پیشنهاد و تحلیل فیلم : پریا نقی زاده و پدرام محسنیان

مفاهیم روانکاوانه:


Revenge انتقام
Oedipal complex عقده ادیپ
Incest زنای با محارم
Castration اختگی
Self punishment خود تنبیهی
Memory trace
Amnesia فراموشی
Wandering سرگردانی
Conflict تعارض
Hypnosis هیپنوتیزم
Id اید
Pleasure principle اصل لذت
Impulsive تکانشی
Ambiguity ابهام
Pain درد
Punishment تنبیه
Aggression پرخاشگری
Victimization قربانی سازی
Identification همانندسازی
Dream state حالت رویا
Self harm خود آسیب گری
Omnipotency همه توانی
Time زمان
Reality واقعیت
object tie ارتباط با ابژه
Annihilation anxiety اضطراب ازبین رفتن
Disintegration ازهم پاشیدن
Hallucination توهم
Splitting جداسازی

Phantasy فانتزی
Life drive رانه زندگی
Engulfment احاطه کردن
Need for compassion
Sense of badness احساس بد بودن
Exploring the environment اکتشاف محیط
Adaptation سازگاری
Soothing function آرام کردن
Assimilation انطباق
Sexual drive رانه جنسی
Unconscious wish میل ناآگاه
Transitional object ابژه گذار
Loneliness تنهایی
Persecutory anxiety اضطراب گزند و آسیب
Paranoid schizoid position وضعیت پارانویید اسکیزویید
Trust اعتماد
Oedipal triangle مثلث ادیپال
Voyeurism دیدزدن
Self destruction خودتخریبی
Dilemma
Repetition compulsion وسواس تکرار
Guilt گناه
Projection فرافکنی
Pseudocyesis حاملگی کاذب
Hysteria هیستریا
Debasement تحقیر
Forgiveness بخشش
Shame شرم
Regret پشیمانی
Bad object ابژه بد

یک درام رازآلود از سینمای کره جنوبی

فیلم رتبه ۶۹ را در رده بندی بهترین اثار تاریخ سینما به خود اختصاص داده است

کارگردان : Chan-wook Park

سایر آثار فیلمساز :
(Joint security area (2000
(Sympathy for mr vengeance (2002
(I’m a cyborg but that’s ok (2006
(Thirst (2009
(Stoker (2013
(The handmaiden (2016

نامزدی‌ها:

نخل طلای جشنواره در جشنواره کن ۲۰۰۴

جوایز:

جایزه ویژه هییت داوران در جشنواره کن ۲۰۰۴

IMDb rating :8.4

سایت IMDb

داستان فیلم:

اوته سا مردی خوشگذران در حالیکه به دلیل مستی بازداشت شده است در روز تولد دخترش دزدیده می‌شود و برای مدت ۱۵ سال در یک اتاق زندانی می‌شود. در طول ۱۵ سال هیچ‌کس به سراغ او نمی‌آید و هر بار که اقدام به خودکشی می‌کند، توسط افراد ناشناس درمان شده و به اتاق قبلی برگردانده می‌شود. بعد از سپری شدن ۱۵ سال به همان مرموزی روز اول آزاد می‌شود. در حالیکه در طول این ۱۵ سال فقط این یک سؤال در ذهنش تکرار می شود؛ چرا؟

تحلیل روانکاوانه فیلم اولدبوی (رفیق قدیمی/ همکلاسی قدیمی)

!!!!!خطر لو رفتن داستان!!!!!

درون‌مایۀ اصلی فیلم اولدبوی انتقام است. این فیلم دومین فیلم از سه‌گانۀ فیلم‌های مربوط به انتقام است: «هم‌دردی با آقای انتقام» و «بانوی انتقام». در این فیلم میل به انتقام‌جویی عاملی است که هر دو شخصیت اصلی فیلم یعنی اُ-دِ-سو و لی-وو-جین را زنده نگاه داشته است. ادسو در زندان با تصویری خیالی مبارزه می‌کند و با فکر رها شدن از زندان و انتقام گرفتن روزهای بی‌معنای خود را سپری می‌کند. ووجین نیز رنج از دست دادن خواهر خود را با فکر انتقام گرفتن تاب می‌آورد و وقتی به هدف خود می‌رسد زندگی خود را پایان می‌دهد. (Revenge)

