پیشنهاد و تحلیل فیلم : پریا نقی زاده و پدرام محسنیان

مفاهیم روانکاوانه


Life instinct: غریزه زندگی
Destiny drive: رانه زندگی
Sense of agency: احساس عاملیت
Hope: امید
Freedom: ازادی
Fate: تقدیر
Destiny: سرنوشت
Suicide: خودکشی
Fear of death: ترس از مرگ
Annihilation anxiety: اضطراب ازبین رفتن
Protection: مراقبت
New experience: تجربه جدید
Rule: قانون
Punitive superego: سوپرایگو تنبیه گر
Harsh: خشن
Psychic breakdown: ازهم پاشیدگی روانی
Mirroring: انعکاس

Persecutory anxiety: اضطراب گزند و آسیب
Death: مرگ
Suppressing: سرکوب
Human interaction: تعامل انسانی
Deprivation: محرومیت
Debasement: تحقیر
Shame: شرم
Self-harm: خودآسیب‌رسانی
Dissociation: تجزیه
Psychosomatic symptoms: علایم روان‌تنی
Free will: ارادۀ آزاد
Life preservation drive: رانۀ حفظ حیات
Compromise formation: شکل‌گیری مصالحه
Creativity: خلاقیت
Feeling secured and protected: احساس امنیت و محافظت شدن
Time: زمان
Choice: انتخاب
Mirror stage: مرحله آینه‌ای
Loss: فقدان
Self-creation: تحقق‌بخشی خود

Delusion
Hallucination: توهم
Psychotic state: وضعیت روان پریش
Existential guilt: عذاب وجدان وجودی
Protest: اعتراض
Motility: تحرک
Symbolization: نمادسازی
Dream: رویا
Fantasy: فانتزی
Paradox: تناقض
Homosexuality: همجنس گرایی
Perversion: انحراف
Punishment: تنبیه
Active: فعال
Passive: منفعل
Extractive introjection
Rejection: طرد

Illusion: هذیان
Survive: بقا یافتن
Repair: ترمیم
Caregiving: مراقبت
Paranoid-schizoid position: موضع پارانویید-اسکیزویید
Blame: سرزنش
Mobility: حرکت داشتن
Regret: پشیمان
Heroism: قهرمانی
Courage: شجاعت
Ambivalency: دوسوگرایی
Deterioration: رو به زوال رفتن
Identity confusion: سردرگمی هویت
Imagination: تخیل
Submission: تسلیم شدن از سر ناچاری و در برابر قدرت و کنترل بیرونی
Surrender: تسلیم شدن همراه با پذیرش بعد از مقاومت و جنگیدن
Betrayal: خیانت
Prejudice: تعصب
Exclusion: کنار گذاشته شدن

یک بیوگرافی درام جنایی از هالیوود

کارگردان : Franklin J Schaffner

سایر آثار کارگردان :
(Planet of the apes (1968
(Patton (1970
(Nicholas and Alexander (1971
(The boys from Brazil (1978

نامزدی ها:

بهترین موسیقی در اسکار ۱۹۷۴
هترین نقش اول مرد در گلدن گلاب ۱۹۷۴

سایت IMDb

داستان فیلم:

آنری شاریر با نام مستعار پاپیون (استیو مک کوئین) فردی است که به اتهام قتل در دادگاهی در فرانسه محاکمه شده و برای گذراندن دوران محکومیت باید به جزیره شیطان در ناحیه گویان در شمال شرقی آمریکای جنوبی برود ولی خود او منکر هرگونه دخالت در قتل است و مدعی است که برای او پاپوش درست کرده‌اند. در طول مسیر وی با لوئیس دگا (داستین هافمن) آشنا می‌شود. دگا به دلیل جعل کردن اوراق قرضه ملی فرانسه برای دوران محکومیت راهی گویان است. دگا به طریقی مقدار زیادی پول را با خود حمل می‌کند و اکثر زندانیان همراه آنان این موضوع را می‌دانند. دگا ناچار می‌شود پیشنهاد پاپیون مبنی بر مراقبت از وی را بپذیرد و در مقابل هزینه فرار او را متقبل شود. این، سرآغاز آشنایی این دو است. در نهایت پس از سال‌ها تلاش و سه بار فرار نافرجام پاپیون موفق به فرار می‌شود ولی دگا با او نمی‌رود.

