
نویسنده: سارا نتلتون
مترجم: منصوره ولیبیگی، نیره احمدی
پارهای از متن کتاب:
《معرفتِ نااندیشیده》
اکنون میخواهیم به یک بعد مهمِ دیگر از واقعیت کودکِ در حال رشد در بستر محیط نگاه بیندازیم و از این رهگذر به چیزی که شاید معروفترین مفهوم بولاس باشد اشاره کنیم: معرفتِ نااندیشیده.
در مقالهی “نظریه چیست؟” بولاس دربارهی تکوین اولیهی سلفِ نوزاد در بستر نخستین روابط با مادر مینویسد:
“ذهنِ ناخودآگاهی که بین نوزاد و مادر، و بعدها نوپا و مادر شکل میگیرد، در نظریهی فرویدی قبل از ناخودآگاه سرکوب شده حادث میشود. و این همان برههای است که معماری روانی خویشتن طراحی میشود. جهانبینی نوزاد برپایهی اطلاعاتی شکل میگیرد که از ارتباط و تعامل با مادر-به مثابهی یک منطق فرآیندی- کسب میکند. آنچه فهم نمیشود نمیتواند به فکر در بیاید، اما پایهی معرفتِ فرد از خویشتن را تشکیل میدهد: 《معرفتِ نا اندیشیده》.”
بولاس از مفهوم “نمای چیزهای” ی فروید به نظریهی “معرفت نااندیشیده” رسید. این مفهوم به پیشفرضهای نوزاد از واقعیت اشاره میکند که بهصورتِ ناخودآگاه فهم میشود و بر مبنای تجارب ثبتشده در ذهن او قبل از ظهور زبان استوار است.
در نخستین ماههای رشد نوزاد که سلفِ او هنوز در احاطهی نظم مادرانه است، نوزاد دانشِ پیشمفهومی از “بودن و رابطهداشتن” را از طریق تجارب معمول زندگی روزمره جذب میکند. وقتی مادر به نوزاد شیر میدهد، نوزاد علاوه بر اینکه شیر(یا همان محتوا) را به درون میبرد، ماهیت یا کیفیت خاص(یا همان فرم) تجربهای را که مادر با نحوهی شیر دادنش برای او فراهم میکند را نیز جذب میکند. واژهی “منطقِ فرآیندی” به ساختارِ ناخودآگاهِ شیوهی خاص مادر در مراقبت و رابطه برقرار کردن با نوزاد اشاره دارد.
نوزاد قادر به ارزیابی این فرآیندهای مراقبتی نیست، بلکه این فرآیندها دقیقاً خودِ واقعیت کودک هستند. بولاس مینویسد:
” بهطور مثال مادر از طریق منطقِ اعمال خود، بیشمار قاعده برای بودن و رابطه داشتن را به نوزادش یاد میدهد. اعمال مادر جذب ایگوی نوزاد شده و تبدیل به پارادایمهای میشود که قسمتی از سلفِ نوزاد، تحت نفوذ آن شکل میگیرد.”
بیایید به یک وجه معمول از زندگی روزمرهی نوزاد نگاه کنیم تا ببینیم تجربه چگونه به صورت یک فرضیهی ناخودآگاه تثبیت میشود. میخواهیم دو شکل متفاوت از بیدار کردن کودک در صبحگاه را با هم مقایسه کنیم.
نوزادی را در نظر بگیرید که در تخت خوابش خوابیده است. مادر مثل هرروز وارد اتاق میشود، پردهها را کنار می زند و با ملاطفت و شوخطبعی طوری شروع به حرفزدن با او میکند که یعنی بیدار شدن برایش خیلی جذاب و شورانگیز خواهد بود. وقتی چشمانش را باز میکند مادر او را در آغوش میگیرد و در اتاق قدم میزند و جلوی پنجره میبرد و با ذوق و شوق به او میگوید که بیرون از پنجره چه چیزهایی میبینند و بدین ترتیب او را به مشغولیت با دنیای بیرون ترغیب میکند.
حال کودک دیگری را در نظر بگیرید که خوابیده است. مادر پاورچین پاورچین وارد اتاق میشود. بدون اینکه پردهها را کنار بزند کنار تخت کودک مینشیند و به آرامی سرِ او را نوازش میکند. بهتدریج کودک از خواب بیدار میشود، سپس همزمان که حضور مادر را مثل یک رویا در ذهن ثبت میکند و شروع به حرکت دادن بدنش میکند، مادر با صدای آرامشبخشی با او حرف میزند و منتظر میماند تا کودک برای شروع روز آمادگی نشان بدهد.
