پیشنهاد و تحلیل فیلم : پریا نقی زاده و پدرام محسنیان

مفاهیم روانکاوانه


True self: خود واقعی
False self: خود کاذب
Seduction: اغواکردن
Need to be alone: نیاز به تنها ماندن
Capacity to be alone: توانایی تنها ماندن
Transition: گذار
Destiny: سرنوشت
Fate: تقدیر
Control: کنترل
Agency: عاملیت
Extractive introjection
Manipulation: انگولک کردن
Emotional regulation: تنظیم هیجانی
Extra-marital affair: رابطه خارج از ازدواج
Oedipal complex: عقده ادیپ
Displacement: جابجایی
Incest: زنای با محارم
Abuse: سوءاستفاده
Intrusion: تحمیل کردن
Denial: انکار
Shame: شرم
Repair: ترمیم
Loss: ازدست دادن
Grief: سوگ
Guilt: عذاب وجدان
Superego: سوپرایگو
Self esteem: عزت نفس
Projective identification: همانندسازی فرافکنانه
Inadequacy: بیکفایتی
Part object relationship
Whole object relationship
Love: عشق
Trust: اعتماد
Devaluation: کمینه سازی
Aliveness: سرزندگی
Hate: نفرت

Alcoholic: الکلی
Disgusting: چندش اور
Humiliation: سرافکنده کردن
Commitment: تعهد
Repetition compulsion: وسواس تکرار
Activity: فعال بودن
Passivity: منفعل بودن
Frustration: ناکامی
Unwanted child: بچه ناخواسته
Depression: افسردگی
Lack of communication: کمبود ارتباط
Self realization: خودتحقق بخشی
Object seeking: ابژه جویی
Worry about future: نگرانی درمورد آینده
Anxiety: اضطراب
Lack of acknowledgement: کمبود تصدیق
Symbolic: نمادین
Authenticity: اصالت
Other’s desire: اشتیاق دیگری
One’s desire: اشتیاق خود
Feeling trapped: احساس گیرافتادن
Lack of recognition: کمبود بجا آوردن
Choice: انتخاب
Freedom: ازادی
Impingement: تخطی
Claustrophobia: فوبی فضای بسته
Feeling inferior: خودکمبینی
Paranoia: پارانویا
Boundary violation: مرز شکنی
Debasement: تحقیر
Envy: حسادت
Jealousy: غبطه
Projection: فرافکنی
Narcissistic injury: آسیب خودشیفتگی
Acting out: به عمل دراوردن
Fear of destroying the object: ترس از نابودی ابژه

یک کمدی درام رمانتیک از هالیوود

کارگردان : Mike Nicholes

سایر آثار کارگردان
(Who’s afraid of Virginia wolf (1966
(Carol knowledge (1971
(Silkwood (1983
(Working girl (1988
(Postcard from the edge (1990
(The birdcage (1996
(Closer (2002
(The Charlie Wilson’s war (2007

IMDb rating : 8

نامزدی‌ها:

بهترین فیلم ؛ بهترین فیلمنامه ؛ بهترین فیلمبرداری ؛ بهترین هنرپیشه نقش اول مرد و زن ؛ بهترین هنرپیشه نقش مکمل زن در اسکار ۱۹۶۸
بهترین فیلمنامه ؛ بهترین هنرپیشه نقش اول مرد در گلدن گلاب ۱۹۶۸
بهترین هنرپیشه نقش اول زن در بفتا ۱۹۶۸

جوایز:

بهترین کارگردانی در اسکار ۱۹۶۸
بهترین فیلم ؛ بهترین کارگردانی ؛ بهترین هنرپیشه نقش اول زن ؛ بهترین بازیگر تازه وارد مرد و زن در گلدن گلاب ۱۹۶۸
بهترین فیلم ؛ بهترین فیلمنامه ؛ بهترین کارگردانی ؛ بهترین تدوین بهترین هنرپیشه نقش اول مرد در بفتا ۱۹۶۸

سایت IMDb

داستان فیلم:

«بن براداک» (هافمن) که تازه فارغ التحصیل شده است، هنوز برای آینده ی خود تصمیم جدی نگرفته است. خیلی زود «خانم رابینسن» (بنکرافت)، همسر دوست پدرش، به او علاقه مند می شود و سعی می کند فریبش بدهد

تحلیل روانکاوانه فیلم فارغ‌التحصیل

مقدمه

فیلم فارغ‌التحصیل بر اساس رمانی با همین نام نوشته چارلز وب ساخته شده است. فیلم داستان بنجامین جوان است که نمی‌داند با زندگی خود چه کند و از سردرگمی رنج می‌برد، در این میان خانم رابیسنون، زنی میان‌سال، بنجامین را اغوا می‌کند. بنجامین بی‌آنکه اتفاق پیش آمده را درک کند، درگیر زنی بسیار بزرگ‌تر از خود می‌شود. در این نوشتار به پویایی‌های روانی پنهان در پس رابطۀ میان زنان میان‌سال و مردان جوان یا نوجوان می‌پردازیم. (True self/ Seduction)

همچنین می‌توان این فیلم را با مفهوم «فضای گذار» نیز بررسی کرد. بنجامین مرد جوانی است که در حد فاصل دانشگاه تا کار، رابطۀ جنسی تا عشق و برنامۀ والدینش تا برنامۀ زندگی خودش در گذار است تا راه حقیقی خود و تقدیرش را پیدا کند. او در مورد مسیر زندگی خود تردید دارد و می‌خواهد کنترل زندگی خود را در دست بگیرد. انتظارات بیرونی که بر او تحمیل می‌شود این مسیر را اضطراب‌آور و دشوار می‌کند. (True self/ Transition/ Destiney/ Control/ Agency)

