پیشنهاد و تحلیل فیلم : پریا نقی زاده و پدرام محسنیان

مفاهیم روانکاوانه


Perfectionism: کماگرایی
Envy: حسادت
Jealousy: غبطه
Destruction: تخریب
Construction: ساختن
Play & joy: بازی و لذت
Fantasy: فانتزی
Other desire: اشتیاق دیگری
Self desire: اشتیاق خود
False self: خود کاذب
True self: خود حقیقی
Winning: بردن
Losing: باختن
Competing: رقابت
Power: قدرت
Weakness: ضعف
Impingement: تخطی
Extractive introjection: برونکشی درونفکنی
Projective identification: همانندسازی فرافکنانه
Empathy: همدلی
Guilt: عذاب وجدان
Shame: شرم
Judging: قضاوت
Self-object function
Neglect: نادیده گرفتن
Absent father: پدر غایب
Capacity to concern: توانایی نگران شدن
Revenge: انتقام
Acknowledge: تصدیق
Fate: سرنوشت
Destiney: تقدیر
Rule: قانون
Protest: اعتراض
Lawbreaking: قانون شکنی
Environmental mother: مادر محیطی
Object mother: مادر ابژه ای
Oedipal complex: عقده ادیپ
Betrayal: خیانت
Incompetency: ناتوانی
Defect: نقص
Devaluation: کمینه سازی
Idealization: ایده آل سازی
Responsiveness: پاسخدهی
Frustration: ناکام کردن

محصول سال ۲۰۱۳ سینمای ژاپن
کارگردان hirokazu koreeda

سایر آثار کارگردان
(Nobody knows (2004
(Still walking (2008
(Shoplifters (2018

IMDB RATING:7.8

نامزدی ها:

نخل طلا برای بهترین فیلم در جشنواره کن ۲۰۱۳
بهترین فیلم سال در جشنواره فیلم لندن ۲۰۱۳

جوایز:

جایزه ویژه داوران در جشنواره کن ۲۰۱۳

مطالعه بیشتر در مورد این فیلم در سایت IMDb

داستان فیلم

یک تاجر موفق متوجه می شود فرزندی که سالها بزرگ کرده، فرزند بیولوژیک او نیست بلکه در بیمارستان عوض شده. او باید تصمیم مهمی بگیر.

تحلیل روانکاوانه فیلم پسر همچون پدر

مقدمه

ریوتا نونومیا آرشیتکتی موفق است که در زندگی خانوادگی سه نفره‌شان بیش از هر چیز به فراهم کردن رفاه مادی و نظم اهمیت می‌دهد. او تمایل دارد که پسر ۶ ساله‌اش کیتا همانند خود او جاه‌طلب و منظم باشد. زمانی که از بیمارستان به خانواده‌شان اطلاع می‌دهند که بچه‌ها عوض شده‌اند، کم‌کم تفاوت‌های پسرش با او معنا پیدا می‌کند. پسر ۶ ساله طرف دیگر ریوسی نام دارد، پسر خونی ریوتا. ریوسی در خانواده‌ای کاملاً متفاوت بزرگ شده است، خانواده‌ای با سطح اقتصادی پایین که بازی اساس مهم زندگی‌شان است.

یودایی پدر ریوسی در واکنش به خبر جابجایی بچه‌ها در بیمارستان به دنبال گرفتن خسارت بیشتر است. میدوری مادر کیتا و یوکاری مادر ریوسی با یکدیگر همدلی می‌کنند و سعی می‌کنند زمان بیشتری را با هم بگذرانند. ریوتا سعی می‌کند از خانواده سایکی فاصله بگیرد و با جدا ساختن بچه‌ها از خانواده اولیه اما غیرزیستی‌شان دلبستگی و عشق آنها را از سرشان پاک کند تا در نهایت خدمات خود را به هم‌خون خود ارایه دهد. او در مسیر انتخاب فرزندی که می‌خواهد او را بزرگ کند با الگویی پدرانه از عاطفه‌مندی و بازی آشنا می‌شود.

پرستار مسئول تولد کیتا دلیل جابجا کردن بچه‌ها را حسادت خود نسبت به رفاه خانواده نونومیا مطرح می‌کند. مادر میدوری نیز دلیل این مصیبت را حسادت مردم به ازدواج سطح بالای دخترش نسبت می‌دهد. فارغ از اینکه دلیل این اتفاق چه بوده، دو خانواده با احساس خشم و شوکه شدن روبرو هستند که حالا باید برای ادامه مسیر زندگی‌شان به شکلی که به بچه‌ها کمترین آسیب وارد شود تصمیم‌گیری کنند.

