پیشنهاد و تحلیل فیلم : پریا نقی زاده و پدرام محسنیان
مفاهیم روانکاوانه:
Devaluation ناارزنده سازی
Aliveness سرزندگی
Deadness مردگی
Intrusion دخالت
Individuation تفرد
Boredomملالت
Lack of intimacy کمبود صمیمیت
Object tie ارتباط با ابژه
Sexualization جنسی سازی
Loss ازدست دادن
Grief سوگ
Identity هویت
Fantasy فانتزی
Reality واقعیت
Desire اشتیاق
Narcissism خودشیفتگی
Bully زورگویی
Repression سرکوبی
Amnesia فراموشی
Workaholic معتاد به کار
Annihilation anxiety اضطراب نابودی
Retaliation تلافی
Recognition of potentials بجا آوردن توانایی ها
Frustration ناکامی
Internalization درونی سازی
Traumatic loss ازدست دادن تروماتیک
Arrested potentials پتاسیل های بازداری شده
Re-traumatization تروما مجدد
Sibling rivalry رقابت همشیرها
True self خود واقعی
False self خود کاذب
Humiliation خوار کردن
Basic trust اعتماد بنیادی
Somatization بدنی سازی
یک کمدی درام از هالیوود
کارگردان Ridley Scott
سایر آثار فیلمساز:
(Alien (1979
(Blade runner (1982
(Black rain (1989
(Thelma and Louise (1991
(Gladiator (2000
(Hannibal (2001
(Black hawk down (2001
(Matchstick man (2003
(Kingdom of heaven (2005
(American gangster (2007
(Body of lies (2008
(Robin Hood (2010
(Prometheus (2012
(The Martian (2015
(Alien convent (2017
IMDb rating : 7
سایت IMDb
داستان فیلم:
پس از سالها قطع ارتباط، مردی انگلیسی به نام «ماکس اسکینر» (کرو) باخبر میشود که عمویش (فینی) درگذشته و در پرووانس برای او یک قصر و تاکستان به ارث رسیدهاست. «ماکس» به فرانسه میرود تا هرچه زودتر ارثیه را به فروش برساند. اما خاطرات دوران کودکی (که در این املاک سپری کرده)، جذابیت دختری فرانسوی (کوتیار) و زنی آمریکایی (کورنیش) که ادعا میکند دختر نامشروع عموی «ماکس» است، نقشههای او را برهم میزند
تحلیل روانکاوانه فیلم سال خوب
مقدمه
جما (منشی مکس) و چارلی (وکیل مکس) تنها در زمینۀ کاری به او مشاوره میدهند و هرگونه میل او را که خارج از حوزۀ کاری باشد، ناارزندهسازی میکنند. جما در زمینۀ روابط خصوصی و بینفردی مکس نظر میدهد و حتی از طرف او حرف میزند، برای مثال پای تلفن به زنی میگوید: «امشب برنامۀ آمادهسازی ازدواجش رو داره». زمانی که مکس به فرانسه میرود، مشاورههای این دو نفر ناکارآمد میشود. آنها نمیتوانند بپذیرند که مکس حوزۀ فعالیتهای خود را گسترش دهد یا در روابطی دخیل شود که آنها بخشی از آن نیستند. جما با کنایه از مکس میپرسد: «بهت خوش میگذره؟». و چارلی به او اخطار میدهد که زندگی جدید او در نهایت به رخوت ختم خواهد شد. جما و چارلی بدون آنکه نظر مکس را بپرسند، خوشحالی و لذت او را محدود به فعالیتهای کاری سابق او میبینند. به عبارتی، آنها به مکس کمک نمیکنند تا خوشحالی و لذت شخصی خود را تعریف و تعیین کند. پاسخدهی بیش از اندازه به نیازهای شغلی مکس، مانع از رشد مکس در سایر زمینهها شده است. آنها به او فرصت نمیدهند تا به دنبال پاسخی برای سؤال زیربنایی فیلم باشد: «چه چیزی به زندگی ارزش زیستن میدهد؟» (Devaluation/ Desire/ Intrusive/ Individuation/ Boredom)
مکس
مکس مردی خودشیفته به نظر میرسد که نیازها و خواستههای خودش را به دیگران اولویت میدهد. او برای سلام دادن به همکارانش از نامهای تحقیرکننده استفاده میکند: «سلام موشهای آزمایشگاهی» و خودش را برتر از آنها میداند: «به عنوان رئیست که ژن برتر دارم، هر چی بخوام صدات میکنم». (Narcissism/ Bully/ Humiliation/ Name calling)
او ارتباط صمیمی و نزدیکی با دیگران شکل نمیدهد و به دلیل خودبرتربینی دیگران را از خود میراند: «حالا که همه از من متنفرن، الکی تو شهر بچرخم». تنها کسی که موفقیت بزرگ کاری او را تبریک میگوید وکیلش چارلی است. او با زنان در سطح جسمی وارد رابطه میشود و زنان را ابژهای جنسی میبیند. مکس در کودکی والدین خود را از دست داده بود و با تنها کسی که رابطهای عاطفی شکل داده بود، عمویش هنری بود. او مدتها بود که هنری را ندیده بود و به این ترتیب تنها رابطۀ عاطفی خود را نیز از دست داده بود و حالا صرفاً به دنبال پول بیشتر بود، ابژهای که مانند ابژههای انسانی او را تنها نخواهد گذاشت. او از مرگ هنری متأثر نمیشود و صرفاً برای فروش ملکی که به او به ارث رسیده است به فرانسه بازمیگردد. (Lack of intimacy/ Loss/ Object tie/ Sexualizing/ Basic trust)
