پیشنهاد و تحلیل فیلم : پریا نقی زاده و پدرام محسنیان

مفاهیم روانکاوانه


Abandonment: ترک
Dysfunctional family: خانواده بهم ریخته
Disorganized behavior: رفتار آشفته
Manipulation
Verbal abuse: سوء استفاده کلامی
Emotional abuse: سوء استفاده عاطفی
Physical abuse: سوء استفاده فیزیکی
Sexual abuse: سوءاستفاده جنسی
Alcohol abuse: سوء استفاده الکل
Drug abuse: سوءاستفاده مواد
Addiction: اعتیاد
Favorite: دلخواه
Sadism: آزارگری
Masochism: آزارخواهی
Self punishment: خودتنبیه گری
Object relation unit
Lack of object tie: نقصان پیوند به ابژه
Emptiness: تهی بودن
Suicide: خودکشی
Depression: افسردگی
Grief: سوگ
Fear of death: ترس از مرگ
Annihilation anxiety: ترس از نابودی
Loss of ego function: ازدست رفتن عملکرد ایگو
Hope: امید
Freedom: آزادی
Shame: شرم
Guilt: عذاب وجدان
Debasement: تحقیر
Hatred: نفرت
Blame: سرزنش
Incestuous wish: میل به زنای با محارم
Domineering: برتری خواهی
Mirroring: انعکاس
Extractive introjection
Projective identification: همانندسازی فرافکننانه
Identification with aggressor: همانندسازی با پرخاشگر
Infantalization
Soothing: آرام کردن
Holding: نگه داری
Containing: نگهداری
Acknowledge: تصدیق
Molestation
Feeling trapped: احساس گیرافتادن
Repetition compulsion: وسواس تکرار

Inconstancy: بی ثباتی
Trans generational Trauma: تروما بین نسلی
Insecure attachment: دلبستگی نا ایمن
Racism: نژاد پرستی
Borderline personality: شخصیت مرزی
Histrionic personality: شخصیت هیستریک
Victimize: قربانی سازی
Competition: رقابت
Oedipal complex: عقده ادیپ
Sibling rivalry: رقابت همشیرها
Affair: رابطه نامشروع
Clouded judgment: قضاوت تارشده
Guilt producer: تولیدکننده عذاب وجدان
Rejection: طرد
Neglect: نادیده انگاشتن
Child as a parent
Protection: مراقبت
Inappropriate affect: عاطفه نامناسب
Displacement: جا به جایی
Projection: فرافکنی
Denial: انکار
Somatization: بدنی سازی
Suppression: واپس رانی
Acting out: به عمل دراوردن
Other’s desire: اشتیاق دیگری
One’s desire: اشتیاق خود
Loss: ازدست دادن
Anger: عصبانیت
Identity: هویت
Existence: وجود
All good all bad world
Seeking approval: تاییدطلبی
Self centered: خودخواه
Lack of emotional communication
Envy: حسادت
Jealousy: غبطه
Defective self: خود ناقص
Homosexuality: همجنسگرایی
Passivity: انفعال
Activity: فعال
Submissive: سلطه پذیر
Distancing: فاصله گرفتن
Choice: انتخاب
Transformational object: ابژه دگرگون ساز
New experience: تجربه تازه
Perversion: انحراف

یک کمدی درام از سینمای امریکا براساس نمایشنامه ای به همین نام

کارگردان : John wells

سایر آثار کارگردان :

(The company man (2010
(Burnt (2015

نامزدی‌ها:

بهترین هنرپیشه نقش اول زن ؛ بهترین هنرپیشه نقش مکمل زن در اسکار ۲۰۱۴
بهترین هنرپیشه نقش اول زن ؛ بهترین هنرپیشه نقش مکمل زن در گلدن گلاب ۲۰۱۴
بهترین هنرپیشه نقش مکمل زن در بفتا ۲۰۱۴

IMDb rating :7.2

سایت IMDb

داستان فیلم:

در آگوست: اوسیج کانتی، زندگی یک خانوادهٔ بزرگ و ازهم‌گسیخته‌ای روایت می‌شود که بعد از مدت‌ها به خاطر ناپدید شدنِ ناگهانیِ پدر دور هم جمع شده‌اند