زمانی که زنان به میانسالی می‌رسند تغییرات جسمی و روانی عمیقی را تجربه می‌کنند و به ارزیابی روابط اصلی خود می‌پردازند. این تغییرات بر اساس آگاهی از تغییرات بدنی بر اثر سن و درک آگاهانه یا ناخودآگاهانه از این موضوع پیش می‌رود که نیمی از زندگی تمام شده است. در صورتی که نارضایتی عمده‌ای از روابط اصلی مانند رابطه با همسر وجود داشته باشد، فرد سعی می‌کند هرچه سریع‌تر شروع به تغییر نارضایتی کند پیش از آنکه شانس از نو آغاز کردن بیشتر از این کم شود.

خانم رابینسون در نقش «جانشین مادر» برای بن عمل می‌کند. موضع مسلط او در طول فیلم نمایان است؛ حتی زمانی که از شروع رابطۀ نامشروع آنها گذشته است، بن او را خانم رابینسون خطاب می‌کند و او بن را بنجامین. او آشکارا بن را اغوا می‌کند و زمانی که بن متوجه این موضوع می‌شود، این اتهام را رد می‌کند و بن را مقصر جلوه می‌دهد: «دلت می‌خواد که اغوات کنم؟ داری این رو میگی؟». او ادراک درست بن را زیر سؤال می‌برد و آنچه که به درستی درک کرده را ناموجه جلوه می‌دهد. (Extractive introjection/ Manipulation)

خانم رابینسون بدون توجه به تأثیری که رفتارش بر بن می‌گذارد، به شکلی سوءاستفاده‌گرانه، برای رفع نیازهای خود وارد رابطه با بن می‌شود. همبستری با محارم در فیلم‌ها به شکل نمادین در رابطۀ میان زنی سال‌خورده‌تر از پسری جوان نمایش داده می‌شود. در این رابطۀ نمادین زن به قدر کافی سن دارد تا بتوان آن را به جای مادر پسر فرض کرد. همچنین اغلب زن در جایگاه قدرت قرار دارد و مورد اعتماد پسر است. (Incest)

نقدهایی در رابطه با نگاه اجتماع نسبت به سوءاستفاده جنسی از مردان وجود دارد که در این فیلم می‌توان آن را چنین دید: اگر جای زن و مرد در رابطۀ آنها از نظر سنی جابجا می‌شد بیننده چه احساسی را تجربه می‌کرد؟ اگر مردی مسن‌تر از دختری جوان به شکلی اغواگرانه او را به رابطۀ جنسی دعوت کند، بویی از سوءاستفاده به خود می‌گیرد. پس چطور است زمانی که پسری جوان در رابطه با زنی مسن‌تر قرار می‌گیرد، این رابطه به عنوان بلیطی به سوی مردانگی و خواست قلبی او تلقی می‌شود؟  (Abuse)

خانم رابینسون

خانم رابینسون از همان ابتدا که وارد مهمانی فارغ‌التحصیلی می‌شود، به دنبال طعمۀ خود یعنی بنجامین می‌رود. او با لباسی با طرح پوست پلنگ به شکلی سرزده وارد اتاق بنجامین می‌شود، طرحی که می‌توان آن را نمادی از گربه‌سانی بزرگ دانست که طعمۀ خود را زیر نظر گرفته است. او بنجامین را برخلاف میلش متقاعد می‌کند تا او را به خانه برساند. او بن را از خانواده و دوستانش دور می‌کند. او با برنامه‌ریزی، بنجامین را در عمل انجام شده قرار می‌دهد و مرحله به مرحله بنجامین را وارد خانه و اتاقش می‌کند. همچنان که در مورد الکلی بودن خود می‌گوید، به او اصرار می‌کند همراه او الکل بنوشد. (Intrusive/ Manipulative)

بنجامین که متوجه رفتارهای اغواگرانۀ خانم رابینسون شده است به آن اشاره می‌کند: «خانم رابینسون شما سعی داری من رو اغوا کنی!». خانم رابینسون به عنوان فردی کنترل‌گر که سعی می‌کند دیگران را در راستای اهداف خود پیش ببرد (Manipulator)، این موضوع را انکار می‌کند و با این کار احساسی از شرمساری را در بنجامین القا می‌کند. موضوعی که بن به درستی متوجه آن شده است و در واقع ادراک درست او توسط خانم رابینسون از او گرفته می‌شود. به نظر می‌رسد بنجامین برای آنکه از حس شرمساری خود خلاص شود سعی می‌کند کاری که از او خواسته شده را برای به دست آوردن بخشش خانم رابینسون انجام دهد و شروع به نوشیدن الکل می‌کند. (Seducing/ Shame/ Repair/ Extractive introjection)

