عنوان اصلی:

Creating a psychoanalytic mind

اين كتاب درباره ی روش روانكاوانه ای ست كه در ٤٠ سال گذشته توسط فرد بوش شكل گرفته و خلق يك ذهن روانكاوانه نام دارد و در عين حال، چشم انداز فرويدی تازه و معاصری به بسياری از مسائل امروزی روانكاوی ارائه می دهد.

فرد بوش تحليلگر و سوپروايزر در انستيتوی روانكاوی مينسوتا، عضو هيئت علمی انستيتوی روانكاوانه ی بوستون و انستيتوی روانكاوانه ماساچوست و عضو IPTAR است. او بيش از شصت مقاله روانكاوانه و چندين كتاب چاپ كرده است.

بوش طرفدار ايجاد ذهن روانكاوانه است كه نه تنها بر »شناخت محتوا «content knowledge كه بر »شناخت روند «process knowledge نيز تأكيد دارد. روش پيشنهادی او اساسا منجر به توان بيمار در مشاهده انديشه های خودش به عنوان »رخدادهای روانی «mental events می شود. تاش بوش اين است كه بيماران را به سفری شناختی راهنمايی كند تا متوجه شوند كه آنچه را فكر می كنند می دانند، از كجا می دانند. آنچه را كه می دانند، چگونه می دانند و طلسم دريافت های ذهنی شده (كه معموا از طريق درمان های پيشين به آنها القا شده است) را باطل كنند.

تحليل مورد نظر بوش، مبتنی بر تاش تحليلگر است در جهت تبديل آنچه به اندازه كافی بازنمايی و تقرير نشده است به چيزی بالقوه قابل بازنمايی و تقرير، و در نتيجه جايگزين كردن ناگزيری كنش با امكان انديشيدن.

كتاب دارای ٣٥٠ صفحه در دو بخش و پانزده فصل با عناوين زير است: ١. سفری شخصی بخش اول: جابجايی مسير پارادايم

٢. دانش روانكاوانه همچون يك روند و يك وضعيت ٣. صحبت با پيش آگاه ٤. كاركرد دگرگون كننده ی واژگان تحليلگر

٥. ناخوداگاه چگونه با ما صحبت می كند ٦. كاركرد اينجا و اكنون و چرايی آنجا و آنگاه

بخش دوم: روش های بالينی

٧. تداعی آزاد ٨. چرا ما می پرسيم؟

٩. پردازش روانكاوانه و تحليل مقاومت ١٠. عملكرد از درون انتقال ١١. عملكرد از درون انتقال متقابل ١٢. مقدمه ای بر يك گفتگو ١٣. مرحله ی ميانی ١٤. پايان دادن به تحليل ١٥. تفكر و تصميم

١. سفری شخصی

در اين فصل بوش از تجربيات شخصی خودش برای نويسندگی كتاب و روانكاو شدن می نويسد و عنوان می كند كه اين كتاب تنها درباره ی يك موضوع است: معنا و مفهوم. يعنی اينكه ما چگونه درك و شناخت خود را به بامعنا و مفهوم ترين شكل برای بيماران، به آنها منتقل كنيم.

٢. دانش روانكاوانه همچون يك روند و يك وضعيت

در اين فصل بوش می نويسد برای درك بهتر تأثير روانكاوی در خلق يك ذهن روانكاوانه، تشخيص ميان دو دانستن روانكاوانه كمك كننده است. شناخت وضعيت يا state knowledge و شناخت روند يا process . knowledge

شناخت وضعيت يعنی آنچه قبا برای ما ناشناخته بود اكنون شناخته شده است، به عبارت ديگر آنچه قبا ناخودآگاه بود، اكنون در بخش آگاه است.

شناخت روند يعنی آنجايی كه تحليل شونده به روندی كه از طريق آن می تواند ذهن خود را بفهمد، شناخت پيدا می كند و همين طور به تأثيرات عاطفی اين روند بر خود به شناخت می رسد.

٣. صحبت با پيش آگاه

بوش معتقد است پيش آگاه فضای ممتازی است كه در آن تحليلگر و بيمار می توانند ماقات كنند تا بخشی از انتقال را مشتركا تجربه كنند و با هم به پيش بروند. دليلی ندارد كه وقتی بيمار چون اك پشت حركت می كند، تحليلگر همچون خرگوش بدود.

