پیشنهاد و تحلیل فیلم: سارا امین الرعایا و پدرام محسنیان

مفاهیم روانکاوانه:


Dementia زوال عقل

Terror وحشت

Anxiety اضطراب

Depressionافسردگی

Abandonment رها شدگی

Paranoia پارانویا

Attachment دلبستگی

Distress آشفتگی

Internal Object ابژه ی درونی

Signal Anxiety اضطراب هشداری

Nameless Dread وحشت وصف ناپذیر

Loss of Object از دست دادن ابژه

Trauma تجربه آسیب زا

Fragmented Experience تجربه های تکه پاره

Contain دربرگرفتن

Attachment Theory نظریه دلبستگی

Confabulationخیال پرستی/ خیال بافی

Projectionفرافکنی

Projective Identification همانند سازی فرافکنانه

Splitting دوپاره سازی

Devaluation کم ارزنده سازی

Denial انکار

Repression سرکوبی

Regression واپس روی

Hallucination توهم

Delusion هذیان

Dependency وابستگی

Object Constancy ثبات ابژه

Threat of Loss تهدید به از دست دادن

Reality Testing واقعیت سنجی

Paranoid-Schizoid Position موضع پارانویید- اسکیزویید

درام زیبا درباره الزایمر

کارگردان : Florian zeller

جوایز و نامزدی ها :

اسکار ۲۰۲۰۱ ؛
نامزد : بهترین فیلم ؛ بهترین فیلمنامه ؛ بهترین هنرپیشه نقش اول مرد ؛ بهترین هنرپیشه نقش مکمل زن ؛ بهترین تدوین ؛ بهترین طراحی

گلدن گلوب ۲۰۲۱ :

نامزد : بهترین فیلم ؛ بهترین فیلمنامه ؛ بهترین هنرپیشه نقش اول مرد ؛ بهترین هنرپیشه نقش مکمل زن
بفتا ۲۰۲۱ :
نامزد : بهترین فیلم ؛ بهترین فیلمنامه ؛ بهترین هنرپیشه نقش اول مرد ؛ بهترین تدوین ؛ بهترین طراحی

سایت IMDb

داستان فیلم:

این فیلم داستان مردی را روایت می‌کند که با وجود بالا رفتن سنش، از درخواست کمک از دخترش اجتناب می‌کند. او سعی دارد تا از شرایط متغیر خود سر در بیاورد، چندی بعد او به کسانی که دوستشان دارد، ذهن خود و حتی چهارچوب اصلی چیزهایی که باور دارد نیز شک می‌کند و…

تحلیل روانکاوانه فیلم پدر

داستان در مورد پیرمردی به نام آنتونی است که سالهاست در یک خانه ی بزرگی در لندن زندگی می کند. او دچار زوال عقل است و از کمک دیگران به او سرباز می زند. دختر او به نام آن ، بعد از اینکه آنتونی با پرستار خود به مشکل بر می خورد و او را از خانه بیرون می کند، به پدر خود سر می زند تا متوجه شود چه اتفاقی بین آنها افتاده است، آنتونی اصرار دارد که نیازی به پرستار ندارد و می تواند از پس نیازهای خود بربیاید. اما زمانی که آن به او می گوید که تصمیم به ترک انگلیس و رفتن به فرانسه را دارد تا در آنجا با دوست پسر جدید خود زندگی کند با کم ارزنده سازی و دلیل تراشی تلاش می کند آن را از تصمیمش منصرف کند. بعد از رفتن آن از خانه اش، داستان به شکل غریبی پیچیده می شود که به نظر می رسد کارگردان سعی داشته، بیننده هم به اندازه ی شخصیت اصلی فیلم که دچار بیماری آلزایمر است، سردرگم شود و دائماً همراه با آنتونی در زمان، مکان، رویارویی با افراد و حتی در میان وسایل خانه احساس گم گشتگی کند. در واقع فیلم به مخاطب نشان می دهد که چطور هر روز و هر ساعت افرادی که دچار زوال عقل هستند، پر از اتفاقات تکان دهنده و ناگهانی است.  این فیلم برای مخاطب این امکان را فراهم می کند که به تجربه ی ذهنی فرد مبتلا به آلزایمر نزدیک شود و از نگاه او ببیند که در حال تجربه کردن چه زندگی است و چقدر توضیح دادن چنین تجربیاتی به دیگری برای فرد می تواند دشوار باشد.

