پیشنهاد و تحلیل فیلم : پریا نقی زاده و پدرام محسنیان

مفاهیم روانکاوانه


physical abuse: بدرفتاری فیزیکی
Neglect: نادیده گرفتن
Shame: شرم
Guilt: عذاب وجدان
Debasement: تحقیر
Deprivation: محرومیت
Privation: بی بهرگی
Object mother: مادر ابژه ای
Environmental mother: مادر محیطی
Capacity to concern: توانایی نگران شدن
Drug abuse: سومصرف مواد مخدر
Anti social personality: شخصیت ضد اجتماعی
Displacement: جا به جایی
Power: قدرت
Weakness: ضعف
Schizoid personality: شخصیت اسکیزویید
OCPD: شخصیت وسواسی
Emotionally immature: رشدنیافتگی هیجانی
Protection: مراقبت
Psychic death: مرگ روانی
Freedom from pain: رهایی از درد
Protest: اعتراض
Boundary violation: تخطی از مرز
Maternal self-object function
Paternal self-object function
Play & joy: بازی و لذت
Symbolization: نمادی سازی
Externalization: برون فکنی
Internalization: درون فکنی
Distancing: فاصله گرفتن
Acting out: به عمل در آوردن
Rule / law: قانون
Punishment: تنبیه
Revenge: انتقام
Life preservative drive: رانه محافظت از خود
Sexual drive: رانه جنسی
Aggressive drive: رانه پرخاشگری
Paranoia: پارانویا
Love: عشق
Hate: نفرت
Object usage: استفاده ابژه ای
Psychic change: تغییر روانی
Winning: بردن

Oedipal complex: عقده ادیپ
Competition: رقابت
Retaliation: تلافی
Spiteful: کینه جو
Containing: نگه داشتن
Destructive aggression: پرخاشگری مخرب
Rejection: طرد
Transitional object: ابژه انتقالی
Depression: افسردگی
Loss: ازدست دآدن
Grief: سوگ
Identification: همانندسازی
Fate: تقدیر
Destiny: سرنوشت
True self: خود واقعی
False self: خود کاذب
Seduction: اغواگری
Morality: اخلاق
Perversion: انحراف
Splitting: جداسازی
Loneliness: تنهایی
Caregiving
Femininity: زنانگی
Masculinity: مردانگی
Disobedience: سرپیچی
Sense of control: احساس کنترل
Protest: اعتراض
Primal scene: صحنه اولیه
Lack of boundary: کمبود مرزگذاری
Oral satisfaction: ارضائ دهانی
New object: ابژه تازه
Attunement: هم کوکی
Near experience: تجربه نزدیک
Empathy: همدلی
Protection from shame: محافظت دربرابر شرم
Creation: خلاقیت
Maturational process: روند بالندگی
Facilitating environment: محیط تسهیل گر
Self development: رشد خود
Boundary setting: مرزگذاری
Jealousy: غبطه
Losing: باخت

یک درام اکشن جنایی از کارگردان فرانسوی Luc Besson

سایر آثار کارگردان:
(The fifth element (1997
(The messenger : the story of Joan of Arc (1999
(Angel-A (2005
(The lady (2011
(The family (2013
(Lucy (2015
(Valerian and the city of thousands planets (2017

نامزدی ها:

بهترین فیلم ؛ بهترین هنرپیشه نقش اول مرد ؛ بهترین کارگردانی ؛ بهترین فیلمنامه ؛ بهترین فیلمبرداری ؛ بهترین تدوین ؛ بهترین موسیقی ؛ بهترین صداگذاری در جشنواره سزار

IMDb rating : 8.5


فیلم در رتبه ۳۵ لیست بهترین آثار سینما قرار دارد

سایت IMDb

داستان فیلم

قاتلی حرفه ای موسوم به لئون (ژان رنو) که در آپارتمانی در محله ایتالیلیی نشین شهر نیویورک ساکن است، با دختری ۱۲ ساله به نام ماتیلدا (ناتالی پورتمن) آشنا می شود. در غیاب ماتیلدا، استانسفیلد (گری اولدمن) پلیسی تبهکار، پدر و دیگر اعضای خانواده او را به سبب کوکائین ناخالصی که فروخته بود می کشد. ماتیلدا پس از دیدن صحنه قتل به لئون پناه می برد.

تحلیل روانکاوانه فیلم لئون

مقدمه

فیلم لئون داستان آدم‌کشی حرفه‌ای به نام لئون و دختری ۱۲ ساله به نام ماتیلدا است. این دو در کنار یکدیگر کار را شروع می‌کنند تا انتقام خون برادر ماتیلدا را از استن بگیرند. این فیلم روایتی از رابطه‌ای دور از ذهن میان لئون و ماتلیدا است که یکدیگر را از خشونت و تنهایی نجات می‌دهند.

