نوشتن از رضا براهنی نویسنده و شاعر و البته ناقد ادبی آن هم در این روزگاران که هزاران فرسخ دورتر از ایران زندگی می کند و کمی با بیماری فراموشی دمخور شده است، سخت است. بی شک نوشتن  از نویسنده ی  که ادبیات معاصر ایران به او مدیون و وام دار است آسان نیست. وی سال ها دور از این ادبیات روزها و شب ها را گذرانده است و نسل جوان چقدر بد شانس هستند که به محض بزرگ شدن و جوان شدنشان از تمام چهره های موثر ادبی، فرهنگی و هنری دور افتاده اند و این افراد به نوعی غیر قابل دسترس شده اند. در نتیجه تنها چیزی که عاید این نسل می شود حسرت و غبطه بر روزگاران گذشته است که شرایط گفتگو و دیدن این افراد و چه بسا خواندن آثارشان مهیا بوده است.

در ۲۱آذرماه ۱۳۱۴ رضا براهنی در تبریز متولد شد. چشم گشودن در خانواده‌ای بی‌سواد و فقیر و روی‌آوردن به کار در کارخانه‌های مختلف، تصاویری است که رضا براهنی، کودکی خود را با آن‌ها بیان می‌کند.او از سال های کودکی تا نوجوانی با چشم های خود جنگ جهانی دوم، قحطی، مرگ برادر و خواهر و هزار مشکل و ترس را دید و حس کرد و اگر خواننده ی آثار او بوده باشیم، می توانیم بگوییم خیلی از نوشته هایش یاد آور همان روزگاران بوده است. پس از آنکه کتاب‌های ترکی را در میدان‌های تبریز سوزاندند، براهنی به فارسی روی آورد. درعین‌حال زبان‌وادبیات انگلیسی را در دانشگاه تبریز تا مقطع لیسانس و در دانشگاه استانبول ترکیه تا دکتری به‌پیش برد.

درخلال سفرهایش به مصر و آمریکا و کانادا و حضورش در دانشگاه‌های آن کشورها به‌عنوان مدرس، همچنین عضویت و ریاست انجمن قلم کانادا بود که چهره براهنی در عرصه جهانی مطرح شد و تا مرز شناخته‌شدن به‌عنوان «پایه‌گذار نقد ادبی مدرن در ایران» از سوی برخی منتقدان به‌پیش رفت. از رضا براهنی تا سال۱۳۵۲، نوشته‌های متعددی در زمینه شعر، داستان و رمان، نقد ادبی، ترجمه و مقاله به‌چاپ رسیده است. مقاله‌های انتقادی در مجله فردوسی بخش مهمی از فعالیت ادبی او تا اواسط دهه چهل است که درنهایت سال۱۳۴۷ با انتشار کتاب طلا در مس  فرمی منسجم پیدا می‌کند. نگارش رمان روزگار دوزخی آقای ایاز را باید سرآغاز فعالیت او در حوزه داستان‌نویسی دانست؛ این رمان همچنین اولین تجربه او در درگیریِ خلاقانه با زبان نه‌تنها به‌مثابه وسیله، که غایت آفرینش هنری است. در آثار داستانی دیگری که براهنی خلق کرده، گنجینه‌ای غنی و متنوع، هم به‌لحاظ محتوایی و هم ساختاری به‌دست می‌آید. از گزارش سرگذشت «حسین میرزا» در رمان «رازهای سرزمین من» که درواقع تحلیلی جامع از اتفاقات جوانی نویسنده در دوران قبل و بعد از انقلاب است، تا آزمایش تکنیک‌های مختلف داستان‌نویسی در «آزاده‌خانم و نویسنده‌اش» و نگارش هفت ورسیون از یک واقعه در «الیاس در نیویورک» که البته در تمامی آن‌ها به آنچه قصد داشته، دست یافته است. از رضا براهنی بیش از ده مجموعه شعر به‌چاپ رسیده است. اگر سیر اشعار او را از اولین کتابش «آهوان باغ» که شامل اشعار تغزلی و عاشقانه است، تا کتاب «خطاب به پروانه‌ها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟» پی بگیریم، بین اشعار او در اولین کتاب‌هایش با اشعار متأخرش تفاوت زیادی می‌یابیم. او این تفاوت را حاصل حک و اصلاحاتی می‌داند که «براهنی منتقد» بر ذهن و زبان «براهنی شاعر» اعمال کرده است.

نکته ی جالبی که می توان راجع به رضا براهنی گفت این است که هیچ کدام از چهره های ادبی و فرهنگی از تیغ نقد و نگاه موشکافانه ی براهنی به راحتی رد نشده اند و این نگاه نقادانه بیشتر منوط بر آثار و نوشته ها و نظرات چهره های ادبی بوده است که هر کدام قطبی در ادبیات به حساب می آیند. از طرفی تمام این چهره های ادبی و چه بسا نویسندگان خارجی از براهنی به نیکی یاد می کنند و افرادی مانند او را در عرصه ی ادبیات انگشت شمار می دانند. کسانی چون او که در هر زمینه ی چون شعر، نثر، نقد، ترجمه و یا مقاله زبان متن برای او در ارجحیت بود. روزگاری از براهنی راجع به تاثیر گذاری اش بر ادبیات معاصر پرسیده اند و او چنین جواب داده است که:

من داور چنین سؤالی نمی‌توانم باشم. اولاً من همه داستان‌هایی را که نوشته شده، نخوانده‌ام، به ویژه به سبب دوری از کشور، و ثانیاً هیچ نویسنده‌ای نباید به پرسشی از این دست پاسخ بگوید. جواب مثبت حمل بر غرور توأم با حماقت خواهد بود، و جواب منفی حماقت توأم با تواضع. من می‌گویم: من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم – لطف‌ها می‌کنی‌ای خاک دَرَت تاج سرم.