اگرچه ژوان ریویر[۱] (۱۸۸۳-۱۹۶۲) خدمات بسیاری برای روان‎کاوی داشته است، ولی این خدمات به اندازۀ کافی به جا آورده نشده اند.

وی با نوشته ها و تدریس‎ مبتکرانۀ خویش جستارهای زیادی در تفکر روانکاوی پدید آورد که تا به امروز مورد کاوش قرار می گیرند. سبک ادبیاتی وی به ‎گونه ای بود که می توانست با چنان وضوحی آثار ملانی کلاین[۲] را ارائه و تفسیر کند که فکر نمی کنم خود خانم کلاین یا هیچ یک از همکارانش قادر به چنین کاری بودند (هانا سگال[۳]، پیش‎گفتار، ژوان ریویر: دنیای درونی و ژوان ریویر[۴]، هیوس[۵]، ۱۹۹۱). فروید[۶] بیش از همه قدردان قابلیت ریویر در برگردان آثار وی با چنان سبک و حساسیتی بود که از کار دیگران فراتر می رفت.

اوایل زندگی و آشنایی با روانکاوی

ریویر در برایتون[۷] به دنیا آمد. پدرش یک مشاور حقوقی با پیشینۀ ادبی قابل‎توجه بود. مادرش معلم خصوصی بود و خود به ریویر جوان تدریس می کرد، ولی ریویر احساس خیلی نزدیکی به او نداشت. او در مدرسۀ ویکامب اَبِی[۸] که بعدها به آن‎جا رفت نیز خوشحال و راضی نبود. او سپس برای یک سال به آلمان رفت و آن‎قدر خوب زبان آن‎جا را فرا گرفت که چندین سال بعد قادر به برگردان آثار فروید با آن مهارت ذکر شده بود. او در سال ۱۹۰۶ ازدواج کرد.

با توجه به نزدیکی هیجانی ریویر به پدرش، درگذشت زودهنگام او در سال ۱۹۰۹ برایش آن‎قدر ناراحت کننده بود که مدت زیادی را در آسایشگاه ها سپری کرد. این مشکلات هیجانی به روانکاوی شدن وی با ارنست جونز[۹] در سال ۱۹۱۶ انجامید. جونز در برخورد با انتقال مثبت ریویر حساسیت کافی نشان نداد، و او را در چندین موقعیت شخصی خویش درگیر ساخت. این باعث شد که جونز او را به فروید ارجاع دهد. تحلیل وی با فروید در سال ۱۹۲۲ و در وین[۱۰] انجام پذیرفت. فروید بهتر از جونز او را درک کرد اما طول دورۀ تحلیل با او بسیار کوتاه بود. ریویر به هربرت روزنفلد[۱۱] گفته بود که از این‎که فروید او را بیشتر به دید یک مترجم نگاه می کرد تا یک بیمار آزرده خاطر شده بود.

اگرچه تحلیل با جونز موفقیت آمیز نبود، ولی او به درک فوق العادۀ ریویر از فرآیند تحلیلی پی برد و بیمارانی را به او ارجاع می داد.

ریویر در بازگشت به لندن[۱۲] به یکی از اعضای مهم انجمن روانکاوی بریتانیا[۱۳] بدل شد. وی در سال ۱۹۳۰ تحلیلگر مربی شد و جان بالبی[۱۴]، سوزان ایساکس[۱۵]، دانلد وینیکات[۱۶] و بسیاری دیگر را تحلیل کرد.

شکل گیری اندیشه های کلاینی

ریویر نقش برجسته ای در شکل گیری و بیان اندیشه های ملانی کلاین ایفا کرد و خدمات خیره کننده و بدیعی به نظریۀ روانکاوی ارائه داشت که مهم ترین آنها «سهمی در تحلیل واکنش درمانی منفی[۱۷]» (۱۹۳۶) بود. ریویر در این مقاله یافته های کلاین در ارتباط با موضع افسرده وار[۱۸] را یکپارچه کرد، و برای نخستین بار مفهوم سازمان دفاعی[۱۹] به معنای محافظت در مقابل درد روانی را مطرح ساخت. این سیستم بسیار سازمان یافتۀ دفاعی دربرابر وضعیت افسرده وار ناآگاه به مثابۀ جامۀ مبدلی عمل می کند که آن را پنهان می سازد. مفهوم سیستم سازمان یافتۀ دفاعی علاقۀ بسیاری از تحلیلگران بعدی را تسخیر کرد.

