اطلاعات اثر:
نام اثر: در مقابل دیوار – (Contre Le Mur (1944
نام نقاش: رمسیس یونان – Ramses Younan
درباره اثر و صاحب اثر:
رمسیس یونان نقاش و نویسنده مصری است که در ابتدا در مصر در مجلهای کار میکرد که بیانیه هنر و آزادی را چاپ کرد. به همین علت او مدتی در مصر در زندان بود ولی بعد آن در سال ۱۹۴۷ به پاریس رفت. در آنجا به کار ویراستداری پرداخت و همچنین در نمایشگاه بینالمللی سورئال شرکت کرد. بیشتر آثار او انتزاعی هستند ولی بخشهایی از سبک سورئال پاریسی را هم در بر دارد. اگرچه او به حالتهای خودبهخودی در خلق آثار سورئال نقد داشت و هیچگاه کاملا نیمههشیار کار نمیکرد. او به دنبال چیزی بود که به آن آزادی در هنر یا «رئالیسم ذهنی[۱]» میگفت.
تحلیل نقاشی:
آنچه در این نقاشی به نمایش درآمده زنی است که بر روی زمین افتاده و در خود پیچیده است. بدن او کج و معوج شده است و پیراهنی که به تن اوست همچون پیلهای دور بدن او پیچیده شده و او را محسور کرده است. دستهای زن دیده نمیشود گویی اصلا دستی ندارد. سرش کج شده و در چهرهاش نیز احساسی بهطور بارز مشخص نیست. با کمی تامل بر چهره شاید بتوان حسی از ناتوانی و عجز را مشاهده کرد. کل وجود زن همچون یک تکه چوب خشک شده است و همین فکری از فلجی در بدن او را منتقل میکند. یکی از جوابها به این سوال که چه بلایی سر این زن آمده است و چرا اینگونه بر روی زمین افتاده میتواند این باشد که او مبتلا به هیستری تبدیلی[۱] شده است.
اجازه دهید ابتدا به تعریفی از هیستری تبدیل بپردازیم. این بیماری که منشا روانی دارد به شکل جسمانی بروز میکند. درواقع یک تعارض روانی خودش را در علائم جسمانی بیان مینماید. واژه تبدیلی را فروید پیشنهاد کرد تا به این موضوع اشاره کند که آنچه در این دسته از بیماران شاهد هستیم تبدیل شدن انرژی لیبیدویی[۲] (شهوانی) به انرژی تحریککننده عصبی است؛ یا به نوعی دیگر تبدیل شدن یک فکر یا ایده ممنوعه به یک علامت بدنی. این علائم جسمانی میتواند بهصورت یک حمله ناگهانی بروز کنند برای مثال در یک بحران هیجانی که با حالتهای نمایشی همراه است یا بهصورت ماندگار باشند مانند بیحسی، فلج هیستریک یا احساس تودههایی در گلو. بهطور کلی علائم هیستری تبدیل را میتوان در دو دسته حرکتی (مانند فلج) یا حسی (مانند بیحسی یا درد در ناحیهای از بدن) مشاهده کرد. آنچه در این نقاشی میبینیم میتواند بدنی بیحس شده یا فلج شده یک زن مبتلا به هیستری تبدیلی باشد.
درواقع در هیستری تبدیلی علائم جسمانی جایگزینهایی هستند برای فرآیندهای ذهنی، آرزوها و امیالی که سرمایهگذاری[۳] روانی شدهاند اما به علت تعارضی که ایجاد کردهاند ازطریق مکانیزم سرکوب[۴] از تخلیه آنها جلوگیری شده است. بنابراین این ایدهها، آرزوها یا امیال به ناخودآگاه رانده میشوند اما نیروی لیبیدوی متصل به آنها جدا شده و تلاش میکند راهی برای تخلیه بیابد و این کار را با تغییر شکل به پدیدههای جسمانی انجام میدهد؛ یعنی علائم جایگزینی برای تکانهها هستند که قدرتشان را غرایز جنسی میگیرند. اما در بیماریهای نوروتیک[۵] دیگر مانند فوبیا و وسواس هم مکانیزم سرکوب دیده میشود. چه چیزی باعث میشود فردی چنین علائم بدنی را شکل دهد؟ فروید به این موضوع اشاره میکند که قبل از شروع بیماری در این دسته از افراد یک استعداد برای آن وجود دارد. در خصوصیات افراد هیستریک درجهای از سرکوب جنسی وجود دارد که کمیت آن بیشتر از حالت طبیعی است. این شدت زیاد مقاومت درمقابل غرایز جنسی ممکن است در شکلهایی مثل شرم، تنفر و اخلاقی بودن نسبت به مسائل جنسی دیده شود.
زن بر روی زمین افتاده است اطرافش فضایی خالی است. بااینکه بیشتر کادر را فرم بدن زن پر کرده است، اما رنگ پسزمینه (زمین و یکی از دیوارها) و همچنین زاویه کشیده شدن مسیر دیوار عمقی به این نقاشی داده است. این امر عمق تنهایی زن را پررنگتر میکند. این فضای خالی میتواند نمادی از فضای خودآگاهی روان باشد که ایدهها و افکار در آن سرکوب شده و بنابراین چیزی در آن دیده نمیشود. همانطور که گفته شد، شدت سرکوب از حالت معمول در این افراد بیشتر است و شاید بتواند این حجم از خالی بودن فضا را نشانهای از این امر در نظر گرفت. درعین حال وجود دو دیوار و جایی که به هم نزدیک میشوند باعث میشود حصاری دور فضای که زن قرار دارد احساس کنیم. انگار که این زن نه تنها در بدن خود محسور شده بلکه در فضای اطرافش (که میتواند نماد فضای روانی او باشد) نیز محسور است. این اسارت در بدن و روان توانایی این افراد را در برقراری ارتباط بسیار محدود میکند؛ نه چیزی در آگاهی وجود دارد که تعامل شود و نه میتواند به راحتی پیغام تعاملشده در علائم جسمانی را متوجه شد.