موتیف (مایه یا موضوع اصلی) تکرار شونده در فیلم گلدانی است که لئون هر روز با دقت تمام برگ‌های آن را تمیز می‌کند و آن را لب پنجره می‌گذارد تا آن را از نور سیراب کند. لئون این گلدان را بهترین دوست خود معرفی می‌کند؛ دوستی که بی‌‌چون‌وچرا خوشحال است و همانند خود او در جایی ریشه ندارد. چطور شیئی مانند گلدان خانگی می‌تواند تبدیل به بهترین دوست یک انسان شود؟

لئون

زمانی که ماتیلدا از ترس جانش به لئون پناه می‌آورد او را در موقعیتی اخلاقی قرار می‌دهد. لئون باید بین حفظ منافع شخصی خود و نجات زندگی ماتیلدا و بعدتر کمک به انتقام‌گیری خون برادر او دست به انتخاب بزند. او با کمی تردید موقعیت را می‌سنجد و در را باز می‌کند. در ابتدا این تصمیم بیشتر به سمت امیال شخصی خود می‌گردد، حتی در شب اول بنا به رانۀ حفظ حیات خودش، برای لحظه‌ای تصمیم به کشتن ماتیلدا می‌گیرد که احتمالاً بنا به تنها قانون اخلاقی کار خود که نکشتن زنان و کودکان است، از این کار منصرف می‌گردد. با گذشت زمان و چشیدن طعم رابطه‌ای که از آن عشق دریافت می‌کند، لئون کم‌کم از توجه صرف به نیازهای خود به سمت رشد ظرفیت نگرانی برای دیگری پیش می‌رود؛ به عبارتی از ایگوئیسم و خومحوری به سمت دهندگی و توجه به نیازهای دیگری پیش می‌رود. (Egoism/ Self-centered/ Capacity for concern/ Moral development/ Psychic change/ Self-preservation drive)

لئون بزرگسالی است که از نظر هیجانی شبیه کودکان است. قوت غالب او شیر است و می‌توان این موضوع را از نظر نمادین مشابه با نیاز یک نوزاد به شیر برای آرام شدن در نظر گرفت. او سواد خواندن و نوشتن ندارد، مثل بچه‌ای که هنوز به مدرسه نرفته است. همچنین به نظر می‌رسد پس از مرگ معشوق پیشین خود، مسیر ارتباط عاطفی و هیجانی در او قطع شده است و در ارتباط هیجانی در جایی دور می‌ایستد. به عبارتی، سرد و بی‌عاطفه به نظر می‌رسد. تنها ارتباط هیجانی او با گلدانی است که آن را بهترین دوست خود معرفی می‌کند و تنها ارتباط انسانی او با فردی به نام تونی است که سعی می‌کند یک راست به سراغ حرف زدن از کار برود. برخورد تونی با لئون مانند کودکی است که نمی‌تواند مدیریت مالی داشته باشد و باید به او پول توجیبی داد. لئون از گرفتن پول خود شرم دارد و نگاهش را می‌دزدد. تونی نقش مراقبتی از لئون را ایفا می‌کند. تنها جایی که لئون در چشم تونی دیده می‌شود توانایی او در کشتن انسان‌های دیگر است؛ موضوعی که موجب ادامه یافتن سردی هیجانی او نیز می‌شود. او باید بی‌عاطفه باشد تا بتواند دیگران را به قتل برساند. به نظر می‌رسد لئون در درون خود زیست دو فرد کاملاً متفاوت را زندگی می‌کند که به زبان روانکاوی می‌توانیم بگوییم ایگویی دوپاره دارد. یک بخش از وجود او قاتلی حرفه‌ای است که بی هیچ تأثری آدم می‌کشد و بخش دیگر وجود او کودکی است که با دیدن تصاویر رقص و آواز جین کلی ـ «خواندن زیر باران» ـ متحیر می‌شود اما زیست هیجانی او هنوز آنقدر رشد پیدا نکرده بود که بتواند با چیزی فراتر از گلدان وارد رابطه شود. لئون آنقدر از ارتباط انسانی به دور است که دروغ واضح ماتیلدا در مورد سن خودش را متوجه نمی‌شود. (Emotionally immature/ Schizoid/ Splitting)

لئون آیین‌هایی دارد که به صورت روزانه آنها را دنبال می‌کند. یکی از آنها تمیز کردن برگ گلدان و گذاشتن آن پشت پنجره است؛ تصویری که به نشانۀ تأکید بر تکرار آن، چندین بار پشت سر هم در فیلم نمایش داده می‌شود. او با دقتی وسواس‌گونه لباس‌ها را اتو می‌کشد، در تنهایی و با تکیه دادن سر به دیوار حمام می‌کند و شب‌ها با آیینی خاص یعنی با عینکی بر چشم و اسلحه‌ای پر روی مبل می‌خوابد. لئون در تنهایی خود می‌نشیند و با لیوان شیر خود بازی می‌کند. او حتی در سالن سینما هم تنها است. او برای به اشتراک گذاشتن تجربۀ هیجانی خود از دیدن فیلم به عقب برمی‌گردد اما کسی نیست تا این احساسات را با او شریک شود. این موضوع را می‌توان نمادی از احساس تنهایی و غیاب ابژه‌ای درونی برای دلبستگی در نظر گرفت. (OCPD/ Loneliness)

