پیشنهاد و تحلیل فیلم: سارا امین الرعایا و پدرام محسنیان

مفاهیم روانکاوانه:


Fate تقدیر

Destiny سرنوشت

Fantasy فانتزی

Desire میل

Rage خشم/غیظ

Denial انکار

Life Drive غریزه ی زندگی

Perversion انحراف جنسی

Drug Abuse سوء مصرف مواد

Embodied Experience

Frustration احساس درماندگی/ استیصال

Despair ناامیدی

Hypomanic Defense دفاع هیپومانیک

Disapproval نارضایتی/عدم تأیید

Rejection طرد

Sense of Agency احساس عاملیت

Homophobia ترس و تنفر شدید به همجنس گرایی

Homosexuality همجنس گرایی

Transsexuality تراجنسیتی

Mortality Salience برجستگی میرایی

Terror Management Theory نظریه مدیریت وحشت

Vulnerability آسیب پذیری

Death Anxiety اضطراب مرگ

یک درام بیوگرافی

کارگردان : jean Marc vallée

سایر کارگردان :

Young Victoria (2009)
Wild (2014)
Café del flore (2011)
Demolition (2015)

جوایز و نامزدی ها :

اسکار ۲۰۱۴ :
نامزد : بهترین فیلم ؛ بهترین فیلمنامه ؛ بهترین تدوین
برنده : بهترین هنرپیشه نقش اول مرد ؛ بهترین نقش مکمل مرد ؛ بهترین گریم

گلدن گلوب۲۰۱۴ :
برنده : بهترین هنرپیشه نقش اول مرد ؛ بهترین نقش مکمل مرد ؛

سایت IMDb

داستان فیلم:

در سال ۱۹۸۵ در شهر دالاس یک تکنسین برق کار، ران وودروف (متیو مک‌کانهی) گاوچرانی که مبتلا به تخیلات هوموفوبیایی است طی حادثه ای به بیمارستان منتقل می شود ، در بیمارستان دکتر سوارد (دنی اوهر ) و دکتر ایو ساکس ( جنیفر گارنر ) متوجه می شوند که ران، مبتلا به ویروس اچ‌آی‌وی است و …

تحلیل روانکاوانه فیلم باشگاه خریداران دالاس

این فیلم با الهامی از داستان واقعی ران وودروف است، کسی که در اواسط دهه ی ۸۰میلادی HIV مثبت تشخیص داده شد و و به او گفته شد که تنها ۳۰ روز برای زندگی فرصت دارد. او در تلاش برای درمان خود به صورت غیر مجاز تنها داروی رسمی تأیید شده از طرف سازمان غذا و داروی ایالات متحده (FDA) را مصرف کرد که بدن او پاسخ بدی به مصرف خود سرانه ی آن نشان داد. زمانی که او احساس کرد کادر پزشکی و بیمارستان اهمیت زیادی به او نمی دهند او به مکزیک سفر کرد تا در آنجا تحت نظر دکتری دیگر باشد و زمانی که داروها بر او اثر مثبتی داشتند و او را از خطر مرگ حتمی نجات دادند تصمیم گرفت که قوانین FDA را دور بزند ، داروها را به صورت غیرمجاز وارد کشورش کند و باشگاهی را راه اندازی کند که با عضویت در آن، داروها به صورت رایگان در اختیار بیماران قرار بگیرد.  

در ابتدای فیلم برایمان این سوال مطرح می شود که آیا ران وودروف می تواند با تقدیر تحمیل شده بر او کنار بیاید و در زمان کوتاهی که برای زنده ماندن و زندگی دارد، می تواند بر ترس از مرگ خود مسلط شود و در همین ۳۰ روز باقی مانده  زندگی و زنده بودن راتجربه کند و آیا می تواند معنای جدیدی برای خود پیدا کند؟ (Destiny Drive)

ران وودروف

هنگامی که ما در صحنه ی ابتدایی فیلم با ران آشنا می شویم ،  در حالی که آماده سوار شدن بر یک گاو نر خشمگین است، با دو زن در حال رابطه ی جنسی می باشد. زندگی جنسی فعال دگرجنس گرای او، رابطه ی دوستی مردانه و خشن ، استفاده از سيگار ، مشروبات الکلی و مصرف کوکایین، از ران تصویر مردی را می سازد که با توجه به دوره ی تاریخی که در آن زندگی می کرده است که مبتلایان به ایدز مردان همجنسگرا بوده اند، تشخیص HIV مثبت او برایش لکه ی ننگی محسوب می شود که کنار آمدن با بیماری را برای او سخت تر می کند. البته با گذشت زمان ، روحیه ی خشن و سخت گاوچرانی او با رنج و عطوفت هموار می شود، هرچند که او هرگز شهوت زیاد و بی رحمانه خود برای زندگی  را تا آخرین لحظه از دست نمی دهد و برای آن مبارزه می کند (Stigma, Perversion, Life Drive).

