پیشنهاد و تحلیل فیلم : پریا نقی زاده و پدرام محسنیان

مفاهیم روانکاوانه


خود واقعی: true self
خود کاذب: false self
عاملیت: Sense of agency
همجنسگرایی: homosexuality
مرگ: death

* یک درام درباره اتفاقات زندگی Freddi Mercury خواننده گروه QUEEN از معروف ترین گروه های موسیقی در دهه های هفتاد تا نود میلادی

* در واقع Bohemian Rhapsody نوعی بزرگداشت وادای احترام به گروه QUEEN و مشخصا خواننده اصلی آنها Freddi Mercury و نوع موسیقی که آنها به جهان معرفی کردند می باشد.

کارگردان فیلم Bryan Singer
سایر آثار مهم او:
The ususal suspects
Valkyrie

IMDb rating:8.1

نامزدی ها:

بهترین فیلم سال ۲۰۱۹ از Oscar , Golden Globe , Bafta
بهترین بازیگر نقش اول مرد برای Rami Malek از Oscar , Golden Globe , Bafta

جوایز:

بهترین فیلم سال ۲۰۱۹ از Golden Globe
بهترین بازیگر نقش اول مرد برای Rami Malek از ۲۰۱۹ Oscar
بهترین تدوین سال ۲۰۱۹ از Oscar
بهترین صداگذاری سال ۲۰۱۹ از Oscar

داستان فیلم:

فیلم مسیر زندگی Freddi Mercury را از جوانی به عنوان یک کارگر قسمت بار فرودگاه تا برگزاری LIVE AID CONCERT 1985 به عنوان خواننده اصلی گروه QUEEN ( بزرگ ترین کنسرت تاریخ که برای قحطیزدگان اتیوپی در استادیوم ویمبلی لندن برگزار شد) در برمیگیرد.
در طی فیلم شاهد نحوه شکل گیری, تحول و جهانی شدن گروه QUEEN و موسیقی راک منحصر بفردشان هستیم و همچنین فیلم به زیبایی سیر تغییر و رشد Freddi Mercury و مسایلی که او با آنها متعاقب شهرت درگیر می شود را نمایش می دهد.

تحلیل روانکاوانه:

به شکل حیرت انگیزی Freddi Mercury در تمامی طول عمر خود با کلیشه ها مبارزه کرد و بسیاری از سنت های زمان خود را شکست تا به یکی از بزرگترین و محبوب ترین هنرمندان عصر خود و شاید تاریخ تبدیل گردد.

او در طی زندگیش با تلاشی بی وقفه در پی یافتن و محقق کردن خود واقعی (true self) و پتانسیل های نهفته خویش بود و ابایی برای پرداختن هرگونه هزینه ای برای رسیدن به این هدف نداشت؛ حتی تغییر نام و تبعات خانوادگی آن.
او یک ایرانی-هندی اهل زنگبار بود به نام اصلی فرخ بلسارا (Farrock Bulsara) که بعدها نام خود را به Freddi Mercury تغییر داد.

با بوجود پتانسیل های درونی و موفقیت های که بدست آورد Freddi Mercury از یک تنهایی عمیق درونی رنج میبرد؛ ثروت شهرت, قصر, مهمانی های آنچنانی, موادمخدر و بی بندوباری جنسی هیچ کدام نتوانستند این خلائ بزرگ درونی را در زندگی وی پرکنند.
درنگاه پدر Freddi Mercury همیشه یک فرد بی عرضه و بیکفایت بود که همیشه تصمیمات نادرست می گیرد؛ درطرف دیگر مادر پذیرا و حمایتگر است.

در صحنه‌ای که اعضای گروه سر میز غذا در خانۀ فردی هستند مادر اصرار به نشان دادن آلبوم عکس‌های قدیمی و توضیح تاریخچۀ خانوادگی شان دارد. این اوضاع به مزاج فردی خوش نمی آید. ناامید از اینکه بتواند جلوی نشت اطلاعات هویتی خود را بگیرد، به سمت پیانو می‌رود و می‌خواند: «تولدم مبارک، تولدم مبارک آقای مرکوری» خواهرش می گوید: «آقای مرکوری؟» و فردی در آینه به خود نگاه می کند و پاسخ می دهد: «به عقب نگاه نمی کنم، فقط رو به جلو». این وضعیت مشابه مرحلۀ آینه ای ژاک لکان است که در آن فردی در حال همانندسازی با تصویری خیالی از خود است.