مدل برقراری ارتباط لئون با ماتیلدا در ابتدا از مسیر سردی هیجانی پیش می‌رود که پیش‌تر مطرح کردیم. درک هیجانی ماتیلدا نسبت به سن خودش جلوتر است. با وجود این، همچنان می‌توان میزانی از ناپختگی هیجانی مربوط به سنین نوجوانی را در او دید. شاید این هیجانات کودکانه برای لئون آشنا به نظر می‌رسد و همین نزدیکی تجربۀ هیجانی آنها باعث می‌شود لئون قادر به برقراری ارتباط هیجانی با ماتیلدا شود. به عبارتی، ماتیلدا میزانی از هیجان را به رابطه وارد می‌کند که برای سطح  پختگی لئون قابل پردازش است و همین امر کاتالیستی برای رشد هیجانی لئون می‌شود. با گذشت زمان و تجربۀ میزانی از امنیت در رابطه با ماتیلدا چیزی در او تغییر می‌کند. ماتیلدا برای لئون غذا درست می‌کند و دستی بر سر و روی خانه می‌کشد که می‌توان این اعمال را به طور نمادین شکلی از مراقبت مادرانه در نظر گرفت. در واقع مثل این است که ماتیلدا از لئون مانند گلدان محبوب او مراقبت می‌کند و آن را آبیاری می‌کند. لئون می‌تواند در کنار ماتیلدا بعد از مدت‌ها پای خود را در زمینی امن بگذارد و شب را تا صبح «مانند یک بچه خروپف کند». به نظر می‌رسد آبیاری و مراقبت ماتیلدا چیزی را در لئون رشد می‌دهد و جوانه‌ای از میل به زنده بودن در لئون شروع به شکوفه زدن می‌کند. او در کنار ماتیلدا دلیل و معنایی برای زندگی پیدا می‌کند.

بعد از شروع همکاری جدی لئون با ماتیلدا چیزی در لئون تغییر می‌کند. او نه تنها به حیات کنونی خود بلکه به وضعیت بعد از مرگ خود نیز فکر می‌کند؛ فکر می‌کند بعد از مرگش چه چیزی از خود به جا می‌گذارد. او از تونی می‌خواهد پولی را که بعد از مرگش باقی می‌ماند به ماتیلدا بدهد. او سپس تصمیم می‌گیرد خواستۀ ماتیلدا را عملی کند و تصمیم می‌گیرد به تنهایی وارد عمل شود، امری که ماتیلدا آن را نشان از تنبیه خود می‌داند: «من کار بدی کردم؟»

  • از وقتی تو اومدی خیلی چیزها تغییر کرده. من نیاز به تنهایی دارم. تو باید بزرگ بشی
  • به اندازه کافی بزرگ شدم، دیگه فقط سنم بیشتر میشه
  • برا من برعکسه. به اندازه کافی سنم بالا است و زمانی برای بزرگ شدن می‌خوام.

با رفتن لئون، ماتیلدا احساس می‌کند خواسته‌های او تصدیق نشده است. او احساس غمگینی شدیدی را تجربه می‌کند؛ روی پله‌ها می‌نشیند تا فکر کند و خودش کاری بکند. ماتیلدا همانطور که می‌گوید فراتر از سن خود بزرگ شده است و زمانی که چند پسربچه قصد قلدری دارند، مانند فردی بزرگسال با آنها برخورد می‌کند. همچنین لئون پیوند عاطفی عمیقی را با ماتیلدا تجربه می‌کند چنان که میل او به انتقام گرفتن را امری شخصی برای خود تجربه می‌کند. خبر مرگ همکار استن به عنوان مشکلی شخصی معرفی می‌شود. به نظر می‌رسد لئون آنقدر با ماتیلدا همانندسازی کرده است که خشم ماتیلدا، خشم شخصی او به حساب می‌آید. بعد از آنکه لئون بازمی‌گردد با نامۀ ماتیلدا مواجه می‌شود و به سرعت برای نجات او راهی می‌شود. لئون نمی‌تواند ماتیلدا را از دست بدهد. پس از این ماجرا نقطۀ آغاز دیگری در رابطه آنها شکل می‌گیرد. (Identification)

ماتیلدا آن شب لباسی را که لئون هدیه گرفته بود می‌پوشد تا زنانگی خود را به نمایش بگذارد: «دوستش داری؟»

  • آره
  • پس باید بگیش

ماتیلدا می‌خواهد بیان و ابراز هیجانی را در لئون بیدار کند و همچنین از نیازهای خود حرف بزند. زمانی که لئون دلیل رد کردن درخواست جنسی ماتیلدا را بیان می‌کند، ماتیلدا آن را می‌پذیرد و میل خود را بر لئون تحمیل نمی‌کند. آن شب بعد از مدت‌ها لئون به جای مبل، روی تخت می‌خوابد و آرامشی را تجربه می‌کند که سال‌ها از آن محروم مانده بود.