چان-ووک کارگردان فیلم در مصاحبه‌ای گفته است که نام نقش اصلی فیلم را به شکلی انتخاب کرده که یادآور ادیپس باشد، پادشاه یونانی افسانه‌ای که با کشتن پدر و ازدواج با مادرش پیش‌گویی قدیمی را محقق می‌سازد. علاوه بر موضوع زنای با محارم شباهت دیگری نیز بین داستان ادیپ و ادسو وجود دارد. ادیپ برای اجتناب از دیدن حقیقت چشمان خود را نابینا می‌کند و ادسو برا اجتناب از افشای حقیقت زبان خود را می‌برد و به نوعی خود را اخته می‌سازد. موارد دیگری که می‌توان آنها را به عنوان اخته‌سازی در نظر گرفت: قفسۀ سینۀ شکافته شده برای عمل قلب، کشیدن دندان‌ها، قطع دست و شلیک به سر. (Oedipus complex/ Incest/ Castration/ Self-punishment)

گذشته از این، می‌توان نام شخصیت اصلی فیلم را مشابه نام «ادیسه» شنید که نام یکی از دو کتاب مهم ادبیات یونان باستان نوشتۀ هومر و به معنای سفر یا سرگردانی طولانی همراه با تغییرات و چالش‌های زیاد در مسیر است. در بسیاری از زبان‌ها ادیسه به معنای سرگردانی و آوارگی است. ادسو مسیری دشوار را برای پیدا کردن حقیقت طی می‌کند. در صحنۀ آخر فیلم به نظر می‌رسد ادسو خود را از جامعۀ انسانی بریده است. او به همراه میدو در ناکجاآباد قرار دارد. با توجه به خنده و گریۀ همزمان ادسو برای ما مشخص نیست که آیا او میل به هم‌خوابگی با محارم را کنار گذاشته و این اختگی را پذیرفته است یا به شکلی ناهشیار به آن عمل خواهد کرد. او جریان زندگی خود را در هیپنوتیزم فراموش کرده است اما ردیاد حافظه به شکل ردپایی روی برف در ذهن او حضور دارد. او میان دو نیروی قوی درونی در تعارض به سر می‌برد، نیرویی که میل به رابطه با محارم را پیش می‌برد و نیرویی که سعی در تنبیه او به خاطر این میل دارد. او راهی برای فرار از ترومایی که در گذشته اتفاق افتاده است ندارد. (Memory trace/ Amnesia)

در ابتدای فیلم می‌بینیم که ادسو قادر نیست نیازهای خود را به تعویق بیاندازد و بر اساس اصل لذت عمل می‌کند. او در بازداشتگاه به سر می‌برد و در حالت مستی به حریم دیگران تجاوز می‌کند، در گوشه‌ای ادرار می‌کند و حرکات عجیبی می‌کند که از مردی در آن سن‌وسال انتظار نمی‌رود. او تولد دختر خود را فراموش کرده است و دوستش جووان مانند قیمی به در رسیدگی به امور شخصی‌اش کمک می‌کند. ادسو قادر نیست تا جلوی تکانه‌های لذت‌بخش خود را بگیرد. (ID/ Pleasure principle/ Impulsive)

بعد از بیرون آمدن از بازداشتگاه فردی ناشناس او را می‌دزدد. هدیۀ تولد دختر ادسو روی زمین افتاده و تصویری از فلشی را می‌بینیم که ضربدری در میانۀ آن خط صاف فلش را قطع می‌کند؛ فاصله‌ای که می‌توان آن را نشانگر ۱۵ سال وقفه در زندگی ادسو دانست. او سر از زندانی خصوصی در می‌آورد و با ابهامی رنج‌آور زندگی می‌کند: «فقط بهم بگو چرا اینجام. چقدر باید بمونم، اینجا کجاست؟». او با پرخاشگری به زندان‌بان خود فحش می‌دهد و زمانی که می‌بیند قدرت پیروزی را ندارد در نقش قربانی فرو می‌رود و مدام معذرت‌خواهی می‌کند. او تنبیه می‌شود و به دنبال دلیلی برای تنبیه شدن خود می‌گردد. دانستن مدت زمان تنبیه به آرام‌تر شدن او کمک می‌کند اما وقتی نتواند به دلیل این تنبیه معنا دهد از ابهام خارج نمی‌شود: «اگه بهم می‌گفتن ۱۵ سال طول می‌کشه تحملش آسون‌تر میشد یا سخت‌تر؟» (Ambiguity/ Pain/ Punishment/ Aggression/ Victimizing)