تحلیل روانکاوانۀ فیلم آگوست: اوسیج کانتی

مقدمه

داستان فیلم «آگوست: بخش کانتی» روایتی از خانواده‌ای آشفته و ناکارآمد است که بعد از ناپدید شدن بورلی پدر خانواده، بار دیگر دور هم جمع می‌شوند. ویولت مادر خانواده است، فردی معتاد به داروهای مسکن و آرام‌بخش که ویژگی‌های کنترل‌گرانه دارد و با حرف‌های آزارگرانۀ خود سه دخترش را که هر یک درگیر بحران‌های عاطفی خود هستند، می‌رنجاند. (Dysfunctional family/ Addiction/ Manipulation/ Verbal and emotional abuse)

ویولت سرطان دهان دارد و همچنان که در مصرف مسکن‌ها زیاده‌روی می‌کند، دست روی نقاط ضعف دخترهای خود می‌گذارد و به نظر می‌رسد از این موضوع لذت می‌برد. به نظر می‌رسد این آزارگری، تکرار رابطه‌ای است که ویولت در گذشته با مادر خود تجربه کرده است و حالا این بار ویولت به جای قطب آزاردیدۀ رابطه می‌خواهد قطب آزارگر رابطه را بازی کند. ویولت و خواهرش متی‌فی تحت ترومای متعدد و طولانی زندگی کرده‌اند و حالا همین شرایط را به شکلی دیگر برای فرزندان خود ایجاد کرده‌اند. آنها متوجه نیستند که چطور آزارهای کلامی و هیجانی آنها فرزندان‌شان را تحت تأثیر قرار می‌دهد چرا که در ذهن آنها هیچ چیز قابل قیاس با تجربۀ سخت کودکی آنها نیست.

واکنش‌های ویولت نسبت به مرگ بورلی نامتناسب است. باید به این موضوع فکر کرد که آیا او همیشه چنین آشفته بوده است یا رفتارهای او در واقع واکنشی است به سوگ از دست دادن بورولی، ترس از مرگ قریب‌الوقوع بر اثر سرطان یا اضطراب نابودی در مواجهه با تنهایی خود و نداشتن مراقب در دنیا؟ (Disorganized behavior/ Grief/ Fear of death/ Annihilation anxiety)

بورلی

بورلی در اتاق مطالعۀ خود نشسته و با جونا مصاحبه می‌کند: «همسرم قرص می‌خوره و من الکل. این معامله‌ایه که توافق کردیم سرش. یه پاراگراف کوچیک تو قرارداد ازدواج‌مونه». او می‌خواهد جونا را برای انجام کارهای خانه استخدام کند: «نه اینکه خودم نتونم. می‌ترسم به الکل خوردنم ضربه بزنه!». نه ویولت و نه بورلی کارکردهای اولیه برای مراقبت از خود را ندارند و جونا قرار است این کارکردهای مراقبتی را بر عهده بگیرد. بورلی جمله‌ای از شعر «مردان توخالیِ» الیوت را می‌خواند: «زندگی خیلی طولانی است» و کتاب آن را به جونا قرض می‌دهد. با توجه به شعر و جملۀ انتخاب شده توسط بورلی به نظر می‌رسد که او درگیر نوعی احساس پوچی به زندگی شده است، مردی که توخالی، تهی و پوچ است و برای زمان زندگی خود نمی‌تواند معنایی پیدا کند. (Loss of ego functions/ Emptiness)

بورلی به تنهایی در کنار همسرش به دور از شهر زندگی می‌کند و روزی تصمیم به عملی کردن قصد خودکشی می‌گیرد. او پیش از این نیز سابقۀ ترک ناگهانی خانه را داشته است. هرچند دلایل خیانت، افسردگی، اعتیاد به الکل و غیبت ناگهانی از خانه در بورلی بررسی نمی‌شود اما با توجه به ویژگی‌های دیگر افراد خانواده و وضعیت زندگی کنونی او می‌توان یکی از این دلایل را به کمرنگ بودن پیوند عاطفی میان اعضای خانواده نسبت داد. او امیدی به زندگی در این محیط خانوادگی آسیب‌دیده ندارد. او در دنیای کنونی و آینده نور امیدی نمی‌بیند و خودکشی را تنها گزینۀ پیش رو برای رهایی از رنج می‌داند. ترک مکرر خانه و در نهایت خودکشی تلاش بورلی برای رهایی از این رنج و ناامیدی است. (Lack of attachment or object tie/ Hopelessness/ Freedom)

ویولت در روز تشییع بورلی، خاطره‌ای از سخنرانی بورلی در دانشگاه می‌گوید که احتمالاً تجربه‌ای شرم‌آور برای بورلی بوده است. بورلی هنگام سخنرانی بر اثر مصرف زیاد الکل بالا می‌آورد: «خودش رو کثیف کرد». باربارا می‌گوید: «می‌دونیم که چرا تا حالا کسی این داستان رو تعریف نکرده». ویولت بدون توجه به احساس شرم بورلی این خاطره را تعریف می‌کند و این احتمالاً رفتاری است که در زمان حیات بورلی نیز انجام می‌داده است.