زمانی که پلیس ماتیلدا را گروگان می‌گیرد اولین درخواست لئون رها کردن او است. لئون تلاش می‌کند گلدان و ماتیلدا را به عنوان دو موجودی که به او حیات روانی بخشیده‌اند از راه دودکش نجات دهد. او به ماتیلدا می‌گوید: «تو به من زندگی دادی. می‌خوام خوشحال باشم و ریشه بدم. تو دیگه تنها نمی‌مونی» و در اینجا برای اولین بار عشق خود به ماتیلدا را ابراز می‌کند. لئون هنگام خروج از ساختمان به سمت نور و رهایی حرکت می‌کند. زمانی که استن او را با گلوله متوقف می‌کند، انتقام ماتیلدا را می‌گیرد که حالا تبدیل به انتقام‌گیری شخصی خودش شده بود.

ماتیلدا

ماتیلدا وقت خود را در راهروی آپارتمان می‌گذارند شاید به امید آنکه با گذر همسایه‌ها از آنجا قادر به برقراری تعامل با انسانی دیگر باشد. به نظر می‌رسد تعامل هیجانی با افراد خانواده به جز برادرش ممکن نیست؛ او به نوعی کارکرد مادرانه را برای برادرش ایفا می‌کند. او مورد بدرفتاری اعضای خانواده قرار می‌گیرد. پدر ماتیلدا هنگام گذشتن از کنار او عصبانیت خود از استن را با لگد زدن به ماتیلدا خالی می‌کند و به او می‌گوید تکالیف خود را بنویسد. پدر که در برابر استن در جایگاه ضعف قرار گرفته است می‌خواهد با جابجا کردن خشم خود بر ماتیلدا و قرار دادن او در جایگاه ضعف، احساس قدرت کند. ماتیلدا دو هفته است که به مدرسه نرفته و والدین او چنان نسبت به او غفلت داشته‌اند که متوجه این موضوع نشده‌اند. بعد از آنکه ماتیلدا به دروغ می‌گوید تکالیف خود را نوشته پدر به او می‌گوید به همراه خواهرش خانه را تمیز کند، کاری که در واقع مسئولیت بزرگترهای خانه است. (Abuse/ Neglect/ Displacement)

ماتیلدا حق اعتراض برای استفاده از امکانات خانه مانند تلویزیون را ندارد، امری که می‌توان آن را نمادی از محرومیت از نیازهای اولیه در نظر گرفت. او به شکلی پنهانی سیگار می‌کشد، رفتاری که شروع زودهنگام آن نشان از آسیب اولیه دارد. آیا او برای اعتراض به وضعیت زندگی خود می‌خواهد از پدرش نافرمانی کند؟ آیا می‌خواهد به واسطۀ سیگار کشیدن خود را در گروه سنی بزرگسال تصور کند، امری که باعث ایجاد احساس کنترل در دنیای ناپایدار او می‌شود؟ آیا می‌توان سیگار کشیدن را از منظر فرویدی راهی برای ارضای نیازهای دهانیِ محروم‌مانده در نظر گرفت؟ ماتیلدا برای عصبانی کردن خواهرش از قصد کانال تلویزیون را عوض می‌کند تا اعتراض خود را نشان دهد. (Deprivation/ Disobedience/ Sense of control/ Protest/ Boundary violation)

مادر بی‌تفاوت به فرزندان خود با سردرد از خواب بیدار می‌شود. در ادامه بی‌آنکه والدین مرزی قائل باشند در دستشویی خانه که مکان عمومی خانه محسوب می‌شود و بدون قفل کردن در هنگامی که همه اعضای خانه بیدار هستند، رابطۀ جنسی برقرار می‌کنند. صحنه‌ای که ماتیلدا آن را می‌بیند. ماتیلدا در پاسخ به مدیر مدرسه که پیگیر غیبت دو هفته‌ای ماتیدا است می‌گوید او مرده است، امری که نشان از مرگ روانی ماتیلدا در خانه دارد. همچنین زمانی که تلفن زنگ می‌خورد کسی جز ماتیلدا متوجه آن نمی‌شود؛ شاید بتوان این موضوع را نشان از این دانست که گویی هیچ بزرگتری برای رسیدگی به امور وجود ندارد. ماتیلدا بعد از تنبیه بدنی در راهروی آپارتمان نشسته است و با دیدن لئون از او می‌پرسد: «زندگی همیشه اینقدر سخته یا فقط وقتی بچه‌ای؟». این سؤال نشان از رنج روانی ماتیلدا دارد. ماتیلدا در مورد کبودی‌های روی صورت خود به لئون دروغ می‌گوید که می‌توان این دروغ را به شرم او نسبت داد. (Psychic death/ Primal scene/ Lack of boundary/ Suffering/ Shame)

