نویسنده: ملانی کلاین
مترجم: بیتا آجیلچی، مینا اولیایی
پارهای از متن کتاب:
《نگرش روانکاوانه》
بگذارید چارچوبِ ذهنیِ روانکاو را نسبت به کارِ روانکاوی بررسی کنیم، مفهومی که نگرشِ روانکاوانه نامیده میشود. اگر تلاش کنیم این نگرش را تعریف کنیم، بهزودی متوجه خواهیم شد که تعریف صرفِ مفهوم هرقدر هم که جامع باشد، خشکوخالی از محتواست و برای جاندادن به آن، مثل هر فرآیند کاریِ دیگر، باید آنرا در عمل در نظر بگیریم. اینکار تنها بعد از تحقیق دربارهی فنِ درمان که در ادامه به آن خواهیم پرداخت امکانپذیر است. فعلاً تنها به چند مشخصهی این نگرش اشاره میکنم.
یک نکتهی اصلی دربارهی نگرشِ روانکاوانه این است که تمام توجه ما روی یک هدف متمرکز باشد: بررسیِ ذهنِ فردی که در حال حاضر مرکزِ توجهِ ما قرار گرفته است. متقابلاً همه چیزِ دیگر، از جمله احساسات شخصی ما، بهطور موقت اهمیت خود را از دست میدهد. اگر نیاز به بررسی با میلی شدید برای شناسایی حقیقت همراه شود، فارغ از اینکه حقیقت چه باشد، و اگر اضطراب بیشاز حد مداخله نکند، باید بتوانیم آنچه را ذهن بیمار به ما ارائه میکند بدون زحمت و فارغ از حتی هدفِ نهایی کارمان، که درمانِ بیمار است، درک کنیم.
اگر مصر به برچسبزدن بیمار با این نوع و آن نوع مشکل نباشیم، یا قضاوت زودهنگام از ساختارِ مورد نداشته باشیم، اگر توسط یک برنامهی از پیشتعیینشده در نگرش به او هدایت نشویم و تلاش نکنیم با تحریکِ وی واکنشِ چنین و چنان از او بگیریم، تنها در این حالت است که آمادگی یادگیری قدمبهقدمِ همهچیز دربارهی بیمار از زبانِ خودِ بیمار را داریم. در این حالت در بهترین موقعیتِ ممکن قرار میگیریم تا هیچچیزی را مسلم نشماریم و هر نوع تحلیلی را که پیشاز این به ما دادهشده دوباره کشف یا بازبینی کنیم.
این حالتِ غیرِ معمولِ ذهن، که مشتاق و در عین حال صبور است، از موضوعِ خود جداست و در عین حال بهطور کامل در آن غرق است و به روشنی محصولِ برقراری تعادل بین تمایلات و انگیزههای روانشناختی که متفاوت و تا حدی متعارضاند و نتیجهی همکاری خوب بین بخشهای مختلفِ ذهنِ ماست. زیرا در عین اینکه آمادهایم موضوعِ جدیدی را که ذهن بیمار به ما بازنمایی میکند بپذیریم و پاسخ آزادانه به آن بدهیم، دانش و تجربهی ما بههیچوجه از کار کردن متوقف نمیشود. قوای ذهنیِ انتقادیِ ما بدون شک در تمام مدت فعال میماند، اما به پسزمینه عقبنشینی میکند تا راه را برای ناهشیار ما باز کند تا با ناهشیار بیمار ارتباط برقرار کند. این همکاری میان ذهنِ هشیار[خودآگاه] و ناهشیار[ناخودآگاه] از سوی روانکاو نیز نشانگر تعادلِ خوبی میان تواناییهای فکری و احساسی اوست.
اگر تا اینجا به شما این برداشت را منتقل کردهام که نگرشِ روانکاوانه عاری از احساس و به نوعی ماشینی است باید سریع این برداشت را اصلاح کنم. روانکاو فقط در صورتی قادر به نزدیک شدن و درک او در قامت یک انسان است که احساسات و عواطفِ انسانیِ خودش کاملاً فعال باشد، اگرچه این احساسات کاملاً تحت کنترل هستند. اگر روانکاو بهدنبال بررسی ذهنِ بیمارِ خود بهمثابهی ماشینی جذاب و پیچیده باشد، تمایلِ وی به کشفِ حقیقت، هرچند قوی و خالصانه، نخواهد توانست روانکاویِ پرباری انجام دهد. این تمایل اساسی تنها در صورتی موثر است که با رفتاری بسیار انسانی با بیمار همراه شود. اما منظور من صرفاً احساسات صمیمانه و محبتآمیز نسبت به انسانها نیست، بلکه علاوه بر آن، احترامی عمیق و حقیقی برای کارکردِ ذهنِ انسان و بهطور کلی شخصیت انسانی است.
