عنوان اصلی
source of suffering
بخش های کتاب:
این کتاب توسط سلمان اختر در سال ۲۰۱۴ نوشته شده است. این کتاب شامل دویست و شش صفحه، دو بخش و شش فصل است.
بخش اول: تاب آوردن رنج
فصل اول: ترس
فصل دوم: طمع
فصل سوم: گناه
بخش دوم: وارد کردن رنج
فصل چهارم: فریب
فصل پنجم: خیانت
فصل ششم: انتقام
رنج بخشی جداییناپذیر از زندگی است و همراه با شادی، و شور و هیجان، در همه سنین از نوزادی تا پیری، وجودمان را تحت تاثیر قرار میدهد. رنج در هر مرحله رشدی و در هر مرحله مهم زندگی همراه ماست و حتی بعد از درمانِ تحلیلی موفق هم وجود دارد. در واقع فروید معتقد بود که همه کار روانکاوی “تغییر درد هیستریک به نارضایتی معمولی است” (فروید، ۱۹۵۰). فروید تاکید میکند که تجربه مقداری درد هیجانی در طول زندگی اجتنابناپذیر است. دیوید تورو[۱] معتقد است که همه انسانها “ناامیدی خاموش[۲]” را زندگی میکنند. رنج عادی در ذات زندگی و کاهشناپذیر است. سلمان اختر آن را “بار سلامت عقل[۳]” توصیف کرده است. هرچند چنین رنجی موضوع کتاب حاضر نیست. در این کتاب شش منبع اصلی رنج بررسی میشود که در موقعیتهای اجتماعی و بالینی وجود دارد. بخش اول کتاب به بررسی سه منبع رنج یعنی ترس، طمع و گناه میپردازد که موجب رنج خود فرد میشود و کمتر بینفردی است، اما نمیتوان گفت که کاملاً بدون پیامد بینفردی است. بخش دوم کتاب به بررسی سه منبع رنج یعنی فریب، خیانت و انتقام میپردازد که هرچند برای خود فرد نیز پریشانی روانی به همراه دارد اما بیشتر باعث رنج دیگران میشود. اختر برای روشن کردن پیچیدگیهای این شش منبع تلاش کرده است تا هر یک از آنها را از بعد پدیدارشناختی هیجانی، رشدی و فرهنگی-اجتماعی بررسی کند. برخی موضوعات از دیدگاه مردمشناسی، جامعه شناسی و تکاملی هم بررسی شدهاند. او برای روشن کردن تفاوتهای ظریف این منابع رنج از منابع ادبی هم استفاده کرده است. او هدف خود از نوشتن این کتاب را کمک به متخصصین برای آشنایی بیشتر با چنین تجربههای پیچیده بشری؛ همدلی بیشتر درمانگران با بیمارانشان؛ آشنا شدن با شکلهای مختلف این منابع رنج در محور انتقال و انتقال متقابل میداند. اگرچه این کتاب راهنمای درمانی نیست، اما کاربردهای عملی فراوانی دارد، به خصوص برای درمانگران مبتدی.
نظر کرنبرگ درباره این کتاب چنین است:
“این کتاب به روشهای مختلف رنجی را بررسی میکند که در موقعیتهای بالینی و اجتماعی با آن مواجه میشویم. ترس، طمع و گناه باعث میشود فرد از درون رنج بکشد، درحالیکه فریب، خیانت و انتقام موجب رنج دیگران میشود. اختر در این تحلیل اساسی و جامع درباره شش هیجان اساسی بشر، جنبههای پدیدارشناختی، اجتماعی و آسیبشناختی این منابع رنج را یکپارچه کرده است. در این کتاب هر آنچه که ممکن است در این زمینه مورد نیاز متخصصین با تجربه باشد گردآوری شده و دیدگاه جامعی برای تمام طیف رواندرمانگران روانپویشی فراهم شده است.”
این کتاب سرشار از مثالهای بالینی است که منابع رنج بیمار و درمانگر را به وضوح نشان میدهد. کتاب، عمیق و در عین حال واضح و ترکیبی نادر از تحقیق، شعر، تیزهوشی و مهارتهای درمانی است. یادگیری از این کتاب در مورد منابع رنج بشر تجربه غنی فکری و عاطفی برای خواننده ایجاد میکند.
