پیشنهاد و تحلیل فیلم: سارا امین الرعایا و پدرام محسنیان
مفاهیم روانکاوانه:
Midlife crisisبحران میانسالی
Absence of Loveنبود عشق
Excitement هیجان
Play بازی
Joy شادی و شعف
Productivity سودمندی
Aliveness سرزندگی
Deadness احساس مردگی
Sense of Freedom احساس آزادی
Passion شهوت و اشتیاق
Love عشق
Buried Selfخویشتن دفن شده
Detached بی علاقگی
Disconnected احساس جداشدگی
Self-Realizationتحقق بخشی خود
Creativity خلاقیت
Creation خلق
Relational Deadness احساس مردگی در رابطه
Emotional Void خلأ عاطفی
Self – Confidenceاعتماد به نفس
Indifferenceبی تفاوتی
Spontaneity خودانگیختگی
Depressed Moodخلق افسرده
Emotionعاطفه/ هیجان
Betrayal خیانت
Rage خشم/ غیظ
Container نگهدارنده
Relational Disabilityمشکل ارتباطی
Separation جدایی
Griefسوگ
Lonelinessاحساس تنهایی
Lack of Pleasure فقدان لذت
Holding نگهداشتن
Secure Relationship رابطه ی ایمن
Depressionافسردگی
Freedom of Self رهایی از خویشتن
Regressionواپس روی
Adjustment انطباق / سازگاری
New Experiences تجارب جدید
Anxiety اضطراب
Fear of Failureترس از شکست
Auxiliary Ego ایگوی کمکی
یک کمدی درام از سینمای دانمارک
کارگردان : Thomas vintnerberg
سایر آثار هنرمند :
(The biggest heroes (1996
(The celebration (1998
(It’s all about love (2003
(Dear Wendy (2005
(When a man comes home (2007
(Submarine (2010
(The hunt (2012
(Far from madding crowd (2015
(The commune (2016
(The command (2018
IMDb rating : 7.8
سایت IMDb
داستان فیلم :
مارتین مرد میانسالی است که در مدرسهای در کپنهاگ به تدریس تاریخ مشغول است و احساس میکند زندگیش یکنواخت و خستهکننده شده است، دانشآموزانش به کلاس او اهمیتی نمیدهند و روابط زناشویی او نیز ضعیف و سرد شده است. مارتین روابط صمیمی با سه تن از همکارانش تامی، پیتر و نیکلای دارد. در جشن تولد چهل سالگی نیکلای بحثی در خصوص فرضیه فین اسکاردرود روانپزشک نروژی مطرح میشود. طبق فرضیه اسکاردرود وجود ۰/۰۵ الکل در خون انسان موجب افزایش خلاقیت و آسودگی فرد میشود.
روز بعد مارتین که به علت مشکلات خود در ازدواج و محل کار افسرده شده است تصمیم میگیرد فرضیه اسکاردرود را آزمایش کند و شروع به نوشیدن الکل در محل کار میکند. پس از اینکه موضوع را با دوستانش مطرح میکند آنها تصمیم میگیرند به عنوان یک تحقیق علمی صحت فرضیه اسکاردرود را بررسی کنند..