زوال عقل  و مراحل آن

زوال عقل اصطلاحی است که برای توصیف علایمی استفاده می شود که در اثر آلزایمر یا بیمار های عروقی و … ایجاد می شود.زوال عقل شرایطی است که زندگی شخصی فرد، مفهوم خویشتن و دنیای بیرونی به شدت دچار تغییر می شود. در واقع تنها از دست دادن حافظه به صورت پیشرونده نیست بلکه همزمان، از دست دادن مهارت های عملکردی دیگر فرد است که  منجر به از دست دادن استقلال بیمار می شود. زوال عقل که فراموشی را به همراه دارد شامل سه مرحله ابتدایی، میانی و پایانی است که در ادامه به توضیح آن در بستر فیلم می پردازیم:

  • مرحله ابتدایی

اضطراب یکی از معمول ترین علایمی است که با شروع زوال عقل در افراد دیده می شود. فروید توضیح داده است که چطور از دست دادن ابژه می تواند موجب اضطراب شود، حتی تهدید به از دست دادن هم منجر به اضطراب هشداری می شود که ذخایر ایگو را برای اجتناب از خطر به حرکت وا می دارد. .به همین خاطر، این از دست دادن آشکار پیوستگی و ماندگاری ابژه در بیماران مبتلا به زوال عقل باعث رفتارهایی می شود که برای مراقبت کنندگان شرایط را سخت تر می کند. در واقع، فقط ایگو می تواند اضطراب را احساس کند و در مقابل آن از مکانیسم های دفاعی استفاده کند،بنابراین، زمانی که فرد در مرحله ابتدایی بیماری قرار دارد و ایگو همچنان حضور دارد، در اثر تجارب غریبی که از محیط پیرامون خود دارد، احساس می کند که مورد حمله قرار گرفته و به از دست دادن ابژه تهدید شده است.

آنتونی در فیلم زمانی که دخترش به او می گوید که می خواهد به فرانسه برود و در آنجا زندگی کند، میبینیم که دچار اضطراب می شود و به دخترش می گوید که” تو منو رها می کنی و چه بلایی قراره سر من بیاید ؟” که نشان از احساس تهدید به ترک شدن و رها شدگی است. زمانی هم که آنتونی متوجه تغییر افراد، دکوراسیون خانه، و زمان می شود می توان اضطراب را در او دید اما در ابتدا، تلاش می کند که  خود را با شرایط جدید وفق دهد. مانند جایی که مردی غریبه را در خانه می بیند و آن مرد به او می گوید که همسر دخترش است و افکار پارانوییدی به ذهنش می آید که آنها قصد دارند او را از خانه اش بیرون کنند. او دچار وحشت زیادی می شود که چطور برای او دسیسه چیده اند تا او خانه اش را از دست بدهد، زمانی هم که دخترش وارد خانه می شود و او را نمی شناسد این هراس و سردرگمی برای او بیشتر می شود که چه اتفاقی در حال حاضر برای او می افتد. این اضطراب او را می توان به وحشت وصف ناپذیری که بیون از آن صحبت کرده است مرتبط بدانیم که در مورد حالات ابتدایی ذهن نوزاد در اثر تجربه ناراحتی و سختی است. در این شرایط، مادر وظیفه دربرگرفتن و تبدیل هراس و تجربه های تکه پاره به یک فکر ابتدایی و ظرفیتی برای تفکر دارد. در زوال عقل اولیه هم معمولا افراد توانایی آرام کردن خودشان را ندارند اما در حضور افراد دیگر راحت تر می توانند به حس آرامش برسند. بحران هایی که برای افراد مبتلا به زوال عقل پیش می آید، بسیار کوتاه است اما با پیشرفت بیماری در برگرفتن و آرام کردن بیمار برای مراقبان کاری دشوارتر به حساب می آید. در فیلم زمانی که آنتونی از نشناختن دخترش و اتفاقات پیرامون آن وحشت کرده بود، دخترش تلاش می کرد که او را آرام کند و شرایط را برایش توضیح دهد. در مقابل، آن به دلیل بیماری آنتونی نسبت به او احساس جدا افتادگی و دور بودن از او را دارد که این مساله به شدت او را ناراحت می کند.

