هاینز کوهات۱ در ۳ می ۱۹۱۳ در وین به دنیا آمد. والدین او فلیکس و اِلسی کوهات اصالتاً یهودی بودند. پدرش در حال آماده شدن برای حرفۀ پیانونوازی در کنسرت بود ولی جنگ جهانی یکم به اجبار او را به سمت کسب و کار سوق داد. برخی از جزئیات مربوط به دوران کودکی کوهات درسایۀ تردید و اختلاف نظر قرار گرفته است، زیرا دربارۀ منبع آنها شک هایی وجود دارد. او در سال 1977 و در سن ۶۴ سالگی، بهاجبارِ ناشر، مقالۀ «دو تحلیل آقای ز۲»را نوشت. کوهات دو سال بعد (۱۹۷۹/۱۹۹۱) آن را منتشر کرد. مضمون اصلی این مقاله به بیماری مربوط میشود که کوهات طی فعّالیت حرفه ای خویش در دو برهۀ زمانی مختلف، به تحلیل او پرداخت.
کوهات در تحلیل نخست، روانکاو کلاسیک متعهّدی بود که پذیره های نظریّۀ رانه۳را در درمان این مرد به کار برد. پنج سال بعد، کوهات گزارش داد که آن مرد برای تحلیل دوّم بازگشته است؛ زمانیکه کوهات نظریّۀ به تازگی ضابطه بندی شدۀ خود، یعنی روانشناسی خود۴را به کار بست. تحلیل نخست او مؤلفه های مهمی از آسیبهای روانی بیمار را حل نشده باقی گذاشته بود، درحالی که تحلیل دوّم به طور موفّقی به ویژگی های منشِ نارسیسیستیک بیمار پرداخت؛ مسئله ای که با بهره گیری از نظریّۀ رانه به طور کامل فهمیده نشده بود.
پس از مرگ کوهات، همکارانی که آشنایی نزدیکی با وی داشتند، واقعیّت های جالبی را برملا کردند. آنان همسویی و موازات چشمگیری میان تاریخچۀ این بیمار و تاریخچۀ خود کوهات را متذکّر شدند. استروزیر۵ (۲۰۰۱) تاریخ نگاری که زندگی نامۀ معتبری برای کوهات نوشته است، این همسویی ها را به دقّت بررسی و نتیجه گیری کرد که آقای «ز» کسی جز خود کوهات نیست. همۀ تلاش هایی که برای شناسایی بیمار توصیف شده توسط کوهات انجام شده، به نتیجه ای نرسیده است.
در حلقۀ همکاران و دوستان نزدیک کوهات اتّفاق نظری وجود دارد مبنی بر اینکه او لباس تجارب خود را بر قامت آقای «ز» دوخته و تقابل میان تحلیل خودش توسط روز ایسلر۶ و خودتحلیلی۷ بعدی اش، پس از دستیابی به بینش هایی دربارۀ اختلالهای نارسیسیستیک را به نمایش گذاشته است. بنابراین او با تکرار شاهکار فروید در خودتحلیلی، رویدادهای زندگی اش را در سایۀ کشف های شخصی،بار دیگر تفسیر کرد. استروزیر هنگام نوشتن زندگی نامۀ کوهات، با بهره گیری از تبیین هایی که او دربارۀ آقای «ز» نوشته بود، جزئیات مهمی را در مورد سال های نخست زندگی کوهات استخراج کرد. مؤلفه های مهم تاریخچۀ نخستین کوهات، رابطۀ او با پدر و مادر و تجارب شکل دهندۀ دیگر زندگی وی، در این مقاله تشریح شده است.
یکی دیگر از عوامل مخدوش کننده در بازسازی زندگینامه کوهات، ناتوانی او در تصدیق عقبۀ یهودی خویش در دوران بزرگسالی بود. به نظر می رسید که او پس از آمدن به ایالاتمتحدۀ آمریکا در سال۱۹۴۰، پس زمینۀ جدیدی برای خود آفرید تا هرگونه ارتباط با پیشینۀ یهودی اش را کنار بگذارد. درواقع، کوهات هنگام درخواست پذیرش در مؤسسۀ روانکاوی شیکاگو، هرگز عقبۀ یهودی اش را به طور عمومی پیش کسی تصدیق نکرد و همۀ تلاشش را به خرج داد تا همکارانش به اشتباه باور کنند که ریشۀ نام او به آیین پروتستان چکسلواکی بازمی گردد و فرزند ازدواجی مشترک است؛ مادر کاتولیک و پدر پروتستان. درواقع، مادرش پس از آمدن به شیکاگو، به آیین مسیحیت کاتولیک گروید و کوهات به همراه همسرش در کلیسای یکتاپرستان۸ حضور پیدا میکرد. بعدها استروزیر اسناد زیادی مبنی بر اصالت یهودی خانوادۀ کوهات پیدا کرد؛ خانواده ای که بیشترشان در هولوکاست جان باخته بودند. او شواهدی مبتنی بر ختنه شدن کوهات و اعطای نام یهودی ولف هرش به وی، در آن زمان به دست آورد (استروزیر، ۲۰۰۱، ص. ۱۱).