متی‌فی، چارلی و چارلز کوچولو

بعد از ناپدید شدن بورلی، مفتی‌فی خواهر ویولت به همراه همسرش چارلی به خانۀ آنها می‌روند. متی خوش‌بین است که بورلی بازمی‌گردد. در ادامه متی از احساس منفی خود نسبت به پسرش چارلز می‌گوید و او را تنبل، ساده‌لوح و بی‌کار توصیف می‌کند. دلیل این احساس منفی را در اواخر فیلم متوجه می‌شویم. چارلز حاصل رابطه‌ای نامشروع میان متی‌فی و بورلی است؛ اشتباهی که چارلز یادآور همیشگی آن است. (Incestuous wish/ Hatred/ Debasement)

متی‌فی شخصی سلطه‌گر به نظر می‌رسد. او از چارلی ایراد می‌گیرد که هنگام تماشای تلویزیون و در موقعیتی این چنینی آبجو می‌نوشد در حالی که خودش لیوانی از الکلی سنگین‌تر در دست دارد. او به زور از چارلی می‌خواهد تا کمر خیس عرق او را لمس کند تا متوجه این شود که او از گرمای هوا آزار دیده است. (Domineering)

چارلز کوچولو مدام خرابکاری می‌کند. او به دلیل خوابیدن بیش از اندازه از مراسم تشییع جا می‌ماند یا موقع آوردن ظرف غذا بر سر ناهار آن را می‌اندازد. دنیای درونی او حاکی از احساس گناه و شرم نسبت به این ناتوانی‌های خود است. به پدرش می‌گوید: «من همیشه ناامیدتون می‌کنم». شاید بتوان دلیل این بی‌کفایتی‌ها را به رفتار متی‌فی نسبت داد. اگر کسی پسرش را چارلز صدا کند او آنها را اصلاح می‌کند «چارلز کوچولو». هنگام ناهار به شکلی تحقیرآمیز به او می‌گوید که صندلی کودک برای او کنار گذاشته‌اند. چارلز در نگاه مادر صغیر و ناتوان دیده می‌شود. توانمندی‌های او نه تنها انعکاس پیدا نمی‌کند بلکه مادر راهی برای ناچیز پنداشتن تجربه‌های چارلز پیدا می‌کند و همین حس را برای چارلز درونی می‌کند و احساس توانمندی را از او می‌گیرد. (Shame/ Guilt/ Mirroring/ Extractive introjection/ Infantalization/ Debasement)

چارلز احساس می‌کند مدام و مدام دیگران را ناامید می‌سازد و نمی‌تواند انتظاراتی را که از او وجود دارد برآورده سازد. چارلی برعکس متی‌فی، احساسات چارلز را به رسمیت می‌شناسد و سعی در آرام ساختن او دارد. (Soothing/ Holding and containing/ Acknowledgement)

ویولت

اولین تصویر از ویولت زنی است که تلو تلو می‌خورد و هر لحظه ممکن است زمین بخورد. به نظر می‌رسد او قادر به مراقبت از خود نیست. اولین سؤالی که در مورد جونا می‌پرسد در مورد نژاد او است. او بی‌توجه به احساسات جونا هویت او را به ویژگی‌های قومی او تقلیل می‌دهد. او از زیبایی جونا تعریف می‌کند و به شکلی متقابل می‌خواهد از جونا تعریف بشنود: «فکر می‌کنی اینطوری زیبا هستم؟». او در مورد خواستنی بودن خود تردید دارد. در ادامه فیلم متوجه ریشه‌های این احساس در او می‌شویم. او در کودکی بی‌ثباتی را تجربه می‌کرده است، مادری که قرار بوده نقطۀ امن او باشد با خریدن هدیه‌ای به درد نخور احساس به درد نخور بودن را به ویولت می‌داد. او همچنین از تنبیه‌های نامتناسب مادرش حرف می‌زند. تروماهای کودکی او مانعی بر سر راه ایجاد دلبستگی در او شده است. (Inconstancy/ Trauma/ Insecure attachment/ Racism)