درک جنسیت زنانه

«زنانگی به مثابۀ نقاب[۲۰]» (۱۹۲۹) به بررسی حیطۀ تحول جنسی می پردازد که طی آن زنانگی هر زن همچون نقابی خواهد بود که جهت پنهان ساختن رقابت با مردان و تنفر از آن‎ها به کار گرفته می شود. زنانگی ساختگی درواقع آرزوی مردانگی را می پوشاند که به خاطر ترس از تلافی باید پنهان نگاه داشته شود. ریویر در این مقاله با تکیه بر یافته های بالینی متقاعدکننده بر وجود زنانگی ساختگی در دستۀ خاصی از زنان، یعنی زنان نه آشکارا همجنس خواه، و نه کاملاً دگرجنس خواه دلیل می آورد. ریویر ریشۀ تحول هم‎جنس خواهانه در زنان را در ناکامی در جریان مکیدن یا از شیر گرفتن جستجو می کند که منجر به سادیسم شدید نسبت به هر دو والد، به ویژه مادر می شود. او این فرآیند را در مقالۀ «مراحل ابتدایی تعارض ادیپال[۲۱]» (۱۹۲۸) توصیف می کند.

جنس خواه، و نه کاملاً دگرجنس خواه دلیل می آورد. ریویر ریشۀ تحول هم‎جنس خواهانه در زنان را در ناکامی در جریان مکیدن یا از شیر گرفتن جستجو می کند که منجر به سادیسم شدید نسبت به هر دو والد، به ویژه مادر می شود. او این فرآیند را در مقالۀ «مراحل ابتدایی تعارض ادیپال[۲۱]» (۱۹۲۸) توصیف می کند.

بعدها، در «حسادت به عنوان مکانیزم دفاعی[۲۲]» (۱۹۳۲)، ریویر درک وسیع تری از پیچیدگی های تحول جنسی زنان را ارائه می دهد. وی در این‎ مقاله سهم بدیعی در فهماندن و نمایش این مسئله دارد که این رشک دهانی ست که زنی با حسادت بیمارگون را به جسنجوی عشق دست نیافتنی و احساس محرومیت می کشاند. او تباهی زیربنایی حسادت ادیپال[۲۳] را توصیف می کند و بدین ترتیب راه را بر کار کلاین روی «رشک و قدردانی[۲۴]» (۱۹۵۷) هموار می سازد.

درحالیکه ریویر توانایی فروید برای کاوش ناآگاه را بسیار تحسین می کرد، اما از طرفی او را به خاطر دیدگاه هایش نسبت به جنسیت زنانه و چگونگی نادیده گرفتن علاقۀ دختربچه‎ به مردان و بازی با عروسک ها، شدیداً به باد انتقاد گرفته است. علاوه بر این، او درکنار دیگر نویسندگان، فروید را به خاطر انکار آگاهی دختر و پسربچه ها از واژن به شدت بازخواست کرده اند. زنان برای او همان مردان ناکام بودند. اگرچه ریویر مستقیماً در آزادی زنان درگیر نشد، اما سهم وی در درک پیچیدگی های تحول جنسی زنان به طور فزاینده ای ارزشمند تلقی شد.

گفتمان های بحث برانگیز

سهم ریویر در زمان گفتمان های بحث برانگیز[۲۵] در سال های دهۀ ۱۹۴۰ بسیار ارزشمند بود. توانایی او در تبیین بینش های نظری پیچیده به نحوی ساده و متقاعدکننده، کمک زیادی به حل و فصل اختلافات کرد. توانایی وی در بیان نظریات کلاین در قالب یافته های فروید در مقالۀ «پیرامون منشأ تعارض روانی در اوایل نوزادی[۲۶]» (۱۹۳۶) به تصویر کشیده شده است؛ مقاله ای که به افتخار هشتادمین سالگرد تولد فروید به وین برده شد. این مقاله نخستین تلاش جهت بحث پیرامون اختلافات فزاینده در نظریات روانکاوی در وین و لندن بود؛ به خصوص اگر این اختلافات وابسته به موضوعاتی همچون سادیسم، فرافکنی، و درون فکنی در نوزادی بودند. این مقاله به شیوا‎ترین و ‎زیباترین شکل ممکن نظریۀ کلاین در آن زمان را خلاصه کرده، و درد و رنج های نوزادان و کودکان در تقلا با عشق و نفرت خود نسبت به ابژه هایشان را به وضوح توصیف می کرد.