《چگونه احساسات قدرت و برتری را بررسی کنیم》
احساس قدرت و برتری ممکن است بهراحتی بهدنبال ابزارِ خاص و شگفتانگیز دسترسی بهذهنِ انسان، که در روانکاوی در اختیار ما قرار میگیرد، برخیزد. اما اگر نسبت به این واقعیت واقف باشیم که کاری دشوارتر و پیچیدهتر از بررسی و درک ذهن انسان وجود ندارد، این احساسات قابل بررسی خواهد بود. فارغ از اینکه دانشِ ما دربارهی کارکردِ ذهن تا چه حد زیاد باشد، به این واقعیت، که ما را مردد و متواضع میکند، واقفیم که دانستنِ چیزی قطعی دربارهی شخصیت یک انسانِ دیگر در قالبی کلی بسیار دشوار است. اگر بهدقت فکر کنیم، چقدر دربارهی نزدیکترین افرادِ خود میدانیم: والدین ما، برادران و خواهران و دیگر بستگان، و دوستانِ صمیمی؟…
آیا متوجه نشدیم که در قضاوتِ خود از افرادی که فکر میکردیم کاملاً میشناسیم مرتکب اشتباهاتِ بزرگ شدهایم؟
حتی جلوتر برویم، هرچقدر هم دربارهی خودمان یاد گرفته باشیم و بدانیم، آیا گاهی از واکنشهای خود در وضعیتهای پیشبینینشده شگفتزده نشدهایم؟
احترامِ بنیادی برای عملکرد ذهن و طبیعت انسانی، که تلویحاً در همهی دیدگاههای واقعی در حقوق و اقتصاد هم گنجانده شده، القاکنندهی درکی صحیح از محدودیتهای ما نیز هست و درعینحال تنها مبنای یک باورِ حقیقی در قدرتِ درمانیِ روانکاوی است.
این روحیهی متواضعانه و در عین حال مطمئن بهعنوان بهترین دفاع دربرابر احساسِ قدرت و برتری عمل میکند و علیهِ میلِ به دستیابی به نتایجِ سریع و جادویی، از جمله تلاش برای شکلدهیِ بیمار به آن حالتی که ما دوست داریم یا کسب رضایتِ سطحی با تحتِ تاثیر قراردادن بیمار، یا بر او غلبه کردن یا ساکت کردنِ او، یا حتی تسلیمشدن در برابرِ او و مواردِ مشابه، عمل میکند. تمامی این تمایلات قطعاً باعثِ منحرفشدنِ کار به مسیرهای نادرست میشود.
جان اشتاینر به عنوان تحلیلگر و نویسنده برجسته کلاینی در سطح جهان شهرت دارد و مربی روانکاوی در جامعه روانکاوی بریتانیا است.
کتاب سخنرانیهای ملانی کلاین در باب فن درمان از آثار اوست که در ایران با ترجمه دکتر بیتا آجیل چی و مینا اولیایی توسط انتشارات ارجمند به چاپ رسیده است.
کتاب حاضر شامل ۶ سخنرانی است که کالین در سال ۱۹۳۶ برای دانشجویان جامعه روانکاوی بریتانیا ارائه کرد و در سالهای بعد مطالب آن را به دفعات در سخنرانی های دیگر تکرار کرد.
اشتاینر در این کتاب به موضوعاتی از قبیل مشخصه های فنون درمان کلاینی, چگونگی تغییر فنون او در طی سالها, نظر او در خصوص نگرش صحیح روانکاوانه و چگونگی تغییر فنون روانکاوی از زمان مرگ او پرداخته است.
به دلیل داشتن متون جدید و تاکنون چاپ نشده, کتاب حاضر دیدگاهی جدید و مهم در فهم مدل کلاینی به خواننده ارائه خواهد داد و خواندن آن برای تمامی روانکاوان و رواندرمانگران تحلیلی که به کار و میراث کلاین علاقه مند هستند و از آن تاثیر می گیرند, ضروری خواهد بود.
یادداشتی از زهرا اسدی