شاید بتوان گفت ماتیلدا با توجه به اوضاع آشفته خانواده‌اش باید به راه‌حل‌هایی برای بقا پیدا کردن می‌رسید و به همین دلیل قادر شده بود بحران را به خوبی مدیریت کند. و شاید به همین دلیل توانست در صحنه‌ای که با اشغال خانه‌شان مواجه می‌شود، خیلی سریع به راه حلی برسد که جان خود را نجات دهد. او با ترس به انتهای راهرو می‌رود و زنگ خانه لئون را می‌زند و دعا می‌کند او در را برایش باز کند. با باز شدن در نور بسیار زیادی روی ماتیلدا میفتد که می‌توان آن را نمادی از نوری در نظر گرفت که گفته می‌شود کسانی که مرگ لحظه‌ای را تجربه کرده‌اند آن را می‌بینند؛ نوری که نشان از شروع زندگی دوباره دارد. این نور را می‌توان نمادی از شروع حیات روانی ماتیلدا در رابطه با لئون در نظر گرفت، نوری که نویدبخش نجات یافتن او است.

لئون در شب اول حضور ماتیلدا نمی‌داند چطور باید در مورد مرگ خانواده او حرف بزند یا چطور او را آرام کند اما سعی می‌کند با زبانی که بلد است حواس ماتیلدا را از مرگ خانواده‌اش پرت کند. او عروسک خوک را دستش می‌کند و با ماتیلدا حرف می‌زند و خوک‌ها را موجوداتی بهتر از انسان‌ها معرفی می‌کند؛ انسان‌هایی که ماتیلدا نیز دل خوشی از آنها نداشت. به نظر می‌رسد بی‌اعتمادی به ابژه‌ها تجربه‌ای مشترک میان لئون و ماتیلدا است. لئون علی‌رغم آنکه حضور ماتیلدا برای کارش دردسر ایجاد می‌کند به او اجازه می‌دهد شب را در خانه او بماند: «امروز روز سختی داشتی، بخواب و فردا می‌بینیم چه کار کنیم». ماتیلدا در پاسخ می‌گوید: «تو با من خوب بودی و همیشه اینطوری نیست». ماتیلدا عروسک خوک را به عنوان ابژه‌ای انتقالی از مراقبت لئون در آغوش گرفته است و سعی می‌کند دست لئون را بگیرد اما لئون دست خود را پس می‌کشد. به نظر می‌رسد مراقبت لئون آغازی برای شکل‌گیری ابژه‌ای جدید در ذهن ماتیلدا است. (New object/ Attunement/ Near experience/ Caregiving/ Transitional object)

ماتیلدا با ورود به خانۀ لئون شیر می‌خورد، می‌خوابد و می‌تواند بی‌دغدغه کارتن تماشا کند. ماتیلدا در خانۀ پدری‌اش از برآورده شدن نیازهای نباتی و محیطی محروم بوده است. به نظر می‌رسد خانۀ لئون با آنکه عاری از تجمل است، امکان برآورده ساختن نیازهای اولیۀ ماتیلدا را دارد. ماتیلدا از لئون می‌خواهد تا اصول حرفه‌ای آدم‌کشی را به او آموزش دهد تا بتواند انتقام خون برادرش را از استن بگیرد. لئون که در ابتدا مخالف است با دیدن بی‌پروایی ماتیلدا در شلیک تیر از پنجره کمی نرم می‌شود. برادر ماتیلدا تنها ابژه‌ای بود که او را از نظر روانی زنده نگاه می‌داشت. او می‌توانست با بغل کردن برادرش و داشتن تماس بدنی با ابژه‌ای امن، کارکردی مادرانه را تجربه کند؛ کارکردی که به او احساسی از بودن می‌داد. و حالا با مردن برادرش دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد. او به لئون می‌گوید: «اگر کمکم نکنی امشب می‌میرم و نمی‌خوام امشب بمیرم». با مرگ برادرش، زیست روانی او نیز به خطر افتاده است. به نظر می‌رسد با توجه به اینکه ماتیلدا دلبستگی هیجانی به والدین و خواهر ناتنی خود نداشته است، از مرگ آنها متأثر نیست. او چنان نفرتی نسبت به پدر خود داشت که می‌گوید اگر بر اثر این اتفاق نمی‌مرد در آینده‌ای نه چندان دور خودش او را می‌کشت. او بعد از ورود به دورۀ آموزشی آدم‌کشی وارد رابطه‌ای عاطفی با لئون می‌شود. او تمرین‌های بدنی را کنار لئون آغاز می‌کند اما به مرور راه‌های خلاقۀ خود را برای ورزش کردن می‌سازد.  (Hate/ Revenge/ Creativity/ Object mother/ Loss )

