پیشنهاد و تحلیل فیلم : پریا نقی زاده و پدرام محسنیان
مفاهیم روانکاوانه:
Agency عاملیت
True self خود واقعی
Harsh superego سوپرایگو خشن
Collective identity
Freedom ازادی
Choice انتخاب
Curiosity کنجکاوی
Miscommunication
Fate تقدیر
Destiny سرنوشت
Repression سرکوب
aggression پرخاشگری
Guilt احساس گناه
Passivity منفعل بودن
Activity فعالیت
Fear of destroying the object ترس نابود کردن ابژه
Authenticity اصالت
Other’s desire اشتیاق دیگری
One’s desire اشتیاق خود
Evocative object ابژه انگیزشی
Grief سوگ
Terror وحشت
Differentiation تمایز
Deprivation محرومیت
Projection فرافکنی
Feeling trapped احساس گیر افتادن
Self destruction خود تخریب گری
Revenge انتقام
False self خود کاذب
Approval seeking جستجوی تایید
Limitation محدودیت
Potency توانمندی
Sublimation تصعید
Sex drive رانه جنسی
Self care مراقبت از خود
New object ابژه جدید
Old object ابژه قدیمی
Containment نگهداری
Transitional object ابژه گذار
Searching for meaning جستجوی معنی
Reality of death واقعیت مرگ
Individuation تفرد
Self object function
Conformity هم نوایی
Empathy همدلی
Alpha function
Worthlessness بی ارزشی
Normatic illness بیماری نرمال بودن
Creation خلاقیت
Imagination خیال زایی
Play and joy بازی و لذت
Facilitating environment محیط تسهیل گر
Maturational process پروسه بالندگی
Devaluation ناارزنده سازی
Envy حسادت
Comparing مقایسه
Competing رقابت
Expectation انتظار
Protestاعتراض
Authority مرجع قدرت
Burden بار
Boundary مرز
Ambition اشتیاق
Love عشق
Life instinct رانه زندگی
Fantasy فانتزی
Reality واقعیت
Rebel
فیلم رتبه ۲۱۰ را در لیست بهترین فیلم های تاریخ سینما را داراست
کارگردان : Peter Weir
سایر آثار کارگردان :
(Picnic at the hanging rock (1975
(The last wave (1977
(Gallipoli (1981
(Year of living dangerously (1981
(Witness (1985
(Green card (1990
(Fearless (1993
(The Truman show (1998
(Master and commander : the far side of the world (2003
(The way back (2010
نامزدیها:
بهترین فیلم ؛ بهترین هنرپیشه نقش اول مرد ؛ بهترین کارگردان در اسکار ۱۹۹۰
بهترین فیلم ؛ بهترین هنرپیشه نقش اول مرد ؛ بهترین کارگردان ؛ بهترین فیلمنامه در گلدن گلاب ۱۹۹۰
بهترین هنرپیشه نقش اول مرد ؛ بهترین کارگردان ؛ بهترین فیلمنامه ؛ بهترین تدوین در بفتا ۱۹۹۰
جوایز:
بهترین فیلمنامه در اسکار ۱۹۹۰
بهترین فیلم ؛ بهترین موسیقی در بفتا ۱۹۹۰
IMDb rating : 8.1
سایت IMDb
داستان فیلم:
نیل، تاد، ناکس، چارلی، ریچارد، استیون و جرارد دانشآموزان سال اول کالج ولتن هستند. نیل و تاد تحت نظارت شدید خانوادهشان هستند که اصرار دارند پسرانشان دکتر و وکیل شوند، اما تاد میخواهد نویسنده شود.در شروع سال تحصیلی جدید استاد ادبیات انگلیسی عوض میشود و فردی به نام جان کیتینگ جایگزین معلم قبلی میشود. روش تدریس کیتینگ با آنچه دانشآموزان پیشتر به آن عادت داشتند، کاملاً متفاوت است. او دیدگاهی نو نسبت به ادبیات دارد و از دانشآموزانش نیز میخواهد با نگاهی تازه به چیزها نگاه کنند و …