خانم رابینسون بن را به اتاق ایلن دخترش می‌برد تا تصویر چهرۀ او را نشان دهد. او که احساس جوانی خود را از دست داده است و نسبت به جذاب بودن خود تردید دارد، می‌خواهد با نشان دادن تصویر دخترش که بخشی از وجود او است، جذابیت ایلن را به عنوان جذابیتی از خودش ادراک کند. زمانی که بن قبول نمی‌کند زیپ لباس او را باز کند، او دست به حربه‌ای دیگر می‌زند. از بن می‌خواهد کیفش را بیاورد و وقتی بن قبول نمی‌کند آن را تا دستشویی نزد او ببرد، خانم رابینسون با فریاد زدن و احمقانه دیدن رفتار بن او را مجبور می‌کند که کیف را به اتاق ایلن ببرد. در این زمان به دنبال بن وارد اتاق می‌شود، در را قفل می‌کند و برهنه روبروی او می‌ایستد: «من خیلی جذب تو شدم». بن شوکه می‌شود، نگاهش را از برهنگی خانم رابینسون می‌دزدد، اما نگاهش به بدن او بازمی‌گردد. در پس ترس و بی‌میلی او جرقه‌هایی از علاقه‌مندی را می‌توان دید. نامتناسب بودن رابطۀ این دو در طول فیلم به این شکل نشان داده می‌شود که آنها به شکلی رسمی یکدیگر را صدا می‌زنند، خانم رابینسون و بنجامین. حتی اسم کوچک خانم رابینسون را نمی‌شناسیم.

در اولین دیدار آنها در هتل، بن دچار احساس گناه و اضطراب می‌شود و سرش را به آرامی چندین بار به دیوار اتاق می‌کوبد. بن قضاوت اجتماعی را که در قالب سوپرایگو در او درونی شده است از نظر می‌گذراند: «اگر مادر و پدرم ما رو اینجا ببینن چی میشه؟». خانم رابینسون حدس می‌زند این اولین رابطۀ جنسی بن است و به او احساسی از «ناکافی بودن» در زمینۀ عشق و رابطۀ جنسی می‌دهد. بن در واکنش به این احساسی که به او القا شده، انگیزه پیدا می‌کند تا جذابیت مردانۀ خود را به خانم رابینسون اثبات کند و نشان دهد که در این زمینه بی‌تجربه نیست. بن می‌خواهد عزت‌نفس خود در مورد جنسیتش را بالا ببرد. (Guilt/ Superego/ Self-esteem/ Projective identification/ Inadequacy)

مدتی بعد از شروع رابطه، زمانی که بن نسبت به جذابیت و عملکرد جنسی خود اطمینان پیدا می‌کند و دیگر ترس یا خجالتی از خانم رابینسون ندارد، اصرار به داشتن چیزی بیشتر از رابطۀ جنسی می‌کند. او می‌خواهد حرف بزنند و یکدیگر را بشناسند. در اینجا متوجه می‌شویم که خانم رابینسون بن را تنها برای رابطۀ جنسی می‌خواهد و می‌گوید چیزی برای گفتگو با یکدیگر ندارند. در این مکالمه بن متوجه می‌شود خانم رابینسون و همسرش در اتاق‌هایی جداگانه می‌خوابند و دلیل ازدواج‌شان بارداری ناخواسته بوده است. رابطۀ آنها در ماشین آقای رابینسون شروع می‌شود و بن این موضوع را به تمسخر می‌گیرد. در این صحنه متوجه می‌شویم که در پس ظاهر قوی خانم رابینسون، زنی غمگین، تنها و گیرافتاده در ازدواجی بدون عشق وجود دارد. خانم رابینسون در این سال‌ها به مصرف الکل روی آورده بود تا این فقدان را در خود پر کند و پوششی بر شرم خود در مورد ازدواجی ناموفق بگذارد. در دعوای متعاقب این صحنه بن او را «الکلی در‌هم‌شکسته» خطاب می‌کند و خانم رابینسون که خود را در ازدواجش فردی دوست‌داشتنی نیافته بود پاسخ می‌دهد: «می‌فهمم که چرا به نظرت من نفرت‌انگیز میام». (Alcoholic/ Feeling disgusting/ Humiliation/ Shame/ Loss)

خانم رابینسون در ازدواجی گیر افتاده است که نه عشق، نه رابطۀ جنسی و نه تعهدی در آن وجود دارد. او از نظر دریافت نکردن احساس دوست‌داشته شدن یا عدم ارضای جنسی، ناکامی زیادی را تجربه می‌کند. بنجامین ۲۰، ۲۱ ساله است و این حدوداً همان سنی است که خانم رابینسون هنگام بارداری داشته است؛ همان سنی که به دلیل شرایط فرهنگی زمانه به دلیل بارداری مجبور به ازدواج شده است. بارداری خارج از ازدواج در آن زمان با شرم و احساس گناه زیادی همراه بوده است. به همین دلیل، خانم رابینسون نه از روی عشق و خواسته شدن بلکه از سر پنهان کردن گناه خود و تبعیت از عرف جامعه مجبور به ازدواج شده است. او اکنون می‌خواهد با داشتن رابطۀ جنسی با فردی جوان در همان سنین، برخلاف تجربۀ قبلی که منفعلانه به هنجارها تن داده بود، این بار موضعی فعال اتخاذ کند و به جای قربانی شرایط بودن بر عمل جنسی که زندگی‌اش را تغییر داده بود تسلط یابد و موضع کنترل‌گر داشته باشد. (Repetition compulsion/ Activity/ Passivity/ Shame/ Guilt/ Frustration)

خانم رابینسون خشم زیادی را نسبت به ایلن دخترش تجربه می‌کند چرا که بارداری ناخواستۀ او عامل ازدواج  و عدم خوشبختی‌اش بوده است. او میل بن نسبت به خود را می‌خواهد و به همین دلیل نسبت به دیدار بن و ایلن واکنش نشان می‌دهد. او می‌ترسد جوانی و زیبایی ایلن باعث شود او دیگر در چشمان بن جذاب و خواستنی به نظر نرسد.

