پیشنهاد و تحلیل فیلم: سارا امین‌الرعایا و پدرام محسنیان

مفاهیم روانکاوانه:


Grief سوگ

True Selfخویشتن واقعی

False Selfخویشتن کاذب

Alivenessسرزندگی

Deadness مردگی

Acceptance پذیرش

Parental Roleنقش والدینی

Hopelessnessیأس/ ناامیدی

Hope امید

Devaluate کم ارزش کردن

Shameشرم

Tensionتنش

Frustration ناکامی

Desireمیل، خواست

Needنیاز

Identificationهمانند سازی

Anger خشم

Lonelinessاحساس تنهایی

Sadness غمگینی

Compromiseمصالحه

Survival بقا

Protectionمحافظت

Loss فقدان

Facilitating Environmentمحیط تسهیل کننده

Validationتأیید

کمدی درام

کارگردان:

Stephen Daldry

سایر آثار کارگردان:

The hours 2002

The reader 2008

Extremely loud & Incredibly close 2011

Trash 2014

جوایز و نامزدی ها:

اسکار ۲۰۰۱:

نامزدی بهترین کارگردانی

نامزدی بهترین هنرپیشه نقش مکمل زن

نامزدی بهترین فیلمنامه

بفتا ۲۰۰۱:

برنده بهترین فیلم

برنده بهترین هنرپیشه نقش اول مرد

برنده بهترین هنرپیشه نقش مکمل زن

و جوایزی دیگر …

سایت IMDb

داستان فیلم:

داستان فیلم در مورد پسری ۱۱ ساله به نام بیلی الیوت است که با پدر، برادر و مادر بزرگش زندگی می کند. مادر او فوت کرده است و به نظر می رسد که همچنان خانواده در سوگ از دست دادن او هستند. پدر خانواده، جکی، در گذشته بوکسور بوده است و حالا بیلی را هر هفته به کلاس بوکس می فرستد. بیلی علاقه و استعداد چندانی در این ورزش ندارد و مورد تمسخر همسالان خود قرار می گیرد. یک روز که برای تمرین بیشتر در باشگاه می ماند، جذب کلاس باله ای می شود که به تازگی در آنجا برگزار می شود. با دعوت یکی از دخترها وارد کلاس می شود و یک جلسه کنار آنها آموزش می بیند.  او هر هفته هزینه کلاس بوکس را از پدرش می گیرد اما دیگر به آنجا نمی رود بلکه در کلاس باله ای شرکت می کند که چالشهایی برایش پیش می آورد که اصلی ترین آن مخالفت شدید پدرش است.

تحلیل روانکاوانه فیلم بیلی الیوت

داستان فیلم در مورد پسری ۱۱ ساله به نام بیلی الیوت است که با پدر، برادر و مادر بزرگش زندگی می کند. مادر او فوت کرده است و به نظر می رسد که همچنان خانواده در سوگ از دست دادن او هستند. پدر خانواده، جکی، در گذشته بوکسور بوده است و حالا بیلی را هر هفته به کلاس بوکس می فرستد. بیلی علاقه و استعداد چندانی در این ورزش ندارد و مورد تمسخر همسالان خود قرار می گیرد. یک روز که برای تمرین بیشتر در باشگاه می ماند، جذب کلاس باله ای می شود که به تازگی در آنجا برگزار می شود. با دعوت یکی از دخترها وارد کلاس می شود و یک جلسه کنار آنها آموزش می بیند.  او هر هفته هزینه کلاس بوکس را از پدرش می گیرد اما دیگر به آنجا نمی رود بلکه در کلاس باله ای شرکت می کند که چالشهایی برایش پیش می آورد که اصلی ترین آن مخالفت شدید پدرش است.

بیلی الیوت

صحنه ی آغازین فیلم جایی که بیلی در اتاق خواب مشترکش با برادر خود الیوت، موزیکی پخش می کند و با آن شروع به رقصیدن می کند و بعد وارد فضای خانواده می شود، مخاطب به نوعی متوجه تفاوت فضای درونی و بیرونی شخصیت بیلی می تواند بشود، درون او احساس سرزندگی وجود دارد که در فضای کلی حاکم بر خانه احساس نمی شود حسی از مردگی را به بیننده القا می کند. خانواده ای که مادر از دنیا رفته است، پدر نسبت به از دست دادن ابژه ی عشق اش بسیار عصبانی است و نمی تواند سوگ را برای خود حل و فصل کند، مادر بزرگ دچار آلزایمر است و به نوعی بیلی نقش مراقبت کننده از او را برعهده دارد، پدر و برادرش، تونی، که از کارگران معدن زغال سنگ هستند، در اعتصاب به سر می برند و به همین خاطر از نظر مالی به شدت دچار مشکل هستند، همه ی اینها جو پر از تنشی را برای بیلی که به دوره ی مهم نوجوانی وارد می شود، به همراه می آورد.