مروری بر کتاب:
فصل اول: ترس (fear)
- تعریف ترس، اضطراب و فوبیا: در فصل اول به دقت به بررسی تفاوتهای میان ترس، اضطراب و فوبیا پرداخته میشود.
- بررسی دینامیک آگروفوبیا: در بخش فوبیا به بررسی دینامیک انواع فوبیای ساده و آگروفوبیا پرداخته میشود. مکانیزمهای زیربنایی فوبیا یعنی واپسرانی (repression)، جا به جایی (displacement)، نمادگرایی (symbolism) و واپس روی (regression) به طور مفصل بررسی میشوند و خواننده میتواند درک تحلیلی غنیتری از مفهوم آگروفوبیا به دست آورد.
- شخصیت فوبیک (Phobic character) و شخصیت ترسو (Cowardice): سپس شخصیت فوبیک و ترسو معرفی میشود که ممکن است برای خواننده جدید باشد.
- کاربردهای بالینی: در بخش پایانی فصل، یعنی کاربردهای بالینی، نویسنده بر سه بخش تاکید میکند و با ذکر چند مثال بالینی به درمانگران کمک میکند که علاوه بر شناخت دینامیک ترس در موقعیت بالینی، در سه بخش زیر نیز مهارت و تسلط بیشتری کسب کنند. این سه بخش عبارتند از:
- حس کردن ترس، ارزیابی خطر و قرار دادن محدودیتها
- تحمل ترس بیمار
- مدیریت ترس خودِ درمانگر و یادگیری از آن.
فصل دوم : طمع (greedy)
- تعریف طمع و بررسی دینامیک آن: در ادبیات تحلیلی به موضوع طمع توجه کمی شده است. در این کتاب نویسنده بهطور مفصل به توصیف طمع پرداخته است و سپس جنبههای دینامیکی آن را بررسی میکند. او چهار دفاع رایج را در مقابل طمع مطرح میکند: واپسرانی، واکنش وارونه(reaction formation)، دونیمهسازی (splitting)و همانندسازی فرافکنانه(projective identification). در بخش دینامیک طمع، اختر ابتدا نظریه فروید درباره طمع را مطرح میکند؛ سپس نظرات روانتحلیلگران بعدی را بررسی میکند مانند کلاین، وینیکات، کوهات و… .
- جنبههای فرهنگی و اجتماعی طمع: یکی از بخشهای جذاب این فصل جنبههای فرهنگی و اجتماعی طمع است. نویسنده معتقد است که ما در خلأ فرهنگی بزرگ نشدهایم و هیچ انسانی نیست که از جریانهای اجتماعی اطرافش تاثیر نپذیرفته باشد. بنابراین موقعیتهای فرهنگی-اجتماعی به طرق بیشماری بر ایجاد حس طمع اثر میگذارند. نویسنده سناریوهایی را مطرح میکند که حاصل تعامل میان سرمایهداری و طمع است. او معتقد است که نظام سرمایهداری با القای نیازهای کاذب؛ تحریف پارامترهای موفقیت؛ تحتالشعاع قرار دادن مراقبت از کودک؛ انتشار اوراق مشارکت و… نیازهایی را در افراد ایجاد میکند که ضروری نیستند و فقط منجر به ایجاد و افزایش حس طمع میشود.
- شناخت طمع در موقعیت بالینی: یکی از بخشهای خواندنی این فصل بخش کاربردهای بالینی طمع است. نویسنده معتقد است که ممکن است طمع هم توسط تحلیلشونده و هم تحلیلگر وارد جلسه درمانی شود. طمع تحلیلشونده شامل موارد زیر است: مبارزه بر سر پرداخت هزینه، حساسیت به وجود کمترین تاخیر درمانگر، آرزو برای طولانیتر شدن جلسه، درخواست جلسات مکرر، تلاش برای امتناع از تداعی آزاد، تماس مکرر میان جلسات با استفاده از تلفن یا ایمیل . همچنین در این بخش تحلیلگران با خواندن مثالهای بالینی مختلف میتوانند شکلهای مختلف بروز طمع را در خود نیز تشخیص دهند. یکی از مفاهیمی که اختر درباره طمع درمانگر مطرح میکند “طمع تفسیری” (interpretive greed) است که خواننده میتواند با آشنایی با این مفهوم در بافت مثالهای ذکر شده در این بخش تشخیص دهد که تفسیر دادن در چه زمانهایی می تواند نشاندهنده طمع درمانگر باشد و بهتر است از دادن تفسیر در آن موقعیتها خودداری شود.