بن

بنجامین پس از فارغ‌التحصیلی به خانه بازمی‌گردد. در طول مسیر خروج او از فرودگاه موسیقی «صدای سکوت» پخش می‌شود و در طول فیلم بارها تکرار می‌شود. گارفانکل خوانندۀ آهنگ می‌گوید این شعر در مورد «ناتوانی انسان‌ها در برقراری ارتباط با یکدیگر است و این ناتوانی به طور خاص در زمینۀ ارتباط هیجانی رخ می‌دهد. به همین دلیل چیزی که دور و اطراف‌مان می‌بینیم انسان‌هایی ناتوان از عشق ورزیدن به یکدیگر است». درک اهمیت گوش سپردن و فهمیدن پیش از حرف زدن یا عمل کردن، از مهارت‌های اساسی روان‌درمانگر در اتاق درمان است و این همان نیازی است که بن مدام از دیگران می‌خواهد آن را برآورده کنند. بن می‌خواهد دیگران نیاز او را بشنوند و طبق خواسته خودشان با او برخورد نکنند.

تاریکی، دوست قدیمی من! سلام آمده‌ام تا سخن گویم با تو باز چرا که خیالی سراغم آمد آرام به خواب بذری به سرم کاشت که کماکان باقی است در صدایی از بی‌صدایی به رؤیاهایی آشفته تنها قدم زدم در کوچه‌های باریک سنگ‌فرش‌شده به زیر هاله‌های چراغ خیابان یقه‌ام را به روی سرما و خفقان فروبستم آن زمان که چشمانم به نوری نئون درد دید   نوری که شب را می‌شکافت و صدای سکوت را بر هم می‌زد در این روشنایی محض به چشم دیدم ده‌ها هزار نفر و شاید بیشتر آدمیان بی‌گفتگو حرف می‌زدند آدمیان بی‌شنیدن گوش می‌دادند آدمیان ترانه‌هایی می‌سرودند که به گوش کسی نمی‌رسید جرئتش نبود کس تا صدای سکوت را بشکند بگفتم ای ابلهان نمی‌دانید سکوت می‌گسترد چونان سرطان   کلامم را بشنوید، آنچه آموزم شما را دستم را بگیرید گر به سویتان دراز کردم لیک کلامم چون قطره‌های بی‌صدای باران سقوط می‌کرد و در دیواره‌های چاه سکوت طنین‌انداز می‌شد آنگاه آدمیان سجود و نیایش آغاز کردند در برابر خدای نئون خودساخته‌شان تابلوی نئون در قالب کلماتی که شکل می‌داد به نشانۀ هشدار درخشید چنین بود کلمات: سخن پیامبران به دیوار مترو و به دیوار خانه‌ها نوشته شده است و در صدای سکوت زمزمه شده  

در آهنگ «صدای سکوت» تاریکی دوست قدیمی خطاب می‌شود و این تاریکی را می‌توان نمادی از دنیای تاریک درونی یا افسردگی در نظر گرفت. بن نیاز به درون‌نگری و فرو رفتن در دنیای خود دارد، دنیایی که هرچند تاریک است اما کلید کیستی و هویت او را در خود نهفته دارد. بن با چهره‌ای مبهوت که خالی از عاطفه به نظر می‌رسد به ناکجا خیره می‌شود. او نیاز دارد در خود فرو رود، تنها باشد و تعاملی با دیگران نداشته باشد. او از پدر می‌خواهد که عذرش را از مهمانان بخواهد اما پدر نیاز بن به تنهایی و کشف خویشتن را تصدیق نمی‌کند و به رسمیت نمی‌شناسد. پدر بر اهمیت رابطه‌مندی و بودن در کنار دیگران و تبعیت از الگویی اجتماع‌پسند تأکید می‌کند: «اینها دوستان ما هستند». کلام و نیاز بن شنیده نمی‌شود و همانند شعر آهنگ «صدای سکوت»، کلامش مانند قطره‌هایی بی‌صدای باران سقوط می‌کند. بن در مورد آینده‌اش نگران است و تبعیت از جریان مورد انتظار جامعه او را نگران می‌کند: «می‌خوام متفاوت باشم». او می‌خواهد از خویشتن کاذبی که جامعه برای او تعریف می‌کند و همین موجب افسردگی او شده است فاصله بگیرد و خویشتن حقیقی خود را پیدا کند. (Lack of communication/ Self-realization/ Object-seeking/ True self/ Worry/ No Acknowledgement)

بن در مهمانی مدام با این سؤال مواجه می‌شود که برای آینده خود چه برنامه‌ای دارد. یکی از مهمانان او را به گوشه‌ای می‌برد تا حرف مهمی به او بزند. او ورود به صنعت «پلاستیک» را به عنوان شغل آینده او پیشنهاد می‌دهد. اگر به شکلی نمادین به این موضوع نگاه کنیم، پلاستیکی، مصنوعی و غیراصیل بودن همان چیزهایی است که بن می‌خواهد از آن فرار کند و تبعیت از آرزوهای والدین و جامعه همان احساس نااصیل بودن را به او می‌دهد. در صحنه‌ای که برای اولین بار به هتل رفته است می‌بینیم که در ورودی مهمانی، میزبانان اصرار دارند او را به عنوان کسی که نیست در مهمانی بپذیرند. بن خودش را معرفی می‌کند اما زن اصرار دارد از میان لیستی از پیش تعیین شده نقش یا نامی را به بن بدهد. این صحنه را نیز می‌توانیم نمادی از تلاش بن برای خروج از لیست از پیش تعیین شده اجتماع در نظر بگیریم. (Fake/ Authenticity/ False self/ True self)

