Pathological culture and the dangerous consequences of developing false self/society
یادداشتی از دکتر محمود دهقانی
یادداشت ششم از صد و هفتاد و شش
دونالد وودز وینیکات، پزشک متخصّص اطفال و یکی از برجستهترین روانکاوان قرن بیستم اثری دارد به نام خانه جایی که ما از آنجا آغاز میشویم. من امّا ترجیح میدهم این عنوان را کمی تغییر دهم : فرهنگ جایی که ما از آنجا آغاز میشویم.
دلیل اصلی من برای انتخاب دونالد وینیکات از بین دیگر روانکاوان اهمیت مفهوم «خود کاذب» و «خود واقعی» و دیگر مفاهیم مهم و الهام بخشی است که او برای جامعه ما دارد است. وینیکات معتقد است کودکان با ظرفیتهای مهمّی برای حرکت در مسیر رشد طبیعی به دنیا میآیند. ظرفیتهایی مانند اصیل بودن، واقعی بودن، خودانگیختگی، عاملیّت، بازی، رهایی، استقلال، خلّاقیت و …
وینیکات تأکید میکند والدین باید خود را با نیازهای رشدی کودک به منظور حرکت کودک در مسیر بهنجار رشد هماهنگ کنند. امّا اگر کودکان مجبور به هماهنگ شدن با نیازهای والدین خود شوند، تراژدی آغاز میشود و ما شاهد رشد فزایندهی یک «خود کاذب» به جای یک «خود واقعی» خواهیم بود. وقتی کودکان مجبور شوند خود را با نیازهای محیط و اطرافیان هماهنگ کنند، آنچه قربانی میشود هویّت یا خویشتن اصیل کودک است. بهای امنیت، توجّه و عشقی که کودکان اکنون دریافت میکنند، از دست دادن فردیّت، خودبودگی (selfhood) و هویّت اصیل آنهاست. آنها تبدیل به کسانی میشوند که اطرافیانشان میخواهند: قرارداد نانوشتهای که هرگز مقرون به صرفه نیست چرا که بدست آوردن هیچ چیزی یا هیچ کسی در مقابل از دست دادن هویّت اصیل خود نه تنها سودمند نیست بلکه غارتی هولناک و غیرقابل جبران است.
نشانه های تبدیل شدن به کسی که اطرافیان میخواهند (خود کاذب) چیست؟ فقدان سرزندگی، فقدان اصالت، حسِّ گیرافتادن و اسارت، فقدان حسِّ عاملیّت و مالکیّت در مورد داشتهها، حسِّ بیمعنایی، پوچی و بیهودگی، فقدان خودانگیختگی، استقلال و خلّاقیت از جملهی این ویژگیهاست. تردیدی نیست که شکلگیری خود کاذب برای مراقبت از خود واقعی در همهی فرهنگها اجتنابناپذیر است. تراژدی از آنجا آغاز میشود که فرد به میزان و شدّتی مجبور به شکل دادن به یک خود کاذب شود که از اساس او را به تمامی تبدیل به یک خود کاذب کند و خود واقعی او را کاملاً سرکوب و ناپدید کند.
حالا بگذارید در سطح اجتماعی و فرهنگی به این مسأله نگاه کنیم. وقتی افراد در بستر فرهنگ و اجتماعی سرکوبگر زندگی کنند، یعنی بستری که افراد را مجبور به همراهی با خواستههای مراجع قدرت میکند، چه اتّفاقی برای افراد آن جامعه خواهد افتاد؟ فرهنگها و بسترهای سرکوبگر و غیردموکراتیک، باعث شکل گرفتن جوامعی مملوّ از فرهنگ تزویر و تعارف، افسردگی، دلمردگی، مهرطلبی، انفعال و ترویج دروغ میشوند و گاه به گاه آتشفشان خشم آنها فعّال خواهد شد. خانوادهها و فرهنگهای سرکوبگر، داراییهای روانی افراد مانند اصالت، سرزندگی، عاملیّت، آزادی، استقلال و… را به سرقت میبرند. در چنین خانواده یا جامعهای افرادی که هنوز از نظر روانی زنده هستند احساس میکنند مورد نوعی «تجاوز روانی» قرار گرفتهاند. هر تلاش کوچکی در جهت «عامل بودن»، «اصیل بودن»، «واقعی بودن» و «استقلال» گام مهمّی در راستای بازپسگیری «سائق سرنوشت» و رهایی از شرِّ «تقدیرزدگی» است. سائق سرنوشت همان حسِّ خالق داستان زندگی خود بودن است. تقدیرزدگی اما حسِّ «میرزا بنویس» یا «کاتب» بودن در برابر داستان زندگی است. داستانی خودنوشت، در برابر داستانی دیگرنوشت.