ادسو روبروی تابلویی می‌ایستد که چهره‌ای با هیجانات درهم‌آمیخته روی آن دیده می‌شود: «بخند تا دنیا باهات بخنده. گریه کن و دنیا تا آخر باهات می‌گرید». او با تقلید از چهرۀ تصویر پیش روی خود سعی در همانندسازی با تنها ابژه‌ای دارد که می‌تواند به عنوان انسانی دیگر در نظر بگیرد. او با گاز والیوم بیهوش می‌شود و پس از به هوش آمدن متوجه تغییراتی می‌شود که بر روی بدنش اتفاق افتاده است: کوتاهی مو یا نجات یافتن از خودآسیب‌رسانی. گاز والیوم تصویری رؤیاگونه از فضا ارایه می‌دهد که در آن ادسو به شکلی همه‌توان به خود آسیب می‌رساند و سپس نجات پیدا می‌کند. (Identification/ Dream state/ Self-harm/ Omnipotency)

ادسو با دیدن تلویزیون سعی می‌کند خود را با دنیای بیرون در تماس نگاه دارد. تلویزیون برای او حکم «ساعت، تقویم، خانه و معشوق» را دارد. او مفهوم زمان را از طریق تلویزیون زنده نگاه می‌دارد و با شنیدن «کلمه» و «صدا» تا حدی خود را با واقعیت در تماس نگاه می‌دارد. اما زمانی که متوجه اخباری می‌شود که او را قاتل همسرش می‌داند دچار تجربۀ فروپاشی می‌شود. احساس می‌کند مورچه‌ای زیر پوست او در حرکت است و کمی بعد گروهی از مورچه‌ها از سر او بالا می‌روند چنانکه به نظر می‌رسد او مرده‌ای در حال پوسیدن است. او دچار احساس خفگی می‌شود و سعی می‌کند با شکاندن آینه و آسیب رساندن به خود به این رنج پایان دهد و جلوی این حملۀ سایکوتیک را بگیرد. (Time/ Object tie/ Annihilation anxiety/ Disintegration)

او شروع به تهیۀ لیستی از افرادی که می‌کند که احتمالاً به او آسیب رسانده‌اند و با کشیدن آدمکی خیالی بر روی دیوار انتقام گرفتن را تمرین می‌کند و با فانتزی انتقام‌گیری خود را زنده نگاه می‌دارد. همچنین او با این کار به شکل کوتاه مدت خشم خود را تخلیه می‌کند. او گذر زمان را با کشیدن خطی بر روی دست خود تجربه می‌کند. با سوراخ کردن دیوار و تجربۀ باران بر روی بدنش و لیسیدن آن «زیستی» را که سال‌ها از آن محروم بوده به درون می‌بلعد تا «حیات» را در خود زنده کند و به این ترتیب دغدغه‌های مربوط به حیات مانند درآمدزایی، اجازۀ ظهور پیدا کردن به روان او را پیدا می‌کنند. او در ادامه هشت‌پایی زنده را نیز می‌بلعد که می‌توان آن را نشانی از به درون بردن «حیات» یا خالی کردن پرخاشگری بر موجودی زنده دانست. (Revenge/ Phantasy/ Life drive/ Engulfment)

ادسو بعد از هیپنوتیزم شدن، از داخل چمدانی روی پشت‌بام بیرون می‌آید. با دیدن اولین انسان بعد از ۱۵ سال، نزدیک او می‌رود، او را می‌بوید و دست خود را بر روی صورت مرد می‌کشد تا موجودیت و واقعی بودن او را تضمین کند. سپس دست مرد را به صورت خود می‌کشد تا تجربه‌ای از تماس انسانی را که سال‌ها از آن محروم مانده دوباره زنده کند. مردی که قصد خودکشی دارد احساس بد بودن می‌کند و می‌پرسد: « من از یه دیو بهتر نیستم، ولی به این خاطر حق زندگی ندارم؟». این مرد می‌خواهد به دلیل تجربۀ احساس گناه شدید و عدم تحمل آن به زندگی‌اش پایان دهد. ادسو از خودکشی او پیشگیری می‌کند اما تا حدی که بتواند نیاز خود به شنیده شدن را ارضا کند. نیاز این مرد به دلسوزی و شفقت در انتهای فیلم بازتاب می‌یابد، یعنی زمانی که ادسو با گناهی که مرتکب شده روبرو می‌شود. (Need to be heard/ Object tie/ Need for compassion/ Sense of beadness)