تحلیل روانکاوانه فیلم پاپیون

مقدمه

فیلم پاپیون روایتی است از داستان زندگی واقعی آنری شاریر که به شکلی ناعادلانه در سیستم کیفری گیانای فرانسه محکوم می‌شود. نام مستعار او به دلیل وجود تتوی یک پروانه بر روی سینه‌اش پاپیون است. پاپیون در زبان فرانسه به معنای پروانه است که به عنوان نمادی از آزادی و مرد/زن آزاده شناخته می‌شود. پاپیون‌ها بازنمایی‌کنندۀ رها شدن از محدودیت‌های اجتماعی هستند. آنها زنجیری به پا ندارند و می‌توانند هرجا که خواستند بروند و هر کار که خواستند بکنند. این پاپیون/پروانه نمادی از تجربۀ زندان شاریر است: او میلی سیری‌ناپذیر به فرار کردن و آزادی دارد. (Freedom)

فضای امید/ناامیدی و اضطراب نابودی

موضوع امید/ناامیدی و اضطراب نابودی را در صحنه‌های مختلفی از فیلم می‌بینیم. زندانیان از همان ابتدا با آوردن گیوتین به حیاط تهدید به مرگ می‌شوند. در صورتی که فرار کنند شکارچیان آدم آنها را زنده یا مرده شکار می‌کنند. هنگام غذا خوردن بالای سر جنازه‌ای قرار می‌گیرند که دقایقی پیش با استفاده از براده چوب خودکشی کرده است. آنها با بی‌تفاوتی نسبت به مرگ او که موضوعی عادی برایشان شده غذای او را تقسیم بر سه می‌کنند. این تجربۀ تقسیم غذا و اشتراک داروی مالاریا برای دگا ناآشنا است: «چه مرد نجیبی». برخی شب‌ها زندانیانی هستند که دیگران را احتمالا به خاطر پول می‌کشند و تنها زمان آرامش و امنیت را که هنگام خواب است، از زندانیان دیگر سلب می‌کنند و به فضای ناامنی دامن می‌زنند. (Persecutory anxiety)

آنها در معرض خطر تمساح و مالاریا قرار دارند. بدون اینکه به آنهایی که در مسیر تیر قرار دارند اخطاری در مورد تمساح داده شود به سمت تمساح تیراندازی می‌شود. مرگ در کمین آنها است و به نظر می‌رسد با توجه به نگرش سرکوبگرانۀ حاکم بر فضا کار زیادی از دستشان برنمی‌آید. شب‌ها موقع خواب پای تمامی آنها به هم زنجیر می‌شود. به نظر می‌رسد آنها در سرنوشت شوم یکدیگر شریک هستند. زنجیر را به عنوان نمادی از در بند بودن و میسر نبودن خودانگیختگی در صحنه‌های متعددی از فیلم می‌بینیم. (Annihilation anxiety/ Suicide/ Death/ Suppressing/ Losing hope)

بار اولی که پاپیون به انفرادی می‌رود در ابتدا در حیاطی می‌ایستد که قوانین به او ابلاغ شود. روی تمامی دیوارها واژۀ سکوت نوشته شده است. به نظر می‌رسد در اینجا می‌خواهند از سکوت و نداشتن ارتباط انسانی برای زندانیان، در جهت شکنجه کردن آنها استفاده کنند. سرپرست بخش به او می‌گوید:

«قانون اینجا سکوت کامله. ما تظاهر به بازپروری نمی‌کنیم. ما کشیش نیستیم. ما فرآوری می‌کنیم. مثل یه دستگاه که حیوان زنده رو قابل خوردن می‌کنه، ما مردهای خطرناک رو تبدیل به مردان بی‌خطر می‌کنیم. اینجا اتفاقات عجیبی برای ذهن می‌افتد. کوچک‌ترین میزان امید رو از سرت بیرون کن و تا حد امکان کمتر خودارضایی کن. قوای بدنت رو می‌گیره»