از نظر وینیکات زیاده «معقول بودن» در واقع نوعی «فقر روانی» است. شوریدگی بخش مهمّی از سرزندگی است. خلّاق بودن مستلزم حفظ جنبههایی از تجربیات دوران کودکی (مانند بازی، خودانگیختگی و رهایی) در بزرگسالی است. تنها با بازی و شاید تنها و تنها در بازی است که کودک نوعی حسِّ رهایی را تجربه میکند که خلّاقیت به همراه دارد.
در فقدان بازی، رهایی تجربه نمیشود و در فقدان رهایی خلّاقیتی وجود نخواهد داشت. براساس دیدگاه وینیکات دلیل اصلی پسرفت فرد و جامعه و تکرار بیپایان داستانهای غمانگیز غلبهی یک خود/جامعه کاذب تحت فشارهای محیطی و به سرقت رفتن داراییهای روانی فرد یا جامعه است. یک فرهنگ سرکوبگر تمام تلاش خود را برای ربودن اشتیاق اصیل میکند. در میدان نبرد سرقت روانی، مردم پیوسته در حال پاسداری از داراییهای روانی خود، یعنی پاسداری از حقِّ انتخاب خود، حسِّ عاملیّت، اصالت و رهایی از بند بندگی دیگری هستند.
اصالت گام نخست، رهایی از تقدیرزدگی شوم است. ما برای سالها زیر بار دروغهایی که تحت فشار فرهنگ سرکوبگر به خودمان گفتهایم در حال تبدیل شدن به یک دروغ بزرگ بودهایم. ما در تاریکی خواستههای دیگری گم شده بودهایم، امّا آنچه این روزها من را امیدوار نگاه میدارد میل عمیق و اصیل مردم برای زندگی کردن براساس اشتیاقها و آرزوهای خودشان است. مردم دیگر نمیخواهند برای آرمانها و جاهطلبیهای افراد دیگر و کشورهای دیگر زندگی کنند. مردم میخواهند زندگی کنند، آنها تنها و تنها میخواهند به سادگی خواستههای خودشان را زندگی کنند. ساده زندگی کنند و به سادگی زندگی کنند؛ بر اساس اشتیاق خود و در راستای در دست گرفتن سائق سرنوشت و گریز از تقدیری شوم. آنها میخواهند شاهد روزی برای تالیف داستان زندگی خود باشند.
تسلیم در برابر فرهنگ سرکوبگر به همان اندازه خطرناک است که عصیان علیه آن. در هیچ یک از این دو شیوه، انتخابی آگاهانه وجود ندارد بلکه تنها نوعی هویّت واکنشی نهفته است. برای پاسداری از داراییهای روانی خود باید انتخاب آگاهانه و هوشمندانه را جایگزین نوعی تسلیم یا عصیان کرد. خواسته نهایی فرهنگهای سرکوبگر و غیردرموکراتیک در وهلهی اوّل تبدیل فرد یا جامعه به ابزاری در راستای خواستههای مراجع قدرت است و اگر در این زمینه چندان موفّق نباشد در قدم بعدی سعی در القای احساس ناامیدی، درماندگی و بیارادگی در فرد و جامعه میکنند و این چنین است که امید آنها را در تعیین سرنوشت خود به سرقت میبرد.
دونالد وینیکات معتقد بود وقتی درد، ناکامی و رنج فرد در خانواده مورد درک و توجّه قرار نگیرد، فرد گمان میکند این عواطف دردناک، واقعی یا طبیعی نیستند.
این نگاه وینی کات من را به یاد درد و رنج مردم و واکنش مراجع قدرت در جامعه می اندازد. اما درد و رنج مردم ما نه تنها واقعی هستند بلکه اجتنابناپذیرترین تجربه های ممکن بشری هستند.
در مقابل این دردها و رنجها از هم مراقبت کنیم.