خیال پرستی که در زوال عقل اولیه اتفاق می افتد ، روش دیگری است که بیماران می توانند مشکلات خود را تقریبا برای خود و دیگران پنهان کنند. این عمل در واقع جایگزین کردن و پر کردن شکاف هایی در حافظه است که از طریق بیان داستان های ساختگی در باره ی واقعیتها و تجارب خیالی اتفاق می افتد. برخی از آنها ادعاهای دارند که قابل توجه هستند و کیفیت شیدایی دارند، دفاع واضحی در برابر اضطراب و افسردگی ناشی از ترس از دست دادن  که کلاین آن را مطرح کرده است. این حالت وقتی که آنتونی با پرستار جدید خود در مورد دخترش و رقصنده بودن خودش در جوانی صحبت می کرد، در او دیده می شود.  در اینجا دفاع دوپاره سازی را می توان در او مشاهده کرد که چطور دختر دیگرش لوسی را یک ابژه خوب می داند و می گوید که فرزند مورد علاقه ی اوست. در مقابل، آن دختری که از او مراقبت می کند را ابژه بد می داند. او به پرستار می گوید که من ۳۰ سال است که در این خانه زندگی می کنم و آن را دوست دارم و حالا دخترم می خواهد آن را از من بگیرد. او حتی از آرزوی مرگ دخترش صحبت می کند که می خواهد در روز خاکسپاری آن به دیگران بگوید که چقدر او دختر فریب کاری بوده که تلاش داشته خانه اش را از او بگیرد.

  • مرحله میانی زوال عقل

از دست دادن و افسردگی از ویژگی های بارز این مرحله از بیماری ست. همانطور که زوال عقل بیشتر پیشرفت می کند، فرد مبتلا اغلب از کاهش عملکرد خود آگاهی بیشتری پیدا می کند. با حادتر شدن اختلال، ناراحتی که فرد برای کاهش عملکرد خود باید داشته باشد کمتر می شود که این مساله احتمالاً به دلیل تضعیف ایگو در روان فرد است. بنابراین با شدت بیماری اضطراب فرد کمتر می شود. با پیشرفت بیماری آنتونی، او در پوشیدن لباسهایش هم به مشکل بر میخورد اما این کاهش عملکرد در او دیگر موجب آشفتگی واضطرابش نمی شود. زمانی که آنتونی همراه دخترش از مطب پزشک بر می گردند، نگاه او به بیرون تاکسی، به شکلی است که انگار از درون خالی شده و دیگر وجود ندارد که می تواند نشان از تهی شدن از خویشتن باشد.

با ضعیف شدن ایگو، عملکرد سرکوبی آن هم کاهش می یابد و به همین خاطر ممکن است برخی از ویژگی های شخصیتی فرد به شکل برجسته ای تغییر کند. ممکن است فرد بازدارندگی کمتری داشته باشد و بیشتر شبیه به چیزی شود که همیشه زیر پوشش اجتماعی شدن و سوپرایگو بوده است. به عنوان مثال پارانویا و حسادت ناامنی هایی هستند که قبلا به رسمیت شناخته نمی شدند، اما حالا که ایگو تضعیف شده است، دوباره ظاهر می شوند یا اینکه برای اولین بار به شکل هشیاری توسط فرد تجربه می شود. حالت های پارانوییدی در آنتونی دیده می شود که چطور دیگران را متهم به دزدی، توطئه و فریبکاری می کند. در واقع، به دلیل خطر از دست دادن و تلاش برای کنترل موقعیت، عملکرد ناهنجار ذهن را جدا می کند و به دیگری فرافکنی می کند. برای مثال آنتونی به دلیل فراموشی نمی تواند به یاد بیاورد که ساعتش را کجا گذاشته است، بنابراین این اتفاق را به پرستار خود برمی گرداند و فکر می کند که پرستار آن را دزدیده است یا در فانتزی های خود در دست پل، دوست پسر دخترش، به دنبال ساعت خود است به این دلیل که فکر می کند او ساعتش را برداشته است. فرقی هم نمی کند که چقدر ممکن است این اتفاق غیر محتمل باشد. در عین حال اینکه آنتونی دائماً به دنبال ساعتی است که می تواند به او زمان گمشده را نشان دهد حائز اهمیت است به این دلیل که پیشرفت بیماری در او باعث شده که زمان، مکان و افراد را گم کند. در واقع در اینجا می توان برگشت فرد به موضع پارانویید- اسکیزوییدی که کلاین از آن صحبت می کند را مشاهده کرد که چقدر محیط اطرافش را برای خود تهدید کننده می بیند.

از دست دادن واقعیت سنجی نیز منجر به این می شود که حالت هایی رویامانند برای فرد شکل بگیرد و میزان فانتزی های زندگی با ابژه های درونی در او افزایش یابد. به نظر می رسد آنتونی زمانی که دخترش او را ترک می کند و از خانه اش به خانه سالمندان می رود، ابژه هایی که برایش دوست داشتنی بوده اند تا ارتباطش با دنیای بیرونی را حفظ کند، از دست می دهد و انگار که همین مساله  برای او به شکل یک رویداد آسیب زا تجربه شده که بیماریش را تشدید کرده است. او به دنیای درون روانی خود بر می گردد و با فانتزی ها و خاطرات خود زندگی می کند. به نظر می رسد که او دخترش لوسی را جایگزین پرستار جدید خود کرده است که از شباهت او به لوسی صحبت می کند یا در آخر فیلم متوجه می شویم که پرستاری که در خانه سالمندان از او مراقبت می کند را در اوایل فیلم جایگزین آن در فانتزی هایش کرده بود که این تمایز فانتزی و واقعیت را برای او به شدت دشوار می کرد.