او با دیدن گروهی جوان که در حال سیگار کشیدن هستند به سمت آنها می‌رود تا توانایی‌های خود برای مبارزه را بسنجد. او «فحشی» را به عنوان کلمه‌ای تازه از آنها می‌آموزد و به نظر می‌رسد همانند کودکی خردسال که در حال کشف دنیای اطراف خود است، تازه متولد شده و لازم است کلامی که این سالها پسرفت کرده را احیا کند. او جلوی آکواریوم ماهی‌ها می‌نشیند و متنی را که از مستندی در تلویزیون آموخته زیر لب می‌خواند. او در تلاش است تا تجربیات خود در انزوا را با محیط تازه تطبیق دهد و احتمالا این تکرار برای او کارکردی آرام‌کننده دارد. (Soothing function/ Exploring the environment/ Adaptation/ Assimilation)

ادسو طبق القای هیپنوز به رستورانی می‌رود که میدو در آن کار می‌کند. پس از هیپنوز شدن دوباره در خانۀ میدو به هوش می‌آید. ادسو و میدو طبق القای هیپنوز به یکدیگر میل جنسی دارند اما نمی‌توانند در ابتدا به آن معنا دهند. میدو به همراه چاقویی به دستشویی می‌رود تا از خود در برابر حملۀ جنسی احتمالی ادسو محافظت کند اما زمانی که این اتفاق می‌افتد از آن استفاده نمی‌کند. او میلی ناهشیار به رابطه با ادسو دارد اما بیان می‌کند که برای آن آماده نیست. میدو خاطرات ادسو را می‌خواند و ادسو دفترچه‌های خود را همانند ابژه‌های انتقالی در رختخواب در آغوش می‌گیرد و از آنها محافظت می‌کند. میدو نیز تجربه‌ای مشابه از توهم مورچه داشته و دلیل آن را به تنهایی نسبت می‌دهد. او حرکت گروهی مورچه‌ها را راهی برای تسکین احساس تنهایی می‌داند. میدو به دلیل داشتن تجربه‌ای مشابه از توهم و تنهایی قادر به هم‌دردی با ادسو است. (Unconscious wish/ Transitional object/ Loneliness)

ادسو وقتی متوجه می‌شود میدو با مردی غریبه چت می‌کند نسبت به او بی‌اعتماد می‌شود. او سال‌ها در فضایی زندگی کرده که ترس از آسیب دیدن از جانب ابژه‌ای پرخاشگر داشته و تلاش داشته تا حس گزند و آسیب خود را با انتقام گرفتن از ابژه‌ای پرخاشگر در بیرون از خود تسکین دهد. این فضا باعث پسروی او به موضع پارانویید-اسکیزویید شده بود: «تو زندان یاد گرفتم به هیچ‌کس اعتماد نکنم» (Persecutory anxiety/ Paranoid-schizoid position/ Trust)

ادسو با پیدا کردن زندان خصوصی افراد زیادی را می‌زند و مسئول آنجا را شکنجه می‌کند: «حالا که هیولا شدم می‌تونم همون ادسوی همیشگی بشم دوباره؟». او با این کار فضای پارانویید-اسکیزویید روان خود را تقویت می‌کند. او با گوش دادن به نوار صدای گروگان‌گیر خود متوجه می‌شود که دلیل زندانی شدنش «زبان دراز» او بوده است. او از جووان دوستش انگیزۀ گروگان‌گیر را می‌پرسد و در پاسخ می‌شنود: «شوهر یکی از او ۲۶۰ زنی که ترتیب‌شون رو دادی». این حرف ایدۀ رابطۀ مثلثی را مطرح می‌کند و اینکه در چنین رابطه‌ای همیشه ترس از انتقام‌گیری و به نوعی اخته شدن وجود دارد. ووجین در این مسیر رفتار تماشاگری جنسی دارد. او با دوربین ادسو و میدو را در نظر دارد و در ادامه نیز با بیهوش کردن آنها وارد رختخواب آنها می‌شود. (Oedipal triangle/ Voyeurism)