کاوش عزاداری [۲۷]

ازدواج ریویر با اِوِلین ریویر[۲۸] با مرگ همسرش در سال ۱۹۴۵ پایان یافت. مقالۀ «همسر عزادار[۲۹]» (۱۹۴۵) وی که دربارۀ زنانی نگاشته شده بود که همسران خود را در جنگ جهانی دوم از دست داده بودند، بازتاب برخی احساسات خود او در مرگ همسرش نیز بود. او با جزئیاتی تکان دهنده‎ از فشاری سخن می گوید که چنین مصیبتی نه صرفاً به خود همسر، بلکه به رابطۀ او با فرزندانش نیز تحمیل می شود. او با یادآوری این موضوع به خواننده مقاله اش را به پایان می رساند که هر زنی کودکی بوده است، و آنچه هر انسانی مجدداً در زندگی می جوید، نگاره های مادر و پدر در قالب هایی است که آنها «به طور پاک نشدنی در عمق ذهن ما حک شده اند».

تأملاتی در هنر

ریویر که زن بسیار باکمالاتی بود، به ادبیات، هنر، و تئاتر علاقه داشت. او در یکی از آخرین مقالاتش یعنی «بازتاب خیال ناآگاه یک دنیای درونی در مصادیقی از ادبیات[۳۰]» (۱۹۵۲)، به دنبال این است که به واسطۀ مثال هایی از ادبیات ایدۀ خیالپردازی هایی را که «همۀ ما ناآگاهانه از دیگری های پرورانده در درونمان خلق می کنیم»، منتقل سازد. وی همچنین مقالۀ «دنیای درونی در [نمایش‎نامۀ] سرمعمارِ ایبسن[۳۱]» (۱۹۵۲) را نگاشته است که در آن جستار دنیای درونی در ادبیات را ادامه می دهد. در اینجا نگاره ها و نیروهای دنیای درونی نابهنجارتری مطرح اند که در آن سرمعمار بدون سوگواری فقدان هایش و مرمت دنیای درونی اش، در عوض به کنش ورزی فاجعه آمیز خیالپردازی های رقابتی خویش در رابطه با والدین درونی و فرزندان والدین می پردازد.

ژوان ریویر در سال ۱۹۶۲ در لندن درگذشت، و [یاد و خاطره اش] توسط تنها دخترش دیانا[۳۲] زنده ماند.

آتول هیوس

منبع:

https://psychoanalysis.org.uk/our-authors-and-theorists/joan-riviere

پیوست:


[۱] Joan Riviere

[۲] Melanie Klein

[۳] Hanna Segal

[۴] Joan Riviere: The Inner World and Joan Riviere

[۵] Hughes

[۶] Freud

[۷] Brighton

[۸] Wycombe Abbey

[۹] Ernest Jones

[۱۰] Vienna

[۱۱] Herbert Rosenfeld

[۱۲] London

[۱۳] British Psycho-Analytical Society

[۱۴] John Bowlby

[۱۵] Susan Isaacs

[۱۶] Donald Winnicott

[۱۷] A contribution to the analysis of the negative therapeutic reaction

[۱۸] depressive position

[۱۹] defensive organisation

[۲۰] Womanliness as a masquerade

[۲۱] Early stages of the Oedipus conflict

[۲۲] Jealousy as a mechanism of defence

[۲۳] Oedipal

[۲۴] Envy and Gratitude

[۲۵] Controversial Discussions

[۲۶] On the genesis of psychical conflict in earliest infancy

[۲۷] bereavement

[۲۸] Evelyn Riviere

[۲۹] The bereaved wife

[۳۰] The unconscious phantasy of an inner world reflected in examples from literature

[۳۱] The inner world in Ibsen’s Master-Builder

[۳۲] Diana