مهمانی فارغ‌التحصیلی بن آکنده از مهمانانی است که از فاصله‌ای بسیار کم با او می‌ایستند، او را بدون توجه به خواستش در آغوش می‌گیرند یا می‌بوسند. آنها به مدرک تحصیلی بن افتخار می‌کنند چرا که همان چیزی است که جامعه از او انتظار دارد داشته باشد. آنها مدام از گام بعدی تحصیلی یا شغلی او می‌پرسند یا به او می‌گویند با آینده‌اش چه کند. بن از تحمیل آرزوهای دیگران بر خودش فرار می‌کند. به اتاقش می‌رود و به آکواریوم خود خیره می‌شود، آکواریومی که می‌توان آن را نمادی از دنیای بسته و گیرافتادۀ او در نظر گرفت. درست همانند ماهی کوچکی که در ظرفی آب گیر افتاده است، بن نیز مجبور است از میان دیواری که آدم‌ها به دورش ساخته‌اند فرار کند. اولین صحنه از بن در خانۀ والدینش مربوط به زمانی است که جلوی آکواریوم نشسته است به طوری که به نظر می‌رسد سرش زیر آب و در حال غرق شدن است. بن هرزمان که احساس غرق شدن پیدا می‌کند به آکواریوم خود پناه می‌برد تا راهی برای نجات خود پیدا کند. این خیره شدن و فکر کردن او را از دریای افسردگی که در آن پایین می‌رود، بیرون نمی‌آورد مگر آنکه بتواند همانند کلیدهایی که از آکواریوم بیرون کشید، خود را از این ورطه نجات دهد. (Intrusive/ Other desire/ Claustrophobia)

غواصی پلاستیکی در آکواریوم قرار دارد که یادآور صحنه‌ای می‌شود که بن با پوشیدن لباس غواصی که به او هدیه داده‌اند به داخل استخر می‌رود، لباسی که بدون توجه به خواسته‌های بن برایش تدارک دیده شده است. او پیش از بیرون آمدن از خانه مدام به پدرش می‌گوید: «میشه باهات حرف بزنم؟». اما پدر صدای نیاز و خواست او را نمی‌شنود و تبعیت از انتظارات بیرونی را بر او تحمیل می‌کند: «داری ناامیدشون می‌کنی». پدر بر خواست ابژه‌های بیرونی تأکید می‌کند و توجهی به خواسته‌های درونی بن ندارد و آن را نمی‌شنود. پدر عجله دارد تا فرزندش را در برابر دیگران به نمایش بگذارد و در این میان توجهی به میل درونی بن ندارد. زمانی که بن از خانه به حیاط وارد می‌شود تنها می‌توانیم صدای نفس‌های او را به عنوان موجودی بشنویم که گویی به دستگاه تنفسی وصل است و خودش برای نفس کشیدن جان ندارد. در این صحنه ما نیز همانند بن از محیط اطراف دور می‌شویم و حائل میان بن و دنیای بیرونی را می‌بینیم. بن علی‌رغم میلش به درون آب می‌رود و زمانی که می‌خواهد از آن بیرون آید با دستان والدینش به اجبار به زیر آب فرو می‌رود. او در گوشه‌ای از استخر همانند غواص پلاستیکی یا ماهی درون آکواریوم گیر می‌افتد. بن همانجا در تنهایی برای مدتی در سکوت استخر می‌ماند تا از مزاحمت‌های والدین و اجتماع در امان باشد. در صحنه‌ای از مهمانی که خانم رابینسون در اتاق بن است، کلید را داخل آکواریوم می‌اندازد. آیا بیرون آوردن کلید توسط بن و متعاقب آن معاشرت با خانم رابینسون تا مسیر خانه و بعدها درگیر شدن با او را می‌توان به عنوان راهی بالقوه برای خلاصی از گیر افتادن در زندان ذهنی او در نظر گرفت؟ بن بعد از مهمانی تولد خود که در کف استخر پناه گرفته است با خانم رابینسون تماس می‌گیرد و بعد از اولین رابطه با او در صحنۀ بعدی  با احساسی مسلط بر خود به جای کف استخر، روی سطح آب شناور است. (Feeling trapped/ Other desire/ Lack of recognition)

در ابتدای فیلم و در مهمانی تنها کسی که به بن نمی‌گوید باید چطور باشد خانم رابینسون است. هرچند او به شکلی سرزده و مداخله‌گرانه وارد اتاق بن می‌شود و حریم خصوصی او را نقض می‌کند، به شکلی مزاحمانه روی مبل او ته سیگار خود را می‌ریزد و او را مجبور به انجام کارهایی می‌کند که نمی‌خواهد، دست آخر او را مجبور به انجام کاری که مربوط به هویت کاری و آینده او است نمی‌کند و در مورد کیستی او تصمیم نمی‌گیرد. حتی آقای رابینسون نیز بدون توجه به خواست بن و خبر داشتن از احساسات درونی او، مدام به او می‌گوید ایلن هفته آینده می‌آید و با او تماس بگیر. (Intrusive/ Impingement/ Choice)