رفتن به سطوح عميق تر با تشخيص در دسترس بودن پيش آگاه ممكن خواهد بود و معموا دسترسی به آگاهی از نوع پيش آگاه مبتنی بر تركيب وضعيت ايگو است با رانه ی دست به عمل زدن.

٤. كاركرد دگرگون كننده ی واژگان تحليلگر

تحليلگر می تواند با ايجاد فضای تحليلی كه در آن تداعی آزاد و گوش دادن روانكاوانه ممكن است، صدا و پيوند فكرهای فاجعه بار پيشين باشد كه برای خودآگاه بيمار ناشناخته است و به او كمك می كند تا معنا را خلق كند و از دست وحشت های سابقا فراگير اما ناشناخته، آسوده شود.

ما با نام گذاری بر چيزی بی نام به آن امكان بازنمايی می دهيم، هر گاه مفهومی به چيزی می دهيم كه قبا مفهومی نداشته است، يا در مطلبی به نظر با معنا و مفهوم (برای شنونده) و بی معنا و مفهوم (برای راوی) مفهومی را درك می كنيم، در حال ساختن بازنمايی هستيم. بازنمايی می تواند به اندازه ی يك واژه، ملموس يا مثل يك استعاره، انتزاعی باشد، می تواند آوايی باشد با معنا، مثل »اه« يا يك سمبول و نماد. هر چه تجربه در سن پايين تر رخ داده باشد، به كنش تمايل بيشتری دارد. يعنی هر چه سركوب عميق تر باشد، بازنمايی ضعيف تر و نزديك تر به كنش می شود.

٥. ناخوداگاه چگونه با ما صحبت می كند

زبان كنش، روش ابتدايی ناخودآگاه است برای صحبت با ما در درمان روانكاوانه و اينكه چرا اين چنين است. تبديل واژگان، از كنشی به نمادين و به تفكر بازنمايی شده، بخشی از كمك ماست به تحليل شونده در جهت شكل دادن به ذهنی تحليلی و ايجاد امكان بازی با افكار كه همه موكول به »قابل بازنمايی« بودن افكار است.

در طيفی از بيماران روان نژند تا بيماران با اختاات جدی شخصيتی، هر چه بيمار پسرفته تر باشد احتمال اينكه از طريق كنش زبانی ارتباط برقرار كند، بيشتر می شود. هنگامی كه اين اتفاق می افتد ما ديگر نمی توانيم به واژگان به عنوان تداعی نگاه كنيم. به جای آن بايد توجه خود را معطوف به وضعيت حسی كنيم كه واژگان با خود حمل می كنند؛ بهترين راه ذرك اين حس ها، درك انتقال متقابل خودمان است.

٦. كاركرد اينجا و اكنون و چرايی آنجا و آنگاه

جابجايی تمركز روانكاوی و توجه به تغييرات ناشی از اين جابجايی در روش روانكاوی، ازمه ی خلق يك ذهن روانكاوانه است. اين جابجايی، كار در آنجا و آنگاه را توسط كار در اينجا و اكنون جايگزين می كند.

اغلب مژلفان كنونی توافق دارند كه تنها در اينجا و اكنون است كه ما، از طريق انتقال متقابل خود فرصت درك انديشه ها و تجربه های پيش مفهومی يا بيان نشده را به دست می آوريم.

بوش بر اين باور است كه آنچه ما را ملزم به كار در اينجا و اكنون می كند در سه ساختار بالينی كليدی مستتر است: ذات انديشيدن در باب انديشيدن، انديشه ی ناخودآگاه به مثابه پيش مفهوم و ايگوی ناخودآگاه.

اساس روش تحليلی كه اين سه ساختار را به هم پيوند می دهد، اين ضرورت است كه تحليلگر می بايد نخست پديده ی روانی را شناسايی و روشن كند و بعد آن را تحليل نمايد.

٧. تداعی آزاد

ما در مسير خلق يك ذهن روانكاوانه تاش می كنيم نشان دهيم كه بيماران، با واژه ها و كنش های خود، با انكارها، نفی ها و ذهنی كردن ها، با گفتن (يا نگفتن) رؤياهايشان، با بيان (يا بيان نكردن) عواطف شديد خود قصه هايشان را برای ما می گويند. در اين قصه ها ما چرايی مراجعه يبيماران و راه هايی كه منجر به رها كردن ما می شود را درك می كنيم. در اين فاصله، به ما قصه هايی می گويند درباره ی اينكه چرا نبايد برای ما قصه بگويند، و به شدت انكار می كنند كه اصا قصه ای برای گفتن وجود دارد.

