پیشنهاد و تحلیل فیلم : پریا نقی زاده و پدرام محسنیان
مفاهیم روانکاوانه
Psychotic state : روانپریشی
Self disintegration : ازهم پاشیدگی خود
Time concept : مفهوم زمان
Transitional object : ابژه گذار
Psychotic defense : دفاع های سایکوتیک
Object seeking : ابژه جویی
Object constancy : ثبات ابژه
Hope : امید
یک ملودرام تاثیرگذار از ROBERT ZMECKIS
خالق آثاری همچون
(Back to the future(1985
(Forrest Gump(1994
(Allied(2016
(Death becomes her(1992
(Flight (2012
(Contact (1997
(What lies beneath (2000
IMDb rating 7.8
نامزدی ها:
هنرپیشه فیلم TOM HANKS در OSCAR , BAFTA
جوایز:
هنرپیشه فیلم TOM HANKS در Golden Globe
داستان فیلم
یک مامور اداره پست پس از سقوط هواپیمایش در یک جزیره تلاش بینظیری را برای زنده ماندن آغاز می کند. فیلم داستان تغییر فیزیکی و عاطفی او در جزیره را نمایش می دهد.
تحلیل روانکاوانه
مقدمه
داستان فیلم در مورد چاک، مردی وسواسی از نظر زمان است که در جزیرهای متروکه گیر میافتد و مفهوم زمان رنگ میبازد. تحمل دنیای روانی بدون زمان دشوار است و موجب چندپاره شدن روان انسان میشود. او برای خلق زمان از نور و بادهای فصلی استفاده میکند. او در تلاش برای حفظ بقای جسمانی به ساخت ابزار و برای حفظ حیات روانی به خلق شخصیتی خیالی در کالبد یک توپ والیبال روی میآورد. چاک از رد خون بر روی توپ والیبال یک چهره خلق میکند و در دنیای خیالی آن را تبدیل به همنشین خود میکند، دوستی که جضورش او را آرام میسازد و در انزوای اجباریاش او را از جنون کامل نجات میدهد. در طول زمان ویلسون برای چاک واقعی میشود. او به ویلسون عشق میورزد و باور دارد ویلسون نیز از او مراقبت میکند. او آنقدر تنها است که میتواند به هر چیزی رنگ واقعیت ببخشد. این رابطه چنان واقعی است و فضای دیالوگ برای چاک فراهم میکند که چاک در تلاش برای نجات ویلسون از آب تقریباً غرق میشود. نیاز آدمی به داشتن یک «دیگری» که شاهد او باشد چنان قوی است که در اینجا شاهدی خیالی برای چاک به عنوان تنها راه رفع این نیاز کفایت میکرده است.
زمان
زمان موضوعی است که برای روان انسان اهمیت زیادی دارد. اهمیت زمان به طور خاص برای چاک بیشتر است و ماهیتی وسواسی دارد. او رو به کارکنان روسی فدکس میگوید: «زمان بي رحمانه بر ما حکومت مي کنه. مهم نيست که ما مريض باشيم يا سالم، گرسنه يا مست، روسي يا آمريکايی، يا اينکه از مريخ اومده باشيم. مثل آتيش مي مونه. هم مي تونه ما رو نابود کنه، هم ما رو گرم کنه. به همين خاطره که هر کس توي فدکس کار .مي کنه يه ساعت داره. چون ما با ساعت زنده مي مونيم يا مي ميريم. هيچ وقت بهش پشت نمي کنيم و ما هيچ وقت به خودمون اجازۀ گناهِ از دست دادن زمان رو نميديم». زمانی که چاک در جزیره گیر میافتد نظم خطی زمان برای او از بین میرود، زمانی خطی که به روان آدمی نظم میبخشد و آن را منسجم میسازد، زمانی خطی که در آن هر لحظه در آن واحد مفهومِ گذشته، حال و آینده را دربردارد. از ویژگیهای روان سایکوتیک بدون زمان بودن است. چاک برای حفظ یکپارچگی روان خود و از هم نپاشیدن آن تا مرز جنون مجبور است در کنار چالش یافتن غذا، آب و پناهگاه، نظمی زمانی برای خود بیافریند.