فصل سوم: گناه (guilt)
- توصیف گناه و تمیز آن از شرم، پشیمانی و تاسف: در این فصل، ابتدا تجربه ذهنی گناه توصیف و تفاوت آن با اضطراب بررسی میشود. سپس نویسنده گناه را از پدیدههایی مثل شرم، پشیمانی و تأسف متمایز میکند.
- ریشههای گناه: نویسنده ریشههای گناه را در تکانههای خصمانه و پرخاشگرایانه نوزادی و دوران کودکی هم درون و هم خارج از موقعیت اودیپ میداند. او تلاش کرده است تا نشان دهد که کار کلاین در ارتباط با گناه بیشتر مربوط به پشیمانی پیشااودیپی است که پیامد آن ترمیم خسارت است، در حالیکه کار فروید بیشتر مربوط به گناه اودیپال است که پیامد آن نیاز به تنبیه است.
- انواع گناه: در بخش ریشه گناه اشاره به دو منبع تجربه و خیال میشود که در ایجاد گناه نقش دارند. تجربه منبعی است که بهوسیله رویدادها و تجربههای دوران کودکی همگانی (ubiquitous) گناه را خلق میکند. بنابراین این سه نوع گناه همگانی هستند. این گناهها عبارتند از: گناه نابودی (annihilation guilt)، گناه شناختی (epistemic guilt) و گناه اودیپال (oedipal guilt). اما منبع فانتزی همگانی نیست و از فردی به فرد دیگر متفاوت است. این منبع منجر به گناه جدایی (separation guilt)، گناه ترغیب شده (induced guilt)، گناه قرضگرفته شده (borrowed guilt)، گناه سپرده شده (deposited guilt) و گناه بازمانده (survivor guilt) میشود.
- پیامدهای نامطلوب گناه: گناه میتواند بر زندگی شخصی افراد تاثیر بگذارد و در شرایط افراطی میتواند ایگو را تضعیف کند که در این صورت بخشش و ترمیم شکل نمیگیرد. گناه ناهشیار، تحریفات دفاعی را باعث میشود که الگوهای رفتاری ناسازگارانه را ایجاد میکند. در این بخش سه دفاع اصلی فرافکنی سرزنش (projection of blame)، برونیسازی آزاردهنده (externalization of the persecutor) و لیبیدونال کردن رنج (Libidinisation of suffering) بررسی میشود. نویسنده نشان میدهد که این دفاعها منجر به مازوخیسم و خود تنبیهگری میشود.
- پیامدهای سالم گناه و پشیمانی: گناه و پشیمانی به خودی نه خوب هستند و نه بد. دلایل شکلگیری آنها و مهمتر از همه، مدیریت رفتاری و ذهنی آنهاست که تعیین میکند که آیا آنها به موضوعات خوبی تبدیل میشوند یا خیر. نویسنده در این بخش روشهای سالمتری را برای مدیریت گناه و پشیمانی مطرح میکند که شامل شش مقوله است که میتواند در کار درمانی مفید باشد:
- تفسیر دفاع در مقابل آگاهی از گناه
- تفسیر دفاع ها در مقابل آگاهی از لذت مازوخیستیک ناشی از گناه
- تفسیر سادیسم ناهشیار در خود سرزنشگری
- بازسازی منابع گناه
- تفسیر کارکردهای دفاعی گناه
- کمک برای تحمل مقداری گناه و یافتن راههای سازنده برای مواجهه با آن.