تحلیل روانکاوانه فیلم انجمن شاعران مرده
مقدمه
فیلم انجمن شاعران مرده داستان گروهی از پسران نوجوان در مدرسهای بسیار سختگیر است که در رابطهمندی با دبیر ادبیاتشان، عاملیت و خویشتن حقیقی خود را کشف میکنند. دانشآموزان در صحنۀ ابتدایی فیلم، شمعهای یکدیگر را روشن میکنند و به شکلی نمادین سنت رایج را سینهبهسینه به یکدیگر انتقال میدهند. (Agency/ True self/ Harsh superego)
آنها گروهی تشکیل میدهند و هویت جمعی خود را بر مبنای موارد زیر شکل میدهند: شعرخوانی، بروز احساسات، دنبال کردن آرزوها و «زندگی را غنیمت شمار». آیین آغاز گروه آنها خواندن شعری است که بر مورد آخر تأکید دارد: « من به جنگل رفتم چرا که میخواستم آزادانه زندگی کنم، میخواستم عمیق زندگی کنم و جوهر زندگی را بیرون کشم. هر آنچه را که زندگی نیست خاموش کنم. اینطور نباشد که هنگام مرگم ببینم که نزیستهام» (Collective identity)
نیل برای شروع انجمن چراغقوهای در دست میگیرد که میتوان آن را نماد کنجکاوی و شجاعت برای پیدا کردن راهی منحصر به فرد در نظر گرفت. (Curiosity)
نیل پری
پدر نیل قادر به دریافت پیامهای غیرکلامی نیل نیست. او هر گونه تلاش نیل برای ابراز امیال و احساسات را سرکوب میکند. او از جایگاه پدری پا فراتر میگذارد و تبدیل به یک دیکتاتور میشود. در ابتدای فیلم او در حضور دیگران نیل را مجبور به حذف کلاسش محبوبش میکند و زمانی که نیل سعی میکند او را قانع کند، با خشم پدرش مواجه میشود: «هیچوقت تو جمع با من بحث نکن. میفهمی؟! … بعد تموم کردن پزشکی میتونی هر غلطی دلت میخواد بکنی، ولی تا اون موقع هر کار من بگم میکنی، روشنه؟!». آقای پری حق انتخاب را از نیل میگیرد، به او اجازۀ شکایت نمیکند و او را مجبور به تبعیت از سرنوشت میکند. (Fate/ Choice/ Miscommunication/ Aggression/ Repression)
پدر نیل قادر به تحمل سرپیچی و شنیدن مخالفت نیست. به این ترتیب فرصت شکلگیری خویشتن حقیقی و اصالت را از نیل میگیرد و نیل تبدیل به فردی منفعل میشود. آقای پری با یادآوری این حرف به نیل که «میدونی چقدر این موضوع [خواندن پزشکی] برای مادرت مهمه»، باری از احساس گناه بر دوش نیل میگذارد. نیل با این تجربه زندگی میکند که پیگیری خواستهها و آرزوهایش با آسیب دیدن ابژه همراه است. (Guilt/ Passivity/ Fear of destroying the object/ Authenticity)
او در برابر اعتراض دوستانش که چرا فعالانهتر با پدرش مخالفت نکرده است، به آنها یادآوری میکند که خودشان نیز در بازی مشابهی با والدینشان افتادهاند: «بانکدار آینده، وکیل آینده». به نظر میرسد در مدرسه ولتون دانشآموزان بر اساس میل دیگران زندگی میکنند تا میل خودشان. (Other’s desire)
نیل فرصت بررسی آرزوها و خواستههای خود را ندارد. آقای کیتینگ به عنوان ابژهای دگرساز این جسارت را به نیل میدهد که به جای خودش فکر کند، آزادانه رؤیاپردازی کند و در دام تبعیت از نرم نیفتند. به این ترتیب، او در نهایت رؤیای خود یعنی بازیگری را با لذت دنبال میکند اما زمانی که پدرش متوجه سرپیچی او میشود، این لذت تبدیل به وحشت میشود. او این فعالیت خود را از پدرش مخفی میکند چرا که ناامید از حمایتهای او است و حتی ممکن است همانند تاد فرصت لذت بردن از فانتزی بازی کردن در تئاتر را از او بگیرد. پدرش تعامل غیرکلامی نیل را نمیبیند؛ ناامیدی و صدای گریه در صدایش را نمیشود و توانمندیهای او را تصدیق نمیکند. نیل برای کنار آمدن با این سوگ به ابژۀ امن خود یعنی کیتینگ پناه میبرد (Evocative object/ Terror/ Grief):