به نظر می‌رسد روش تأدیبی این زندان در نظر گرفتن تنبیه‌های شدید و تلاش برای تغییر ماهیت وجودی افراد است. آنها می‌خواهند از طریق شکستن عزت‌نفس زندانیان و محروم ساختن آنها از نیازهای جسمانی و روانی، آنها را به شکل تکه‌های گوشت فراوری شده درآورند. در رابطه با برآورده نشدن نیازهای جسمی اولیه می‌توان به دیالوگ میان پاپیون و جولیوت اشاره کرد. پاپیون به جولیوت می‌گوید: «ما سگ‌هایی هستیم که برای زنده موندن دم تکون میدیم». و جولیوت نیز از این می‌گوید که برای بیهوشی او اتر در دسترس نبوده و با استفاده از عرق نیشکر او را جراحی کرده‌اند. آنها زیر بارانی شدید غذا می‌خورند و زمانی که یکی از آنها تب کرده کسی برای رسیدگی به او وجود ندارد. (Harshness/ Human interaction/ Deprivation) ((برای مطالعۀ بیشتر در مورد تأثیر مخرب روش‌های تربیتی سخت‌گیرانه پیشنهاد می‌کنیم تحلیل فیلم Whiplash را بخوانید)

با زندانیان به شکلی تحقیرآمیز برخورد می‌شود و کرامت انسانی آنها نادیده گرفته می‌شود. آنها را برهنه در حیاط نگه داشته‌اند: «ملت از شر شما خلاص شدن». زندانیان را مجبور به راه رفتن در میان جمعیت مردم می‌کنند تا آنها شرم را تجربه کنند. در این میان مردم نیز با چهره‌هایی بی‌روح و مرده آنها را تماشا می‌کنند. در این صحنه از رنگ‌های مرده استفاده شده است. دو زن با لباس‌هایی که رنگی متمایز دارند نمایش داده می‌شوند که می‌تواند حاکی از مفهوم تقابل زندگی و مرگ و امید و ناامیدی در فیلم باشد. زن با لباس قرمز به پاپیون می‌گوید: «تو برمی‌گردی نگران نباش» و جولیوت می‌گوید: «نه برنمی‌گردی». (Debasement/ shame/ life and death instinct)

ترس از مرگ و نابودی باعث می‌شود هنگام کناره‌گیری کشتی، جولیوت سعی به فرار کند. او تعمداً زخمی در پای خود ایجاد می‌کند تا به جای زندان به بیمارستان برود. پسر ۱۸ ساله‌ای که شب‌ها در کشتی کابوس می‌دید با حالتی تجزیه‌ای و بدون داشتن برنامه‌ای مشخص به سمت دریا می‌رود و با تیر کشته می‌شود. تحمل زندگی پیش رو که با مردگی، بی‌روحی، رنج و ناامیدی تجسم شده، چنان دشوار است که این دو نسبت به مرگ و آسیب به خود بی‌تفاوت می‌شوند. هنگام راه رفتن به سمت زندان چندین نفر بیهوش می‌شوند و روی زمین می‌افتند. آنها یا از ضعف جسمانی تحلیل رفته‌اند یا هم که بر اثر تجسم محدودیت‌های پیش رو دچار حمله‌ای هیستریک شده و غش کرده‌اند. (Self-harm/ Dissociation/ Psychosomatic symptoms)

پاپیون و لوئیس دِگا

پاپیون به دلیل جرمی مرتکب نشده به حبس ابد محکوم می‌شود و در تمام سال‌های حبس خود تنها به یک چیز فکر می‌کند و آن فرار از زنجیر است. او تلاش‌های متعددی برای فرار می‌کند که یکی پس از دیگری به شکست می‌انجامد اما نیروی اراده و پایداری او برای رسیدن به آنچه می‌خواهد سرانجام او را به رهایی می‌رساند. او اسیر سرنوشتی نمی‌شود که دادگاهی ناعادلانه برای او نوشته است. (Fate/ Destiney/ Free will)