ویولت مدام به دنبال راه‌هایی برای آرام ساختن آشوبی است که در درون تجربه می‌کند. او این کار را یا از طریق مصرف مسکن‌ها یا سیگار می‌کند یا از طریق جستجوی حمایت از دیگران انجام می‌دهد، به شکلی که در صحنۀ پایانی وقتی می‌بیند همه او را رها کرده‌اند با آشفتگی به دنبال آغوشی امن می‌گردد. مکانیسم دیگر او برای بیرون ریختن آشوب درونی‌اش، همانندسازی با پرخاشگری‌های مادرش است. او با دخترانش همان کاری را می‌کند که در کودکی مادرش با او کرده بود. او همانند مبتلایان به اختلال شخصیت مرزی دچار بی‌ثباتی هیجانی است. برای این افراد همه چیز مانند راه رفتن بر روی لبۀ تیغ تجربه می‌شود. ویولت لحظه‌ای رفتارهای خصومت‌آمیز نشان می‌دهد و برای مثال بدون آماده ساختن آیوی به او می‌گوید معشوقش در واقع برادر او است و لحظه‌ای بعد زمانی که می‌بیند همه او را ترک کرده‌اند، سراسیمه به دنبال آنها می‌گردد. (Soothing function/ Identification with aggressor/ Borderline personality)

ویولت به سرطان دهان مبتلا است. درد و سوزشی که در دهان خود احساس می‌کند بهانه‌ای برای مصرف بیشتر مسکن‌ها است، امری که باعث اختلال در قضاوت او شده است. او می‌داند که مصرف داروهایش بی‌رویه است اما در جایی از آیوی می‌پرسد: «چندمی بود؟». شاید بیشتر از آنکه بخواهد بپرسد «زیاد مصرف کردم؟»، می‌خواهد بپرسد «حواست به من هست که چقدر قرص مصرف کردم؟؟». او با قربانی نشان دادن خود، نیاز خود به مراقبت و توجه را بازگو می‌کند.

 او از صندوق اماناتی می‌گوید که طبق قرار با بورلی قرار بوده اگر اتفاقی برای او افتاد آن را باز کند. این حرف نشان می‌دهد که ویولت از همان ابتدا از مرگ بورلی اطلاع دارد و کاری برای جلوگیری از آن نمی‌کند. باربارا در مورد صندوق امانات پرس‌وجو می‌کند و ویولت برای دور ساختن احساس گناه در مورد مرگ بورلی، سعی در ایجاد عذاب وجدان در باربارا می‌کند: «تو با رفتنت به کولورادو قلب پدرت رو شکستی». این حرف را می‌توان بر این اساس نیز تفسیر کرد، چنان که در ادامۀ فیلم نیز جملاتی مانند آن را می‌شنویم: رقابتی که ویولت میان خود و دخترانش در رابطه با همسرش احساس می‌کند. ذهن او با این موضوع درگیر است که آیا دخترانش بیشتر از او مورد میل همسرش هستند؟ مشغلۀ ذهنی‌ای که شاید ریشه در تاریخچۀ رشدی اولیۀ او یا ریشه در مورد خیانت قرار گرفتن از جانب بورلی دارد. همچنین می‌دانیم که او در رقابت با خواهرش نیز شکست خورده است و همسرش در جایی متی‌فی را به او ترجیح داده است. (Projection/ Clouded judgement/ Guilt/ Affair/ Oedipal complex/ Sibling rivalry)

ویولت در برابر باربارا طوری رفتار می‌کند که گویی باربارا ظلمی غیرقابل‌بخشش در حق او کرده است. خود را قربانی نشان می‌دهد و در باربارا احساس گناه ایجاد می‌کند: «وقتی من سرطان گرفتم تو نیومدی ولی بورلی ناپدید میشه و تو سروکله‌ات پیدا میشه». او به طرق مختلف، جایگاه افراد خانواده را از نظر اولویت داشتن و دوست‌داشتنی بودن مقایسه می‌کند و در این میان احساس غالب او احساس اهمیت نداشتن و طرد شدن است. (Victimize/ Guilt producer/ Rejection)