با توجه به اینکه در آن دوره ی زمانی در جوامع غربی، ترس شدید نسبت به همجنس گرایی به اوج خود رسیده بود و در ابتدا در بین همجنس گرایان بیماری ایدز گسترش پیدا کرده بود، طبیعت واگیردار این بیماری جامعه همجنس گرایان را بدنام کرده بود. به همین خاطر ما در فیلم می بینیم که ران زمانی که متوجه می شود به ایدز مبتلاست دچار خشم زیادی می شود و ترس وتنفر خود را به همجنس گرایان نشان می دهد. علاقه به رفتارهای پرخطر جنسی، مصرف الکل، رفتار پرخاشگرانه، قماربازی و عدم ابراز عاطفی و همدلی به صورت سمبولیک نشان از مفهوم مردانگی در جامعه به تصویر کشیده شده ی فیلم است. به همین خاطر زمانی که دوستان ران متوجه می شوند که او به ایدز مبتلاست به شکل طعنه آمیزی او را همجنس گرا خطاب می کنند که این باعث ناراحتی، خشم و درگیری فیزیکی بین آنها می شود. افرادی که ترس یا تنفر شدید نسبت به همجنس گرایان دارند، در واقع می ترسند کارهایی انجام دهند که زنانگی یا مردانگی متفاوت از جنسیت خود را در ذهن تداعی کند که این بر می گردد به دوره های اولیه زندگی که مفاهیم مردانگی و زنانگی در روان کودک شکل می گیرد. این ترس در مردان بیشتر است که باعث می شود این احساسات منفی را در خود درونی کنند و بعد ممکن است به شکل رفتارهای پرخطر جنسی، آسیب به خود و حتی در موارد شدیدتر خودکشی درآید(Homophobia, Masculinity, Femininity, Homosexuality, Drug Abuse)

یکی دیگر از مسائل مهمی که در فیلم مطرح می شود مساله ی سرنوشت است. ران با متوجه شدن این مساله که به بیماری ایدز مبتلا شده است دچار خشم زیادی می شود و تشخیص پزشکان را زیر سوال می برد. او زمانی که متوجه می شود تنها ۳۰ روز زمان برای زندگی کردن دارد با پرخاشگری بیماری خود را انکار می کند و نمی تواند بپذیرد که باید به جبر زندگی تن دهد.  انگار که این بیماری و زمان اندک باقیمانده برای زندگی مانعی برای اوست تا به خواسته های خود برسد. برای انکار مرگ قریب الوقوعش در ابتدا دوست دارد رفتارهایی مانند رابطه ی جنسی و مصرف کوکایین داشته باشد تا حسی از زندگی را در او برانگیخته کند. این اتفاق مفاهیم تقدیر و سرنوشت مطرح شده توسط بولاس را به ذهن متبادر می کند که چطور فردی که با تقدیرش درگیر است احساس ناامیدی می کند از اینکه نمی تواند بر روند زندگی خود تاثیرگذار باشد اما کسی که احساس می کند می تواند در برخی از جنبه های زندگی خودش پیشرفت های شخصیتی داشته باشد، با سرنوشت خود در تعامل است. در فیلم شاهد این هستیم که چطور ران از درگیری با تقدیرش به سمت ساختن قسمتهایی از سرنوشتش پیش می رود و معنایی جدید برای خود جستجو می کند که بتواند زندگی خود و دیگر بیماران را تغییر دهد. او تلاش می کند بر زندگی کوتاه خود کنترل پیدا کند و در این راه او ۳۰ روز زندگی را تبدیل به ۲۵۵۷ روز زندگی می کند و در طی این هفت سال با به راه انداختن باشگاهی برای داروی بیماران به نوعی غم و درد خود را تسکین می دهد(Fate, Destiny, Denial, Mourning, Rage).

ران با مطالعه ای که انجام می دهد متوجه می شود که رفتارهای پرخطرش دلیل ابتلای او به ایدز است که او را دچار ناراحتی و غم می کند. او تلاش می کند برای نجات جان خود راههای مختلفی را پیش برود تا از این طریق احساس عاملیت خود را در برابر تقدیری که به او تحمیل شده است، حفظ کند. از جمله : در ابتدا از کادر پزشکی که این تشخیص را بر روی او گذاشته اند کمک می خواهد، بعدتر با خوردن قرص های AZT به صورت غیرمجاز، رفتن به مکزیک برای مداوای خود، راه انداختن باشگاهی برای بیماران و کمک به دیگر بیماران و سفر به کشورهای مختلف برای پیدا کردن دارو.