مکس در مسیر رسیدن به خانۀ هنری گم میشود و راه را اشتباه میرود که میتوان آن را نشانی از فراموشی در مورد گذشته و دل کندن از آن دانست. او با استخری خالی و زمین تنیسی مواجه میشود که از بین رفته و سالها است کسی به آن رسیدگی نکرده، همانند گذشتۀ مکس که سالها است به آن فکر نکرده است. زمانی که دوفلو در مورد رابطۀ خود با هنری میگوید و آن را مانند رابطۀ «پدر و پسر» توصیف میکند، مکس کمی عقب میرود؛ شاید برای آنکه آمادۀ پذیرش این موضوع نیست که رابطه با هنری را که چهرهای پدرانه برای او بوده، برای همیشه از دست داده است. او قادر نیست به شکلی هشیارانه به مرگ هنری واکنش نشان دهد: «از وقتی هنری مرده اشتها ندارم». او به مرگ هنری به شکلی جسمانی واکنش نشان میدهد. (Somatization/ Repression)
مکس برای فرار از خاطراتی که در گذشته وجود دارد تصمیم به فروش خانه میگیرد. او نمیخواهد دستاوردهای شغلی خود را از دست بدهد چرا که تنها چیزی است که در طول این سالها برای خود ساخته و تنها چیزی است که به او هویت و به زندگیاش معنا میبخشد. زمانی که به دلیل انتقامجویی فنی در استخر گیر میافتد و از پرواز جا میماند به جما میگوید: «نگو تعطیلات اومدم، این بدتر از مردنه». کار کردن به او احساسی از زنده بودن میدهد و بدون کار دچار اضطراب نابودی میگردد. او به دلیل جا ماندن از پرواز و حاضر نشدن در جلسهای مهم از کار تعلیق میشود و به همین دلیل فرصتی ایجاد میشود تا بیشتر در فرانسه بماند و به مرور خاطرات خود بپردازد. او با مرور خاطرات، عشق خود به هنری را به یاد میآورد: «هنری رو دوست داشتم، ولی نبودم که بهش بگم. خیلی حس بدیه. اون زندگیم رو نجات داد». (Workaholic/ Aliveness/ Annihilation anxiety/ Retaliation)
کلام آخر
در میان خاطرات مکس صحنههایی از ارتباط هیجانی میان او و هنری را میبینیم. در صحنهای میبینیم که او از باخت در بازی تنیس به هم میریزد و تحمل باخت را ندارد. او به مرور توانایی بازی و لذت بردن را از دست میدهد شاید به این دلیل که نمیخواهد بار دیگر شکست را تجربه کند. مکس با مرور خاطرات گذشتۀ خود و به یادآوری توانایی بازی در هنری، سعی میکند بازیهای گذشته را تکرار کند. اما همچنان در بازی تنیس با دوفلو به تمام قوا میجنگد تا بازی نتیجهای جز بردن نداشته باشد. او بازی را نه با هدف لذت، بلکه با هدف بردن انجام میدهد و در انتها ژستی از قهرمانی در برابر تماشاچیان خیالی به خود میگیرد. مکس با صرف زمان بیشتر در مزرعه، بیشتر میتواند بخشهایی از هنری را که درونی سازی شده، زنده کند ـ کشیدن سیگار برگ، نوشیدن شراب و تلاش برای ساخت شراب. مکس با مرور خاطرات بخشهایی از خود را که توسط هنری تصدیق شده است به یاد میآورد: «تو نابغهای». (Recognition of potentials/ Frustration/ Internalization
فنی به دلیل ترومایی که در گذشته در روابط عاطفی خود داشته است، برای محافظت از خود در برابر تجربۀ تروما مجدد تصمیم گرفته بود تا دیگر رابطهای با مردان شکل ندهد. او شبی را با مکس میگذارد چرا که میداند این رابطه بلندمدت نخواهد بود و مکس به زودی خواهد رفت و به این ترتیب صمیمیتی شکل نخواهد گرفت: (Traumatic loss/ Compromise formation/ Arrested potentials/ Retraumatization)
- فنی: باید برم سر کار
- مکس: مردها نمیگن این رو؟
- برای ما آیندهای نیست و این امنه.
کریستی نیز همانند مکس بدون داشتن پدر بزرگ شده است و از این نظر با مکس همانندسازی میکند. کریستی تلاش میکند از طریق جستجو در گذشتۀ هنری و با استفاده از فانتزی و خیال، تصویری از هنری برای خود بسازد. مکس تلاش میکند تا کریستی را دروغگو جلوه دهد، در وهلۀ اول برای اینکه میراث هنری را با او تقسیم نکند و در ادامه برای اینکه بتواند خود را به عنوان تنها فرزندخواندۀ هنری تصور کند (Sibling rivalry):
- کریستی: چرا نمیشه هنری پدرم باشه؟
- مکس: چون حالا که برگشته به زندگیم نمیخوام با کسی تقسیمش کنم
مکس با بازگشتن به محل کارش به جزئیات مجسمهای توجه میکند که زن و مردی یکدیگر را در آغوش گرفتهاند. به نظر میرسد او نسبت به روابط هیجانی و عاطفی واکنشی نشان میدهد که پیش از این در او وجود نداشت. او متوجه میشود که رئیسش نقاشی غیراصل ونگوگ را به دیوار دفترش آویخته است و اصل آن را در جایی به دور چشم نگه داشته است. میتوان نقاشی اصیل و غیراصیل را نمادی از خویشتن حقیقی و خویشتن کاذب در نظر گرفت، خویشتنی حقیقی که مکس برای محافظت از آن سالها آن را از نظر خود دور نگه داشته بود. (True self/ False self)