«با پدرم صحبت کردم. مجبورم کرده نمایش رو ول کنم. بازیگری همه چیز منه. من .. اما اون نمیدونه. اون … من میفهمم چرا میگه، ما مثل چارلی پولدار نیستیم. ما .. اما اون داره برا کل زندگی من برنامه میچینه و من .. اون هیچوقت از من نپرسیده من چی میخوام». در این دیالوگ میبینیم که ضمایر «او» و «من» در گفتار نیل کنار هم قرار میگیرند که میتوان آن را نشانی از این موضوع دانست که نیل در تلاش است تا میان پدرش و خود به عنوان فردی مستقل تمایز قائل شود و صدای خود را پیدا کند. (Differentiation)
زمانی که پدرش به او میگوید باید به هاروارد برود و پزشکی بخواند، نیل این دستور را همانند زندان رفتن برداشت میکند: «اما این ده سال دیگه میشه. پدر این یه عمره!». پدرش در پاسخ میگوید: «بس کن! انقد بزرگش نکن. یه طوری میگی انگار زندانه. تو نمیفهمی نیل. تو فرصتهایی داری که من هیچوقت رؤیاش رو هم نمیدیدم و اجازه نمیدم هدرشون بدی». به نظر میآید آقای پری میخواهد که نیل آرزوهای او را زندگی کند و اجبار نیل به تبعیت از او نوعی جبران در برابر محرومیتی است که در گذشته تجربه کرده است. او آرزوها و اهداف خود را بر نیل فرافکنی میکند و نسبت به فردیت، علاقهمندیها و استعدادهای او بیتوجه است. (Projection/ Deprivation)
در آخر نیل تلاش میکند تا احساسات خود را با پدرش در میان بگذارد: «باید بهت بگم چه احساسی دارم». مادرش با ابراز نگرانی دربارۀ او این تلاش را نادیده میگیرد و پدرش با گفتن این جملات تلاشش را در نطفه خفه میکند: «چی؟ چی؟ بگو چه حسی داری؟ چیه؟ بازم میخوای از بازیگری بگی؟ فراموشش کن. چیه!؟». نیل منصرف میشود و پاسخ میدهد: «هیچی». نیل متقاعد شده است که پدرش به او گوش نمیدهد و نمیتوان با او گفتگو کرد. به همین دلیل ترجیح میدهد به جای زیستن در زندگیای که حق ابراز وجود ندارد، به زندگی خود پایان دهد. او برای رهایی از احساس گیر افتادن در کنترلگری پدرش، انتقام گرفتن از ابژهای بد و محافظت از خویشتن حقیقی خود، دست به خودکشی میزند. او کلاه بازی خود را که همانند لانه پرنده است لبۀ پنجرهای باز میگذارد، گویی خودش پرندهای است که با خودکشی کردن از لبۀ پنجره میپرد و آزادانه پرواز میکن. (Feeling trapped/ Self-destruction/ Revenge)
چارلی
چارلی بدون هماهنگی با دیگر اعضای گروه مقالهای چاپ میکند که باعث دردسر میشود. او بدون توجه به عواقب کار خود که میتواند به ضرر خود و گروهش تمام شود این کار را میکند. هدف خود را عملگرایی و دوری از شعار دادن میداند: «ما فقط داریم بازی بازی میکنیم یا واقعاً به چیزی که میگیم باور داریم؟» او به آقای کیتینگ میگوید: «فکر میکردم خوشتون بیاد». کیتینگ این کار را تأیید نمیکند و چارلی را متوجه عواقب کار خود میکند که قرار نیست غنیمت شمردن زندگی یا مخالفت با محدودیتها به ضرری غیرقابل جبران تبدیل شود. کیتینگ دانشآموزان خود را به کشف خویشتن حقیقیشان تشویق میکند اما از ضرورت حفظ خویشتن کاذب که به ما کمک میکند در اجتماع دوام آوریم نیز غافل نمیشود. (False self/ Approval seeking)
