اطلاعات اثر:
نام اثر: جادهای به دریاچه کرنبری –On the Road to Cranberry Lake, 1944
نام صاحب اثر: مارک شاگال – Marc Chagall
درباره اثر و صاحب اثر:
مارک شاگال یک هنرمند روسی-فرانسوی است که کارهای متنوعی از سبکهای هنری مختلفی خلق کرده است. شاگال کارهای خود را نه رویای یک انسان بلکه رویای بشری میدانست. شاگال را آخرین بازمانده از نسل اول هنرمندان مدرنیست اروپایی میدانند. نقاشی حاضر آخرین کار او قبل از فوت همسرش بلا شاگال[۱] است؛ وقتی با هم برای تعطیلات به دریاچه کنبری در نزدیکی نیویورک رفته بودند. چند روز بعد از کشیدن این نقاشی بلا بیمار شد و فوت کرد. این زوج که تابعیت فرانسوی داشتند برای فرار از نازیها به آمریکا آمدند. در آثار شاگال از دهه ۱۹۱۰ یک زوج دیده میشوند مثل آنچه در این اثر هم وجود دارد. این زوج نمایشی از روح وایتبسک[۲] با خانههای چوبی بیقرینه و بلا همسر محبوب، الهه موسیقی و نگهبان است. این زوج نمادی از احساس دلتنگی زوجی در تبعید است.
تحلیل نقاشی:
آنچه در این نقاشی میبینیم روایت یک واقعه است. شب است و تاریک، و نور حلال کوچک ماه است که فضا را کمی روشن کرده است. دو فرد با لباس نگهبانی یا شاید هم سربازی در سمت راست تصویر ایستادهاند و زاویه نگاه آنها ما را متوجه چیزی دیگر میکند، چیزی که در کلیت یک صندلی است ولی وجود یک سر و دستی با دستگل این سوال را برمیانگیزد که این یک انسان است یا صندلی که جان گرفته است؟ جهت حرکت این صندلی جاندار ما را متوجه یک میز میکند. خوب حالا زوج ما کامل میشود، میز و صندلی. اما با نگاه دوبارهای به میز روی آن یک چراغ نفتی میببینیم که روشن است و روشنایی آن ما را متوجه یک خانه میکند. تخت و مسطح بودن فرم نقاشی این حس را ایجاد میکند که این چراغ نفتی درواقع نوری داخل اتاقی از یک خانه است؛ حال میتوان در پشت این میز و صندلی فردی را دید که با دستگل به سوی خانهای میرود که شاید کسی در آنجا منتظر اوست. این نقاشی میتواند سوالات زیادی را ایجاد کند، مثلا اینکه میز و صندلی وسط یک خیابان در نیمههای شب چه میکنند؟ چگونه آنجا قرار گرفتهاند؟ آیا برخلاف ظاهرشان دو موجودیت زنده هستند؟ این صندلی است یا چیز دیگر که آن را به حرکت درآورده است؟ صندلی در حال حرکت قرار است به کجا برسد؟ آن دو نگهبان کیستند؟ و… جوابهای مختلفی برای این سوالهای میتوان یافت. یکی از راههای نگاه به جریان این نقاشی چیزی است که همه ما در طول شبانه روز به شکلهای مختلفی تجربه میکنیم؛ یکی از علتهای آنچه در رویاها، اضطرابها، لغزشهای کلامی و حتی علائم بیماریهای روانی و جسمانی روی میدهد، میتواند بهصورت نمادین در روایت این نقاشی دیده میشود: بازگشت محتوای سرکوب شده به فضای خودآگاهی.
شاید این موضوع را شنیده باشید که هرکدام از ما امیال و آرزوهایی داریم که در ناخودآگاهِ ما در جریان هستند. جریان داشتن آنها در ناخودآگاه به معنی این است که ما نمیتوانیم از وجود آنها آگاه باشیم و مثل این است که ما خبر نداریم چنین میل و آرزویی در ما وجود دارد. اما چرا باید میل و آرزوی ما از ما پوشیده باشد؟ درجواب میتوان گفت، در روند تحول دوران کودکی، با شکلگیری یا شاید بتوان گفت با قدرت گرفتن و یکپارچه شدن ایگو[۱] (که ماموری در روان است که با واقعیت دنیای بیرونی در ارتباط است) ما متوجه شویم که بعضی خواستهها و امیال میتواند برای ما خطر یا تهدیدی به همراه داشته باشد. این امیال میتوانند در دسته امیال پرخاشگرانه باشند که همراه با احساس تنفر و کینهطوزی نسبت به چیزی یا کسی است؛ یا در دسته امیال شهوانی باشند که همراه با عشق و دوستداشتن چیزی یا کسی است. در دوران کودکی امیالی از این دست که برای ایگو شدت زیادی داشتهاند یا ابراز آنها با تهدید جدی از طرف ایگو شناسایی شده است، به سطح ناخودآگاه رانده شدهاند؛ این آنچیزی است که سرکوبی[۲] نام میگیرد. بهاین شکل دیگر ایده و فکری که خطرناک است در آگاهی فرد وجود ندارد.
