآید و همان زمان النور ـ بیآنکه دیداری بینشان شکل بگیرد ـ وارد کافه میشود. او پس از این تجربه دشوار با دریس تماس میگیرد، کسی که قابلیت آرامسازی او را دارد، به خصوص در زمانی که دچار پانیک میشود. او به همراه دریس سوار هواپیما میشود. فیلیپ از مهماندار میخواهد تا به دریس الکل دهد تا استرس او آرام گردد. دریس پاسخ میدهد: «من استرس ندارم». به نظر میرسد فیلیپ اضطرابهای خود را بر روی دریس فرافکنی کرده است. در ادامه دریس استرس فرافکنی شده را میپذیرد و از تکانهای ناگهانی هواپیما دچار اضطراب میگردد (Projection/ Projective identification/ Soothing function).
فیلیپ به عنوان واکنشی هراسستیزانه به چتربازی روی میآورد، همان عملی که در گذشته موجب فلج شدن او گردیده بود. او در زمانی که همسرش آلیس از بیماری رنج میبرده، در هوایی که مناسب نبوده به چتر بازی میرود: « باور داشتم که میتونم رو دنیا بشاشم. یه روز که هوا خراب بودم رفتم چتربازی .. شاید واسه اینکه با درد آلیس شریک بشم چون میدونستم اون دووم نمیاره. درد باعث نشد حواسم پرت بشه … معلولیت اصلیم این نیست که روی ویلچر نشستم، اینه که باید بدون اون باشم». او در واکنش به از دست دادن احتمالی آلیس و مواجه شدن با استیصال و ناتوانی خود برای زنده نگاه داشتن آلیس به چتربازی روی آورده بود تا بتواند احساس ناتوانی خود را با احساس قدرت جایگزین کند. بعد از بیرون رفتن از کافه و زنده شدن احساس ناتوانی ـ این بار در ارتباط با به دست نیاوردن النور ـ بار دیگر به چتربازی روی میآورد. (Counter phobic attitude/ Helplessness/ Omnipotency) (جهت مطالعه بیشتر در مورد مثالهایی از واکنش هراسستیزانه پیشنهاد میشود تحلیل فیلم در دنیایی بهتر را بخوانید)
کلام آخر
دریس سعی میکند از میان موضوعات ناآشنا ویژگی آشنایی برای خلق رابطه پیدا کند. زمانی که فیلیپ میخواهد او را با موسیقی فاخر آشنا کند، دریس سعی میکند با ساختن قصه برای موسیقیها یا پیوند دادن آنها با موضوعات آشنا مانند تبلیغ قهوه یا کارتون تاموجری نقطهای مشترک میان خود و فیلیپ پیدا کند.
دریس به قدری ناتوانی جسمانی فیلیپ را جدای از هویت انسانی او میبیند که گاهی فراموش میکند او فلج است و تلفن را به شکلی سمت او میگیرد که گویی قادر است دست خود را بلند کند. زمانی که یکی از دوستان فیلیپ نگرانی خود را در رابطه با صلاحیت دریس مطرح میکند، فیلیپ با اطمینان از انتخاب خود دفاع میکند:
- من نگرانم، نباید هرکسی رو راه بدی خونهات مخصوصاً با این وضعیتی که داری … این آدما بیرحماند
- منم همین رو میخوام چون ترحم نمیکنه
دریس او را سوار ماشین معلولان نمیکند و با فیلیپ مانند شخصی فارغ از محدودیتهای جسمانیاش رفتار میکند.
دریس برای آرام ساختن فیلیپ میتواند از کارکردهای آرامسازی غیرکلامی استفاده کند، امری که به واسطۀ عقلانیسازی افراطی فیلیپ در زندگی او کمرنگ شده است. دریس از بازی استفاده میکند: ویلچر فیلیپ را از نظر سرعت ارتقا میدهد، رقص و ابراز هیجانی را به مهمانی تولد کسالببار فیلیپ میآورد و برای آنکه فیلیپ بتواند غم خود را برونریزی کند او را به لب ساحل میبرد…
دریس نیز در رابطه با فیلیپ رشد میکند. او در ابتدا قادر به کنترل خشم خود نیست. در ابتدا برای کنار فرستادن فردی که جلوی تابلوی پارک ممنوع پارک کرده، دست به خشونت کلامی و فیزیکی میزند اما برای بار بعدی قادر است خواسته خود را بیآنکه به خشونت متوسل گردد به کلام درآورد. او به مرور این توانمندی را بسط میدهد و در رابطه با دوست برادرش نیز میتواند به آرامی و با تعقل سخن بگوید. دریس در ابتدا قابلیت تأخر که از عملکردهای اصلی ایگو است برخودار نبود و برای مثال دست به دزدی میزد. او در رابطه با فیلیپ توانست سوپرایگویی بسازد که او را از عمل منحرف دور نگاه دارد به شکلی که تمام تلاشش را میکند تا بتواند تخممرغی را که از فیلیپ دزدیده پس دهد.
گذشته از این، توانمندیهای دیگر دریس در کنار فیلیپ شکوفا میشود. فیلیپ استعداد نقاشی دریس را به رسمیت میشناسد و به او کمک میکند تا نقاشی خود را با قیمتی بالا بفروشد. همچنین به جای آنکه خود را وابسته به دریس یا در واقع دریس را وابسته به خود نگاه دارد، سعی میکند از میل شخصی خود برای نگاه داشتن دریس در خانه خودش بگذرد و به دریس فضای رشد شخصی برای کارهای بزرگتر بدهد.
دریس برای کمک به بیرون آمدن فیلیپ از مردگی و افسردگی که بعد از رفتن او دچارش شده بود، بیخبر او را بر سر قرار با النور میبرد. بیخبر از آن جهت که میداند فیلیپ با دانستن این موضوع احتمالا دچار پانیک میشود و از حاضر شدن بر سر قرار سر باز میزند. دریس نیز میخواهد به فیلیپ فضایی رشدی بدهد تا بتواند در کنار شخص دیگری جز او قابلیتهای ارتباطی خود را پرورش دهد. دریس توانمندیهای ارتباطی خود را در راستای برقرار ساختن ارتباط میان زوجهای مختلفی در این فیلم به کار میبرد: فیلیپ و النور؛ ایوان و باغبان؛ دختر فیلیپ و باستین؛ برادرش و دست او و …
فیلم با صحنهای از سرعت غیرمجاز دریس شروع میشود، امری که میتوان آن را نمادی از القای تحریک هیجانی در دنیای روانی فیلیپ در نظر گرفت، همان چیزی که به مرور فیلیپ را از مردگی هیجانی بیرون میآورد و در انتهای فیلم به جوانه زدن رابطهای اصیل و عاشقانه میان النور و فیلیپ ختم میشود.