ویولت اخلاق تند خود را به درد ناشی از سرطانش نسبت می‌دهد اما باربارا می‌داند که مادرش بار دیگر به سوءمصرف مسکن‌ها روی آورده است. ویولت، جونا را «سرخ‌پوست» خطاب می‌کند امری که حاکی از نگرش‌های نژادپرستانه در او است. باربارا سعی می‌کند به مادرش آموزش دهد که آنها ترجیح می‌دهند «بومی‌های آمریکا» معرفی شوند. به نظر می‌رسد نقش والد و فرزند در اینجا جابجا شده است. (Racism/ Child as a parent)

ویولت با شنیدن خبر مرگ بورلی رفتار و هیجانی نامتناسب نشان می‌دهد. موسیقی را روی پخش می‌گذارد و شروع به رقصیدن می‌کند. او در تکمیل کلمات دچار مشکل می‌شود و نمی‌تواند چیزی که در ذهنش می‌گذرد را انتقال دهد. در این صحنه نیز مشخص است که ویولت رفتاری پخته ندارد که بتوان به آن اتکا کرد. بورلی نیز بنا به همین شرایط تصمیم گرفته بود پیش از مرگش جونا را برای مراقبت از او استخدام کند. ویولت حتی نمی‌تواند برای شناسایی جسد بورلی برود و این مسئولیت بر دوش باربارا گذاشته می‌شود. (Inappropriate affect/ Protection)

باربارا

باربارا به همراه بیل همسرش و دختر ۱۴ ساله‌شان جین به خانۀ پدری باز می‌گردند. در طول مسیر باربارا دست بیل را پس می‌زند و ما متوجه مشکلی در ارتباط آنها می‌شویم. رابطۀ باربارا و بیل بر اثر خیانت بیل به جدایی رسیده است، موضوعی که سعی در پنهان کردن آن از خانواده دارند. دعوای میان این دو که قرار بوده بر سر رابطه‌شان باشد، تبدیل به دعوای آنها بر سر نحوۀ درست تربیت جین شده است. جین سیگار مصرف می‌کند و باربارا تقصیر آن را بر گردن بیل می‌اندازد. (Affair/ Displacement)

باربارا فرزند محبوب پدر بوده است، موضوعی که ویولت بی‌توجه به احساس دیگر فرزندش اعلام می‌کند. پدر در او پتانسیل نویسنده شدن می‌دیده است و توانمندی‌های او را در این زمینه به رسمیت می‌شناخته است. اما به نظر می‌رسد پرورش این استعداد حرکت به سمت امیال و آرزوهای فردی دیگر جز خودش باشد. باربارا با مردی ازدواج می‌کند که مانند پدرش به ادبیات علاقه‌مند است. (Acknowledgement/ Other’s desire)

باربارا فرزند بزرگ خانواده است و تلاش می‌کند در غیاب پدر مسئولیت‌های او را بر عهده بگیرد. زانوهایش با شنیدن خبر مرگ پدر سست می‌شود. او در راه رفتن به رودخانه برای شناسایی جنازۀ پدر به جین می‌گوید: «هر کاری می‌خواهی بکنی بکن، فقط بعد از من بمیر». به نظر می‌رسد تجربۀ از دست دادن و فقدان برای او قابل تحمل نیست و فکر می‌کند نمی‌تواند بار دیگر آن را تحمل کند. (Grief/ Loss/ Somatization)

آستانۀ تحمل ناکامی باربارا، در مواجهه با خیانت همسر، سوگ پدر و با قرار گرفتن در تنش‌های خانوادگی و پرخاشگری‌های کلامی مادرش پایین آمده است. او بیل را متهم به ترک خانواده می‌کند و از این موضوع عصبانی است. باربارا از اینکه در رقابت با دختری جوان‌تر کنار گذاشته شده و مورد خیانت قرار گرفته است، احساس شرم و عصبانیت می‌کند.

باربارا از جین دختر ۱۴ ساله‌اش انتظار دارد شرایط را تمام و کمال مانند فردی بزرگسال درک کند. جین که سال‌ها پدربزرگ خود را ندیده بود نسبت به از دست دادن او بی‌تفاوت به نظر می‌رسد اما باربارا انتظار دارد او سرگرمی‌های سن خود را کنار بگذارد و مانند فردی بزرگسال شرایط او را درک کند، چنان که خودش سعی می‌کند رفتارهای عجیب مادرش را درک کند. جین عجله دارد تا به برنامه‌ای قدیمی برسد که آن را از حالت سیاه‌وسفید در آورده و رنگی کرده‌اند. به نظر می‌رسد جین از طریق دیدن «رنگ» در این فیلم قدیمی، به دنبال تجربۀ میزانی از هیجان است، چیزی که در زندگی از آن محروم مانده است. شاید با مصرف ماری‌جوانا نیز می‌خواهد تجربه‌ای از احساس بودن و وجود داشتن پیدا کند، تجربه‌ای که در نبود ارتباط هیجانی و عاطفی میان والدینش از بین رفته است.