با ادامه پیدا کردن رابطه چیزی از جنس برآورده شدن نیازهای محیطی نیز شکل می‌گیرد. در صحنه‌ای ماتیلدا می‌خواهد شیر نخورد اما لئون با قاطعیت او را از بحث کردن منع می‌کند. زمانی که ماتیلدا بیرون از کافۀ تونی با پسری غریبه مشغول سیگار کشیدن می‌شود، لئون مداخله می‌کند. چیزی که در ابتدا بویی از رفتار رقابتی، حسادت‌آمیز و ادیپال دارد در واقع نگرانی لئون در مورد آسیب ندیدن ماتیلدا است. لئون سعی می‌کند برای ماتیلدا مرزهایی قایل شود. او ماتیلدا را از فحش دادن، سیگار کشیدن و گشتن با پسری غریبه و عجیب منع می‌کند. ماتیلدا این محدودیت‌ها را می‌پذیرد چرا که برای او جنسی از دریافت مراقبت دارد نه کنترل شدن چنان که از سمت پدرش اتفاق می‌افتاد. (Environmental mother/ Boundary setting/ Competition/ Jealousy/ Oedipal complex

ماتیلدا سعی می‌کند زندگی هیجانی را در لئون فعال کند: «همه‌ش کار می‌کنیم، باید بازی کنیم کمی… به حافظه‌ت کمک می‌کنه». ماتیلدا هنگام بازی پانتومیم با لئون ابرازاتی جنسی دارد، امری که باعث می‌شود لئون احساس خجالت را تجربه کند و نگاه خود را بدزدد.  ماتیلدا در عین حال سعی می‌کند به لئون کمک کند تا بازی را ببرد تا احساس بازنده بودن به لئون ندهد تا از او در برابر تجربۀ شرم محافظت کند: «واقعاً می‌خواستم بگم، باور کن» (Protection from shame)

ماتیلدا یک روز به خانۀ پدری‌اش بازمی‌گردد. او خرگوش خود و مقداری پول را از خانه برمی‌دارد و بالای محل فوت برادرش اندکی درنگ می‌کند. با دیدن استن در محل حادثه خشم او رنگ بیشتری به خود می‌گیرد. او پس از برگشت به هتل مات و مبهوت جلوی تلویزیون نشسته است که شاید بتوان آن را نوعی حالت تجزیه‌ای و جدا شدن از دنیای بیرونی در نظر گرفت. لئون در بازگشت به هتل دستش خونی است و برای ماتیلدا پیراهنی هدیه گرفته است که می‌توان آن را نشانی از شکل‌گیری تجربۀ دوبارۀ دوست داشتن در لئون دانست؛ هرچند باز هم احساسی از تنهایی در او وجود دارد، چنان که می‌بینیم او در تنهایی خود جای زخمش را بخیه می‌زند. در ادامه ماتیلدا به لئون پول می‌دهد تا استن را بکشد. لئون می‌خواهد او را از انتقام‌گیری منصرف کند اما ماتیلدا مصمم است: «من یا عشق رو می‌خوام یا مرگ». ماتیلدا که طاقت ناکام و طرد شدن را ندارد، بازی‌ای خطرناک راه می‌اندازد که نشان از گرایش او به خودکشی و رفتارهای خودتخریب‌گرانه دارد. لئون که نه می‌خواهد زیر بار عشق و خواسته ماتیلدا برود و نه می‌خواهد او را از دست بدهد در لحظه آخر ماتیلدا را نجات می‌دهد.

ماتیلدا سر اولین تمرین جدی با لئون می‌رود و قانون اصلی را اجرا می‌کند و موادی را که به زنان و بچه‌ها آسیب می‌رساند، از بین می‌برد. آنها به مناسبت اولین کار شب را جشن می‌گیرند. ماتیلدا علی‌رغم محدودیت سنی خود میزان زیادی الکل می‌نوشد و بار دیگر عشق خود را به لئون ابراز می‌کند. لئون همچنان عشق او را باور نمی‌کند و از رفتارهای ماتیلدا شرم‌زده می‌شود. ماتیلدا از ته دل می‌خندد و لئون قادر به همراهی هیجانی با او نیست. بعد از این همکاری آنها جدی‌تر می‌شود و ماتیلدا به مرور بر اثر همانندسازی با لئون مانند او کلاه و عینک می‌گذارد.