در ابتدای فیلم میبینیم، علاوه بر اینکه ران ترس و تنفر نسبت به همجنس گرایان دارد، دیدگاه جنسیتی نیز به دکتر ساکس نشان می دهد که جایگاه او به عنوان پزشک را به رسمیت نمی شناسد، در واقع تصویر زن در روان او به اندازه ی کافی صلاحیت پزشک بودن ندارد. در ادامه او رابطه ی دوستانه ای را با دکتر ساکس و رایان که یک فرد ترنس سکشوال است برقرار می کند(Life Drive, Sense of Agency, Transsexuality).

رایان

رایان فردی ترنس سکشوال است، در حالی که بدنی مردانه دارد، تمایلات زنانه دارد. رایان با پوشیدن لباس های زنانه و آرایش های غلیظ تجربه ی مجسم شده ای از امیال و فانتزی هایش  دارد. رایان و ران در بیمارستان با هم آشنا می شوند(Embodied Experience, Desire, Fantasy) .

رابطه ای که ران با رایان برقرار می کند کاملا فرصت طلبانه است، او به دلیل ترس و تنفرش نسبت به همجنس گرایان نمی تواند به راحتی به جامعه ی مردان همجنس گرا راهی پیدا کند و داروهای خود را بفروشد، بنابراین تنها راه نفوز رایان است. رایان که چنین مساله ای را می داند از ران می خواهد که در سود کسب و کار ران شریک شود. بعدتر در فیلم رابطه دوستانه و حمایتگری را با هم برقرار می کنند. در صحنه ای که در فروشگاه ران از رایان در برابر توهین دوستش، دفاع می کند، حسی از حمایت شدن توسط ابژه را در روان رایان برانگیخته کرد. از طرف دیگر رابطه ی دوستی با رایان، برای ران فرصتی را فراهم می کند که این ابژه ی جدید، ذهنیت او را نسبت به همجنس گرایی تغییر دهد.

شخصیت ترنس سکشوال رایان به نوعی نماد شدت آسیب است که چطور از طرف جامعه فرد پذیرفته شده ای نیست و بدون شبکه حمایتی مناسبی تلاش برای زنده بودن و ابراز خویشتن می کند.به عبارت دیگر، علی رغم این طردشدگی از طرف خانواده و جامعه، او توانسته است بخشهای سالمی از خویشتن واقعی خود را حفظ کند و ترنس سکشوال بودن خود را سرکوب نکند. اوج این مساله را در صحنه ای می بینیم که رایان وقتی متوجه پیشرفت بیماری در خود می شود، علی رغم خواسته ی خود لباس های مردانه ای می پوشد تا بتواند از طرف پدرش حمایت مالی را برای سرپا نگه داشتن باشگاه شان دریافت کند و این برداشت را می توان کرد که او هیچ وقت مورد تأیید و حمایت خانواده ی خود نیز نبوده است(Disapproval, Rejection)

دکتر ساکس

معمولا در بیماری های سخت و صعب العلاج میان پزشک و بیمار پیوند صمیمانه ی شکل می گیرد که این مساله نیاز به این دارد که پزشک از عواطف خود که مرتبط با میرایی است، آگاه باشد و همچنین محدودیت های تأثیر درمان های پزشکی را بداند و با دفاع های هیپومانیک این گونه درمان ها را ایده آل سازی نکند. پزشک باید محدودیت ها و مسئولیت هایش در قبال بیماران را انکار نکند. درواقع آرزوی اینکه پزشکی می تواند همه بیماری ها را درمان کند باعث می شود که در ذهن مفهوم انکار تداعی شود و بیماران، پزشکان را شفادهنده های همه توانی بدانند که می توانند سخت ترین بیماری ها را درمان کنند. در فیلم هم شاهد این هستیم که چطور دکتر ساکس به این نتیجه رسید که دوزهای بالای AZT بیشتر از فایده در مبارزه با H.I.V به فرد آسیب می رساند و او را دچار ناامیدی کرد که چرا نمی تواند به بیماران خود کمک چندانی کند. در عین حال او تلاش می کرد که با بیماران خود رابطه ی همدلانه ای برقرار کند و زمانی که رایان می میرد و متوجه می شود که باشگاه ران دچار مشکلات جدی شده است، سعی می کند کنار ران و دیگر بیماران بایستد و به شکل نمادین بر روی دیواری که از ضربه های چکش اش سوراخ شده است، تابلویی را که از طرف ران به عنوان هدیه گرفته است، بر روی دیوار نصب می کند و در جلسه کاریش مقابل همکاران بیمارستان خود قرار می گیرد که منجر به اخراج او از کار می شود (Mortality, Hypomanic Defense, Frustration, Despair)