برخی نام فیلم را به «پسر کو ندارد نشان از پدر» ترجمه کرده‌اند که به نظر معادل مناسبی نمی‌آید. مفهوم اصطلاح «Like father, like son» که خود کارگردان فیلم به عنوان معادل انگلیسی معرفی کرده چنین است: می‌توان انتظار داشت که منش یا رفتار پسر مشابه با پدرش باشد. ترجمه فارسی فوق از نام فیلم درست برعکس این مفهوم را می‌رساند به خصوص با در نظر گرفتن مصرع بعدی این بیت یعنی «تو بیگانه خوانش مخوانش پسر». مفهوم این بیت چنین است: پسری که نام و نشانی از پدر نداشته باشد فردی بیگانه است نه فرزند پدر. ترجمه فوق به مفهومی اشاره دارد که ریوتا در طول فیلم درگیر آن است، اینکه رابطه خونی و شباهت اولیه بخشی مهم از رابطه پدر و پسر است. با وجود این، به نظر می‌رسد جدای از مضمون فیلم ترجمه مناسب‌تر عنوان فیلم چنین باشد: «پسر همچون پدر» یا «همچون پدر، همچون پسر».

خویشتن کاذب

ریوتا انتظار دارد که پسرش پیرو او باشد و همان خواسته‌هایی را دنبال کند که او به آنها علاقه دارد. برای مثال او مدام پیگیر تمرین پیانوی کیتا است. میدوری که متوجه این موضوع شده است چندین بار از کیتا می‌پرسد که آیا واقعاً دلش می‌خواهد به تمرینات پیانو ادامه دهد یا نه: «دوست داری پیانو بزنی؟ … مجبور نیستی‌ها». کیتا که میل خود به پیانو زدن را ابراز می‌کند در پاسخ می‌گوید: «بابا میگه خوب می‌زنم». به نظر می‌رسد کیتا برای به دست آوردن محبت پدر تن به کاری می‌دهد که میل حقیقی او نیست. (False self)

زمانی که ریوتا، کیتا را با دروغ خود در مورد اردو رفتن مواجه می‌کند، کیتا پاسخ می‌دهد: «خانم مربی گفته اردو خوبه». او برای ابراز میل خود به اردو رفتن، بادبادک ساختن و بازی کردن با پدرش، نظر فردی دیگر را معیار قرار می‌دهد انگار که امیال و آرزوهای خود او بهایی ندارند.

میدوری

در ابتدای فیلم میدوری در رابطه زناشویی خود نقشی منفعل دارد و به قوانین سفت‌وسختی که ریوتا تنظیم می‌کند بی‌چون‌وچرا تن می‌دهد. تصمیم‌گیری در مورد مدرسه خصوصی یا دولتی کیتا، سرگرمی‌ها و کلاس‌های کیتا همگی بر عهده ریوتا است و نظر میدوری و مهم‌تر از آن خود کیتا در این بین مطرح نیست. او پای تلفن به دوستش می‌گوید: «نمیگم مدرسه خصوصی بده. ریوتا معتقده از حالا باید برای آینده‌شون تلاش کنن». در مورد پیگیری تمرین پیانوی کیتا نیز به ریوتا جواب می‌دهد: «می‌دونم. اگه پشتش باد بخوره سه روز طول می‌کشه تا دوباره عادت کنه». به نظر می‌رسد ریوتا قوانین را تدوین و میدوری به عنوان سرباز وظیفه آنها را اجرا می‌کند.

به نظر می‌رسد میدوری در رابطه زناشویی مورد غفلت عاطفی قرار می‌گیرد. حتی زمانی که او سعی می‌کند نیاز ارتباطی خود را با تعامل اجتماعی تا حدی رفع کند، ریوتا او را منع می‌کند. وقتی میدوری نگرانی خود را در مورد کنار آمدن مینورا با شغل جدیدش مطرح می‌کند، ریوتا پاسخ می‌دهد: «لازم نیست با بازنده‌ها سروکله بزنی».

زمانی که میدوری متوجه جابجایی بچه‌ها می‌شود کفایت مادری خود را زیر سؤال می‌برد: «چطور من نفهمیدم! ناسلامتی من یه مادرم!». ریوتا از این بابت با او همدلی نمی‌کند. میدوری برای دریافت حمایت و مراقبت بعد از زایمان تصمیم گرفته بود تا بچه‌اش را در بیمارستانی به دنیا آورد که خودش و برادرانش آنجا به دنیا آمده بودند. او می‌دانست که ریوتا فرصتی برای بودن کنار او نداشت. ریوتا بدون آنکه نقش خود را در مورد تصمیم‌گیری میدوری در نظر بگیرد یا سعی کند احساس گناه میدوری را تسکین بخشد، بیمارستان انتخابی همسرش را سطح پایین معرفی می‌کند.