پاپیون معامله‌ای با دگا می‌کند که در ازای گرفتن پول از جان دگا محافظت کند. او پول را برای داشتن قایقی برای فرار می‌خواهد و حاضر نیست کسی را همراه خود کند: «اگه قراره برم انفرادی می‌خوام به خاطر اشتباه خودم باشه». دگا در ابتدا میل چندانی به فرار ندارد اما با دیدن شرایط مرگ‌آور حاکم بر زندان‌ها می‌گوید: «نمی‌خوام ریسک کنم ولی الان انتخاب دیگه‌ای ندارم. اگه اینجا بمونم می‌میرم». دگا از همان ابتدا مانند آنچه در انتهای فیلم می‌بینیم همواره مصالحه‌ای میان زنده ماندن و فرار کردن از بند انجام می‌دهد. (life preservation drive/ Compromise formation)

نگهبان دگا را به خاطر آنکه نتوانسته بود جنازۀ جولیوت را حمل کند، به باد کتک می‌گیرد. پاپیون برای نجات او به نگهبان مشت می‌زند و روی او آب جوش می‌ریزد. پس از این چاره‌ای جز فرار نمی‌‌بیند و به درون آب شیرجه می‌زند. دفاع و مراقبتی که پاپیون از دگا می‌کند برای او تجربه‌ای تازه است که گویی پیش از این با کس دیگری تجربه نکرده است: « اون مرد به خاطر من جونش رو به خطر انداخت این یه تجربه جدید برای منه». او بنا به این تجربۀ جدید مصمم به رفتن می‌شود. او با باور قلبی به امن بودن پاپیون شروع به خلق چیز تازه‌ای می‌کند؛ او عینکی می‌سازد که در راه فرار گم نشود. نقش محافظت‌کنندۀ پاپیون برای دگا به چیزی فراتر از محافظت جانی تبدیل می‌شود و محافظت روانی را نیز دربرمی‌گیرد. (New experience/ Creativity/ Feeling secure and protected)

پاپیون بعد از این فرار کمی زودتر برای گرفتن قایق می‌رود اما مرد او را همانند پروانه‌های آزادی که به دام می‌اندازد به زندان‌بانان می‌فروشد. در اینجا دورۀ انفرادی اول شروع می‌شود و قانون سکوت به پاپیون ابلاغ می‌شود. پاپیون قبل از ورود به ساختمان برای بار آخر آسمان آزاد را نگاه می‌کند تا خاطره‌ای از مفهوم آزادی را درونی کند؛ مفهومی که قرار است در دوران انفرادی به کمکش بیاید. او در سلول شروع به راه رفتن و شمردن قدم‌هایش می‌کند. او با این کار فضایی از نظم و مفهومی از زمان را در ذهن خود زنده نگاه می‌دارد. همچنین با شنیدن صدای شمارش خود، در واقع خودش را به دو آدم تقسیم می‌کند، یکی گوینده و یکی شنونده. بدین ترتیب، به شکلی نمادین کاری می‌کند که تنها نباشد و بتواند این فضای سایکوتیک را تاب آورد. (برای مطالعۀ بیشتر در مورد دفاع‌های سایکوتیک در زمان تنهایی و انزوا پیشنهاد می‌کنیم تحلیل فیلم Cast away را بخوانید) (Psychotic defense/ Time)

او به خودش می‌گوید: «هر چی که بهت بدن رو می‌خوری». او علاوه بر راه رفتن، با گفتن این حرف به خودش سعی می‌کند احساسی از عاملیت را در خود زنده نگاه دارد. او می‌خواهد باور داشته باشد که هنوز حق انتخابی دارد بین خوردن و نخوردن غذا و این خودش است که تصمیم به غذا خوردن گرفته. چیزی در او به نام غریزۀ زندگی کاری می‌کند تا تمام قوای خود را برای زنده ماندن به کار بگیرد. (Sense of agency/ Choice/ Life instinct)

زمانی که سرش را برای شتسشو بیرون می‌برد، مردی به نام جوجو می‌گوید: «من جوجو هستم. چطور به نظر میام؟ احساس خوبی دارم ولی نیاز دارم یکی بهم بگه چطور به نظر می‌رسم». جوجو نیاز به نگاه یک «دیگری» دارد. او نیاز دارد تا آنچه از درون احساس می‌کند را کسی از بیرون تأیید کند و آن را انعکاس دهد تا بتواند آن را باور کند. علی‌رغم آنکه جوجو ظاهر خوبی ندارد پاپیون به او امیدواری می‌دهد: «خوب به نظر می‌رسی». شاید این هذیان بتواند به بقای جوجو کمک کند. این همان نیازی است که پاپیون هم مدتی بعد به دنبال رفع آن می‌گردد. (Mirroring/ Illusion/ Survive)