زمانی که لئون می‌میرد ماتیلدا می‌خواهد با ادامه دادن راه و شغل او به طریقی لئون را در خود زنده نگاه دارد، موضوعی که تونی با آن مخالفت می‌کند. سپس سوار تلکابین می‌شود که می‌توان آن را نمادی از سفر و مسیری تازه در نظر گرفت. او گلدان لئون را در حیاط مدرسه می‌کارد تا حیات او در روانش ادامه یابد.

امر جنسی در رابطۀ ماتیلدا و لئون

ماتلیدا سعی در اغوا کردن لئون دارد. او پیش از این رابطه‌ای عاشقانه را تجربه نکرده است و بر اساس شنیده‌های خود در مورد رابطۀ جنسی فانتزی‌هایی در مورد آن می‌سازد. او قبل از ورود به رابطه با لئون هیچ‌گاه فرصت بررسی چنین احساساتی را در خود نداشته است. هیچ‌گاه ابژه‌ای قابل اعتماد به جز برادرش برای او وجود نداشته است تا بتواند نیروی عشق خود را بر روی او سرمایه‌گزاری کند. او در خانواده‌ای ناکارآمد بزرگ شده بود و به طور خاص پدری داشت که برای ایده‌آل‌سازی و قرارگیری در جایگاه ابژۀ عشق قابل اتکا و اطمینان نبود. زمانی که خواهر ماتیلدا از ترس در خانه می‌دود، پدرش از ترس خشکش زده و تلاشی برای مراقبت از فرزندانش نمی‌کند؛ موضوعی که نشان از ضعف او در برابر مراجع قدرت دارد. بعد از مرگ خانواده‌اش، لئون در نقش پدری مراقبت‌کننده قرار می‌گیرد، پدری که در کنار او ماتیلدا می‌تواند وارد مرحلۀ رشدی ادیپال خود شود. ماتیلدا نیروی عشق خود به برادرش و آرزوی داشتن پدر را به لئون انتقال می‌دهد. او در آستانۀ بلوغ جنسی قرار دارد و آشفتگی‌های هیجانی مربوط به این دوران را با عشق ورزیدن به لئون مدیریت می‌کند.

لئون آخرین رابطۀ عاشقانۀ خود را به واسطۀ کنترل‌گری پدر معشوقش از دست داده است. پدرِ زن فرزند خود را می‌کشد تا او را به سلطۀ خود درآورد. در این صورت عشق چه معنایی پیدا می‌کند؟ زمانی که روابط دنیای بزرگسالی چیزی برای ایجاد عشق و اعتماد قابل اتکا نداشته باشند، رابطۀ بزرگسال-کودک می‌تواند منبعی اولیه از عشق و ثبات فراهم آورد. طبق نظر اولریش بک ـ جامعه‌شناسی آلمانی ـ کودک می‌تواند منبعی برای تجربۀ رابطۀ اولیه‌ای باشد که باقی می‌ماند، قطعی است و تغییر نمی‌کند. شریک‌های زندگی جنسی می‌آیند و می‌روند. کودک اما باقی می‌ماند. در این صورت کودک می‌تواند جایگزینی برای تنهایی باشد. شاید همین قابل اتکا بودن ماتیلدا به عنوان کودکی که باقی می‌ماند، عامل اعتماد لئون برای برقراری پیوند عاطفی دوباره باشد.

  ماتیلدا در بازی خود با لئون لباس‌هایی می‌پوشد که معنای جنسی دارد. او در این صحنه همزمان «معصوم» و «جنسی‌سازی‌شده» (Sexualized) به تصویر کشیده می‌شود؛ هم آسیب‌پذیر است و هم به واسطۀ اعتماد به نفسی که به حرکات خود دارد قدرتمند دیده می‌شود؛ او جذاب است اما در عین حال به واسطۀ کودک بودن خود قابل کنترل است. لئون در رابطه با ماتیلدا چند نقش دارد: دوست‌پسر، برادر بزرگ‌تر، پدر، عمو و … ماتیلدا با جنبه‌های سرگرم‌کنندۀ این نقش‌ها سروکار دارد و از پیچیدگی‌های احتمالی روابط عاشقانۀ بزرگسال در امان است. ماتیلدا می‌تواند در فضایی امن وجوه زنانه خود را ابراز کند. هرچند لئون در ابتدا نسبت به ابراز علاقۀ ماتیلدا به صورتی نمادین بالا می‌آورد و مثلا شیر در گلویش می‌پرد، به مرور زمان می‌تواند در کنار ماتیلدا به دور از رفتارهای زنانه‌ای که یادآور رفتارهای خسته‌کنندۀ مادری دیرینه است، وارد بازی و لذت شود. آغوش لئون برای ماتیلدا امن است و به اندازه کافی جا دارد.