نظریه مدیریت وحشت

این نظریه (Terror Management Theory)بیان می کند که انسان از اجتناب ناپذیری مرگ آگاهی دارد و این آگاهی منجر به اضطراب و ترس وجودی در افراد می شود. انسان ها برای مقابله با چنین اضطراب بنیادینی به شیوه های متفاوتی با میرایی خود روبرو می شوند تا این وحشت فلج کننده از نابودی را در خود کاهش دهند. در چند جای فیلم می توان متوجه این وحشت وجودی شد: یکی در جایی که ران متوجه می شود برای زندگی فرصت کوتاهی دارد و از موضع انکار بیماری و مرگ به پذیرفتن شرایطش رسید و در ماشین شروع به گریه ای می کند که نشان از فهم آسیب پذیری، ناامیدی و ترس از مرگ اوست. دیگری هم در جایی که رایان می داند به مرگش نزدیک شده است با چشمانی گریان و وحشت زده می گوید که نمی خواهد بمیرد(Death Anxiety, Vulnerability).

معمولا افراد در مواجهه با اضطراب مرگ گرایش به اعمالی پیدا می کنند که کم کم به صورت نمادین به آنها احساس جاودانگی را القا کند. اینکه ران در جریان پیگیری درمان دارویی خود به سمت مبارزه با دستگاه های دولتی کشورش و احقاق حق بیماران دیگر پیش می رود، یکی از تجلی های دفاعی برای کاهش اضطراب مرگ از طریق قهرمان بودن است. قهرمان بودن به نوعی انسان را از موجودی صرفاً مادی که با مرگ از بین می رود، تبدیل به موجودی نمادین و غیر مادی می کند مانند ران وودروف که چندین دهه بعد از مرگ او، فیلمی در مورد زندگی و مبارزه ی او با بیماری ایدز ساخته می شود. ران در شرایط برجستگی میرایی نسبت به بیماران و دکتر ساکس  رفتارهای مثبت و حمایتگرانه ای نشان می داد و در مقابل، نسبت به کسانی که تهدیدی برای کسب و کار، سلامتی و عزت نفس او بودند، واکنش های منفی نشان می داد که این نشان دهنده ی دفاع دیگر او در مقابل اضطراب مرگ است(Mortality Salience) .

از طرف دیگر بررسی برجستگی میرایی در مورد شخصیت رایان نشان می دهد که او برای اینکه احساس ارزشمند بودن نسبت به خود داشته باشد و جاودانگی نمادینی پیدا کند ،کمک مالی قابل توجهی را به باشگاه شان می کند تا بتواند جزئی از یک کل معنادار باشد. مورد دیگری هم که در این زمینه باید به آن اشاره کرد اهمیت داشتن روابط صمیمانه با دیگران است که دفاعی در برابر اضطراب مرگ محسوب می شود. رابطه صمیمی با فردی دیگر می تواند به زندگی فردی که دچار اضطراب مرگ شده است، معنا و امنیت ببخشد، که این همان چیزی است که رایان با شریک عاطفی خود تجربه می کرد. در کل موارد گفته شده به افراد در کنار آمدن با حقیقت اجتناب ناپذیر مرگ کمک می کنند.

کلام آخر

یک بیماری تهدیدکننده زندگی یا درمان ناپذیر مانند ایدز، سرطان و … ممکن است افراد را ترغیب کند که در اولویت های شخصی زندگی خود تجدید نظر کنند و معمولا روابط انسانی و اعتقادات معنوی اهمیت پیدا می کنند تا بتوانند به نوعی با ترس از مرگ خود کنار بیایند. برجستگی میرایی اغلب باعث می شود افراد سعی کنند تعارضات خود را حل کنند، به دنبال حمایت و صمیمیت بیشتری باشند و در برخی موارد تلاش می کنند تا بتوانند به اهداف معنادار شخصی دست یابند که این به منزله ی رشد شخصی محسوب می شود.  از این منظر ، بیماری تهدید کننده زندگی ممکن است یک بحران رشدی در نظر گرفته شود، که ممکن است حل شود یا نشود اما حداقل امکان تغییر و رشد خلاق را به همراه دارد. چنین روندی را ما در رشد شخصیت ران در فیلم شاهد هستیم. او توانست معنای جدیدی در زندگی بسازد، با هدف کمک به دیگران تلاش های بسیاری انجام داد و فعالانه با فراز و نشیب های مسیری که انتخاب کرده بود، برخورد کرد که صحنه آخر فیلم که بر روی گاو سوار شده است بیانگر همین مساله می باشد که با احساس عاملیت خود چطور تغییراتی را در سرنوشت خود به وجود آورد.

سکانس انتخابی :

۱. آزمایش ایدز شما مثبت شده است

۲. صحنه های گریه

۳. سکانسی از فیلم باشگاه خریداران دالاس