کوهات در سن یک یا یک و نیم سالگی از پدرش جدا شد، زمانی که نام پدرش در فهرست اعزامی برای جنگ جهانی نخست درآمد. تا وقتی که پدرش در سن پنج سالگی او بازگشت، ارتباط خیلی کمی بین آنان برقرار بود. رابطۀ آنان تا زمانی که فلیکس (پدر کوهات) در سال ۱۹۳۷ و در سن ۴۹ سالگی براثر سرطان خون درگذشت همچنان سرد باقی ماند. کوهات در آن زمان ۲۴ سال داشت. با اینکه کوهات همواره شوق رابطۀ نزدیک با پدرِ سرد و آرمانی شدۀ خود را در دل داشت، رابطۀ نزدیک و دل آزاری را با مادرش تجربه کرد و همواره می خواست خود را از زیر بار طوق سنگین و کمرشکن مادر برهاند.
او از ۶ تا ۱۰سالگی در خانه درس میخواند، عمدتاً به خاطر اینکه اِلسی (مادرش) نمی توانست جدایی از وی را تاب آورد و میخواست آموزش فرزند باهوش و ستودنی اش را تحت کنترل داشته باشد. او معلّمانی را به خدمت گرفت که نهتنها دروس رسمی را به کوهات می آموختند، بلکه مبانی آموزشهای فرهنگی گسترده تر را نیز فراهم می آوردند. وقتی در ۱۱ سالگی به باشگاه ورزشی وارد شد، اِلسی از او روی برگرداند، معشوقی برگزید و او را با «پوچی جشن تولّدهای من ۹»در کودکی تنها گذاشت (استروزیر، ۲۰۰۱، ص. ۲۳). فلیکس در پس زمینه ماند و احتمالاً مشغول کاروکاسبی بود.
در همین زمان، اِلسی دانشجویی استخدام کرد که کارش آشنا کردن کوهات با مظاهر فرهنگی بود. او هاینز را به موزه، نمایشگاه هنری، کنسرت و اُپرا می برد و همراه او آثار ادبی فاخر را مطالعه میکرد. کوهات بیان کرد که این رابطه را بسیار ارزشمند می دانست و اهمیّت برخی دورنمایه های همجنس کامانه ای که در این صمیمیت وجود داشت را ناچیز می شمرد. او در باشگاه ورزشی با زیگموند لیور دوست شد، شخصی که هنگام مهاجرت به شیکاگو نزد او رفت و علایق طولانی مدتش به موسیقی را با وی به اشتراک گذاشت.
کوهات پس از اتمام دبیرستان در سن ۱۹ سالگی وارد دانشگاه وین شد. او در دانشکدۀ پزشکی تحصیل کرد که نیازمند ۶ سال تحصیل بود. او در طی این مدّت در خانه زندگی میکرد؛ بهاستثنای ۶ماه کارورزی در بیمارستان پاریس در نزدیکی کلیسای جامع نوتردام؛ بیمارستانی که به طور تخصّصی به درمان بیماران مبتلا به سیفلیس می پرداخت. در طی این دوران و در سال ۱۹۳۷ بود که پدر کوهات از دنیا رفت. با وجود فاصله ای که میان کوهات و پدرش بود، از دست دادن او کوهات را به هم ریخت و به رواندرمانی توسط روانشناسی به نام والتر مارسلیس۱۰ سوقش داد.