زمانی که بن تصمیم می‌گیرد رابطه با خانم رابینسون را شروع کند بسیار مضطرب به نظر می‌رسد. او در اتاقک تلفن و در فضایی بسته، با نفس تنگی و تعریق با خانم رابینسون حرف می‌زند، علایمی که یادآور کلاستروفوبیا است. آیا او می‌خواهد با برقراری رابطه با خانم رابینسون از احساس گیرافتادگی خود رها شود؟ بن در جایی نسبت به بلوغ کافی خود برای انجام کاری بزرگسالانه تردید دارد. او پشت میز هتل یک بار در تنهایی و یک بار در حضور خانم رابینسون گارسون را صدا می‌زند اما او نمی‌شنود، مانند تمام دیگر افرادی که او را نشنیده‌اند. به خانم رابینسون می‌گوید: «من رو ندید». خانم رابینسون با یک بار اشاره به گارسون او را فرامی‌خواند و به نظر می‌رسد در نقش بزرگسال یا مادری است که ناتوانی بن را پوشش می‌دهد و کاری که او قادر به انجامش نیست را برایش می‌کند. یا در صحنه‌ای می‌بینیم که در را به روی افرادی مسن باز می‌کند و تعداد زیادی از آنها بدون توجه به بن و دیدن او خارج می‌شود و بعد از این صف طویل زن و مرد بزرکسال دیگری باز هم بی‌توجه به بن به هتل وارد می‌شوند. بن توسط محیط اطراف دیده و شنیده نمی‌شود. (Claustrophobia/ Feeling inferior)

بن برای شروع رابطه با خانم رابینسون نگران است، نگران از اینکه دیگران عمل ناپسند او را ببینند. از همین رو نسبت به محیط بدبین می‌شود، توضیحاتی اضافه می‌دهد مانند اینکه «اتاق یه نفره می‌خوام، فقط واسه خودم»، «رفتم مسواکم رو آوردم!». او خود را به نامی دیگر معرفی می‌کند تا هم عملش مخفی بماند و هم در مکانیسم دفاعی ناهشیار، مسئولیت این رابطۀ نامشروع را برعهدۀ شخصی خیالی بگذارد و آن را نپذیرد. زمانی که پذیرش از او می‌پرسد «آیا برای کاری (Affair) اینجا هستین؟»، بن Affair را در معنای دیگر آن به معنای خیانت برداشت می‌کند. پای تلفن به خانم رابینسون می‌گوید پذیرش به او شک کرده است. او ابتدا چراغ‌های اتاق را روشن می‌کند تا در ذهنش مرور کند که قرار است چه کاری انجام دهد و مطمئن شود بر فضا مسلط است. اتاق را وارسی می‌کند و بعد خیلی سریع چراغ‌ها را خاموش می‌کند و پرده‌ها را می‌کشد. با خاموش کردن چراغ‌ها، هم می‌خواهد حقیقت کارش پنهان بماند و دیگران از آن باخبر نشوند و هم به شکلی نمادین خود را در موقعیت انکار قرار می‌دهد؛ اگر چیزی دیده نشود انگار چیزی هم وجود نداشته است. زمانی که خانم رابینسون وارد اتاق می‌شود، بن علامت «لطفاً مزاحم نشوید را به پشت در می‌زند» تا از ورود ناخواستۀ دنیای بیرون که همیشه برایش اتفاق می‌افتد، جلوگیری کند و به این ترتیب احساسی از تسلط بر حریم شخصی‌اش پیدا می‌کند. به مرور که رابطه با خانم رابینسون پیش می‌رود، بن اعتماد به نفس بیشتری پیدا می‌کند و در صحنه‌ای می‌بینیم که در را به روی فضای دو نفره والدین می‌بندد و برای خودش مرز تعیین می‌کند. (Paranoia/ Denial)

با وجود این، تلاش‌های رشدی بن برای استقلال و تجربۀ بزرگسالی توسط مداخله‌های مزاحمانه محیط با شکست مواجه می‌شود. پدر او را مؤاخذه می‌کند که هدف تحصیل او چه بوده و چرا کاری «مفید» با زندگی‌اش نمی‌کند. زمانی که خانواده رابینسون به خانه آنها می‌آیند، به همراه والدین بن، پشت به آفتاب در چهره‌هایی نامشخص با بن مانند یک کودک رفتار می‌کنند. مادر از بن سؤالی را می‌پرسد که معمولاً والدین از کودکان خردسال می‌پرسند: «به خانم رابینسون سلام دادی؟!». آقای رابینسون نیز همچنان خواست خود را بر بن تحمیل می‌کند: «به ایلن زنگ بزن». در صحنه‌ای دیگر می‌بینیم که مادر بی‌مقدمه در بسته حمام را باز می‌کند و در مورد کارهای او پرس‌وجو می‌کند. مادر حاضر نیست این گفتگو را به زمانی موکول کند که بن در فضای خصوصی به سر نمی‌برد. (Boundary violation/ Debasement/ Impingement/ Intrusion)