زمانی که میدوری به دنبال کیتا می‌رود تا او را از خانواده سایکی تحویل بگیرد از کیتا می‌پرسد: «مامانش چطوری بود؟». کیتا می‌گوید که در ابتدا برایش ترسناک بوده اما بعد از آن خیلی احساس خوبی داشته است. بعد از آن میدوری با پرسشی از کیتا می‌خواهد که با هم به جایی دور فرار کنند، جایی که کسی آنها را نشناسد. او در این رابطه ریوتا را در نظر نمی‌گیرد و او را سرگرم کارش می‌داند. شاید بتوان گفت این پرسش در مورد یوکاری نشان از ترس میدوری از مقایسه شدن در جایگاه مادری داشته باشد، اینکه احساس می‌کند شاید آنقدری که باید مادر خوبی نبوده است. او دلش می‌خواهد همراه کیتا فرار کند تا کسی نتواند به اتهام بی‌کفایتی او را از مادری کردن برای کیتا محروم کند.

به نظر می‌رسد میدوری نسبت به دیدن ریوسی تردیدهایی دارد. در اولین قرار آشنایی در شهربازی ریوتا از او می‌پرسد: «چیه؟ نمی‌خوای پسرمون رو ببینی؟». زمانی که او با ریوسی در خانه تنها نشسته است، ریوسی بدون تعاملی با او بازی می‌کند. میدوری از او می‌پرسد که آیا می‌خواهد به خانه برود یا نه. شاید این پرسش در واقع میل خود میدوری برای بیرون انداختن ریوسی و بازگرداندن کیتا باشد. یا زمانی که آن دو تنهایی دور میز غذا می‌خورند با تماس کیتا از جا بلند می‌شود و به اتاق می‌رود تا بتواند پنهانی با پسری که از صمیم قلب فرزند خود می‌داند حرف بزند. او با دلتنگی لوازم مربوط به کیتا را جمع می‌کند تا آماده پذیرش ریوسی باشد.

به مرور که میدوری با ترس از دست دادن فرزندش مواجه می‌شود یاد می‌گیرد تا جسارت به خرج دهد و در برابر خودخواهی‌ها و کمال‌گرایی ریوتا بایستد. این موضوع را می‌توان در صحنه اجرای پیانوی کودکان دید. کیتا به دختری اشاره می‌کند که خوب می‌نوازد. کیتا طبق تعریف ریوتا در ابتدای فیلم مهربان است. او توانمندی فردی هم‌سن‌وسال خود را می‌بیند و از آن تعریف می‌کند. در او اثری از رقابت‌جویی که مشخصۀ پدر غیرزیستی‌اش است نمی‌بینیم. این موضوع تلاش نکردن کیتا در راستای بهترین بودن خشم ریوتا را بالا می‌آورد به شکلی که می‌گوید: «متوجه نمیشم کیتا. اگه خودت اونقدری اراده نداری که بتونی خوب پیانو بزنی، همون بهتر که بگذاری همین دختره خوب بزنه». میدوری به دفاع از کیتا می‌گوید: «همه نمی‌تونن مثل تو کار کنن».

  • از کی تا حالا کار کردن شده نقص؟
  • همه نمی‌تونن کار کنن حتی اگه بخوان. فکر می‌کنم کیتا مثل منه

در ادامه نیز ریوتا را با این موضوع مواجه می‌کند: «چرا نمی‌خوای قبول کنی که توانایی‌های کیتا مثل تو نیست؟»

پدران

یودایی در واکنش به خبر جابجایی بچه‌ها در بیمارستان بیشتر به دنبال گرفتن خسارت از بیمارستان است تا اینکه مانند ریوتا درگیر این فکر شود که حالا باید کدام بچه را بزرگ کند. در ریوتا عصبانیتی نسبت به این واقعه می‌بینیم که در یودایی اثری از آن نیست. قضاوت اجتماعی دیگران برای یودایی مهم نیست. برای همین است که نسبت به احساس برتری واضح ریوتا نسبت به خودش واکنشی ندارد. ریوتا او را یک بازنده می‌بیند، کسی که میلی به پیشرفت ندارد. با وجود این، به نظر می‌رسد که یودایی نسبت به داشته‌های خود رضایت‌مند است و نسبت به ریوتا احساس کهتری نمی‌کند. حتی در جایی به نظر می‌رسد یودایی نسبت به ریوتا به لحاظ عاطفی زندگی غنی‌تری دارد.