در این اثناء، جریان نامبارک یهودستیزی ای که از وین برخاسته بود، در سال ۱۹۳۸ و به دست نازی ها در حال سایه انداختن بر اتریش بود. کوهات در اوایل سال ۱۹۳۸ با روانکاو برجسته، آگوست آچهورن۱۱که پیشتر با وی آشنا شده بود، وارد تحلیل شد. الیزابت میر هم که بعداً با کوهات ازدواج کرد، به طور اتّفاقی در همان هنگام برای مطالعۀ روانکاوی به وین آمد و در دوره های آموزشی آچهورن شرکت کرد.
در مارس سال ۱۹۳۸، آلمان به اتریش حمله کرد. این رخداد ناگهانی بر کوهات تأثیر ژرفی بر جا گذاشت. او به استروزیر گفت: «این اتّفاق پایان دنیا بود، پایان این عصر بود». «احساس کردم که پایان زندگی ام فرا رسیده است»؛ درواقع پایان موجودیت فرهنگی کوهات رسیده بود (استروزیر، ۲۰۰۱، ص.۵۵). با اینکه کوهات دورۀ تحصیلی دانشکدۀ پزشکی را بهطور کامل گذراند، ولی به خاطر یهودی بودنش نتوانست فارغ التحصیل شود.
در آن زمان، فروید مهیّای ترک وین بود. کوهات هیچگاه از بازگویی این داستان خسته نشد که آچهورن زمان دقیق عزیمت فروید (از وین) را به وی گفته بود و او توانست با رفتن به ایستگاه قطار رفتن فروید را مشاهده کند. کوهات به یادآورد که موقع حرکت قطار کلاهش را به احترام فروید برداشت و فروید هم پاسخ احترامش را داد. این تنها ارتباط کوهات و فروید بود. اقبال به کوهات روی آورد و توانست امتحانات نهایی اش را بدهد. او شتابان برای امتحانات آماده شد و توانست مدرک پزشکی خود را بگیرد.
در شیکاگو
کوهات در مارس سال ۱۹۳۹ با کمک رابی مورمرستین اجازۀ خروج از وین را به دست آورد؛ شخصی که به مهاجرت افراد زیادی کمک کرد. پس از یک سال پُر آشوب در اردوگاه مهاجران در انگلیس، کوهات با کمک و حمایت دوستش لواری۱۲ که درشیکاگو از وی استقبال کرد، به ایالاتمتحدۀ آمریکا مهاجرت کرد. لواری او را با رابرت وادسورز۱۳که موسیقیدان آزادی خواهی بود آشنا کرد؛ شخصی که بهترین دوست کوهات شد. چندی پس از اقامت در شیکاگو، اِلسی به وی ملحق شد و با راه انداختن مغازۀ لباس و لوازم تزئینی کوچک زنانه موقعیت خویش را مستحکم کرد.
کوهات با ادامه حرفۀ پزشکی، دورۀ کارورزی خویش را تکمیل کرد و وارد دورۀ دستیاری در گروه معتبر نورولوژی بیمارستان بیلینگس۱۴ در دانشگاه شیکاگو شد. هنگام برافروخته شدن آتش جنگ با ژاپن، کوهات کوشید تا از فرستاده شدن (به جنگ) دوری کند و وقت خویش را به طور کامل صرف کار کرد. تسلّط او در نورولوژی باعث شد که رئیس گروه نورولوژی شغلی عالی را برای وی دست و پا کند. با این وجود،کوهات تصمیم گرفت تا در سال ۱۹۴۲ در مسیر متفاوتی گام بردارد و برای پذیرش در مؤسسۀ روانکاوی شیکاگو اقدام کند؛ مؤسسه ای که در آن زمان تحت مدیریت بنیانگذار آنفرانز الکساندر۱۵بود.
الکساندر مدافع پُرانرژی و باوجهه روانکاوی بود که بسیاری از روانکاوان مهاجر و توانا را برای آموزش در این انجمن جذب کرد. ساختار و طرح درس این مؤسسۀ مستقل و بدون هرگونه وابستگی به یک دانشگاه رسمی بود و از مؤسسۀ برلین الگو گرفت؛ جایی که الکساندر با کارل آبراهام۱۶همکاری داشت. جالب است که مؤسسه از پذیرش کوهات امتناع و او را تشویق کرد که پیش از درخواست دوباره برای پذیرش، برای حل کردن مسائل شخصی تحت «درمان تحلیلی» قراربگیرد. جزئیات رد شدن عجیب او روشن نیست. این ناکامی کوهات را ناامید نکرد و باعث شد به دنبال روانکاوش، روز ایسلر برآمد که روانکاو ارتودکس جا افتاده ای بود و با اعضای دیگر مؤسسۀ شیکاگو ارتباط خوبی داشت. کوهات در اثنای تحلیل شدن توسط ایسلر، بورد نورولوژی و روانپزشکی دریافت کرد و عزم خویش را برای دنبال کردن حرفۀ روانکاوی آشکار ساخت.