بن به مرور در رابطه با خانم رابینسون می‌خواهد چیزهای بیشتری را تجربه کند. می‌خواهد رابطه‌ای شکل دهد که ارتباط هیجانی و کلامی در آن اتفاق می‌افتد و بده‌بستانی غیرجنسی در آن اتفاق می‌افتد. او چراغ را روشن می‌کند تا در تخت با هم حرف بزنند اما خانم رابینسون که به نظر می‌آید شرم زیادی را تجربه می‌کند چراغ را خاموش می‌کند یا ملحفه‌ای که بن از روی او کنار زده را دوباره به روی خود می‌کشد. یادآوری گذشته برای خانم رابینسون دردناک است. او نمی‌خواهد به یاد آورد که از شرم بارداری ناخواسته مجبور به ازدواج شده است و نمی‌خواهد خشم خود به ایلن را دوباره تجربه کند، بچه‌ای ناخواسته که او را از مسیر رسیدن به آرزوهای کاری و تحصیلی دور کرده و او را مجبور به تسلیم شدن در برابر سرنوشت کرده بود. ایلن حالا مشغول تحصیل بود و خانم رابینسون زنی افسرده و بی‌عشق. خانم رابینسون دلش نمی‌خواهد بن با ایلن رابطه داشته باشد چرا که عشق احتمالی میان این دو یادآور فقدانی است که با تولد ایلن متحمل شده است، فقدان هویت زنانه او در تحصیل و کار. او می‌خواهد عشق بن را فقط برای خودش داشته باشد و ایلن که مقصر بی‌عشقی او است، سهمی از آن نبرد. خانم رابینسون این موضوع را به شکلی تحکمی به بن می‌گوید و بی‌کفایتی درونی خود را بر بن فرافکنی می‌کند که به اندازه کافی برای ایلن خوب نیست. شنیدن این حرف باعث برون‌ریزی هیجانی بن می‌شود به شکلی که بدون فکر تصمیم به ترک اتاق می‌گیرد چرا که توان تحمل ضربۀ خودشیفتگی که به او وارد شده را ندارد. (Rage/ Fate/ Oedipal complex/ Envy/ Projection/ Debasement/ Shame/ Act out/ Narcissistic injury)

زمانی که بن متوجه می‌شود با واکنش خود ممکن است به خانم رابینسون آسیب زده باشد و در نتیجه او را از دست بدهد، ابراز پشیمانی می‌کند. اعتراف می‌کند که دیدن او تنها چیزی است که در حال حاضر در زندگی‌اش پیگیری می‌کند و در واقع تنها چیزی است که باعث می‌شود او احساس زنده بودن بکند. بن می‌گوید: «بیا اصلا دیگه حرف نزنیم». به نظر می‌رسد بن از ترس نابود شدن ابژۀ عشقش تلاش برای تعامل کردن را کنار می‌گذارد. (Fear of destroying the object/ Aliveness)

بن به اجبار والدین با ایلن قرار ملاقات می‌گذارد. زمانی که به خانه‌شان می‌رسد خانم رابینسون در حال تماشای برنامه‌ای تلویزیونی است که کلیشه‌های جنسیتی مربوط به زنان را به تمسخر می‌گیرد. شاید احساس تحقیر یا تمسخر شدن همان احساسی است که خانم رابینسون از درون نیز احساس می‌کند. بن که متوجه خشم خانم رابینسون نسبت به خودش شده است تلاش می‌کند خود را در برابر ایلن نفرت‌انگیز و بد نشان دهد تا رابطه‌ای میان او و ایلن شکل نگیرد و در نتیجه بتواند خانم رابینسون را حفظ کند. (Humiliation)

بن به شکلی بی‌ملاحظه رانندگی می‌کند، می‌گوید برنامه‌ای برای آینده ندارد و ایلن را به باری می‌برد که مردان در حال تماشای رقص زنی نیمه‌برهنه هستند، یعنی مکانی که زنان را به بدنی جنسی تقلیل می‌دهد. ایلن این رفتارهای بن را به عنوان نفرت برداشت می‌کند: «از من بدت میاد؟». ایلن سالن را ترک می‌کند و بن که حالا از رنجاندن او پشیمان شده است تلاش می‌کند آسیبی که وارد کرده است را جبران کند و شروع به بوسیدن ایلن می‌کند. امری که آغاز رابطۀ عاشقانه آنها می‌شود. آنها سقف ماشین را می‌بندند و شیشه ها را بالا می‌دهند تا از صدای مزاحم بیرونی در امان باشند و بتوانند فضایی خصوصی را نه به شکلی پنهان تجربه کنند. او به ایلن چنین توضیح می‌دهد: «یه احساس اجباری دارم که بعد فارغ‌التحصیلی بی‌ادب باشم! یه سری قوانین هست که نمی‌فهممشون». به نظر می‌رسد بدرفتاری‌های ابتدایی بن نسبت به ایلن واکنشی به اجبار دیگران برای داشتن رابطه با ایلن بوده باشد، نوعی سرکشی علیه قوانینی که بر او دیکته می‌شود و او را از خویشتن حقیقی‌اش دور می‌کند. بن ایلن را به همان هتلی می‌برد که در آن با مادر ایلن رابطه داشته است. آشنایی افراد هتل با او باعث می‌شود نگاه دیگران یا سوپرایگو در او پررنگ شود و به موضوع غیراخلاقی در رفتار خود توجه کند. او با زنی متأهل رابطه دارد و اکنون می‌خواهد با دختر همان زن رابطه داشته باشد. (Repair/ Incestuous wish)

حسادت خانم رابینسون به رابطۀ بن و ایلن باعث می‌شود بن بدون آنکه فکر کند و شرایط را برای شنیدن این خبر مهم برای ایلن آماده کند، ناگهان حرفی بزند که ایلن آمادگی شنیدنش را ندارد. خانم رابینسون به دروغ به ایلن می‌گوید که بن به او تجاوز کرده است تا آن دو را از یکدیگر دور نگاه دارد. (Envy/ Act out/ Oedipal Competing)