کیتینگ به چارلی میگوید: «بیرون کشیدن جوهر زندگی به معنای این نیست که استخونش تو گلوت گیر کنه… باید جرئت داشته باشین ولی مراقب هم باشین». (False self/ Self-care)
چارلی با کشیدن علامت روی گونههای خود، اضافه کردن دختران به انجمن و نوشتن مقالهای انتقادی احساس توانمندی میکند. گذشته از این، سائق جنسی خود را در عملی والایششده از طریق سرودن شعر برای دخترها نشان میدهد. (Potency/ Sublimation)
کیتینگ
کیتینگ بر خلاف دیگر معلمینی که با سختگیری بالا مقررات و تنبیهها را یادآوری میکنند، با رفتاری متفاوت با دانشآموزان برخورد میکند. او ویژگیهایی دارد که مشابه با ابژههای قدیمی دانشآموزان نیست. او با سوت زدن وارد کلاس میشود. این سوت را میتوان به عنوان نوعی ابراز هیجانی در نظر گرفت، آوایی که فضایی برای پذیرش ابراز هیجانی دانشآموزان باز میکند، آوایی که نشان میدهد برای زندگی کردن لازم نیست همیشه به منطق و درس چنگ بزنیم و میتوانیم بدون دلیل سوت بزنیم! او از دانشآموزان میخواهد که او را با حالتی شاعرانه و آوایی خطاب کنند: «کاپیتان، آه کاپیتان». (New object/ Containment/ Transitional phenomenon)
کیتینگ دانشآموزان را با واقعیت مرگ مواجه میکند و با نشان دادن تصاویری از دانشآموزان پیشین مدرسه به آنها یادآور میشود که روزی این زندگی پایان مییابد و لازم است به دنبال کشف زندگی به طریقی باشند که برای آنها معنی میدهد. او زندگیای را که افراد به دنبال تبعیت از دیگران هستند ناارزندهسازی میکند. (Searching for meaning/ Reality of death/ Individuation)
او دانشآموزان را تشویق به پاره کردن کتاب میکند: «نترسید، کتاب مقدس نیست». او با گفتن این حرف، بار احساس گناهی را که آنها به دلیل مقابله با مراجع قدرت تجربه میکنند کاهش میدهد. او با عدم تبعیت از قوانین تدریس موجود در مدرسه، به عنوان الگویی برای دانشآموزان عمل میکند تا شجاعت پیروی از خواستههای خود را داشته باشند. او از آنها میپرسد شعر شما چه خواهد بود و به این ترتیب این ایده را مطرح میکند که آنها میتوانند داستان زندگی خود را بنویسند. (Selfobject function/ Destiney)
کیتینگ به افکار و باورهای دانشآموزان اعتبار میبخشد و با آنها به عنوان افرادی ارزشمند برخورد میکند که قابلیت تصمیمگیری دارند. او با مکآلیستر بحث میکند که این دانشآموزان قابیت این را دارند که متفکرینی آزاد باشند، به دنیای تخیل و خیالشان فرصت بودن بدهند و صرفاً پیرو واقعیت نباشند اما میگوید: «من نمیخوام ازشون هنرمند بسازم، ازشون میخوام متفکرین آزاد بسازم». کیتینگ شکسپیر را با لحن متفاوتی میخواند که به طور معمول خوانده نمیشود تا نشان دهد که هر کس میتواند در مسیری خلاف انتظار معمول پیش رود. کیتینگ از دانشآموزان میخواهد تا به روی میزهای خود بروند تا بتوانند دنیا را از زاویهای دیگر تجربه کنند و تفکر متعصبانه را کنار بگذارند: « صدای خودتون رو باید پیدا کنین، خودتون فکر کنین نه ببچسبین به چیزی که به مشما ارایه میشه». (Conformity)