این دو شیوهی عمل کردن حاکی از دو ایدیومِ مادرانهی بسیار متفاوت است. هیچیک درست یا غلط نیستند، بلکه آنها دو دیدگاه کاملاً متفاوت را نسبت به یک جنبهی خاص از دنیا برای کودک رقم میزنند. تغییر وضعیت از خواب به بیداری، فرضیات ناخودآگاهی از تجربهی تغییر حالاتِ سلف را در نوزاد پدید میآورد و قالبهای این چنینی بر تجاربِ بعدی در سراسر زندگی تاثیرگذار خواهند بود. آنچه در شروع هر روز اتفاق میافتد، بعدها بهطور خودآگاه بهخاطر آورده نمیشود، بلکه این تجارب عمیقاً اثرگذار و شکلدهنده خواهند بود. آنها به بخشی از معرفتِ ناخودآگاه تبدیل میشوند-“معماریِ روانیِ سلف”.
بنابراین رابطهی اولیهی مادر-نوزاد، یا همان اثر متقابل ایدیومِ فطری نوزاد و منطقِ ناخودآگاهِ مراقبتِ مادرانه، اساس تجربهی سلف را فراهم میآورد. در مقالهی “یک کاراکتر بودن”، بولاس به دورهی بعدی زندگی کودک توجه میکند که در آن هستهی بودنِ نوزاد شروع به تبدیل شدن به سلف میکند، آنهم در بستر زندگیکردن در خانواده و همزمان با جایابیِ خود در میان پویاییهای پیچیدهی والدین و خواهرها و برادرها، که البته همهی آنها با هم خودشان تحت نفوذ ترکیب منحصربهفردی از عناصر ناخودآگاه هستند.
او مینویسد:
” معتقدم که هریک از ما در همان بدو تولد به ایدیوم و سبک بیهمتای از سازمان روانی مجهز هستیم که هستهی سلف ما را تشکیل میدهد، و سپس در سالهای نخستین زندگی، ما بچههای والدینمان میشویم و از طریق منطق ضمنیِ هوش رابطهای ناخودآگاه آنها در شیوهی بودنِ خانوادگی، تحت آموزش قرار میگیریم: ما به نظریهی پیچیدهای از یک سلف بودن تبدیل میشویم، چیزی که کودکان نوپا قادر به فکر کردن دربارهی آن نیستند، اما به صورت عملیاتی آنرا اکتساب میکنند.”
بولاس
گذشته و تاریخ یکسان نیستند. گذشته آن است که روی داده…بیمار قسمتی از آن را به یاد میآورد اما در یادآوری بیشترِ آن دچار مشکل است. تاریخ تبدیل گذشته به داستانی است که بیمار به خودش میگوید.
سارا نتلتون جامعه شناس و محقق آمریکایی است. کتاب درآمدی بر فرا روانشناسی کریستوفر بولاس, یکی از آثار این محقق است که در ایران با ترجمه منصوره ولی بیگی و نیره احمدی, توسط انتشارات ارجمند به چاپ رسیده است.
این کتاب با معرفی و توضیح مبانی نظریۀ ذهن بولاس به شیوهای نظاممند در واقع به سهم پردامنۀ کریستوفر بولاس در تکامل روانکاوی معاصر اشاره دارد. آثار متعدد بولاس حول محور نظریۀ روانکاوی، فنون بالینی و آسیبشناختی روانی است. این کتاب را میتوان به زعم نویسندهاش سارا نتلتون، واژهنامۀ تخصصی بولاس و لذا دروازهای به دنیای مفاهیم فراروانشناسانۀ وی دانست.
تفکرات بولاس از نظریۀ ذهن فروید ریشه گرفته و با مرکزیت دادن به پیچیدگی و آفرینندگی ذاتی ناخودآگاه، به ارائه مدل جدیدی تحت عنوان ناخودآگاه پذیرنده پرداخته و از این رهگذر مفاهیم جدیدی را به روانکاوی معاصر وارد کرده است. نوشتههای او، افرادی با طرزفکر خاص را به سرعت مجذوب خود میکند. از طریق مفاهیمش به ما روش فکر کردن میدهد تا به این بیندیشیم که در سرمان چه میگذرد، درعین حال غافل از این نیست که نهایتاً چیزی در خویشتن ماست که از دسترس و بیان خارج است. این کتاب برای روانکاوان، رواندرمانگران و مشاوران و نیز برای روانپزشکان، روانشناسان و مددکاران اجتماعی که بهدنبال کاربست مفاهیم روانتحلیلی در اقدامات درمانی خود هستند، میتواند روشنگر و رهگشا باشد.
فصلهای اینکتاب عبارتند از:
دوگانگیهای روان؛ ناخودآگاه پذیرا و شبکهی روانزایا؛ ایدیوم؛ معرفت نااندیشیده؛ رابطه با سلف؛ کاراکتر و ارتباط متقابل؛ ابژههای برانگیز؛ پیچیدگی ناخودآگاه؛ تداعی آزاد؛ دونفرهی فرویدی؛ تفاوت ره از کجا تا به کجا؛ و یک نظریهی یکپارچه.
یادداشتی از زهرا اسدی