فصل ۴: فریب (Deception)
- جنبه های عمومی و پدیدارشناختی دروغ: در این فصل ابتدا نویسنده ویژگیهای عمومی دروغ، زیر گروههای پدیدارشناختی و انگیزههای روانپویایی تحریف حقیقت و دروغ را شرح داده است. درحالی که رفتارهای تخریبکننده ناشی از خشم و نفرت در موقعیت بالینی توجه زیادی را به خود جلب کرده است، دروغگویی و فریب دادن نیز مهم است زیرا آسیبهای زیادی را ایجاد میکند. مانند همه رفتارهای انسانی دروغگویی نیز چند علت یا دلیل دارد. هر دروغ ناشی از فشارهای غریزی، منافع نارسسیستیک، نقص سوپر ایگو و مفر ایگو است. هر دروغ شامل یک مانور روانشناختی برای تغییر روابط خود-ابژه است. ابژه درگیر ممکن است یک انسان خاص باشد یا مجموع های از انسانها یا موسسات. ریشه و پیامد هر دروغ هم از دنیای درون روانی فرد نشات میگیرد و هم از دنیای بینفردی. هر دروغ چیزی را میسازد و چیزی را تخریب میکند. اگرچه در یک دروغ خاص یک یا چند عامل ممکن است نقش مهمتری را بازی کنند اما از نظر انگیزشی دروغ میتواند به شش گروه تقسیم شود:
- دروغ اجتماعی (Social lies)
- دروغ نارسسیستیک (Narcissistic lies)
- دروغ سایکوپاتیک (Psychopathic lies)
- دروغ آسیبشناختی (Pathological lies)
- دروغ نجاتدهنده زندگی (Life-saving lies)
- دروغ حرفهای (Occupational lies)
- ریشه های رشدی ظرفیت دروغ گفتن: نویسنده ابتدا نظرات تحلیلگران مختلف درباره شکلگیری ظرفیت دروغگویی را بررسی میکند و سپس نظر خود را مطرح میکند که تاکید بر عوامل چندگانه است.
- سندرمهای روانپزشکی مرتبط با دروغگویی: علاوه بر شخصیت ضداجتماعی که بهراحتی دروغ میگوید، برخی از اختلالات مثل اختلال شخصیت اسکیزویید، پارانویید و نارسسیستیک هم دروغ میگویند. در این بخش جذاب این فصل خواننده میتواند درک عمیقی از دینامیک هر یک از این اختلالات و ارتباط آنها با دروغگویی بهدست آورد.
- دروغ و فریب در فرهنگ: در این بحث طولانی و مفصل نقش سود مالی، تبلیغات رسانهها و روزنامهها در شکلگیری دروغ بررسی میشود. اما نویسنده معتقد است که عوامل هیجانی زیادی در شکلگیری دروغ از سوی جامعه نقش دارند؛ مثلا ممکن است تحریف معنای موفقیت به گول زدن سایرین، لذت شرورانهای در فرد ایجاد کند. فرد احساس میکند که دیگران کودن و احمق هستند و در نتیجه میتواند با فریب دادن آنها احساس پستی و ناتوانی مزمن خود را به ایشان فرافکنی کند.
- کاربردهای بالینی: در این بخش نکات آموزشی مهمی برای درمانگران فهرست شده است که بتوانند اطلاعات جامعی برای انتخاب تحلیلشونده و همچنین خلق اتحاد درمانی بهدست آورند. از همان ابتدا، زمانی که تحلیلشونده حتی از گفتن نام واقعی خود اجتناب میکند تا موقعیتهایی که تحلیلشونده در طول درمان از دروغگویی لذتی سادیستیک میبرد، سوال ذهنی درمانگر این است که در این موقعیت چه باید بکند. با خواندن این بخش به بسیاری از این سوالات پاسخ داده میشود.
فصل ۵: خیانت (Betrayal)
- توصیف جنبه های پدیدارشناختی و روانشناختی خیانت:
- دو نوع خیانت: اجبار به خیانت کردن و مورد خیانت واقع شدن
نویسنده با استفاده از دو گزارش تحلیلی تلاش کرده است که تجربه واقعی و انتقالی خیانت به دیگران و احساس مورد خیانت واقع شدن به وسیله دیگران را بررسی کند.