بعد از مدتی دگا برای او به شکلی پنهانی نارگیل می‌فرستد. او سعی در جبران مراقبت‌های پاپیون دارد. او در نامۀ خود نوشته است: «ما به فکر توییم». تصور آنکه کسی در دنیای بیرونی به فکر پاپیون است به او این امید را می‌دهد که هنوز در ذهن یک دیگری به زندگی ادامه می‌دهد و گم نشده است؛ تصوری که به بقای روانی پاپیون کمک می‌کند. (Repairing/ Caregiving/ Mental and physical survival)

در نوبت بعدی حمام به نظر می‌رسد جوجو مرده است، امری که می‌تواند به ناامیدی دامن بزند اما به طرز شگفت‌انگیزی می‌بینیم که هرچقدر تهدید به مرگ و در هم شکستن بیشتر می‌شود، غریزۀ بقا و زندگی در پاپیون پررنگ‌تر می‌شود. او با اتکا به نیروی غریزۀ زندگی در برابر پرخاشگریِ بیرونی دست به اعتراض می‌زند. او به نگهبانی که بالای سرش راه می‌رود، می‌گوید: «من هنوزم هستم حروم‌زاده‌ها!». او از نیروی پرخاشگری در جهت زنده ماندن و مراقبت از خود استفاده می‌کند. (Life instinct/ Aggression/ Protest)

او به خاطر لو ندادن اسم دگا تحت تنبیه شدیدتری قرار می‌گیرد. جیرۀ غذایی او نصف می‌شود و او را در تاریکی مطلق فرو می‌برند تا تحت شکنجه به حرف افتد. کاهش محرک‌های بیرونی باعث ایجاد فضایی سایکوتیک، توهم و هذیان می‌شود. پاپیون در این دوران خوابی می‌بیند که در آن به بدترین جرم بشر متهم می‌شود، متهم به آنکه زندگی خود را هدر داده است. شاید این گناه وجودی همان چیزی است که پاپیون را علی‌رغم تمام سختی‌ها پیش می‌برد. (Psychotic state/ Existential guilt)

دگا در بیرون از انفرادی به دوستش می‌گوید: «من باشم میگم. ضعیف میشی و به هذیان میفتی و کنترل از دستت درمیره… سرزنشش نمی‌کنم». اما پاپیون سرسخت‌تر از آن است که دگا فکر می‌کند. او در انفرادی با خوردن کرم و سوسک خود را زنده نگاه می‌دارد. او زیر سوراخی قرار می‌گیرد که اجازه می‌دهد آب باران روی صورتش بریزد. او از هر آنچه که طبیعت در اختیار او قرار می‌دهد در راستای بقای خود استفاده می‌کند و به حرکت اعتراض‌آمیز خود ادامه می‌دهد. او با خنده‌ای کنایه‌آمیز زیر باران می‌گوید: «ببین من سوسک می‌خورم!». او با باز شدن سقف و گرفتن نور زیاد از وحشت و درد به زیر تخت پناه می‌برد. زمانی که سرگروهبان می‌خواهد با گرفتن اسم جیره غذایی را برگرداند، پاپیون می‌گوید: «من اونقدرها هم گرسنه نیستم … من همینقدر لاغر به دنیا اومدم!». پس از این دوباره شروع به شمردن قدم‌هایش می‌کند تا موتور زندگی خود را روشن نگه دارد و خودش را به هم‌سلولی کناری خود معرفی می‌کند. (Paranoid-schizoid position/ Protest/ Blame/ Mirroring/ Mobility)

کم‌کم دید او تار می‌شود و با خوردن به دیوار زندان دماغش خون می‌آید. پس از افتادن دندانش که می‌توان آن را نمادی از رو به زوال و رو به مرگ رفتن در نظر گرفت، سعی می‌کند کاری در راستای زنده ماندن خود انجام دهد. او تصمیم می‌گیرد دگا را لو دهد که البته بعد پشیمان می‌شود و به جای آن از نامۀ دگا به عنوان غذا استفاده می‌کند.  (Life instinct/ Regret)