کیتینگ قادر به درک دنیای درونی دانشآموزان خود است و میتواند احساس درونی آنها را به آنها بازتاب دهد. زمانی که تکلیفی به آنها میدهد تا در مورد خودشان بنویسند به تاد میگوید: « اندرسون فکر نکن نمیدونم این تکلیف تو رو سکته میده». او علیرغم ترسی که در تاد میبیند، به توانایی های درونی او باور دارد و به او امکان و فضای رشد میدهد. نیل هنگام مواجهه با مشکل نزد کیتینگ به عنوان ابژهای امن میرود و او با گوش دادن همدلانه و توجه به نیازهای نیل به او میگوید: «تا حالا همین چیزی که به من گفتی رو به پدرت گفتی؟ این عشقی رو که به بازیگری داری، تا حالا نشونش دادی؟ … پس داری واسه اون هم نقش بازی میکنی. نقش یه پسر وظیفهشناس. میدونم غیرممکن به نظر میاد ولی باید باهاش حرف بزنی. باید بهش نشون بدی که کی هستی و تو قلبت چیه». او نیل را تشویق میکند تا فردیت خود را ابراز کند. (Empathy/ Alpha function)
تاد
دیگران از تاد انتظار دارند که راه برادرش را دنبال کند و به نظر میرسد خواستهها و نیازهای او اهمیتی ندارند. مدیر مدرسه نیز او را با برادرش مقایسه میکند و هنگام معرفی تاد دیگران او را تحت عنوان «برادر اندرسون» میشناسند، گویی که خودش هویت مستقلی ندارد.
او در روز تولدش همان هدیهای را دریافت میکند که سال گذشته دریافت کرده است، هدیهای که نشانی از انتظار بالا برای درس خواندن و رسیدن به مدارج بالای علمی دارد. او در همان سال اول که هدیه را گرفته علاقهای به آن نداشته است و حالا برای بار دوم ابژهای به دردنخور را به عنوان هدیه دریافت میکند. والدین تاد نسبت به علاقهمندیهای وی توجه یا علاقهای نشان نمیدهند: «مشکل من اینه که اصلاً فکر نمیکنن».
به عبارتی میتوان گفت از آنجایی که والدین تاد به خواستههای او علاقهای نشان ندادهاند و نسبت به دنیای درونی او کنجکاو نیستند، او احساس میکند این بیتوجهی به این دلیل است که چیز ارزشمندی در او وجود ندارد که دیگران بخواهند نسبت به آن کنجکاو باشند. او احساس میکند چیز ارزشمندی از او بیرون نمیآید. او هنگام نوشتن در مورد خودش ـ تکلیفی که کیتینگ به آنها سپرده ـ بارها و بارها نوشتۀ خود را پاره میکند و در آخر بدون نوشته سر کلاس حاضر میشود چرا که باور دارد چیز باارزشی برای ارایه ندارد. کیتینگ از او میخواهد تا فریاد بزند و از این طریق سدی را که بر سر راه صدایش قرار دارد را بیرون بریزد و پس از آن تاد میتواند داستانی خلاقانه را بسازد. (Worthlessness)
او زیر سایۀ برادرش زندگی میکند و به همین دلیل وقتی میخواهد حرف بزند و چیزی از فردیت او از وجودش بیرون بیاید دچار لکنت میشود. به نظر میرسد باور داشتن به وجوی مستقل و ابراز آن، امری ممنوعه است که با کلام منقطع جلوی آن گرفته میشود. او فردی کنارهگیر است، دلش نمیخواهد در گروههای مطالعاتی شرکت کند یا در انجمن شعر بخواند. او در ابتدا نسبت به اتفاقاتی که برای انجمن میافتد بیتفاوت است. این کنارهگیری هیجانی تاد راهی برای حفاظت از هویت مستقلی است که در درونش قرار دارد؛ اگر خواستهها و شور و هیجان خود را ابراز کند، خطر آن میرود که توسط مراجع قدرت کنترلگر تخریب شود. به این ترتیب، کنارهگیری تاد و حرف نزدن او را میتوان راهی برای مراقبت و محافظت از خودش در نظر گرفت.