جین به گیاه‌خواری روی آورده است تا از بلعیدن ترس دیگر موجودات در امان بماند. به نظر می‌رسد او از تجربۀ برخی هیجانات اجتناب می‌کند چرا که تاکنون کسی را نداشته است تا آنها را برای او هضم و درکش را برای او آسان کند. زمانی که از احساس خود در مورد گیاه‌خواری حرف می‌زند مورد تمسخر قرار می‌گیرد. (Lack of alpha function)

کارن

باربارا با دیدن کارن می‌گوید: «این دوست‌پسر امسالشه». می‌توان استنباط کرد که کارن در حفظ روابط طولانی‌مدت و پایدار مشکل دارد. او در مسیر بازگشت به خانه در گفتگویی یک‌طرفه و خودمحور با باربارا از عشق نابی می‌گوید که پیدا کرده است، بی‌آنکه به احساسات و واکنش‌های باربارا توجهی داشته باشد. او استیو را به عنوان فردی تصور می‌کند که قرار است تمام فانتزی‌های کودکی و عاشقانۀ او را برآورده سازد. به نظر می‌رسد کارن تفکری سیاه و سفید دارد و ابژه‌ها را تماماً خوب یا تماماً بد در نظر می‌گیرد. در حال حاضر دوست‌پسرهای قبلی او بد و استیو عالی به نظرش می‌آید. حتی زمانی که استیو وارد تماس جنسی با جین می‌شود، کارن آن را نادیده می‌گیرد و تقصیر را به گردن جین که فردی صغیر است می‌اندازد. مقصر دانستن دیگران و در نظر نگرفتن سهم خود در تعارضات موضوعی است که میان دیگر اعضای خانواده نیز دیده می‌شود. (All good, all bad object/ Blaming)

ویژگی‌هایی که کارن در استیو ستایش می‌کند نامشخص است و حاوی جزئیاتی نیست که هویت استیو را مشخص کند. این حرف زدن سطحی و کلی از وقایع، ویژگی شخصیت‌های نمایشی است. او چنان شیفته و مسحور استیو شده که به نظر می‌رسد هیچ‌گونه غمی را نسبت به مرگ پدرش تجربه نمی‌کند. باربارا می‌خواهد در مورد مادرشان صحبت کند و بداند چطور از او مراقبت کنند اما کارن به گفتگوی یک‌طرفۀ خود ادامه می‌دهد؛ شاید در جایی می‌خواهد باربارا رابطۀ او با استیو را تأیید کند تا از غبطه‌ای که احتمالاً نسبت به رابطۀ ظاهراً پایدار میان باربارا و بیل داشته رها شود. (Self-centered/ Lack of emotional communication/ Seeking approval/ Suppression/ Histrionic personality/ Envy)

آیوی

آیوی تنها دختری از خانواده است که نزدیک والدینش زندگی می‌کند. او از ویولت سرکوفت می‌شنود که سنش بالا رفته است و جذابیت‌های زنانۀ او رو به از بین رفتن است و هنوز نتوانسته ازدواج کند. ویولت او را در مورد آرایش نکردن سرزنش می‌کند و می‌گوید شبیه به هم‌جنس‌گرایان دیده می‌شود. رفتارهای ویولت نسبت به آیوی پیامی پنهان را به او انتقال می‌دهد که گویی نقصی بنیادین در او وجود دارد که تنها می‌توان با ایجاد پوششی مانند آرایش آن را از انظار پنهان کرد. ویولت حتی سن بیولوژیک آیوی را ویژگی منفی او در نظر می‌گیرد. شاید احساس پیری و جذاب نبودن همان احساسی است که ویولت خودش تجربه می‌کند و می‌خواهد آن را به آیوی فرافکنی کند.