اما این وجود نداشتن فقط در سطح خودآگاهی است و آن ایده[۳] در ناخودآگاه به زندگی خود ادامه میدهد و تلاش میکند راه خود را برای آمدن به سطح خودآگاهی و گرفتن ارضا پیدا کند. در مواقع سه مرحله را میتوان در فرآیند سرکوب درنظر گرفت: در مرحله اول که سرکوب نخستین است اتفاقی علیه خود غریزه[۴] نمیافتد بلکه سرکوب علیه نشانهها[۵] یا بازنماییهای[۶] آن صورت میگیرد که از وجود آنها در خودآگاهی جلوگیری میشود؛ ولی عاطفهی[۷] مرتبط به آن ایده نمیتواند در سطح ناخودآگاه نگهداری شود و به جریانش در سطح خودآگاهی ادامه میدهد. به این صورت اولین هسته ناخودآگاه شکل میگیرد. این محتوای سرکوب شده از کنترل سوژه[۸] (فرد) یا بهعبارت دیگر از کنترل ایگوی فرد خارج میشود و بهعنوان یک گروه روانی مجزا توسط قانون خودشان که فرآیندهای نخستین[۹] است اداره میشوند. در مرحله دوم این هسته بلوری، مانند یک آهنربا ایدههای ناهماهنگ دیگر با ایگو را به خودش جذب میکند بدون اینکه توجه خودآگاهی را به خود جلب کند. در مرحله سوم «بازگشت سرکوب شده[۱۰]» را داریم که با لباسی مبدل و به شکلی نمادین در فرمهایی از علامتهای بیماری، رویاها، لغزش زبانی و غیره ظاهر میشود. این لباس نمادین درواقع یک مکانیسم جابهجایی[۱۱] است که در آن چیزی نمادین جای چیزی اصلی را میگیرد.
این همان موضع قابل مشاهده در روایت این نقاشی است. صندلی که در حال حرکت است! انگار کسی پشت تصویر این صندلی مخفی شده، کسی که یک پایش هم قابل تشخیص است. این یکی از راههای مخفی شدن است که در بازی بچهها و کارتونهای آنها هم دیده میشود؛ که کودک یا شخصیت کارتونی خودش را به جای یک شی بیجان میزند (من گلدونم! و سرجایش به شکل یک گلدان میایستد) که شناسایی نشود. اما در پوشش این لباس مبدل هم باز نشانههایی از آن میل به جای میماند که ازطریق آن، ایگو میتوان متوجه شود که چیزی نادرست در حال وقوع است. مثل این نقاشی که وجود میز و صندلی، آن هم صندلی با یک سر و دستگل ما را متعجب میکند و حسی از وجودی جریانی دیگر را به ما میدهد. در این راستا شاید بتوان این دو نگهبان را بهصورت کارکردهایی از ایگو درنظر گرفت. اگر به آنها نگاه کنیم در چهره یکی حسی از تعجب و نگرانی را میبینیم. شاید نقش او شبیه نقش پیغامدهندگی اضطراب در سیستم روانی ما باشد. نگهبانی که باید از خیابان پاسداری کند که کسی در آن رفتوآمد نداشته باشد، با صندلی متحرکی مواجه میشود. از طرفی این یک صندلی است پس خطری ندارد و از طرف حرکتکردن صندلی بههمراه نشانههای دیگری مثل آن دستگل او را متوجه یک جریان پنهانی میکند. این پیغام اضطراب که در اثر بازگشت محتوای سرکوبشده تجربه میشود، ایگو را خبردار میکند که از مکانیزمهای دفاعی دیگری استفاده کند تا محتوای سرکوبشده را به سطح ناخودآگاه برگرداند. بنابراین یک فاکتور در اینجا نقش اضطراب بهعنوان یک سیگنال یا پیغامدهنده است که حامل پیشبینی از یک موقعیت تهدیدکننده مانند از دست دادن ابژه[۱۲]، از دست دادن عشق ابژه، خطر اختگی[۱۳]، و اضطراب سوپرایگو[۱۴] میباشد. زمانی که سرکوب موفقیتآمیز انجام شود و محتوای خطرناک از خودآگاهی فرد خارج گردد اضطراب هم خاموش خواهد شد. بنابراین اضطراب مثل یک سیستم بازخوردی منفی عمل میکند مانند یک ترموستات. اما فاکتورهای اجتماعی-بینفردی هم نقش دارند که بهشکل بازداریهای اجتماعی، تنبیه و یا خطر تنبیه شدن خود را نشان میدهند.