رابطه با کلی
کلی میخواهد زمان بیشتری را با چاک سپری کند. به نظر میرسد او نسبت به رابطه متعهد است. او برنامۀ خود را تغییر میدهد تا با برنامۀ زمانی چاک همخوان شود. هنگام صرف شام خانوادگی موضوع ازدواج چاک و کلی پیش میآید و چاک بحث را به بیراهه میکشد. به نظر میرسد تعهد او به برنامۀ زمانیِ کار به او امکان متعهد شدن به رابطهای عاشقانه و بینفردی را نمیدهد.
کار و زمان حرف اول را برای چاک میزند. چاک و کلی در مهمانی خانوادگی با عجله سعی میکنند برنامهشان را با هم هماهنگ کنند و به این طریق بخشی از مهمانی را از دست میدهند. صحنۀ بعدی در ماشین و فرودگاه اتفاق میافتد. آن دو خیلی سریع هدیههای کریسمس را ردوبدل میکنند. چاک به کلی پیجر و حوله هدیه میدهد. در حالی که کلی ساعتی را هدیه میدهد که میراث خانوادگیشان است و ارزش معنوی بالایی دارد. گذشته از این، کلی به ارزش زمان برای چاک نیز توجه داشته و ساعت را به عنوان هدیه انتخاب کرده است. او عکس خودش را که عکس محبوب چاک است در آن قرار میدهد. چاک تحت تأثیر قرار میگیرد. راه ابراز علاقمندی چاک از طریق زمان است. او زمان ساعت را بر روی ممفیس شهری که کلی در آن است تنظیم میکند. چاک باز میگردد و جعبهای که به نظر میرسد حلقۀ ازدواج است را به کلی میدهد. او از کلی میخواهد تا روز سال نو فکر کند و جعبه را وقتی برگشت باز کند.
احساس کنترل و تسلط
چاک پس از آنکه از علامت «کمک» که با چوب روی شنها ساخته جواب نمیگیرد، تلاش میکند تا از جزیره فرار کند. موجشکنها او را به سمت جزیره پس میزنند. او روی مرجانهای تیز اطراف جزیره میافتد و قایق و پایش پاره میشود. بعدها متوجه میشویم که او در تلاش برای کسب تسلط بر دنیای کوچک خود تلاش کرده است تا خودش را بکشد که البته این راه هم شکست میخورد.
درست کردن آتش علاوه بر مزیت مادیاش کارکردی روانی برای چاک دارد و آن هم قویتر شدن ساختار ایگو به واسطه تسلط بر محیط و کسب کنترل است.
اهمیت وجود «دیگری»
وقتی چاک در تلاش برای ساخت آتش دستش را میبرد، با عصبانیت توپ والیبال را که در بسته فدکس پیدا کرده بود به آن سو پرتاب میکند. طرح دست خونی روی توپ نقش میبندد و چاک با استفاده از آب دهان و عرق برای طرح موجود چشم و دهان میکشد و وجود «دیگری» را در کنار خود خلق میکند. او توپ را روی کنده درخت میگذارد. او توپ را با تردید نگاه میکند و میپرسد: «احیاناً کبریت همراهت نداری؟». در همان لحظه دود و در تلاش بعدی شعله آتش شکل میگیرد. در صحنهی بعدی چاک فریاد میزند: «نگاه کن چی ساختم. من آتش درست کردم». گویی ویلسون خدایگانی شده است که به او قدرت ساخت آتش را اعطا کرده است.
گفتمان چاک با ویلسون مونولوگی با خود است. با وجود این، به نظر میرسد او در دیالوگی دو طرفه با ویلسون درگیر میشود. ویلسون ابزاری برای فرافکنی بخشهای ازهمگسیختۀ ایگوی چاک است. از این طریق چاک میتواند بخش منطقی و متمدن خود را که همخوان با زیستن تنهایی در جزیره نیست را در ویلسون حفظ کند و همزمان بتواند به بخشهای بدویتر روان خود اجازۀ بروز بدهد. گذشته از این ویلسون آگاهی از دیالوگ را در چاک زنده میکند. هر کلمه چه گفته، چه نوشته و چه تخیل شود نیاز به مخاطبی دارد که آن کلام را دریافت کند. زبان منسجم در دیالوگ با یک همسخن ـ چه واقعی و چه خیالی ـ شکل میگیرد.