زندگی شخصی او برای دوستان و همکارانش در هاله ای از ابهام باقی ماند. او با باربارا بریانت۱۷رابطۀ نزدیکی شکل داد؛ به طوری که به مدّت یکسال و نیم هر روز او را میدید ولی ناگهان بدون هر توضیحی رابطه اش با وی را قطع کرد. بااینکه او روابط اجتماعی گسترده ای بادوستانش داشت، از حرف زدن در مورد مادرش پیش باربارا یا دیگران امتناع کرد. او فقط می دانست که مادر کوهات در هایدپارک زندگی می کند و اطلاع بیشتری از وی نداشت. درهمان موقع، کوهات به طور منظم در یکشنبه ها مادرش را ملاقات میکرد و از حمایت مالی که مادرش به وی میداد، بهره می برد.
حتی نزدیکترین دوستانش نیز در مورد مادرش چیزی نمی دانستند. در این هنگام، اِلسی به آیین کاتولیک گروید. پس از آن،کوهات در مورد مادرش اظهار می کرد که او به «روانپریشی پنهان» دچار است. مادر کوهات در سال پایانی عمرش به طور واضحی پارانوید شد و این فرضیّاتی که کوهات در موردش داشت را تأیید کرد و بیشتر رفتارهای عجیب و غریب او را برای کوهات قابل درک ساخت. مادرش در سن ۸۲ سالگی و در سال ۱۹۷۲ در خانۀ سالمندان از دنیا رفت.
کوهات در سال ۱۹۴۶ دوباره برای پذیرش در مؤسسۀ شیکاگو درخواست داد. با این وجود، پذیرش او مشروط بود و اجازۀ بیمار دیدن نداشت. در طی ریاست الکساندر، مؤسسۀ شیکاگو جنبشی به راه انداخت که تغییراتی را در شیوۀ استاندارد روانکاوی پیشنهاد میداد؛ تغییراتی مانند کاهش تعداد جلسات تحلیل طی هفته، برنامه ریزی جلسات درمانی به طور نامنظم و امتناع از تفسیر نشانه ها. کوهات ارتباط و مکاتبات نزدیکش با آچهورن را حفظ کرد و آچهورن به او توصیه کرد که به آموزه های فروید پایبند بماند و گرفتار این جنجال نشود. کوهات توصیۀ او را به گوش جان شنید و مسلک فروید را به جد دنبال کرد. در ضمن، تحلیل بیماران را شروع کرد تا ملزومات فارغ التحصیل شدن به عنوان روانکاو را به دست آورد. او در اواخر سال ۱۹۵۰ تمام ملزومات آموزشی را برآورده کرد، آزمون نهایی را قبول شد و فارغ التحصیل شد.
او پیش از فارغ التحصیلی در مؤسسۀ شیکاگو با مددکاری اجتماعی به نام الیزابت میر آشنا شد. او یهودی نبود و اصالت آلمانی-آمریکایی داشت. همانطور که پیشتر بیان شد، او برای مطالعه نزد آچهورنبه وین رفته بود و توسط جنی ویلدر۱۸ تحلیل شد. آنان عاشق هم شدند و در اکتبر ۱۹۴۸ در طی شش ماه ازدواج کردند. پسر آنان، توماس در مارس ۱۹۵۰ دیده به جهان گشود.
منبع:
Palombo,J., Bendicsen, H.K., Koch, B.J. (2009). Guide to psychoanalytic developmental theories. New York: Springer
پی نوشت :
[۱] Heinz Kohut
[۲] Two analyses of Mr. Z
[۳] Drive theory
[۴] Self-psychology
[۵] Strozier
[۶] Ruth Eisler
[۷] Self-analysis
[۸] Unitarian Church
[۹] The emptiness of my birthday parties
[۱۰] Walter Marseilles
[۱۱] August Aichhorn
[۱۲] Levarie
[۱۳] Robert Wadsworth
[۱۴] Billings
[۱۵] Franz Alexander
[۱۶] Karl Abraham
[۱۷] Barbara Bryant
[۱۸] Jenny Waelder