هيچ چيزی در خلق يك ذهن روانكاوانه بازدارنده تر از اين نيست كه بيمار و تحليلگر باور كنند كه قصه »اصلی« بيمار را كشف كرده اند. بيماران به ما

مراجعه می كنند چرا كه موانعی برای زندگی كردن قصه های خود دارند و به جای آن زندگی شخص ديگری را زندگی می كنند و از ديدن قصه ی رها شده ی خود وحشت دارند يا اينكه نمی توانند عواقب قصه ای را كه ساخته اند تحمل كنند.

آنها درد يك زندگی زندگی نكرده را حس می كنند و می خواهند بدانند زندگی چه كسی را زندگی كرده اند و چگونه می توانند زندگی خود را زندگی كنند.

هدف تحليل اين است كه به بيماران كمك كنيم قصه هايی را كه زندگی كرده اند كشف كنند و از اين راه به قصه هايی دست يابند كه مايل اند زندگی كنند.

مؤلف قصه ی خود شدن، عامل تعيين كننده ی تحليل »به اندازه كافی خوب« است.

٨. چرا ما می پرسيم؟

پرسش ها، اغلب ضد روش تداعی آزاد كار كرده و روند روانكاوانه را به روش های مختلف از خط خارج می كنند. چيزی به عنوان پرسش خوب يا بد وجود ندارد؛ تنها پرسش هايی وجود دارند كه روند درمان روانكاوانه را به جلو می برند و يا مزاحم آن می شوند.

پرسش هايی كه روانكاو برای سؤال از بيمار انتخاب می كند، جنبه بسيار مهم اما ناديده گرفته شده ی گفتگوی روانكاوانه است. شكست ما در ارائه ی نظريه ای مناسب، مربوط به اين پرسش ها، نمايانگر ناپيوستگی ميان عمل روانكاوی روزانه و نظريه ی كلی روانكاوی است.

٩. پردازش روانكاوانه و تحليل مقاومت

به عقيده بوش، مقاومت ايگو، به خصوص مقاومت ناخودآگاه ايگو در »پردازش روانكاوانه«، بسيار مهم و اساسی است. بايد به ياد داشته باشيم كه

مقاومت ناخودآگاه ايگو دفاعی است در مقابل ابتدايی ترين ترس ها و تشويش های بشر.

بوش معتقد است كه مركزيت و اهميت ترس های ناخودآگاه در همه مكاتب مهم يكسان هستند. با اين همه، در حين گوش دادن به فرايند گفتگوی بالينی، از جزئی بودن تاش تحليلگر در درك توان بيمار در شنيدن دايل اين ترس ها، شگفت زده می شويم.

دانستن اينكه ناخودآگاه وجود دارد، بدون توانايی بيمار در درك آن، چندان به كار او نخواهد آمد. به اين خاطر است كه مسئله پيچيده دسترسی بيمار به ناخودآگاه از طريق تحليل مقاومت، در روش های درمانی ما اهميت به سزايی دارد.

اگر مقاومت، به دليل رابطه با عناصر سركوب شده، ناخودآگاه باشد، ما بايد آن را خودآگاه كنيم. اگر خودآگاه باشد، يا خودآگاه بشود، استدال های منطقی را بر ضد آن در پيش می گيريم و به ايگو، در صورتی كه از مقاومت دست بكشد، وعده پاداش و امتياز می دهيم.

١٠.     عملكرد از درون انتقال

انتقال، اگر خردمندانه از آن استفاده شود، حامی قدرتمندی در روند درمان روانكاوانه است. همانطور كه فرويد می گويد، به اين ترتيب مشكات بيمار به جای اينكه به شكل يك واقعه خارجی و يا يادگاری از گذشته باقی بماند، به زمان حال و به رابطه بيمار با تحليلگر منتقل می شود. با اين وجود نمی توان در تفسير عجله كرد چرا كه يا پذيرفته نمی شود و يا تبديل به برداشتی ذهنی می شود. اغلب پرداختن به مناقشات جابجا شده ی بيمار، ازم و برای او كمك كننده است، تا نهايتا، انتقال بيمار به روشنی در اتاق حضور يابد، آن هم اغلب به شكل مقاومت.