زمانی که بیلی متوجه علاقه ی خود به شرکت در کلاس باله می شود و مربی هم او را ترغیب به این کار می کند، او دو مساله اساسی دارد: اول اینکه می داند پدرش کاملاً مخالف است چون او از ورزشی مانند بوکس که در جامعه به عنوان ورزشی مردانه شناخته می شود، بیرون آمده و جذب کلاسی شده است که ویژگی های زنانه آن بسیار برجسته است. دوم اینکه او ترس از قضاوت های دیگران داشت، که او را یک همجنس گرا بدانند که می خواهد باله یاد بگیرد. بنابراین، در پی تأیید گرفتن از پدر، نمی توانست به شکلی جرأت مندانه خواسته واقعی خود را بیان کند و پدر را راضی کند.

تا جایی از فیلم که بی سر و صدا و دور از چشم پدرش به کلاس باله می رود، میبینیم که او احساس خوشحالی و زنده دلی دارد اما با فهمیدن پدرش، او از رفتن به کلاس منع می شود. مربی او خانم ساندرا ویلکینسون، در مدت زمانی که بیلی در کلاس شرکت می کرده است، متوجه استعدادی بالقوه در او می شود که بیلی می تواند با تمرین و قبول شدن در امتحان ورودی مدرسه رویال باله لندن آینده ی متفاوتی را برای خود رقم بزند. در واقع، در موقعیتی که پدر خواسته ها و نیاز های بیلی را نادیده می گیرد، مربی او، تنها فردی است که بعد از مرگ مادرش، او را می بیند، می شنود و به خواسته های او بها می دهد، در واقع او یک ایگوی کمکی برای بیلی به حساب می آید تا بتواند برای رسیدن به موقعیتی بهتر تلاش کند.

تلاش او برای سرزندگی با رقص معنا پیدا می کند حسی که زنده بودن را در او برانگیخته می کند. زمانی هم که یکی از ممتحنین مدرسه رویال باله به عنوان آخرین سوال از او می پرسد که وقتی میرقصی چه احساسی داری؟ در ابتدا می توان این برداشت را داشت که انگار به سختیمی تواند خودش و احساساتش را ابراز کند و به کلمه در آورد، اما در ادامه کلمه به کلمه تلاش می کند تجربه رقص را برای خودش، پدرش و استادان داخل اتاق معنا دهد و آن را به الکتریسیته تشبیه می کند که یک جریان است، همان چیزی که رقص جریان سرزندگی و خود انگیختگی را در مقابل احساس مردگی و ایستایی برای او به ارمغان می آورد.

یکی دیگر از مسایلی که در مورد بیلی می تواند مطرح شود، بحث خویشتن کاذب است. وینیکات خویشتن کاذب را سازمان دفاعی می داند که کارکردش در واقع پنهان کردن و مراقبت از خود واقعی است که هر چیزی می تواند باشد، هر احساس و هر نیاز و میلی. کودک در پی اینکه متوجه می شود اساسی ترین نیازها و امیال او مورد قبول نیست به جهت بقا آنها را به عقب می راند و شروع به مصالحه ای می کند که در اصل تلاش کودک در جهت محافظت از خود در برابر ناامیدی بیشتر است. پدر بیلی نمی گذارد او به راحتی احساسات و افکارش را بیان کند و صرفاً با در نظر گرفتن نظر خود برای بیلی تصمیم گیری می کند. در مقابل، در پی ارتباط نزدیک بیلی با خانم ویلکینسون، بیلی نامه ای از طرف مادرش را برای او می آورد که خطاب به بیلی ۱۸ ساله نوشته شده است. او نامه را به خانم ویلکینسون می دهد که بخواند. جمله آخر مادر او این است : “همیشه خودت باش.” خانم ویلکینسون هم تلاش می کند شرایطی برای او فرآهم کند که بیلی بتواند به خواسته واقعی خود برسد.