  • مرحله ی پایانی

وابستگی شدیدی که در این مرحله اتفاق می افتد، در واقع بازگشت فرد به نیازهای دوران نوزادی اولیه و روش های ارتباطی آن دوره است. ایگو که به طرز وحشتناکی آسیب دیده، به میزان بیشتری از طریق دوپاره سازی و فرافکنی ازخودش محافظت می کند. درسیر فیلم هم شاهد این هستیم که در ابتدا، به این خاطر که ایگوی آنتونی سالمتر بوده، از دفاع هایی مانند انکار و سرکوبی استفاده می کند اما با از دست رفتن کیفیت ایگو دیگر قادر به استفاده از آنها نیست و از دفاع های موضع پارانویید – اسکیزویید استفاده می کند.

هدف دربرگرفتن در این مرحله گرفتن فرافکنی ها و همانندسازی های فرافکنانه از آشفتگی و هراس شدید بیمار توسط مراقبین است تا بتوانند حالت تغییر داده شده و خنثی شده آن را به او برگردانند. به عبارت دیگر مراقبین باید بتوانند مواردی را که برای بیمار به سختی درک می شود را برایش قابل فهم کنند و به او برگرداند تا رنج او کمتر شود. وابستگی زیادی که آنتونی به دخترش داشت با گریه های او در خانه سالمندان، دلتنگی برای دختر از دست رفته اش و ناتوانی در درک اینکه آنجا کجاست و بدون آن چطور زندگی کند را می توانیم ببینیم. برای او بودن در محیطی ناآشنا بسیار غیرقابل تحمل است، به این خاطر که ابژه های آشنای خود را از دست داده و دنیای بیرونی برایش به شدت غیر قابل اعتماد، بی ثبات و تهدید کننده است.

کلام آخر

اگر بخواهیم از دیدگاه نظری دلبستگی به آلزایمر پیشرفته نگاهی بیاندازیم، می توانیم این مساله را مطرح کنیم که در این حالت شدید زوال عقل افراد دلبستگی شان را به افراد واقعی کنار می گذارند و به دنبال پیوند دوباره با ابژه های درونی اولیه دلبستگی شان می روند. به نظر می رسد که در آخر فیلم روند بیماری آنتونی به حدی شدت یافته که از پرستار خود در مورد همه چیز سوال می کند حتی اینکه خودش چه کسی است؟ وقتی در مورد اسمش و مادرش، دو موردی که در هویت بخشی افراد مهم تلقی می شوند، صحبت می کند، به شکل ناگهانی شاهد واپس روی او به دوره های اولیه زندگی هستیم. دوره ای که نوزاد برای رفع نیاز ها و خواسته هایش کاملا به فرد دیگری نیاز دارد و این دیگری است که می تواند او را آرام کند. در این مرحله از بیماری، وضعیت آنتونی برگشت به وابستگی مطلق را نشان می دهد که به طرز تروماتیکی حس رها شدگی از سوی ابژه را احساس می کند . این مساله در اینکه چطور به خاطر اینکه مادرش کنارش نیست گریه می کند و به شکل توهم و هذیان دلبستگی به مادر را جایگزین دلبستگی به دختر می کند، دیده می شود. او احساس می کند که ابژه هایش را از دست داده است و نمی تواند درک کند که چه اتفاقی برای او افتاده است . به عبارت دیگر، فانتزی رها شدگی از سوی ابژه ها برایش برجسته می شود که ترس از دست رفتن و نابودی خودش در محیطی ناآشنا را در او برانگیخته می کند. پرستار در مقابل تلاش می کند با بغل گرفتن او به شیوه ای مادرانه موقعیت غیر قابل درک و هراس آوری را که او تجربه می کند، آرام کند تا آنتونی بتواند در برابر هجوم آشفتگی تسکین پیدا کند.

سکانس انتخابی :

۱. پدر برای همه چیز ممنون

۲. من مادرم را میخواهم پدر

۳. سکانس پایانی فیلم پدر

منبع:

‘Beyond forgetfulness’ : How psychoanalytic ideas can help us to understand the experience of patients with dementia.Sandra Evans.Published online: 13 Nov 2008