او بعد از این، در فانتزی یا در توهمی رؤیاگونه صحنه‌ای خیالی می‌بیند. او در ماشینی در کنار دگا قرار دارد و همان زن قرمزپوشی که در ابتدای فیلم نویدبخش رهایی و آزادی بود، روی صندلی جلو نشسته است. مردم به سمت آنها گل پرت می‌کنند و به نظر می‌رسد پاپیون تجربه‌ای از قهرمان بودن پیدا می‌کند، همان نقشی که شاید به او در ادامه دادن زندگی کمک می‌کند. اما به ناگاه این تصویر عوض می‌شود. او روبروی جولیوت و پسر ۱۸ ساله‌ای قرار می‌گیرد که هر دو مرده‌اند و آن دو مرگش را به او ابلاغ می‌کنند. دوربین می‌چرخد و رنگ‌وروی پاپیون به رنگ مرده می‌چرخد. این چرخش ناگهانی از صحنه‌ای شورآمیز به صحنه‌ای حاکی از مردگی را می‌توان به تقابل میان رانۀ مرگ و رانۀ زندگی نسبت داد. او در لحظه‌ای می‌خواهد دگا را لو دهد و در لحظه‌ای دیگر می‌خواهد از او مراقبت کند و به اعتراض خود در برابر مرجع قدرتی دیکتاتور ادامه دهد. (Dream illusion/ Heroism/ Ambivalency/ Life drive/ Death drive)

پاپیون بعد از آزادی از دورۀ انفرادی اول، قبل از برداشتن قدم ششم بار دیگر به سیستم سرکوب‌گر فحش می‌دهد و برای آنکه دست از اعتراض برنداشته باشد، علی‌رغم بی‌جانی خود را به قدم ششم می‌رساند. برای او یک قدم بیشتر به سمت آزادی و رهایی نیز امتیاز محسوب می‌شود. او در بیمارستان رو به بهبودی می‌رود. با دیدن دریا احساسی از امیدواری و میل به رهایی در او پررنگ‌تر می‌شود. او ملخی را از بین میله‌های زندان در فضای آزاد رها می‌کند که می‌توان آن را نمادی از آرزوی آزادی و رهایی پاپیون در نظر گرفت. (Hope/ Protest)

پاپیون بعد از گذراندن دورۀ محکومیت دوم خود در انفرادی و تاریکی، بسیار رنگ‌ورو رفته و با چهره‌ای حاکی از پیری پا به فضای آزاد می‌گذارد. چهره و بدن او بسیار متفاوت از آن مرد قوی‌هیکلی است که در ابتدای فیلم شاهد آن بودیم. تصویری که در اینجا از او می‌بینیم شبیه به مردی است که گویی در همان انفرادی مرده است: دندان‌های پوسیده و موهایی به رنگ برف یادآور بویی از مرگ است. پاسخ پاپیون به حملۀ کلامی زندانی دیگر در جزیره نیز نمادی از همین مرگ است. او کیستی خود را از دست داده است (Death/ Deterioration):

  • فکر کردی کی هستی که بشینی اینجا؟
  • هیچ‌کس!

پاپیون بعد از انفرادی دوم به جزیره‌ای به نام جزیرۀ شیطان تبعید می‌شود که فرار از آن ناممکن قلمداد می‌شود به طوری که حتی نگهبانی نیز برای نظارت مستقیم بر آنها در نظر گرفته نشده است. پاپیون در جزیرۀ شیطان دگا را پیدا می‌کند. این دیدار برای دگا خوشایند نیست: «آرزو می‌کردم نیای اینجا»؛ شاید به این دلیل که حضور پاپیون به معنای برهم خوردن نظم و آرامشی است که او با تلاش بسیار توانسته با امکانات محدود محیط برای خود فراهم آورد. دگا امکان هر نوع امید به زندگیِ خارج از تبعید را از سرش بیرون کرده و خود را به زندگی در آنجا به همراه باغچه و دام‌هایش قانع کرده بود. اینها تنها چیزهایی بود که او را زنده نگاه می‌داشت و با آمدن پاپیون بیم آن می‌رفت که این دارایی‌ها را نیز از دست بدهد. دگا با باغچه و حیواناتش مانند اعضای خانواده رفتار می‌کرد و حتی در جایی سعی می‌کرد خوک‌ها را با تنبیه تربیت یا از انجام کاری منع کند.