در طی فیلم می بینیم که چگونه بیلی در برابر پدرش به بهای پنهان کردن میل واقعی و اصیل خود، فرمان بردار می شود و از خواسته های محیط پیروی می کند که این کاملاً با مساله بقا مرتبط است. برای مثال اصلاً حاضر نیست که خانم ویلکینسون با پدرش صحبت کند و او را راضی کند که رقص را ادامه دهد. هم در جایی از فیلم که پدرش او را میخواهد از کلاس بیرون آورد، هم در ماشین خانم ویلکینسون که پیشنهاد صحبت کردن با پدر را می دهد و هم زمانی که در امتحان ورودی مدرسه باله به خاطر دادگاه برادرش شرکت نمی کند و نزدیک خانه شان با خانم ویلکینسون مواجه می شوند. در همه ی این موقعیت های که مثال زده شد، او به شکلی ناخودآگاه آنچه که میل واقعی اش بود را سرکوب می کرد تا تأیید پدر خود را داشته باشد چون فکر می کرد که پدرش توان حل وفصل کردن و مدیریت چنین موقعیتی را در حال حاضر ندارد ، پس به چیزی تن می داد که خواسته واقعی او نبود. در صحنه ای که دعوایی بین خانم ویلکینسون و برادرش در خانه اتفاق می افتد، او شاهد خشم و نارضایتی شدید خانواده است که به شدت برایش اضطراب آور است. او در برابر صحبتهای برادرش که علاقه ی او را کم ارزش می کند، با حسی از شرم پاسخهایی کوتاه به برادرش می دهد و نمی تواند آنها را قانع کند که خواسته اصلی او چیست و از خود در برابر برادر عصبانی خود دفاع کند. خشم و احساس ناکامی او در ادامه تبدیل به رقص می شود. در نهایت، شب کریسمس، وقتی پدرش او را دوباره در باشگاه در حال رقصیدن پیدا می کند، این بار با جرأت بیشتری شروع به رقصیدن می کند، انگار کلمات برای او تبدیل به حرکات موزونی می شوند که در پایان آن، پدرش متقاعد می شود که بهتر است با خواسته بیلی خود را وفق دهد، به این امید که آینده ی روشن تری برای پسرش اتفاق افتد.

جکی الیوت

پدر بیلی، جکی الیوت، به دلیل از دست دادن همسرش خشم زیادی تجربه می کند که در نبود مادر خانواده احساس ناتوانی در ایفای نقش والدینی خود دارد و نمی تواند به شکلی موثر با فرزندانش ارتباط برقرار کند. او در حل و فصل کردن سوگ خود ناتوان است. او تحمل شنیدن صدای پیانویی که بیلی تلاش می کند آن را یاد بگیرد ندارد، به این خاطر که یادآور همسرش است. غم و اندوه از دست دادن ابژه برای پدر احساس تنهایی، خشم، سکون، و دلمردگی را به وجود آورده است. او نسبت به دنیای بیرونی و دیگری دچار خشم است که یکی از مواردی است که افراد در فرآیند سوگ تجربه می کنند. جکی در شب کریسمس بعد از اینکه پیانوی همسرش را می شکندو چوب های آن را در شومینه قرار می دهد. شروع به گریه کردن می کند، انگار که به پذیرش این فقدان می رسد.

تونی، پسر بزرگ او به دلیل همانند سازی با پدر شغلی همانند پدر انتخاب کرده است، و از نظر اخلاقی و رفتاری شبیه به پدر رفتار می کند. در مقابل، ویژگی های شخصیتی بیلی به نظر می رسد با آن چیزی که جکی از مردانگی برای خودش تعریفی دارد کاملاً متفاوت است. می توان این برداشت را داشت که وقتی متوجه علاقه بیلی به باله می شود، مفهوم مردانگی تبدیل به یک معضل در روان او می شود.  به این خاطر که او همسر خود را ، کسی که مردانگی او را به تأیید می رسانده، از دست داده است، با موقعیت جدیدی روبرو شده که به تنهایی باید نقش والدینی را ایفا کند و حالا علاقه بیلی به باله او را نسبت به بعد مردانگی دچار سردرگمی کرده است. در مفهوم مردانگی شخصیت بیلی آنچنان سوال نیست به خصوص که او تازه وارد دوره ی نوجوانی شده است و در فیلم میبینیم که آنچنان کنجکاوی های جنسی نسبت به جنس مخالف برای او پررنگ نشده است و فقط بر این  تاکید دارد، اینکه می خواهد رقص باله یاد بگیرد دلیلی بر همجنس گرا بودن او نیست. فیلم هم دقیقا به این مساله نپرداخته است که بعدها بیلی در جوانی چه گرایش جنسی پیدا می کند.

سکانس انتخابی :

۱. سکانسی از فیلم Billy elliot

۲. تمرین پیروته

۳. سکانسی از فیلم Billy elliot

۴. درس های خصوصی

۵. تو متمرکز نیستی

۶. رقص برای پدر

۷. به پسر یه شانس بده

۸. ادیشن باله سلطنتی

۹. رقص چه حسی دارد

۱۰. پذیرفته شدن

۱۱. بیلی خداحافظی می کند