از المانهای این نقاشی میتوان این برداشت را داشت که آرزویی که در حال به سطح آمدن برای گرفتن ارضا است یک آرزو و میل شهوانی است؛ شاید این فرد میخواهد در لباس مبدل خودش را به میز که شکل مبدل شده خانه معشوق است برساند. بااینوجود این امکان هم وجود دارد که با یک میل پرخاشگرانه مواجه باشیم که با دو لباس مبدل (یکی در لباس صندلی و دیگری در لباس یک عاشق با دستگل) خود را دوبار مخفی کرده است. به همین دلیل است که در فضای روانکاوی برای این ظهورات فقط یک معنا پیدا نمیشود و یا بهعبارت دیگر اولین معنا تنها معنای نهفته در نمادها نیست. در نهایت پیغام اضطراب که در چهره یکی از نگهبانهای دیده میشود احتمالا نگهبان دوم که سپری[۱۵] در دست دارد را وارد میدان میکند که میتواند نمادی از خط دوم مکانیزمهای دفاعی ایگو باشد.
روایت این نقاشی را ممکن است در طی روز به این صورت تجربه کنیم که ناگهان احساس کنیم مضطرب شدهایم و ندانیم چرا، یا دردی جسمانی به سراغمان بیاید و ندانیم چرا، یا اسم اشتباهی را برای صدا زدن فردی استفاده کنیم و ندانیم چرا. اگر فرآیند سرکوب شکست بخورد بهطوری که ایده سرکوبشده به شکل قابل تشخیص بخواهد برای ورود به سطح خودآگاهی فشار آورد، پیغام اضطراب شدت مییابد و میتواند به حد یک حمله اضطرابی برسد که به صورت حمله پنیک تجربه میشود. در طول شب، این محتواهای سرکوب شده در لباسهای مبدل مختلف در رویاهای ما ظاهر میشوند و در این فضا کمی اجازه خارج شدن از سطح ناخودآگاه و دریافت ارضا را پیدا میکنند. اما در رویاها هم این ابرازشدن تحت نظارت ایگو است و اگر میل و آرزو تهدیدکننده توسط نگهبان شناسایی شوند با ایجاد پیغام اضطراب کارکردهای دیگر ایگو را به راه میافتد که یکی از آنها بیدار شدن از خواب است که بهخصوص در زمان تجربه دیدن کابوس اتفاق میافتد. همچنین لباس مبدل محتوای سرکوبشده میتواند به صورت علائم مختلف نوروتیک[۱۶] ظهور یابد. آنچه در بیماریهای تبدیلی[۱۷] یا هیستری[۱۸] هم قابل مشاهده است همین ظهور تغییرشکل یافته یا جسمانی شده محتوای سرکوبشده میباشد.
اینکه آیا سرکوب و یا بازگشت
محتوای سرکوبشده منجر به سلامتی
است یا ایجاد آسیبروانی به شدت و قدرت رانهها[۱۹]،
مکانیزمهای دفاعی مورد استفاده یا به طور کلی میزان یکپارچگی و ظرفیت ایگو و
عوامل درونروانی دیگری بستگی دارد. ابراز شدن آنها در رویا، یک لغزش زبانی، یا یک
فراموشی کوچک را شاید بتواند جزو راههای سازگارانه و مصالحهآمیز درنظر گرفت که
هم انرژی و عاطفه به تخلیه و ارضا برسد و هم درسطح خودآگاهی، ایگو با تهدید و
تعارض شدیدی مواجه نشود.
منبع:
Laplanche, Jean, and Jean-Bertrand Pontalis. The language of psychoanalysis. Routledge, ۲۰۱۸. https://gerryco23.wordpress.com/2013/10/08/the-chagall-museum-in-nice-a-dream-of-all-humanity/ |
پیوست:
[۱] Bella Chagall
[۲] Vitebsk
[۳] Ego
[۴] Repression
[۵] Idea
[۶] Instinct
[۷] Sings
[۸] Representations
[۹] Affect
[۱۰] Subject
[۱۱] Primary Processes
[۱۲] Return of the repressed
[۱۳] Displacement
[۱۴] Object
[۱۵] Castration
[۱۶] Super-ego
[۱۷] آنچه در این نقاشی به صورت نگهبان و سپر دیده شده لزوما با آنچه هنرمند مایل به خلق آن بوده یکسان نیست. همانطور که در توضیح اثر آمده است احتمالا این دو زوج خود هنرمند و همسر او هستند که در دست خودش صفحه رنگ و بوم نقاشی میباشد.
[۱۸] Neurotic
[۱۹] Conversion
[۲۰] Histeria
[۲۱] Drives