کامرون
کامرون تمام تلاشش را میکند که از نظر درسی تأیید بگیرد. او بدون آنکه معنا و هدف درسی را که سر کلاس مطرح میشود، متوجه شود، از روی تخته کپی میکند و مدام به فکر این است که چه مباحثی در امتحان خواهد آمد. او برای پاره کردن مقدمۀ اول کتاب شعرشان، تردید میکند و در نهایت با استفاده از خطکش و به شکلی وسواسگونه این کار را انجام میدهد. او این کار را نه برای آنکه درست میداند، بلکه به این دلیل انجام میدهد که مطابق با جمع و نرم رایج رفتار کرده باشد. او با دیدن اینکه همه این کار را انجام میدهند، دست به این کار میزند. این خصوصیت توضیح میدهد که چرا او اولین نفر است که علیه کیتینگ حرف میزند. (Normotic illness)
کلام آخر
قانونشکنی اعضای انجمن به آنها فرصتی برای ساخت هویتی مستقل میدهد. آنها این فضا را پیدا میکنند که تابع ابژههای خود نباشند و بتوانند از طریق بازی و لذت و ورود فضای تخیل و فانتزی، کسی که میخواهند باشند را خلق کنند. (Creation/ Imagination/ Play and joy)
تاد باور نمیکند که نیل با آن همه شور زندگی خودش را کشته باشد. شاید او در جایی میترسد که خودش نیز به همین کار دست بزند، چرا که او نیز مانند نیل تحت فشار والدین و مدیر مدرسهاش کاغذی را امضا کرده که به آن باور ندارد. او از ترس دیوانه شدن در برفها میدود و فریاد میزند. از وجه دیگری نیز میتوان این فرافکنی تاد را بررسی کرد. آقای پری کسی است که نیل را مجبور به کشتن خویشتن حقیقی خود و پیروی صرف از دستورات کرده بود. او در زندگی نیل به دنبال آرزوهای کودکی خود میگشت. تاد بعد از مواجهه با مرگ نیل بهترین دوستش و از دست دادن ابژۀ جدید خود که جسارت را به او آموخته بود، دوباره دچار لکنت میشود.
در مدرسه ولتون مدیران و والدین در نقش سوپرایگوهای سختگیری هستند که در مورد هر نوع لذت بردنی احساس گناه را به دانشآموزان القا میکنند. از دانشآموزان انتظار میرود بیچونوچرا «بله، قربان» بگویند و حتی پدران خود را «قربان» خطاب کنند. آنها از هرگونه لذتی محروم هستند و حتی رادیو و پیگیری چیزی غیر از درس امری ممنوعه به حساب میآید. یکی از اعضای انجمن روی کاغذ مینویسد «زندگی را غنیمت شمار» و بعد آن را پاره میکند تا شیمی بخواند. به نظر میرسد تغییر دادن این سوپرایگوی سختگیر کار دشواری باشد اما کیتینگ از طریق ایجاد فضایی برای دانشآموزان که در آن بتوانند شخصیت مستقل و منحصر به فرد خودشان را رشد دهند، این مسیر را تسهیل میکند. (Facilitating environment)