رابطه با ویلسون ـ دفاع سایکوتیک در جهت حفظ بقا
ویلسون بخش منطقی، معقول و متمدنِ چاک است. با خلق ویلسون آتش نیز که خود نمادی از تمدن است وارد دنیای چاک میشود. ویلسون محافظهکاری و نگرانی در مورد زمان را مدیریت میکند. در صحنهای به نظر میرسد ویلسون نگران نبود زمان کافی برای ساخت کلک است. به نظر میرسد کلامیسازی ترسهای معطوف به خروج از جزیره بر عهدهی ویلسون است و او میخواهد چاک را از این کار منصرف کند. این ویلسون است که به چاک پیشنهاد میکند طنابی را که قبلاً برای آزمون خودکشی از ان استفاده کرده بود، بازیابی کند. حتی پیشنهاد آزمون اولیه خودکشی را ویلسون به او داده بود.
. ویلسون تنها ابژهای است که چاک با او وارد دنیای کلام میشود، تنها ابژهای است که او را «میشنود». چاک در صحنهای با عصبانیت ویلسون را به بیرون غار پرتاب میکند وحشت از دست دادن تنها ابژهاش که در واقع بخشی از خویشتن خود چاک نیز بر آن فرافکنی شده است، یاعث میشود هراسان در پی او برود و از او عذرخواهی کند. او به شکلی عینی سعی در «ترمیم» ویلسون میکند و چهرۀ او را از نو بازسازی میکند تا بتواند خشمی را که به او معطوف کرده است، خنثی سازد. به نظر میرسد ویلسون نیز بخشنده است. رابطه بلافاصله ترمیم می شود.
آنچه در ظاهر در رابطه چاک و ویلسون به نظر دیوانگی میرسد، راهی برای چاک بوده است تا به بهترین نحوی که میتواند حیات روانی خود را حفظ و زندگیاش را سرهمبندی کند. دیوانگی لزوماً با دنیایی تاریک و ترسناک پیوند نمیخورد. روانِ چاک این دفاع را اتخاذ کرده است تا بتواند مثل کودکی تنها، دوستی خیالی برای خود بسازد تا در کنار او زیست اجتماعی و احساسی از تعلق را تجربه کند. او ویلسون را از خون خود میسازد تا تجربهای از تداوم بودن را کسب کند و تحمل اضطراب سایکوتیک و این حجم از ناکامی را تاب آورد. او هیچ گاه از ویلسون جدا نمیشود چرا که از دست دادن ویلسون به معنای از دست دادن بخشی از خود و از هم پاشیدن روانش است. خلق ویلسون تلاشی در جهت حفظ یکپارچگی روانی او است.
در صحنهای که ویلسون از کلک بیرون میافتد، چاک مجبور به انتخاب میشود، انتخاب میان از دست دادن ویلسون و در واقع خویشتن خود ـ حیات روانی ـ و از دست دادن کلک که نمادی از تمدن و حفظ حیات جسمانی است.
اهمیت امید و نگاه به «زمان آینده»
چاک یکی از جعبههای فدکس را باز نمیکند. جعبهای که تصویر بالهای فرشته بر آن کشیده شده است تا آخر فیلم بسته میماند. فرستنده، گیرنده و محتوای بسته نامشخص است و فقط مفهومی از فرشتهای رهاییبخش را میتوان از روی بالهای منقش بر آن استنباط کرد. شاید دلیل باز نکردن بسته، امید چاک به تحویل دادن بسته به مقصد است، امیدی که در مقابل ناامیدی مطلق در جزیرهای دورافتاده قد علم میکند. این بسته نماد تسلط و کنترل و دقت زمانی است که چاک زمانی آن را در فدکس تجربه میکرده است. چاک میخواهد بسته را به عنوان نمادی از تسلط بر کارش و میل خود به انجام این کار دربسته نگاه دارد. چاک بسته را در نهایت به آدرس مبدأ تحویل میدهد و نامهای مینویسد مبنی بر اینکه این بسته زندگیاش را نجات داده است.
ثبات ابژه
چاک در صحنهای چراغ قوه را روی تصویر کلی خاموش و روشن میکند. شاید در جایی از ذهنش میخواهد باور کند حتی اگر دنیا تیره و تار
باشد، ابژهای که به آن دلبسته است بالاخره پدیدار میگردد. چاک از طریق این کار میخواهد ثبات حضور کلی در روان خود را تمرین کند.