آیوی مدام این پیام را از مادرش می‌گیرد که کافی نیست و آنقدر زیبا نیست که بتواند به رابطه‌ای عاشقانه با مردان وارد شود و اگر هم بشود مردی بازنده نصیبش می‌شود. او تنها دختر خانواده است که نزدیک والدینش مانده است تا از آنها مراقبت کند. او آرزوهای خود را دنبال نمی‌کند و زندگی‌اش را صرف دیگران کرده است. (Passivity/ Submissive)

آیوی در مورد سرطان رحم خود به هیچ یک از اعضای خانواده‌اش چیزی نمی‌گوید. به مادرش نمی‌گوید چرا که می‌ترسد احساس همیشگی کافی نبودن و «خراب بودن» را بار دیگر در او زنده کند؛ و به خواهرهایش نمی‌گوید چرا که احساسی از نزدیکی، دلبستگی و پیوند عاطفی با آنها ندارد. او فکر می‌کند اعضای خانواده افرادی هستند که صرفاً یکدیگر را می‌شناسند و از طریق ژنتیک به هم پیوند می‌خورند. چارلز تنها کسی بوده است که در این دوران سخت در کنار او حضور داشته است و همین تجربۀ جدید به او نوید تغییر را می‌دهد به شکلی که تصمیم می‌گیرد مسئولیت مراقبت از والدینش را به تنهایی بر دوش نکشد و به سمت رهایی و آزادی از بند ترومای خانوادگی گام بردارد. چارلی نیز که همیشه فردی بازنده و ناتوان دیده می‌شد، به چشم آیوی توانمند و دوست‌داشتنی دیده می‌شود. (Defect/ Inadequacy/ Transformational object/ New experience)

ناکارآمدی خانواده

بورلی در گرم‌ترین ماه سال دست به خودکشی می‌زند و باعث می‌شود فرزندانی که سال‌ها است به خانۀ آنها سر نزده‌اند، به این منطقۀ گرم کشیده شوند. با گرد هم آمدن خانواده، ناکارآمدی و از هم پاشیدن آن به تصویر در می‌آید. این خانواده پیش از خودکشی با مسائلی نظیر الکلیسم، اعتیاد به مواد مخدر، سرطان، زنای با نزدیکان، خیانت و خشونت درگیر بوده است.

سه الگوی مادرانه در فیلم (ویولت، متی‌‌فی و باربارا) دیگر اعضای خانواده را به لحاظ کلامی و فیزیکی مورد سوءاستفاده قرار می‌دهند. ویولت و باربارا دو دختر دیگر خانواده یعنی آیوی و کارن را تحقیر می‌کنند و انتخاب‌های آنها را زیر سؤال می‌برند. (Verbal and emotional abuse)

چارلز حاصل رابطۀ نامشروع بورلی و متی‌فی است، موضوعی که از فرزندان خانواده و احتمالاً چارلی (همسر متی‌فی) مخفی مانده است. آیوی و پسرخاله/برادر ناتنی‌اش در رابطه‌ای عاشقانه هستند. بیل نیز با برقراری رابطه با یکی از دانش‌آموزان خود، به باربارا خیانت کرده است. استیو نامزد جدید کارن، به شکلی غیراخلاقی به جین ـ دختر ۱۴ سالۀ باربارا و بیل ـ مواد می‌دهد و به او تعرض می‌کند. شکستن مرزهای ارتباطی رفتاری است که میان اعضای خانواده تکرار می‌شود. (Perversion/ Incestuous wishes/ Affair/ Molestation)

ویولت و بورلی زمانی بی‌خانمان بوده‌اند و در کودکی خشونت را تجربه کرده‌اند. آنها اولین کسانی بودند که در خانواده‌شان دورۀ دبیرستان را تمام کردند و در سخت‌ترین شرایط بر دستاوردهای خود تکیه کرده‌اند. پول آخرین تکیه‌گاه او است و حالا که بورلی او را ترک کرده است او سعی دارد تمام دارایی‌های او را برای خود نگاه دارد و می‌گوید وصیت‌نامه قرار بوده طوری تغییر کند که همه چیز به او برسد. ویولت می‌گوید: «ما زندگی خیلی سختی داشتیم و خیلی رشد کردیم. ما از همه چی گذشتیم به خاطر شما». اما آنچه به دست آورده‌اند نتوانسته پوششی بر روی گذشتۀ حل‌وفصل‌نشدۀ آنها باشد؛ فرزندان آنها و خانواده‌شان می‌خواهند از این میراث خشونت‌آمیز والدین‌شان بگریزند.