اجبار به خیانت کردن: او در گزارش اول سناریوی نارسسیستیک را درباره خیانت مطرح میکند و سپس به عوامل زیربنایی آن میپردازد. هم در عمل بالینی و هم در زندگی بهطور کلی اغلب با افرادی رو به رو میشویم که کاملاً غیرقابل اعتمادند. آنها قول میدهند در جایی باشند، سر ساعت معینی برسند، چیزی را بیاورند و کاری را انجام دهند اما به طور معمول این انتطارات را برآورده نمیکنند. رفتار آنها باعث میشود که به تدریج دیگران اعتماد خود نسبت به ایشان را از دست بدهند و با آنها محتاطانه برخورد کنند. این افراد معمولاً شخصیتهایی نارسسیستیک هستند. نویسنده با ارائه گزارشی بالینی، ظرفیت روابط ابژه آسیب دیده آنها را به طور مفصل بررسی میکند.
نیاز به مورد خیانت واقع شدن: در گزارش دوم سناریویی مازوخیستیک از افرادی مطرح میشود که دایماً در معرض خیانت قرار میگیرند. نقطه مقابل افراد نارسسیستیک، افرادی هستند که بارها و بارها مورد خیانت واقع شدهاند. کارفرمای او ارزش کارش را نمیداند؛ دوستانش محبت او را جبران نمیکنند؛ همسرش به ندرت عشقاش را به او اذعان میکند و فرزاندنش هرگز قدردان فداکاریهای او نیستند. درواقع افراد مازوخیست آماده شکست، آسیب دیدن و احساس مورد خیانت واقع شدن هستند. به قول برگلر(۱۹۴۹) آنها “کلکسیون بی عدالتی” هستند. واضح است که مسأله اصلی چنین افرادی، مسأله مازوخیسم است. اما چیزی که در گزارش نویسنده بیشتر مورد توجه بوده این است که چرا و چگونه این افراد بیشتر در معرض مورد خیانت واقع شدن قرار میگیرند.
- نویسنده تاکید میکند که سناریوهای مازوخیستیک و نارسسیستیک معمولا با یکدیگر همزیستی دارند؛ حتی اگر یکی آشکارتر و دیگری پنهانتر باشد.
- پیشنهادات کاربردی برای درمان خیانت: نویسنده دستورالعملهایی را برای درمان خیانت در بیماران نارسسیستیک و بیماران مازوخیستیک ارائه میکند که میتواند برای درمانگران بسیار کمک کننده باشد. هرچند او تاکید میکند که این پیشنهادات لزوماً برای همه تحلیلشوندگان کاربرد ندارد و صرفاً پیشنهادات نویسنده هستند.
فصل شش: انتقام(Revenge)
- توصیف انتقام و جنبههای پدیدارشناختی و بررسی دینامیک آن: تاریخ تمدن بشر مملو از مثالهایی است که انسانها یکدیگر را تخریب کردهاند. برخی از این تخریبها تکانشی، شهوانی و ناپایدارند و برخی دیگر حساب شده، هدفمند و دیرینه. برخی از آنها افراد دیگر را درگیر میکنند، در حالیکه برخی دیگر تنها در خیال وجود دارند و نهایتا تبدیل به شعری گزنده یا خیالپردازیای تلخ میشود. برخی از این امیال خانوادهها را ویران میکند و باعث خونریزی میشوند. این امیال در موقعیت های بالینی هم وجود دارند. آنچه در موقعیت بالینی شاهد آن هستیم خیالپردازیهایی با اهداف مخرب سطح متوسط است که معطوف به ابژههای جدید و قدیم است و بهتدریج در انتقال هم دوباره خلق میشود. هر درمانگری که با بیماران نارسسیستیک، پارانویید یا ضداجتماعی کار کرده باشد چنین رفتارها و خیالپردازیهایی را مشاهده کرده است. اما تعجببرانگیز است که موضوع انتقام توجه اندکی را از سوی تحلیلگران برانگیخته است. در وبسایت PEP که شامل هشتاد و هشت هزار مقاله است تنها سی مقاله تحت عنوان انتقام در طول صد و سیزده سال تاریخ روانتحلیلی دیده میشود. در این فصل اختر نوشتههای تحلیلی پراکنده با عنوان انتقام را جمعآوری کرده است و جنبه های پدیدارشناختی و روان پویای این پدیده را به صورت منسجم و کلی ارائه کرده است. همچنین برای روشن کردن مفهوم انتقام از ادبیات هم استفاده کرده است.