می خواهد فرخ را در گذشته به خاک بسپارد و تولد فردی را جشن بگیرد. بعد از اینکه فردی نام خود را اعلام می کند، پدرش می‌گوید: «حالا نام خانوادگی مون در شأن تو نیست؟» مادر در دفاع از او این را می گوید: «اسم هنری اش اینه» با وجود این، فردی حاضر به مصالحه نیست و می گوید: «نه! اینطور نیست. قانونی عوضش کردم. پاسپورت و مدارک جدید رو هم گرفتم» پدر می گوید من او را مدرسه شبانه فرستادم تا از او پسر پارسی خوبی از آب درآید. اما خیلی سرکش و نافرمان بود. در آخر نیز فریاد می زند: «تو نمی تونی با تظاهر به کسی که نیستی به جایی برسی». شاید این جمله پدر خیلی بی راه نباشد. او چطور می توانست تمامی آنچه که ایگوی او (فرخ) را می سازد دور بریزد و ایگوی کمکی (فردی) را یک تنه با دنیا مواجه سازد؟ آیا با گذاشتن ماسک فردی قادر بود فرخی که در ناهشیارش زندگی می‌کند را سربسته نگاه دارد؟

بر اساس اطلاعات به دست آمده از زندگینامه او نیز می توان گفت شاید متن یکی از ترانه هایی که می خواند معطوف به همین ماجرا باشد: «مامان، من یه مرد رو کشتم» ـ کشتن مردی که قبلاً بوده یا به عبارتی تصویری که از خود داشته است. «اسلحه بر شقیقه‌اش گذاشتم، ماشه را کشیدم و حالا او مرده» ـ او مردی را کشته که در چهارچوبهای دیگران معنا میشده است. حالا می خواهد انسانی ازنوساخته باشد. «شبحی از او را می بینم» ـ خودش را می بیند، همان کسی که قبلاً بوده و حالا بر خویشتن جدیدش سایه می‌افکند.

در اینجا می بینیم که فردی در جنگی دشوار برای رسیدن به «خویشتن حقیقی» خود بود و «خویشتن کاذبی» که مذهب و پدر بر او تحمیل می کردند بر دوش او سنگینی می کرد. شاید بتوان تغییر نام او را به نوعی مبارزه با چهارچوبها و قوانین دانست. او نه تنها با این کار قومیت خود را انکار کرد، بلکه «نام پدر» را نیز در روان خود کشت. در این مسیر او تنها «میل» مادر را در کوله بار خود داشت. شاید تصادفی نبود که نام عشق زندگی اش مری هم نام با مریم مقدس ـ نماد مادر ـ بود. در جایی که مری می خواهد او را ترک کند، فردی می خواهد او را در زندگی خود نگاه دارد و می گوید: «ما همدیگه رو باور داریم».

در اوایل آشنایی شان وقتی فردی می خواست لباسی را از محل کار مری انتخاب کند، متوجه شد که در قسمت زنانه می چرخد. مری در اینجا به او می‌گوید: « فکر می‌کنم مهم نباشه. همه مون باید بیشتر خطر کنیم». سپس در اتاق پرو هر دو رو به آینه ایستاده اند و تصویری از خود را می بینند. مری می گوید: «تیپ و استیل ات رو دوست دارم». این مری بود که لباس های زنانه را برای او آورد و چشمانش را آرایش کرد. مری با این کار بدون آنکه شاید هیچ یک از همجنسگرا بودن او آگاه باشند، کوئیر بودن فردی را پذیرفت، درست همان ویژگی که قومیت، مذهب و پدر حتی اندیشیدن به آن را نکوهش می‌کردند. به عبارتی، سرکشی فردی که پدر آن را مذمت می کرد، در نگاه مری پذیرفته شده بود و شاید این همان میل مری به خویشتن حقیقی او بود که میل او به خلق کردن و زیستن را پیش می برد.

آیا فردی به دنبال «نگاه دیگری» بود؟ در جایی از فیلم وقتی مری از او می پرسد که خواندن در برابر آن جمعیت چه حسی دارد، فردی می گوید: «وقتی می‌دونم که دارن گوش میدن، وقتی می‌دونم که همه حواس شون به منه، حتی اگه بخوام هم نمی تونم خارج بخونم. دقیقاً همون آدمی هستم که قرار بوده باشم. از هیچی نمی ترسم. تنها زمان دیگه ای که این احساس رو دارم، وقتیه که با تو هستم». بعد از این از مری درخواست ازدواج می کند. آیا می خواهد با حلقه ای که از مری می خواهد هیچ گاه آن را درنیاورد، مری و آن جمعیتی که به او چشم و گوش می دوزند را برای همیشه برای خود نگاه دارد؟ همان کاری که با گربه‌های متعدد خود می کرد، مثل صحنه ای که می بینیم تلویزیون برای گربه ها روشن است تا کنسرت او را ببینند.