تحلیل روانکاوانه فیلم یک دور دیگر
داستان این فیلم روایت گر زندگی چهار معلم مرد است که دچار بحران میانسالی هستند و زندگی یکنواخت، بدون شور و هیجانی را تجربه می کنند. هر کدام از آنها به نوعی زندگی بدون عشق و لذتی را دارند که باعث شده است نتوانند به خواسته ها و تمایلات خود برسند. چنین بستری در فیلم آنها را به سمت آزمایش کردن نظریه ی روانپزشک و فیلسوفی به نام فین اسکاردراد پیش می برد که مدعی است غلظت الکل در خون افراد در بدو تولد ۰.۰۵ درصد کمتر از حالت نرمال است و با مصرف روزانه الکل می توان آن را در حالت تعادل نگه داشت و به آرامش بیشتری رسید. انگیزه ی انجام این آزمایش در ذهن شخصیت اصلی داستان زمانی برانگیخته می شود که در تولد دوستش این موضوع مطرح می شود و او با مصرف الکل کمی احساس شادی، شوخ طبعی ، بازی، لذت و ارتباط عاطفی داشتن با دوستانش را تجربه می کند (Midlife Crisis, Absence of Love, Excitement, Play, Joy, Productivity)
در واقع در فیلم با مفاهیمی همچون احساس مردگی و سرزندگی سروکار داریم که موضوع اصلی فیلم است. همانطور که در اول فیلم جوانی را مانند یک رویا توصیف می کند، می توان انتظار داشت که شخصیت اصلی داستان و دوستانش که حالا که وارد دوره ی میانسالی شده اند تجربه های جوانی برایشان مانند یک رویای از دست رفته است که عواطف مرتبط با خود را که سرزندگی عامل مهمی برای آن است را با خود به یغما برده است. به همین خاطر در ابتدای فیلم شاهد تفاوت دنیای دانش آموزان و معلمان فیلم هستیم که در آن دانش آموزان هنوز با بخشهای از خود که پر از لذت، سرزندگی، هیجان و شور و عشق و حس رهایی است در ارتباط اند اما در مقابل فیلم فضای ساکن ، خشک، خمود، بی تفاوت و افسرده ی معلمان را به نمایش می گذارد که آن بخش ها را در خود سرکوب و دفن کرده اند (Aliveness ,Deadness, Sense of Freedom, Passion, Love, Buried Self)
مارتین
مارتین که شخصیت اصلی فیلم است در ارتباط با خانواده اش مشکل دارد و نمی تواند با آنها به راحتی تعامل کند، او احساسی از طرد شدگی و جدا ماندگی را در خود احساس می کند که حتی در ارتباط با بچه های خود هم نمی تواند احساس نزدیکی با آنها داشته باشد. زمانی که با بچه های خود و همسرش صحبت می کند متوجه می شود آنها اصلا اهمیتی به حرفهای او نمی دهند، مانند زمانی که هیچ کس به یاد ندارد که مارتین برای تولد نیکولای دعوت شده است. در جای دیگری از فیلم هم باز شاهد این هستیم که وقتی با همسر خود صحبت می کند همسرش به او می گوید که “تو اصلا حضور نداری و انگار نامرئی هستی”. علاوه بر این، او رابطه ی عاطفی و جنسی سردی با همسرش دارد که حتی در جایی از فیلم می بینیم که از همسر خود می پرسد “تو من را آدم کسل کننده ای می بینی؟ ” و با جواب مثبت همسرش مواجه می شود که می گوید “تو اون آدم جوانی نیستی که من باهاش آشنا شدم”. در واقع رابطه عاطفی آنها بعد از سالها زندگی در کنار هم مرده است و خالی از احساسات شده است. مارتین با ناراحتی این مساله را به دوستانش عنوان می کند که نمی داند چطور به اینجا رسیده اند و همیشه آرزو داشته اند که در کنار هم پیر شوند(Detached, Disconnected, Relational Deadness, Emotional Void). او هم چنین برای دوستانش تعریف می کند که هیچ کسی را نمی بیند حتی به دلیل شغل همسرش او را هم نمی تواند ببیند که این هم نشان از فاصله عاطفی و جنسی او با همسرش است.
در جایی دیگراز فیلم می بینیم که او در مدرسه هم بی تفاوت به واکنش دانش آموزانش به تدریس می پردازد و و با لحنی بدون هیجان و خشک صحبت می کند. حتی در مواجه با والدین دانش آموزان در جلسه اولیا و مربیان هم نمی تواند پاسخ قانع کننده ای را به آنها بدهد در عین حال که خطر از دست دادن شغلش برایش مطرح می شود.عدم اعتمادبه نفس و اشتیاق به کار و همچنین خلاق بودن در نحوه ی تدریس برای جلب کردن توجه دانش آموزان در فیلم کاملا مشهود است (Creativity, Indifference, Lack of Self-Confidence) .
در ارتباط با دوستان خود هم زمانی که به تولد ۴۰ سالگی نیکولای می رود شاهد این هستیم که نمی تواند خیلی راحت با آنها ارتباط برقرار کند، سه نفر دیگر دائما صحبت می کنند و او شنونده حرفهای آنهاست و هرچقدر هم که الکل مصرف می کند نمی تواند به خوبی با آنها همساز شود. پیتر و تامی تعریف می کنند که مارتین در جوانی اش چطور سرزنده بوده است به حدی که کلاس های رقص می رفته و خیلی حرفه ای می رقصیده است.مارتین در جوانی در همه زمینه ها سرآمد بوده است و برای موقعیت شغلی بالاتری میخواسته درخواست بدهد اما به دلیل فرزند دار شدن و پیش آمدن مسایل دیگر نتوانسته است به اهداف خود در زندگی شغلی اش برسد(Self-Realization) .