با وجود این چرا چاک به جای ویلسون دست به دامن عکس کلی نمیشود؟ چرا با عکس کلی حرف نمیزند؟ کلی از جنس جزیره نیست. عکس او در ساعت بیشتر نماد تمدنی است که چاک از آن آمده است و میخواهد به آن بازگردد. ساعت و تصویر کلی احساس امید و هویت به چاک میدهد اما نمیتواند مفعول فرافکنیهای چاک واقع شود و نمیتواند در دنیای بدوی که چاک در آن گیر افتاده است نقش همنشین را بازی کند. ویلسون ابژهای است که به صورت عینی در دنیای چاک حضور و ثبات دارد. ویلسون مورد خشم چاک واقع میشود و از این خشم جان سالم به در میبرد و از این طریق مفهوم ثبات را عینیت میبخشد.
جعبههای فدکس
در جعبهها میتوانیم مفهوم زمان را استنباط کنیم:
- ویدیو ابزاری است که زمانی از گذشته را در خود ذخیره میکند که میتوان آن را در آینده تماشا کرد.
- برگههای درخواست طلاق نشانگر اتمام زمانی مشخص است، زمانی که رابطهای زناشویی برقرار بوده است.
- کارت تبریک تولد نشانگر زمان و تاریخ تولد و گذر زمان و بالا رفتن سن است.
- کفش پاتیناژ را میتوان در شرایط محیطی خاصی انجام داد. اگر محیطهای بستۀ مصنوعی برای پاتیناژ را در نظر نگیریم، میتوان این جعبه را با مفهوم فصل و زمان خاصی از سال پیوند داد.
- لباس را میتوان مربوط به مهمانی خاص در نظر گرفت که شاید به مناسبتی خاص برگزار میشود.
کلام آخر
آغاز و پایان فیلم در چهارراهی در ناکجاآباد رخ میدهد. ناکجاآباد به طور بالقوه این قابلیت را دارد که هر جایی باشد یا تبدیل به هرجایی که فرد میخواهد بشود. این موضوع مفهوم انتخاب را به ذهن متبادر میکند. در سراسر فیلم نیز چاک در جزیرهای نامعلوم گیر افتاده بود که تنها راه پیش رویش که در آن احساس عاملیت میکرد و برای خود حق انتخاب قایل بود، خودکشی بود. با وجود این، جعبهای پستی و دربسته که نقش بالهای فرشته به عنوان نماد رهایی بر آن قرار داشت، عکس کلی به عنوان نمادی از ابژهای محبوب و یادآور دورانی از تجربۀ رابطهای ایمن و وجود ویلسون به عنوان ابژهای که تحمل ناکامی را برای او مقدور میساخت، امیدی به «زمان آینده» و انتخابهای ممکن پیش رو خلق میکرد که او را در تمام ۴ سال انزوا زنده نگاه داشت. او جسد همکار مردهاش را دفن میکند، امری که در تمدن رخ میدهد. این کار و استفادۀ او از ابزارهایی که نماد تمدن است، امید به بقا را در او زنده نگاه میدارد. در آخر به نظر میرسد او جذب بتینا میشود. بتینا در جایی دورافتاده و تنها زندگی میکند و بالهای رهاییبخش را به تجسم در میآورد. تنهایی و زیستن در جایی نامعلوم مشابه همان تجربۀ چاک است. «نامعلومی» را به تعبیر چاک میتوان مانند آتیش در نظر گرفت: «یا ما را میکشد یا ما را گرم نگاه میدارد». نامعلومی با خود عدم قطعیت و متعاقباً اضطراب به همراه میآورد و در عین حال ظرفیتی برای خلق منحصر به فرد وجودمان را به ما هدیه میدهد.
سکانس های انتخابی
۱. خلق شدن ویلسون
آفرینش ابژه
۲. دعوا با ویلسون
مرحله افسرده خویی کلاین:
بعد از نشان دادن پرخاشگری دچار عذاب وجدان می شود و درصدد ترمیم بر می آید.
۳. خداحافظی با جزیره
۴. خداحافظی با ویلسون
از دست دادن ابژه