بی‌میلی دگا نسبت به دیدار پاپیون را می‌توان از زاویه‌ای دیگر نیز نگاه کرد؛ شاید دیدن پاپیون به معنای آن است که پاپیون علی‌رغم تلاش فراوان برای فرار و آزادی هنوز نتوانسته به این مطلوب دست یابد و بدین ترتیب فانتزی رهایی و آزادی بسیار دور از دسترس قرار می‌گیرد و به نوعی از بین می‌رود.

دگا پر از ترس و احساس ناامنی است. جملات او ناتمام می‌ماند و برای فرار از احساسات دردناک برخی جملات خود را کامل نمی‌کند: «زنم با وکیلم ازدواج کرد، خیلی وقته نشنیدم ازش حدود … اینجا قشنگه، نه؟». تحمل خیانت همسرش برای او دشوار است و می‌خواهد با یادآوری داشته‌های خود در جزیره، این رنج را تاب آورد. همچنین به نظر می‌رسد مفهوم زمان برای او معنای خود را از دست داده است. او قرار است آنقدر زنده بماند تا بمیرد! حفظ زمان در ذهنش برایش کارایی ندارد. او میان مکالمه با پاپیون ناگهان بلند می‌شود و با شمشیر دشمنی خیالی را دفع می‌کند. آیا این توهمی که حاکی از ناامنی روانی او دارد در واقع احساس ناامنی‌ای است که با آمدن پاپیون شدت پیدا کرده و حالا به جای پاپیون روی موجوی خیالی جابجا شده است؟

پاپیون به دنبال راهی برای فرار از جزیره است و دگا می‌گوید پول انجام این کار را ندارد. پاپیون به قدرت تخیل خود فضا می‌دهد اما دگا خود را گیر افتاده تصور می‌کند و از تخیل پرهیز می‌کند. او به طور کل امید خود به آزادی را از دست داده است و می‌خواهد پاپیون را هم از توهم آزادی رها سازد و او را دعوت به ساختن باغچه‌ای می‌کند که به معنای ماندگاری او و تسلیم شدن در برابر شرایط موجود و قدرت بیرونی است. پاپیون پاسخ می‌دهد: «نمی‌تونی راه بیرون رفتنت از اینجا رو بخری»

  • چطوری پس؟
  • نمی‌دونم هنوز. (Imagination)
  • پس لازم نیست در موردش حرف بزنیم. گوجه دوست داری؟ من دونۀ اضافی دارم. شاید بخوای باغ خودت را بسازی. (Submission)

برخلاف دگا، امید و میل پاپیون برای فرار و رسیدن به آزادی هیچ‌گاه فروکش نکرد. او با اتکا به کیسه‌ای نارگیل از صخره‌ای می‌پرد که ممکن است برای او مر‌گ‌آور باشد. دگا به او می‌گوید: «کشته میشی، می‌دونی؟» اما این موضوع برای پاپیون تفاوتی ایجاد نمی‌کند. به نظر می‌رسد زنده بودن برای پاپیون تنها با مفهوم آزادی به دست می‌آید. زندگی همراه با اسارت برای او مانند همان مرگ است. او با جسمی نحیف که یادآور مرگ است، از مرگ فرار می‌کند.

کلام آخر

دگا سعی می‌کند با اتکا به نیرویی بیرون از خود امیدش را زنده نگاه دارد. او روی وکیل و همسرش حساب می‌کند که تا سه سال دیگر او را از زندان بیرون آورند. برای پاپیون این زمان بسیار طولانی تصور می‌شود و نمی‌تواند آن را تحمل کند و می‌خواهد هرطور شده خودش، خودش را نجات دهد. دگا در ابتدا با اتکا به امیدی مخرب و واهی تصمیم به ماندن در زندان می‌گیرد اما در ادامه به دلیل کمک به پاپیون مجبور به فرار کردن به همراه او می‌شود و در آخر با خیانت همسرش مواجه می‌شود. (Destructive hope/ Betrayal)