- کاربردهای بالینی: یکی از بخشهای کاربردی و مفید این فصل بخش کاربردهای بالینی است. افرادی که روانتحلیلی یا رواندرمانی پویشی بلندمدت را انتخاب میکنند اغلب ترومای دوران کودکی مهمی را تجربه کردهاند و به همین دلیل اغلبشان آمادگی دارند تا از کسانی که زمانی به آنها آسیب رساندهاند انتقام بگیرند؛ غالباً از والدین، از جانشینان والدین یا از کل دنیا. همچنین سناریوهای انتقام دیر یا زود در محور انتقال و انتقال متقابل هم بروز می یابد که ممکن است موقعیت درمانی را در معرض خطر قرار دهد. بنابراین خواندن این بخش توسط درمانگران باعث میشود که با نکات مهم و کاربردی درباره موضوع انتقام در انتقال و انتقال متقابل آشنا شوند و به تحلیلشوندگان کمک کنند تا از روشهای سالمتری برای حل و فصل انتقام استفاده کنند. برخی از نکات کاربردی به صورت خلاصه در بخش زیر آمده است:
- در ابتدا باید به بیمار اجازه داد تا شکایتش را ابراز کند؛ مدتی این شکایات را تکرار کند انگار هر بار در حال تجربه کردن اولین مواجهه با آنهاست. در فرایند تحلیلِ افرادی که بهشدت آسیب دیدهاند، نباید با عجله تفسیری را ارائه کرد حتی تفسیری کاملا درست. زیرا ممکن است تحلیلشونده این تفسیر بیموقع را تلاشی برای بیارزش کردن شکایت خود بداند. همچنین درمانگر باید به جای تسریع فرایند درمان، سعی کند آن را به کندی پیش ببرد.
- طی مراحل اولیه درمان، فعالیت درمانگر باید محدود به مداخلات همدلانه و نظرات اکتشافی ملایم باشد.
- سپس هنگامی که خیالپردازیهای انتقامجویانه بیمار و عواطف خصومت آمیز همراه با آن به سطح هشیار نزدیک شد، درمانگر میتواند شروع به ارائه تفسیر کند. در این موقعیت تحلیلگر باید به روش مستقیم به موضوعات زیر بپردازد: تعیین دامنه خیالپردازیهای انتقامجویانه؛ شناخت شخصیتهایی که تحلیلشونده میل به انتقام گرفتن از آنها دارد؛ شناسایی وجود یا عدم وجود گناه؛ شناسایی دلایل خیالی یا واقعی انتقام؛ شناسایی اینکه آیا این انتقام گرفتن اتفاق افتاده است یا خیر. واضح است که چنین کارهایی باید تدریجی باشد و همیشه دفاعها و مقاومتها نیز تحلیل شوند.
- اگر در خیال پیکان انتقام به سوی خود برگردد و شکلی مازوخیستیک بگیرد، تحلیلگر باید به تحلیلشونده کمک کند تا از طریق تداعیهایش این روند را ببیند.
- هنگام کار با تحلیلشوندگان شدیدا سادومازوخیستیک، تحلیلگر باید به تحلیلشونده کمک کند تا ایگوی او گزینههای دیگری را برای انتقام خلق کند که سالمتر هستند.
- درحالیکه روند درمان از انتقام به سوی بخشش است اما تحلیلگر نباید آرمان های مانیک خود و تحلیلشونده را تقویت کند. او باید بتواند بپذیرد که مقداری جراحت و آسیب ممکن است بخشیده نشود، مخصوصا هنگامی که افراد آسیبرسان هرگز به اشتباه خود اعتراف نکرده باشند. در چنین مواردی کار تحلیلی نباید متمرکز بر این باشد که چرا تحلیلشونده نمیتواند افراد آسیب رسان را ببخشد بلکه باید به او کمک شود تا روشهای بهتری برای مواجهه با باقیماندههای ترومای حل نشده دوران کودکیاش بیابد.
- سرانجام، مدیریت شکلهای انتقال متقابل نقش مهمی در درمان بیماران سادومازوخیستیک دارد که نویسنده در این بخش به نکات مهمی اشاره کرده است.
پیوست:
[۱] David Thoreau
[۲] quiet desperation
[۳] burdens of sanity