بن که هنوز نمی‌داند با زندگی‌اش چه کار کند به ایلن دل می‌بندد، هدف رسیدن به او را تبدیل به آرزویی می‌کند که گویی با داشتنش تمام مشکلات او حل خواهد شد و تحولی اساسی در زندگی‌اش رخ خواهد داد. او برای رسیدن به ایلن سفری را آغاز می‌کند که می‌توان آن را به شکل نمادین سفری برای پیدا کردن خویشتن در نظر گرفت. او از روی پلی طویل می‌گذرد و در فضای دانشکدۀ ایلن در تنهایی می‌نشیند و از دور او را تماشا می‌کند. تنهایی و فضایی برای فکر کردن همان چیزهایی است که بن حالا همراه خود دارد. ایلن زمانی که متوجه می‌شود داستان تجاوز دروغ بوده است، بازگشت به رابطه با بن را مد نظر قرار می‌دهد. ایلن از بن می‌خواهد تا زمانی که نفهمیده چه برنامه‌ای برای زندگی‌اش دارد اتاق خوابگاه را ترک نکند. ایلن نیز تردیدهایی در مورد خواسته‌های خود و خواسته‌های والدینش دارد. او هم به بن و هم به کارل که مورد پسند خانواده‌اش است گفته که با آنها ازدواج می‌کند. در آخر ایلن برای مراقبت از پدرش که از رابطۀ بن و خانم رابینسون مطلع شده، تصمیم می‌گیرد که با بن قطع ارتباط کند.

بنجامین زمان زیادی را در استخر به شکلی شناور باقی می‌ماند و بدون هدفی مشخص روی آب در مسیر باد حرکت می‌کرد. تنها کاری که برایش معنادار بود وقت‌گذرانی با خانم رابینسون بود. او با دیدن ایلن و احساس اینکه در کنار او مجبور نیست نقش بازی کند، هدفی تازه پیدا می‌کند و تلاش می‌کند تا عشق او را به دست آورد. رابطه با ایلن باعث می‌شود بن تجربۀ رابطه با خانم رابینسون را معنایی تازه ببخشد و آن را مانند «دست دادن» در معاشرتی اجتماعی در نظر بگیرد یا در واقع تلاشی برای تعامل کردن با دیگران. زمانی که بن به مراسم عروسی ایلن می‌رسد و در جنگ با والدین ایلن پیروز می‌شود، همراه ایلن فرار می‌کند. ابتدا چهرۀ هردو گشاده و مشعوف است اما لحظاتی بعد مردد به نظر می‌رسند. بن هدفی برای خود ساخته بود تا به زندگی معنا دهد و آن به دست آوردن ایلن بود و حالا با به دست آوردن او دوباره به پوچی قبلی باز می‌گردد و در مورد آینده نگران می‌شود.

کلام آخر

بن در تلاش است تا آنچه را که جامعه می‌خواهد بر او تحمیل کند کنار بزند، چه در زمینۀ کاری و چه در زمینۀ عشقی. او در ملاقات با ایلن متوجه می‌شود که او نسبت به جامعه، چیز بیشتری برای دادن به او دارد و تنها کسی است که این روزها می‌تواند حضورش را تاب آورد. او سعی می‌کند جامعه‌ای را که درک نمی‌کند و گرفتار روالی از پیش تعیین شده است، کنار بگذارد و دنیای خود را حول معشوقه‌ای خودانگیخته بنا سازد. این جامعه چنان او را دل‌زده کرده است که در آخر بدون داشتن هدف یا دنیایی مشخص و جدید در ذهن به همراه ایلن فرار می‌کند. تنها چیزی که از آینده می‌داند این است که مسیر پیش رو را به همراه معشوقش پشت سر خواهد گذاشت و تنها نخواهد بود. بن می‌خواهد از دنیای «پلاستیکی» ـ که در ابتدای فیلم به عنوان شغل آینده به او پیشنهاد می‌شود ـ بگریزد و این گریز تنها از طریق ایستادگی جدی در برابر خواسته‌های اجتماع فراهم می‌شود. او صلیب را که نمادی مقدس در جامعه‌ای دین‌دار است به عنوان سد، در برابر فرهنگی قرار می‌دهد که چنین نمادی را از معنای اصلی آن دور ساخته است.

مونترو پژوهشگری سرشناس در زمینۀ میانسالی در دیدگاه روانکاوی است. او مطرح می‌کند که آغاز شیفتگی زنان در دوران میانسالی تلاشی در جهت بازیابی احساسات دوران نوجوانی است یعنی زمانی که بدن سرشار از هورمون‌های جنسی بوده است. این شیفتگی درست در زمانی اتفاق می‌افتد که تولید هورمون‌های جنسی در بدن زن میانسال و ظرفیت باروری او رو به کاهش است. به عبارتی، این شیفتگی نوعی جبران و راهی برای کنار آمدن با فقدانی است که تجربه می‌کنند. آنها در تلاش برای احساس دوبارۀ جوانی با بدن مردان جوانی درگیر می‌شوند که سرشار از هورمون و نیروی جنسی مردانه هستند.

سکانس انتخابی :

۱. سکانس آغازین

۲. سکانس مهمانی

۳. گول زدن

۴. سکانس غواصی

۵. ملاقات با خانم رابینسون

۶. سکانس پایانی

۷. آهنگ خانم رابینسون

منابع:

  • Colarusso, C. A. (2014). Why, Mrs. Robinson? The Seduction of Teenage Boys by Women in Classic Films. The American Journal of Psychoanalysis۷۴(۳), ۲۳۳-۲۴۹.
  • Gabbard, G. O., & Gabbard, K. (1985). Countertransference in the movies. Psychoanalytic Review۷۲(۱), ۱۷۱-۱۸۴.
  • Gartner, R. B. (1999). Cinematic depictions of boyhood sexual victimization. Gender and Psychoanalysis۴(۳), ۲۵۳-۲۸۹.