ادسو، ووجین را پیدا می‌کند و با چالشی تازه روبرو می‌شود: انتقام یا حقیقت. از نیمه‌های فیلم تصمیم ادسو برای دانستن حقیقت او را به مسیر کشف گناهان مدفون خود می‌برد. انتخاب ادسو در اینجا، یادآور انتخابی است که ادیپ با آن روبرو بود. نقطۀ عطف در درام سوفوکل همانند فیلم اولدبوی، زمانی اتفاق می‌افتد که ادیپ حتی به قیمت جان خود نیز نمی‌تواند از جستجوی حقیقت دست بردارد. ادسو نیز همانند ادیپ که به سمت مرگ خود می‌شتابد، در مسیر خودتنبیهی و خودتخریبی گام برمی‌دارد. ووجین به او یادآوری می‌کند که قادر به مراقبت از زنانی که دوستشان دارد نیست، همانند شکستی که خود در مراقبت از خواهرش داشته است. (Self-punishment/ Self-destruction/ Dilemma/ repetition compulsion)

در ادامۀ فیلم شاهد یادآوری تدریجی گذشته‌ای هستیم که آغازگر تراژدی بوده است. ادسو متوجه می‌شود که با ووجین و سوآ هم‌مدرسه‌ای بوده است. او در آخرین روز مدرسه با مطرح کردن آنچه که دیده به شکل غیرمستقیم به رابطۀ میان ووجین و خواهرش پایان می‌دهد. در صحنه‌ای که یادآور گذشته است راهبه‌ای را می‌بینیم که با حضور خود برای تنبیه ادسو، معنای رابطۀ میان ووجین و سوآ را از نظر بار گناه سنگین‌تر می‌کند و مفهوم مجازات و تنبیه را یادآور می‌شود. زمانی که جووان به ادسو می‌گوید سوآ هرزه بوده است ووجین از عصبانیت او را خفه می‌کند و به ادسو می‌گوید: «از شر میکروفون خلاص شدی و من مجبور شدم بیام استراق سمع کنم و حالا جووان مرده و این تقصیر تو است». او احساس گناه خود از مرگ خواهرش را بر ادسو فرافکنی می‌کند. (Guilt/ Punishment/ Projection)

سوآ به دنبال احساس گناه، حاملگی کاذب را تجربه می‌کند. به عبارتی، احساس گناه خود را به شکل فیزیکی خود را نشان می‌دهد. او برای نابود ساختن این ثمرۀ گناه‌آلود خیالی که در او رشد می‌کند، خود را به نابودی می‌کشاند. (pseudocyesis/ Hysteria)

ادسو برای پنهان نگاه داشتن راز از میدو و جلوگیری از تحمیل شرم و رنجی که خود آن را تحمل می‌کند از ووجین طلب بخشش می‌کند. از او می‌خواهد او را به عنوان برده و حیوان وفادار خود بپذیرد. پس از آنکه ادسو زبان خود را می‌برد، ووجین خواست او را اجابت می‌کند و دستور می‌دهد راز از میدو پنهان بماند. ادسو دستگاهی که قلب ووجین را از کار می‌اندازد در دست می‌گیرد و می‌خواهد انتقام بگیرد اما با زدن دکمۀ آن صدای عمل گناه‌آلود خود را می‌شنود. ووجین با مرور خاطرات مربوط به سوآ بار احساس گناه سنگینی که تجربه می‌کرده برایش یادآوری می‌شود و پس از انتقامی که از ادسو گرفته دیگر دلیلی برای زندگی ندارد و به زندگی خود پایان می‌دهد. (Shame/ Regret)

ادسو از زنی که قبلاً او را هیپنوز کرده، برای فراموشی این راز دردناک کمک می‌خواهد. زن از ادسو می‌خواهد که بخش «بد» خود را دوپاره سازد و به این ترتیب به تجزیه و فراموشی این بخش کمک کند. (Bad self/ Splitting/ Amnesia)

سکانس انتخابی :

۱. چرا ۱۵ سال زندانی بود

۲. سکانس برگشت به گذشته