در جلسات ابتدایی زمانی که مسئولین بیمارستان و والدین مشغول تصمیم‌گیری برای جابجایی بچه‌ها هستند یودایی نگرانی خود را مطرح می‌کند: «مگه حیوون خونگی هستن که انقدر راحت جابجاشون کنیم؟». در شهر بازی نیز می‌گوید: «نمی‌دونم چی کار کنیم که اذیت نشن». به نظر می‌رسد یودایی ظرفیت نگرانی برای دیگری را دارد، چیزی که ریوتا در ابتدا از آن محروم است. او به وکیلش می‌گوید با دادن پول بیشتر می‌خواهد سرپرستی هر دو بچه را بر عهده بگیرد. وکیل نگرانی خود را در مورد دلبستگی ریوسی به پدر خود را مطرح می‌کند (Paternal attachment) اما ریوتا بر روی وابستگی خونی تأکید دارد.

ریوتا زندگی در برج را انتخاب کرده است. شاید این امر نمادی از انتخاب سبکی از زندگی است که دیگران نتوانند به آن دسترسی داشته باشند. او در اولین برخورد با محله زندگی خانواده سایکی شوکه می‌شود. در مقابل، خانه خانواده یودایی، محل زندگی خانواده‌ای گسترده است که بخشی از شغل والدین در همانجا انجام می‌شود. شاید این امر نشان از پذیرندگی عاطفی این خانواده دارد.

زمانی که کیتا در ابتدا علاقه‌مندی خود را برای رفتن دوباره به خانه ریوسی به دلیل توانایی تعمیرکاری یودایی مطرح می‌کند، ریوتا دچار خشم می‌شود و دست به ناارزنده‌سازی مهارت یودایی می‌زند: «خب پس بگو بیاد رادیات ما رو هم تعمیر کنه». دفعه بعدی که بعد از این ماجرا به شهربازی می‌روند ریوتا پیشنهاد سرپرستی هر دو پسر را مطرح می‌کند. او در واکنش به شوکه شدن خانواده سایکی نگرانی خود را در مورد آینده بچه‌ها مطرح می‌کند. یوکاری می‌گوید: «مگه بچه‌های ما آینده ندارن؟». در اینجا به ریوتا می‌گویند که او متوجه احساسات دیگران نمی‌شود.

پسران

ریوسی می‌پرسد که چرا باید به ریوتا و میدوری، پدر و مادر بگوید و برای گرفتن جواب ریوتا را تحت فشار قرار می‌دهد. ریوتا که خودش از شرایط پیش رویش گیج است، قادر به هضم گیجی ریوسی نیز نیست. او به جای سعی در نگهداری هیجانی ریوسی تلاش می‌کند تا با منطق به او جواب دهد. ریوسی که هیجانی هضم نشده دارد سعی می‌کند با کشیدن نقاشی روی آینه روشویی هیجان خود را ابراز کند.

پس از این ریوسی دلتنگی و نارضایتی خود از شرایط موجود را به طرق مختلف نشان می‌دهد. او در نقاشی عکس پدر و مادر غیرزیستی خود را می‌کشد و ریوتا به جای پذیرش دلتنگی‌اش، او را متهم به ناراحت کردن مادرش می‌کند. زمانی که ریوسی سعی دارد سکوت هیجانی خانه را با صدای پیانو پر کند، ریوتا سر او داد می‌زند که سروصدای اضافی تولید نکند.

در مقابل کیتا در خانه‌ای است که هیجان‌های او با بازی مدیریت می‌شود. وقتی کیتا تنها روی پله‌ها نشسته است، یوکاری به او نزدیک می‌شود: «شکستی؟» و بعد سعی می‌کند با قلقلک، بازی و بغل کردن کیتا، گسستگی دنیای روانی او را چسب بزند. او هنگام قلقلک دادن به کیتا می‌گوید: «بگذار ببینیم می‌تونیم درستت کنیم»

زمانی که ریوسی اسباب‌بازی خود را نزد ریوتا می‌برد تا برایش تعمیر کند، ریوتا او را پس می‌زند و می‌گوید: «به مامانت بگو یکی دیگه برات بخره». ریوسی که همیشه با خراب شدن چیزها امید به تعمیر و درست شدن آنها داشت، حالا با این موضوع مواجه می‌شود که پدر پیش رویش قهرمانی نیست که بتواند کارها را راست و ریست کند. ریوسی می‌گوید: «وقتی رفتم خونه‌مون میدم بابام تعمیرش کنه». ریوتا می‌گوید: «تو دیگه برنمی‌گردی اونجا. همیشه اینجا می‌مونی. چون من پدر واقعی تو هستم». سپس ریوتا سعی می‌کند اسباب‌بازی را تعمیر کند.