در افرادی که مستعد به ابتلا به هیستری هستند شروع بیماری ناگهانی است که یا به علت پیشروی به سمت بلوغ و یا بهعلت یک حادثه بیرونی در زندگی فرد میباشد و درهرصورت فرد را با درخواستهای یک موقعیت واقعی جنسی مواجه مینماید. بین فشار غرایز جنسی برای تخلیه لیبیدو و ضدیت با آن، فرد با بیمار شدن راه سومی را پیدا میکند تا از این مخمصه فرار کند. بیماری تعارض را حل نمیکند اما ازطریق تغییرشکل تکانههای لیبیدینال به علائم جسمانی صورت مسئله را پاک میکند. شاید علت اینکه در چهره زن حالت هیجانی خاصی مثل ترس یا غم از این وضعیت فلجگونه را نمیبنیم همین باشد که او توانسته با کمک وضعیت فعلی، مسئله اصلی تنشزا را حلوفصل کند.
در هیستری تبدیلی ناحیههای خاصی از بدن درگیر میشوند که معمولا بیمار در آن ناحیه احساس درد دارد. به این ناحیهها هیستروجنیک[۶] (موجب هیستری) گفته میشود. این نواحی بخشهایی از بدن هستند که شهوانی میشوند. منظور از شهوانی شدن این است که لیبیدو یا نیروی جنسیِ جدا شده از فکری سرکوبشده به این ناحیهها منتقل میشود تا در آنجا تخلیه شود؛ تخلیهای که به صورت درد، بیحسی یا فلج بروز مینماید. ناحیه هیستروجنیک لزوما نواحی نیستند که فروید در مراحل تحول جنسانیت به آنها اشاره میکند (مانند دهان، چشم یا مقعد). در واقع هر ناحیهای از بدن میتواند به یک ناحیه شهوانی[۷] تبدیل شود. شهوانی بودن نواحی از بدن به غیر از ناحیه تناسلی، چیزی است که بهطور طبیعی دیده میشود اما آنچه در روند تحول صورت میگیرد این است که رانههای لیبیدوی جزئی از تمرکز بر نواحی مختلف برداشته شده و نهایتا در اندام تناسلی با هم به پیوند میرسند. در نتیجه اندام تناسلی ناحیه اصلی برای تخلیه نیروی شهوانی میشود اما در هیستری اندام یا نواحی دیگری تبدیل به ناحیه اصلی برای تخلیه میشوند. شاید بتواند در این نقاشی دستهای زن را (که دیده نمیشوند) عضو هیستروجنیک درنظر گرفت. شاید بیحسی در دستها وجود دارد یعنی زن دستهایش را حس نمیکند انگار که دستی ندارد؛ همانطور که ما در نقاشی دستی نمیبنیم.
هر علامت تبدیلی معنایی نمادین دارد: علامت تبدیلی ایده سرکوب شده را ازطریق میانجیگری بدن ابراز مینماید اگرچه از طریق تغلیظ[۸] و جابهجایی[۹] تغییرشکل یافتهاند. یک ارتباط نمادین علامت را به معنا متصل میکند. هر علامت ممکن است چندین معنا داشته باشد و حتی در طی یک دوره زمانی معنانی آن یا حتی معنی اصلی آن عوض شود. این موضوع آن چیزی است که در طی درمان روانکاوی به آن پرداخته میشود؛ یعنی چرا یک عضو (یا اعضایی) درگیر میشوند و معنای نحوه بروز علائم مثل درد یا فلج چه میتواند باشد. این معانی و ارتباط نمادین با تداعیهای آزاد در طی جلسات روانکاوی از ناآگاهی به سطح آگاهی آورده میشوند. در این نقاشی یک المان قابل توجه دیگر وجود یک صندلی در کنار دیوار است. شاید این همان جایی است که روانکاو بتواند بر آن بنشیند تا در فضای روانی این دسته از بیماران نقشی بازی کند؛ نقشی که کمک میکند تداعیهای آزاد بیمار به جریان بیافتد و آنچه سرکوب شده به فضای آگاهی برگشته و فهمیده شود. این صندلی بسیار دور از بیمار بهنظر میرسد و احتمالا این فاصله دوری است که روانکاو باید از آن شروع کند.
منبع:
Laplanche, Jean, and Jean-Bertrand Pontalis. The language of psychoanalysis. Routledge, 2018. Freud, S. (2017). Three essays on the theory of sexuality: The 1905 edition. Verso Books. |
پیوست:
[۱] Conversion Hysteria
[۲] Libido
[۳] Cathexes
[۴] Repression
[۵] Neurotic
[۶] Hysterogenic zones
[۷] Erotogenic zone
[۸] Condensation
[۹] Displacement