مواد و مصالح زبان مادری در برابر فراموشی بیشتر مقاوم هستند، اما در برابر لغزش های زبانی و توپوق ها آسیب پذیرند، مثل جابجا گفتن واژه ها، درهم امیختن کلمات و ایجاد کلمات جدید. به طور کلی در بسیاری از لغزش های کلامی عنصر مخل خارجی در گفتار وارد شده و باعث لغزش می گردد، این عنصر ایده ناخودآگاه و سرکوب شده است. فرد در این هنگام همان اندازه که از لغزش کلامی بی اطلاع می باشد، از سرکوبی نیز بی خبر است.
گاهی ممکن است لغزش ها به دلیل تلفظ آسان تر یا تشابه بیشتر با دیگر کلمات موجود در جمله باشند. در برخی از لغزش ها نیز اصوات و کلمات همان جمله ای که فرد قصد بیانش را دارد جابجا می شوند و از یکدیگر سبقت می گیرند، اما مکانیسم هایی که می توان از طریق آن ها این لغزش های زبانی را از نظرگاه روانکاوانه توضیح داد، ادغام وجابجایی می باشند، همان مکانیسم های دخیل در شکل گیری رویاها و این نشان از شباهت و نزدیکی بسیار زیادی ساختار زبانی و ساختار ناخودآگاه دارد. دو عامل منفی و مثبت به صورت توامان در شکل گیری لغزش های زبانی دخیلند و آن را تسهیل می کنند، عامل منفی یعنی سستی یا توقف عملکرد توجه و عامل مثبت یعنی جریان آزاد تداعی ها. این لغزش ها حاصل تاثیر محرک ها یا ایده های ناخوداگاهی هستند که ما قصد بیان آن ها را نداشته ایم، اما ناخودآگاه وقتی واژه ای را در گفتار ما می یابد که ما قصد بیانش را داریم و به نوعی مشابهت کلامی یا تصویری با واژه ای دارد که ما قصد بیانش را نداریم، از این شباهت استفاده کرده و از طریق تحریف یا در هم آمیختگی خودش را برزو می دهد.
همانطور که در رویاها می بینیم مکانیسم ادغام موجب ترکیب ویژگی های یک چند فرد در ظاهر یک فرد می شود. در لغزش های زبانی هم دو عنصر با هم ترکیب شده و عنصر سومی را می سازند، مثلا شخصی که نسبت به روانکاوی احساس خشم داشت، وقتی درمورد کتاب مطالعاتی در باب هیستری صحبت می کرد، گفت این کتاب نتیجه تلاش های فرویدر است. او نام فروید و بروئر را ترکیب کرد. کارکرد این نوع لغزش ها می تواند به نوعی این پیام ناخودآگاه را منتقل کند که تو آنقدر مهم نیستی که نامت را به درستی به یاد بیاورم.
در مکانیسم جابجایی گاهی واژگان متضاد به جای یکدیگر گفته می شوند، ممکن است این لغزش ها با هدف مخالفت و انتقاد از خودمان باشد، گاهی متضاد چیزی را می گوییم که قرار بوده بگوییم. مثلا خانواده ای بعد از مدت ها به دیدار عمویشان رفتند، عمو در زمان خداحافظی گفت که امیدوارم از این به بعد شما را به مراتب کمتر (بجای بیشتر) ببینم، زیرا از ملاقات آن ها خوشحال نبود. مثال دیگری برای این مورد می تواند رییس مجلس ملی اتریش باشد که در مراسم افتتاحیه گفت من هم اکنون اختتام مجلس را اعلام می کنم (بجای افتتاح مجلس)، زیرا وی نسبت به عملکرد این مجالس امیدوار نبود. این متضاد گویی در صحبت های روزمره انسان ها بسار شایع است. کلمات متضاد که در ناخودآگاه ما در مجاورت یکدیگر قرار دارند، به صورت بسیار تنگاتنگ با یکدیگر مرتبط بوده و به سادگی همدیگر را تداعی و احضار می کنند. با این حال همیشه هم مخالفت درونی با مطلبی که می خواهیم بگوییم منجر به گفتن واژه متضاد آن نمی شود، گاهی ممکن است مکانیسم فراموشی یا دیگر انواع تحریف رخ دهد.
فروید به یکی از بیمارانش گفت: که نتایج تحلیل ها نشان می دهند در دوره ای نسبت به خانواده ات احساس خشم داشته ای و پدرت را سرزنش می کردی. او گفت که چنین چیزی را به خاطر نمی آورد و این فرض بی اساس است. اما بلافاصله بیان کرد: یابد منصف باشم، مشابه افراد خانواده من به ندرت پیدا می شوند. آن ها همگی geiz (خسیس) هستند، سپس اصلاح کرد: می خواستم بگویم همگی geist (باهوش) هستند. در واقع انتقاد او نسبت به خانواده اش حول همین موضوع سرکوب شده بود. گاهی اندیشه ای که سعی در کتمان آن داریم از طریق لغزش به صورت اجباری خودش را وارد گفتار ما می کند.
فروید بیماری داشت که در دوران نقاهت هر روز به او سر می زد، یک روز هنگام جدایی به او گفت: امیدوارم که بهزودی تخت را ترک نکنی (بجای ترک کنی) خودش تحلیل می کند که در آن زمان مشکلات مالی زیادی داشته و ترجیح می داده که هر روز به دیدن این بیمار مرفه برود، ولی اگر خودآگاهانه به این ایده فکر می کرد بسیار خشمگین می شد چون با اصول حرفه ای و اخلاقی مغایرت داشت.
نوع دیگر لغزش زمانی است که از کلمات معمولی که شبیه به کلمات مستهجن و ممنوعه هستند استفاده کرده و از این طریق ایجاد لذت می کنیم.
گاهی جابجایی اسم ها می تواند ناشی از همانندسازی های بسیار قوی باشد. مثلا دانش آموزی که شعری را سر کلاس از حفظ خواند و بجای نام شاعر نام خودش راگفت.
وقتی متوجه لغزش ها می شویم معمولا احساس شرم تجربه می کنیم، همانطور که وقتی یک اسم را فراموش میکنیم غمگین، و یا زمانی که خاطره ای ظاهرا بی اهمیت را به یاد می آوریم، شگفت زده می شویم. در تمام این موارد اختلال وانحراف به احتمال زیاد ناشی از مداخله یک محرک ناخودآگاه است و هیجانات ناشی از آن هم با همان محرک ناخودآگاه مربوطه شباهت دارد.
همانطور که می دانیم، حتی قبل از نظریه پردازی روانکاوانه فروید درمورد این لغزش ها مردم عامه به طور غریزی برای آن ها اعتبار قائل بوده و نسبت به آن ها واکنش نشان می داده اند. در نمایشنامه ها و اسطوره های قدیمی نیز به این لغزش ها اشاره شده که همگی بیانگر نقش کلیدی زبان در آشکار کردن ناخودآگاه است.