در زندان شاهد فضایی از انحراف جنسی هستیم. مردی که به ماتورت آزار جنسی می‌رساند در نهایت کلید رهایی آنها در مسیر فرار از زندان می‌شود. ماتورت در صحنۀ آخر حضورش می‌گوید آزاد شدم و بعد می‌میرد. به نظر می‌رسد در انتها مرگ برای ماتورت راهی برای آزادی از بند شد. (Perversion)

پزشک زندان همسر و ۴ فرزند خود را کشته است. زمانی که پاپیون او را تهدید به قتل می‌کند، پزشک پاسخ می‌دهد: «بهم لطف می‌کنی». به نظر می‌رسد او منتظر تنبیهی بیرونی است تا بلکه گناه کشتن خانواده‌اش را از دستانش بشوید. (Guilt/ Punishment)

مردی که گروه پاپیون را به سمت جزامی‌ها هدایت می‌کند تصویری به شکل پروانه روی صورت خود کشیده است که می‌توان آن را نمادی از رهایی در نظر گرفت. زمانی که پاپیون در برابر رییس قبیلۀ جزامی‌ها قرار می‌گیرد در ابتدا نگاهش را می‌دزدد. رییس قبیله می‌خواهد پاپیون را امتحان کند تا ببیند چقدر نگاه او متعصبانه است، نگاهی که باعث کنار ماندن آنها از جامعه شده است و احساسی از طردشدگی را بر آنها تحمیل کرده است. پاپیون حاضر است برای آزادی هر کاری بکند و سیگاری را که رییس قبیله به او می‌دهد را می‌گیرد حتی اگر به قیمت جزام گرفتن او تمام شود. پاپیون هنگام خداحافظی دست رییس قبیله را می‌فشارد موضوعی که به نظر می‌رسد برای این مرد آشنا نیست. (Prejudice/ Rejection/ Exclusion/ New experience)

پاپیون تیر می‌خورد و به رودخانه می‌افتد. او بعد از آنکه سر از قبیله‌ای بدوی در می‌آورد مدتی را به همراه زنی زندگی می‌کند که به نظر می‌رسد برای او خوشایند است. به نظر می‌رسد روح آزاد پاپیون رییس قبیله را به خود جذب کرده است به شکلی که از پاپیون می‌خواد تصویر پروانه را برای او نیز بکشد. پاپیون با آیینه‌ای در دست نماد آزادی حک شده بر روی بدن خود را تماشا می‌کند و آن را برای دیگری می‌کشد. در این قبیله نیازهای جسمی او برطرف می‌شود اما باز به نظر می‌رسد چیزی برای او کم است. پاپیون همچنان خود را در بند احساس می‌کند. او می‌خواهد بر اساس انتخاب خود به زندگی آرامش‌بخش دست یابد نه بر اساس سرنوشتی که به واسطۀ مسیر رودخانه به عمل در آمده است. (Mirror stage)

زمانی که خواهر روحانی در یتیم‌خانه از پاپیون می‌پرسد «اگه آزاد بشی می‌خوای چی کار کنی؟» او پاسخ می‌دهد: «وقت زیادی نداشتم که بهش فکر کنم». ذهن پاپیون چنان درگیر آزادی است که هنوز در مسیر رشدی خود به جایی نرسیده است که بتواند در مورد بخش‌های دیگر هویت خود تصمیم‌گیری کند.

در آخر داستان، پاپیون با جسارت همیشگی خود از روی صخره به داخل آب شیرجه می‌زند تا به سوی آزادی و رهایی گام بردارد. دگا تنها می‌ایستد و با احساسی دوگانه از خوشحالی و غم رفتن پاپیون را تماشا می‌کند؛ خوشحالی از اینکه پاپیون مفهوم آزادی را که آرزوی همیشگی‌اش بوده تحقق بخشیده است و غم از اینکه بهترین دوست خود در این سال‌ها را از دست داده است.  ( self-creation/ Loss)

سکانس انتخابی :

۱. گناه وجودگرایی

۲. زندان انفرادی

۳. سکانس پایانی

۴. موسیقی متن فیلم