برای همین است که در پاسخ به مری که می پرسد «از من چه می‌خواهی»، می‌گوید: «تقریباً همه چیز! می خواهم که تو زندگی ام باشی»؟ صحنه ای نیز وجود دارد که در آن فردی چراغی را خاموش و روشن می کند تا مری او را ببیند. از مری نیز می خواهد همین کار را بکند. او یک بازی راه می اندازد که در نظر خودش جالب و برای مری کسالت آور است. او نگاه مری را می خواهد.

جسارت و عاملیت در شخصیت فردی مرکوری در لحظات مختلف فیلم مشاهده می شود. شروع آن در لحظه‌ای است که خود را به گروه اسمایل معرفی می کند. راجر تیلور که دندان پزشکی خوانده بود او را به خاطر ظاهر دندان هایش مسخره می کند. فردی این نقص ظاهری را به جای حقارت به عنوان نقطه قوت در نظر می گیرد که به صدای او فضای بیشتری می دهد. او به فروش بلیط های کلوپ ها قانع نیست و علی رغم آنکه سرمایه ای ندارند، گروه را تشویق به ساخت آلبوم می کند، امری که آغاز راه آنها به سوی شهرت شد.

او در معرفی گروه شان به مدیر برنامه، اعضای آن را وصله ناجور توصیف می کند که در جای دیگر پذیرفته نشده اند، در کنار هم تبدیل به خانواده شده اند و در عین حال هیچ یک شبیه به دیگری نیستند. او وصله ناجور بودن و خارج بودن از چهارچوب ها را به عنوان عامل موفقیت شان معرفی می کند، گویی هرچند مشتاق شنیده شدن است، ترسی ندارد که دیگران آنها را نپذیرند یا بر چنین ترسی غلبه می کند. او خودشان را دست کم نمی گیرد و بعد از گرفتن قول برنامه رادیویی و تور ژاپن باز هم چیز بیشتری در قرارداد می خواهد. در انتشار «بوهمین رپسودی» به عنوان تک‌آهنگ آلبوم زیر بار تبعیت از مزاق اجتماع نمی رود و آهنگی را که از نظر زمانی و ساختار با معیارهای رادیو سازگار نبود را برای رادیو در نظر می گیرد.

سکانس های انتخابی :

۱. سکانس ضبط آهنگ

۲. سکانس تولد

در این سکانس متوجه می شویم که او چقدر اصرار دارد گذشته خود را پنهان کند؛ گذشته ای که بر اساس treu self او نبوده است.
حتی نامش را از Farrokh Bulsara به Freddi Mercury تغییر داده است. از طرف دیگر اصرار پدر برای تبدیل پسر به آنچه خود می خواهد را شاهد هستیم (false self)

۳. سکانس Freddi & Mary

در این سکانس ابراز عشق Freddi به Mary پس از اینکه متوجه تمایلات همجنسگرایانه خود شده است را شاهد هستیم و تلاش او برای حفظ رابطه. در مقابل Mary متوجه انکاری که اتفاق افتاده می شود

۴. سکانس ترک کردن Paul

۵. سکانس مواجه شدن با ابتلا به ایدز

روبه رو شدن با ابتلا به ایدز و مرگی که نزدیک است.

در صحنه بیمارستان با بیماری مواجه می‌شود که آینده خود را به وضوح در او میبیند. ولیکن مواجه با مرگ باعث تلاش بیشتر او برای استفاده حداکثری برای به ظهور رساندن true self در زمان باقیمانده میگردد.

(I decide who I am (sense of agency
(I’m gonna be what I was born to be (true self

۶. سکانس مصاحبه خبری

چگونه خبرنگاران تلاش می‌کنند که عدم رضایت جامعه و خانواده او را به رخ او بکشند؛ گویی او باید آنگونه باشد که آنها می خواهند

۷. سکانس برگشت دوباره

چگونه بودن دیدگاه های متفاوت در کنار هم باعث رشد و موفقیت گروه شده