ویولت از خاطرات مربوط به آزارگری‌ها و رفتارهای تحقیرآمیز مادرش می‌گوید. به جین می‌گوید: «اگر من به مادرم می‌گفتم دروغ‌گو حتماً تنبیه‌ام می‌کرد. او از خاطرۀ هدیۀ کریسمسی می‌گوید که مادرش برای آزار او و خندیدن به او برایش چکمه‌هایی کهنه و کثیف از مدفوع سگ گرفته بوده است. او احساس شرمی را تجربه کرده است که هستۀ شخصیت مرزی را می‌سازد. او در کودکی با چکش تنبیه می‌شده است. حالا نیز او همان رفتارهای آزارگرانه را در قالبی دیگر روی فرزندان خود و دیگران پیاده می‌کند. او اعتراف می‌کند که رفتارهایش شبیه به مادر خودش است. ویولت در جایی می‌داند که میراث او برای فرزندانش درد و رنج است؛ هنگام قرص خوردن می‌گوید: «یکی برای من، یکی برای دخترا». (Transgenerational trauma/ Emotional, physical and verbal abuse/ Shame)

 او به شکلی ناخودآگاه سعی دارد احساس بی‌کفایتی، خشم و دوست داشتنی نبودن خود را بر روی دخترانش فرافکنی کند تا از شر این احساسات خلاص شود. مشخص‌ترین صحنه‌ای که احساسات خشم به جان دخترانش می‌نشیند صحنۀ مربوط به حملۀ فیزیکی باربارا است که خشم خود را به عمل درمی‌آورد. (Projection/ Projective identification)

کلام آخر

در رابطه با تکرار الگوهای ارتباطی قدیمی در ارتباطات زمان حال می‌توان رابطۀ میان ویولت و باربارا را با رابطۀ میان باربارا و جین و رابطۀ ویولت با مادرش مقایسه کرد. ویولت مدام احساسی از بی‌کفایتی و دوست‌داشتنی نبودن را به دختران خود انتقال می‌دهد، همان احساسی که خودش در رابطه با مادرش تجربه کرده است. باربارا نیز به پیروی از ویولت مدام از جین ایراد می‌گیرد و مشکلات او را به بی‌کفایتی و بی‌مسئولیتی بیل نسبت می‌دهد.

جین در رابطه با استیو خواستنی دیده می‌شود. او می‌خواهد از طریق برقراری ارتباطی جنسی با استیو احساسی از هیجان را تجربه کند؛ موضوعی که با توجه به صغیر بودن او نوعی سوءاستفاده از جانب استیو تلقی می‌شود. جونا برای دفاع از جین به استیو حمله می‌کند و توجه دیگران را به آسیب وارده به جین جلب می‌کند. باربارا به جای مراقبت از جین و توجه به تجربۀ هیجانی او، به او سیلی می‌زند و تقصیر کار را به او معطوف می‌کند. بیل فردای این روز به همراه جین باربارا و خانواده‌اش را ترک می‌کند تا جین را از آشفتگی‌های خانواده دور نگاه دارد. جین بدون آنکه احساسی از دلبستگی به مادرش نشان دهد، همراه با خشم و نفرت شیشۀ ماشین را بالا می‌دهد و با این کار به نوعی فاصلۀ هیجانی بین خود و مادرش را نشان می‌دهد. جین نیز همانند باربارا، خشم و نفرتی را نسبت به مادرش تجربه می‌کند که باربارا نسبت به مادر خود یعنی ویولت تجربه می‌کند؛ و این همان احساسی که ویولت در رابطه با مادر خودش تجربه کرده بود.

آیوی مفهوم خانواده را به ارتباط تصادفی سلول‌های ژنتیکی نسبت می‌دهد اما در طول فیلم می‌بینیم فارغ از تلاش‌های بی‌وقفۀ دختران برای فرار از روابط پیچیده و آشفته با مادرشان، محیطی که در آن بزرگ شده‌اند در شکل‌گیری شخصیت آنها تأثیرگذار بوده است. در صحنه‌ای که ویولت از ماشین پیاده می‌شود و شروع به دویدن می‌کند، باربارا به او می‌رسد و می‌گوید: «کجا میری؟ جایی برای فرار کردن وجود نداره». شاید بتوان این حرف باربارا را نشانی از احساس گیر افتادن در شرایط خانوادگی‌اش در نظر گرفت. (Feeling trapped)

سکانس انتخابی :

۱. سکانس میز شام

۲. ماهی رو بخور