تجربه های دردناک و ناکام کننده در زندگی شغلی و خانوادگی برای مارتین منجر به شکل گرفتن احساسی از مردگی و پوچی در او شده و خودانگیختگی در او دیگر دیده نمی شود که خیلی راحت بتواند با دیگران تعامل کند و نسبت به زمان جوانی، خود را از سرزندگی محروم کرده است. انگار که مارتین هیجانات مثبت و منفی را در خود بازداشته است و این غلیان عواطف ناچیز در او از نظر روانی شکلی از افسردگی را به همراه آورده است . بی لذتی، احساس تنهایی و عدم ارتباط با دیگران از اصلی ترین مفاهیمی است که در فیلم مطرح می شود(Spontaneity, Lack of Pleasure, Depressed Mood, Emotion)
مصرف الکل برای مارتین نگهدارنده ای محسوب می شود که بر روی آن بخش از مشکلات ارتباطی که با دیگران دارد ، سرپوش بگذارد.در اصل به ابژه ای دیگر که در اینجا الکل است پناه می برد. با خوردن الکل روش تدریش خود را خلاق تر می کند و عملکرد شغلی اش بهبود می یابد، دیدن اشتیاق دانش آموزانش این میل را در او برانگیخته می کند که بیشتر الکل مصرف کند تا عملکرد بهتری داشته باشد. او موضوعات جذاب تری برای تدریس انتخاب می کند و بازی های مختلفی را به آن اضافه می کند تا برای دانش آموزان درس تاریخ سرگرم کننده تر شود، در رابطه با خانواده اش تازه متوجه می شود که پسرش تقریبا هم قد او شده است و تمایل زیادی پیدا می کند که رابطه جنسی و عاطفی خود با همسرش را دوباره زنده کند و همچنین تعامل مثبتی با فرزندان خود داشته باشد. (Container, relational Disability, Creation)
زمانی که مارتین به حد افراطی الکل مصرف می کند و خانواده اش نگران او می شوند دعوایی با همسرش پیش می آید که متوجه می شد همسرش به او خیانت کرده است و این موجی از خشم و ناراحتی را برای او پیش می آورد که باعث جدایی آنها از یکدیگر می شود. زمانی که تامی به او می گوید که “تو چنین زندگی را نمی خواهی” و مارتین را برای برگشتن و تلاش برای دوباره رابطه برقرار کردن با آنیکا تشویق می کند (betrayal, Rage, Separation)
رقص درفیلم در واقع بیانگر نوعی از رها بودن است که مارتین با وجود اینکه در جوانی رقصنده ی حرفه ای بوده است، نمی تواند در مهمانی خانه ی نیکولای که قصد دارند به مقدار خیلی زیادی الکل مصرف کنند، برقصد و تنها نظاره گر رقص دوستان خودش است. این احساس رهایی زمانی بروز می کند که او دوست خود، تامی را از دست می دهد و در سوگ او نوعی از رهاشدگی را احساس می کند که بتواند بخشی از شخصیت زندگی نکرده خود را رها کندو آزادانه برقصد(Grief)
تامی
تام در فیلم معلم ورزشی است که به دلیل جدایی از همسرش و احساس تنهایی عمیقی که نسبت به از دست دادن او تجربه می کند، نتوانسته است با فقدان ابژه به خوبی کنار بیاید و در عین حال با وجود اینکه شغلش احتیاج به درگیر بودن و جنب و جوش و هیجان دارد، در ابتدای فیلم میبینیم که در گوشه ای از سالن ورزش می نشیند و روزنامه می خواند. (Loneliness, unable to Engage, Loss of Object)