بعد از این ریوسی از خانه فرار می‌کند. او قبل از فرار از پنجره فردی را می‌بیند که بادبادک هوا کرده است. زمانی که ریوتا دنبال او می‌رود متوجه می‌شود که ریوسی به والدین غیرزیستی خود گفته که دلش برای ساختن بادبادک تنگ شده. خانواده سایکی این توانمندی ریوسی برای پیدا کردن راه خود به خانه را تشویق می‌کنند در حالی که ریوتا معتقد است که او می‌بایست تنبیه شود. خانواده سایکی پیشنهاد می‌دهند که اگر ریوسی آنها را اذیت می‌کند می‌توانند برای مدتی هر دو پسر را نگه دارند. کیتا در این میان به درون کمد رفته و پنهان شده است. ریوتا سراغی از او نمی‌گیرد. کیتا پنهان می‌شود و کسی او را کشف نمی‌کند. وینیکات می‌گوید: «پنهان شدن لذت‌بخشه ولی فاجعه است اگه پیدا نشیم».

بعد از این می‌بینیم که کیتا در حمامی تنگ در کنار یودایی بازی می‌کند. ریوتا نیز بعد از به یاد آوردن تجربه کودکی خود که پدرش او را به زور از مادرش جدا کرده بود، سعی می‌کند با ریوسی همدلانه‌تر رفتار کند. ریوتا در اتاق کار می‌کند و زمانی که صدای ریوسی و میدوری را می‌شنود آماده می‌شود تا از گیتار به عنوان تفنگ در بازی استفاده کند. او پاسخ‌دهندگی را یاد گرفته است. ریوتا و میدوری لباس پوشیدن را به بازی تبدیل می‌کنند و بعد در بالکن خانه تظاهر به ماهیگیری می‌کنند و فضای فانتزی و تخیل را پرورش می‌دهند. علی‌رغم تمام اینها، ریوسی با عبور ستاره‌ای دنباله‌دار آرزوی خود را برای بازگشت به خانه قبلی خود مطرح می‌کند. پس از گفتن این حرف احساس گناه می‌کند و برای پوشاندن احساس شرم، دستان خود را روی صورتش می‌گذارد.

میدوری به ریوتا می‌گوید: «منم همون آرزوی ریوسی رو دارم. احساس می‌کنم به کیتا خیانت کردم». بعد از این آنها به دنبال کیتا می‌روند. کیتا با دیدن آنها فرار می‌کند. ریوتا به دنبال او می‌رود و سعی می‌کند شکستگی روانی که در کیتا ایجاد کرده است را ترمیم کند.

کلام آخر

خانواده‌ها بعد از دادگاه تصمیم می‌گیرند سرپرستی پسران هم‌خون خود را بر عهده بگیرند و انواع راه‌های ارتباطی با خانواده غیرزیستی خود را قطع کنند. آنها و به خصوص ریوتا به مرور با این موضوع مواجه می‌شوند که پاک کردن پیوند عاطفی همانند پاک کردن پیوند خونی ناممکن است.

بعد از آنکه ریوسی از خانه فرار می‌کند تا نزد والدین اولیه خود بازگردد، ریوتا به یاد خاطرات کودکی خود می‌افتد. او در کودکی از خانه پدرش فرار کرده بود تا مادرش را ببیند و پدرش به زور او را به خانه بازگردانده بود. او متوجه می‌شود که با ریوسی همان کاری را می‌کند که پدرش با او کرده بود، کاری که او را عمیقاً رنجانده بود. احتمالاً یکی از دلایلی که او نتوانسته بود تا سال‌های بزرگسالی نیز رابطه‌ای خوب با پدرش شکل دهد، همین جدا ساختن او از ابژه دلبستگی مهم او بوده است.

ریوتا به مرور با دیدن نقش پدری یودایی متوجه نقص‌های خود می‌شود. در جایی به یودایی می‌گوید که هیچ‌کس نیست که در شغلش بتواند کارش را به او بسپارد. یودایی او را با این موضوع مواجه می‌سازد که نقش پدرانه او نیز توسط شخص دیگری پر نخواهد شد. داستان فیلم ما را با این موضوع مواجه می‌کند که مردان «پدر» به دنیا نمی‌آیند بلکه در مسیری رشدی پدر «می‌شوند».

سکانس های انتخابی

۱. شام

۲. عکس گرفتن