١١.     عملكرد از درون انتقال متقابل

بوش می گويد بر اين باورم كه بايد با احتياط به واكنش های انتقال متقابلمان نزديك شويم تا شايد بتوانيم قبل از تفسير برای بيمار، به آنها و به معانی فراوانشان بينديشيم. با اين وجود ميل به بيرون راندن حس هايی كه بيماران در درون ما جای داده اند چنان شديد است كه اغلبمان تمايل داريم آنها را به داخل بيمار بازگردانيم. بعاوه، در تاش تمام ناشدنی برای ساده كردن فرآيندهای پيچيده، اغلب تمايل داريم كه واكنش های انتقال متقابل خود را به شكل راهنمايی بدون خطا برای آنچه در ذهن بيمار می گذرد، ببينيم. به ندرت از تحليلگری می شنويم كه از حس هايی بگويد كه منجر به تفسيرهايی شده كه در نهايت اشتباه از آب درآمده است.

١٢.     مقدمه ای بر يك گفتگو

ما به تجربه شخصی می دانيم كه گفتگوی خوب، نادر است اما زمانی كه پيش می آيد، بسيار مسرت بخش است.

مصاحبه نخست هميشه اهداف متعددی دارد. همه ما بايد آمادگی شخص برای روانكاوی را به نوعی ارزيابی كنيم و مفيد بودن روانكاوی برای بيمار را تخمين بزنيم. اكثر اشخاصی كه برای مشاوره می بينيم، نيازی به تشخيص بيماری ندارند؛ بنابراين احساس می كنم می توانم آزادانه به نوعی اين پيام را به آنها منتقل كنم كه بهترين كاری كه از دستم بر می آيد، كمك به آنها در فهم ذهن خودشان است. اين آغاز، برای آن دسته از بيماران كه توانايی كنجكاوی در روش كاری من را دارند، تبذيل به تجربه ای روشنگرانه و عاطفی می شود.

١٣.     مرحله ی ميانی

در طول يك تحليل، جابجايی هايی در اينكه تحليل شونده چگونه متوجه دنيای درونی خود می شود، به آن می انديشد و آن را می پردازد، اتفاق می افتد. هر جابجايی بيانگر مرحله ای جديد در تحليل است كه با وجود پسرفت ها ومقاومت های متعدد متغير، تبديل به هسته اصلی ذهن روانكاوانه می شود. در حقيقت اين تغييرات بايد برای بيمار اتفاق بيفتد تا در درمانش پيشرفت كند.

بوش سه جابجايی قابل توجه در مرحله ميانی را شرح می دهد. جابجايی اول: خويش-نگری جابجايی دوم: خويش-انديشی جابجايی سوم: خود-كاوی

١٤.     پايان دادن به تحليل

بوش می گويد من به اين باورم كه تحليل به روشی خاص منجر به آماده سازی زمينه ای می شود تا بيمار بتواند با ذهن خود، ارتباط برقرار كرده و نهايتا به خود-تحليلی بپردازد.بعاوه دريافته ام كه هنگام رسيدن تحليل شونده به توانايی خود-كاوی، تحليل اين توانايی و يا فاصله گرفتن از آن، قدمی ضروری است در تثبيت اين دستاورد و خلق ذهنی روانكاوانه.


مقاومت های متعدد متغير، تبديل به هسته اصلی ذهن روانكاوانه می شود. در حقيقت اين تغييرات بايد برای بيمار اتفاق بيفتد تا در درمانش پيشرفت كند.

بوش سه جابجايی قابل توجه در مرحله ميانی را شرح می دهد. جابجايی اول: خويش-نگری جابجايی دوم: خويش-انديشی جابجايی سوم: خود-كاوی

١٤.     پايان دادن به تحليل

بوش می گويد من به اين باورم كه تحليل به روشی خاص منجر به آماده سازی زمينه ای می شود تا بيمار بتواند با ذهن خود، ارتباط برقرار كرده و نهايتا به خود-تحليلی بپردازد.بعاوه دريافته ام كه هنگام رسيدن تحليل شونده به توانايی خود-كاوی، تحليل اين توانايی و يا فاصله گرفتن از آن، قدمی ضروری است در تثبيت اين دستاورد و خلق ذهنی روانكاوانه.