پدر ماتلیدا در زندگی او حضور دارد اما از نظر روانی غایب است. به همین دلیل ماتلیدا نتوانسته دلبستگی ادیپال با پدر خود را تجربه کند. لئون تبدیل به جایگزینی برای پدر ماتیلدا می‌شود تا او بتواند مرحلۀ رشد ادیپال خود را با مردی که در ارتباط با او ایمن است تجربه کند. او فانتزی‌هایی از رابطۀ عاشقانه با لئون دارد و این فانتزی را به عنوان واقعیتی از رابطۀ عشقی میان خود و لئون به مدیریت هتل می‌گوید. شاید بتوان تشبیه عشق به از بین رفتن گره در شکم ماتیلدا را به عنوان رفع شدن توقف و گرۀ رشدی در مرحلۀ ادیپال در نظر گرفت. لئون در ابتدا نمی‌تواند این عشق را بپذیرد و این هیجان را تحمل کند: «خوبه! این یعنی دل درد نداری، ولی [نبودن گره] معنای دیگه‌ای نداره».

کلام آخر

استن شخصی در جایگاه قدرت است که از قدرت خود به شکلی غیراخلاقی سوءاستفاده می‌کند. او بدون نشانی از احساس گناه اعضای بی‌گناه خانوادۀ ماتیلدا را به قتل می‌رساند و آن را با دروغ لاپوشانی می‌کند. او در ادارۀ مبارزه با مواد مخدر کار می‌کند در حالی که خودش فردی معتاد به مواد است که به طور خاص پیش از انجام عملی غیراخلاقی و غیرقانونی مواد مصرف می‌کند. او با آنکه پدر ماتیلدا را کشته است، همچنان به او تیر می‌زند تا کینۀ خود از خراب شدن کتش را خالی کند. زمانی که ماتیلدا را در ادارۀ پلیس گیر می‌اندازد بدون آنکه ظرفیتی برای نگرانی یا احساسی از همدلی برای کودکی ۱۲ ساله داشته باشد سعی می‌کند او را بترساند. همچنین به شکلی که حاکی از  عملی جنسی است لب‌های ماتیلدا را لمس می‌کند. شخصیت استن در تقابل با لئون قرار می‌گیرد. هر دوی آنها آدم می‌کشند اما لئون از چهارچوب‌های قانونی خود یعنی نکشتن زنان و بچه‌ها تبعیت می‌کند در حالی که استن به هیچ قانونی پایبند نیست. همچنین لئون علی‌رغم داشتن فرصت سوءاستفاده جنسی از ماتیلدا هرگز نگاه جنسی به او نمی‌کند اما استن بی‌مقدمه با ماتیلدا به شکلی رفتار می‌کند که حاکی از انحراف جنسی است. (No guilt/ No capacity for concern/ No empathy/ Law/ perversion/ Spiteful)

معشوق لئون بین میل لئون و پدرش، لئون را انتخاب کرده بود. به نظر می‌رسد پدرش تحمل این سرپیچی را نداشته و با خشمی تخریبگر دست به تلافی می‌زند و فرزند خودش را می‌کشد. لئون که از این فقدان آسیبی جدی دیده بود، دست به انتقام می‌زند و این آغاز راه شغل حرفه‌ای او یعنی آدم‌کشی می‌شود. به نظر می‌رسد او بعد از دست دادن معشوق خود دیگر نمی‌تواند تعاملی هیجانی را با انسانی دیگر تجربه کند و گلدان محبوب او تبدیل به ابژه‌ای انتقالی می‌شود که به او احساس امنیت می‌دهد. مسیر زندگی لئون بعد از انتقام گرفتن تغییر می‌کند و به سمت انزوا و تنهایی پیش می‌رود. او سعی می‌کند ماتیلدا را از انتقام گرفتن منصرف کند تا او نیز در این مسیر سردی هیجانی گیر نیفتد و مجبور نشود برای عشق آدم بکشد. (Retaliate/ Destructive aggression/ Transitional object/ Revenge)

ماتیلدا به لئون می‌گوید اگر می‌خواهد گیاه رشد کند باید آن را بکارد تا ریشه دهد و باید آن را آبیاری کند. این جمله را می‌توان به عنوان خلاصه‌ای از رابطۀ میان ماتیلدا و لئون و تحول هر دوی آنها در این رابطه در نظر گرفت. رشد گیاه در واقع استعاره‌ای از رشد ماتیلدا و لئون است که به فرایند بالیدگی (Maturational process) اشاره دارد. آبیاری گیاه، تمیز کردن هر روزۀ برگ‌ها و در نهایت کاشتن آن توسط ماتیلدا به فراهم کردن محیطی اشاره دارد که موجب تسهیل رشد می‌گردد؛ امری که ماتیلدا و لئون در کنار هم آن را تجربه کردند. هر دو در کنار هم باعث رشد بخش‌های رشدنایافتۀ دیگری شدند. (Facilitating environment/ Self-development)

سکانس انتخابی :

۱. او معشوقه من است

۲. سکانس پایانی

۳. Shape of my heart