تامی زمانی که شروع به مصرف روزانه الکل می کند، در فیلم می بینیم که چطور می تواند مربی ورزش بهتری باشد و نسبت به شغلش اشتیاق بیشتری داشته باشد. در صحنه هایی از فیلم هم شاهد رابطه او با پسربچه ای از دانش اموزانش هستیم که برای او فضای نگهدارنده و رابطه امنی را ایجاد می کند که کودک می تواند در چنین فضایی توانمندی های خود را به اجرا درآورد و در مسابقه ی فوتبال گل بزند و باعث پیروزی تیم بشود. با این حال تامی به دلیلی اینکه در زندگی شخصی اش نتوانسته به آن چیزهایی که دوست دارد، برسد خلق وخوی افسرده ای دارد که تلاش می کند با مصرف بیشتر الکل آن بخشهای لذت بخش محروم مانده در روان خود را جبران کند. اما به الکل اعتیاد پیدا می کند که در واقع به نوعی آسیب زدن به خود محسوب می شود و در نهایت رهایی خودش را در خودکشی می بیند(Passion, Holding, Secure Relationship, Self-Realization, Depression, Freedom of Self)
نیکولای
نیکولای معلم روان شناسی در مدرسه است که او هم به نوعی شور و اشتیاقش نسبت به کار و زندگی شخصی اش کم شده است. او و همسرش به تازگی صاحب فرزند جدیدی شده اند که چالشهایی را برای آنها بوجود آورده است که هنوز نتوانسته اند با آن کنار بیایند. او و همسرش دیگر رابطه گرمی ندارند از سختی های زندگی خود در شب تولدش به دوستانش می گوید که “نمی توانم شکایتی داشته باشم” چون همسری زیبا، خانه ای کنار دریا و فرزندانی دارد که هرشب کنارشان می خوابند و اشاره ای هم به شب ادراری فرزندش می کند که این مشکل در کودک او می تواند نشانه واپس روی اش به دوره ی قبلی رشد باشد که به خاطر آمدن بچه ای جدید در خانواده و از دست دادن جایگاه و توجه از سوی والدینش باشد. نیکولای هم با مصرف بیشتر الکل رابطه ی خود رابا همسرش بیشتر به مخاطره می اندازد و مشخص است که بیشتر درگیر فضای بیرون از خانه و به دنبال تجربه های جدید ولذت بردن از آنها است تا جایی که همسرش از رفتارهای او شکایت می کند و از او می خواهد مسئولانه تر به مسایلش بپردازد.(Regression, Adjustment, New Experience)
پیتر
پیتر هم معلم آوازی است که در محیط کاریش علی رغم تمایل اش نمی تواند دانش آموزان خود را به صورتی رهبری کند که بتوانند هماهنگ با هم اجرا کنند. این ناهماهنگی می تواند نمادی از زندگی خود پیتر باشد که به رغم تلاش های زیاد برای داشتن رابطه با یک زن، همیشه تنها بوده است و به اندازه ی کافی در شغلش موفق نیست. او هم با مصرف روزانه الکل در کارش با روحیه بهتر و اعتماد به نفس بیشتری با دانش آموزانش ارتباط می گیرد و عملکرد شغلی اش ارتقا می یابد. در جای دیگری از فیلم هم که یکی از دانش آموزانش به نام سباستین به خاطر اضطراب امتحان و ترس از شکست دوباره از نظر روحی به هم ریخته است و نمی تواند کارکرد خوبی داشته باشد، در نقش ایگوی کمکی او ظاهر می شود که بتواند اضطراب سباستین کمتر شود و در امتحان موفق شود . بعد از سوء مصرف الکلی که با دوستانش تجربه می کند و موقعیت شغلی اش به خطر می افتد، سعی می کند آن قسمت های لذت بخشی را که در طی آزمایشتجربه کرده است را برای خود نگه دارد و پیتر در اخر فیلم می تواند با زنی وارد رابطه عاطفی بشود و احساس خوشحالی و امید را در او می توان دید( Anxiety, Fear of Failure, Auxiliary Ego)
کلام آخر
کارگردان فیلم توماس وینتربرگ این اثر هنری خود را به آیدا دختر ۱۹ ساله ی خود تقدیم کرده است که قبل از شروع فیلم برداری در اثر تصادف فوت کرده است. این فیلم با وجود اینکه بر روی تاثیرات اعتیاد به الکل تاکید کرده است، اما دیدگاهی امیدوارانه نسبت به زندگی دارد، اینکه در چنین دنیای غیر قابل پیش بینی می توان علی رغم سختی ها، ناتوانی ها و از دست دادن ها، باز هم مراقب عزیزانمان باشیم، به خود و دیگران عشق بورزیم و معنایی را در زندگی پیدا کنیم که با آن بتوان به آرامش رسید.