تغییر‌ی که آتش در زندگی انسان ایجاد کرد به قدری بزرگ بود که از هر قوم و نژادی در برابر آن سر تعظیم فرود آورده و آن را یک فرستاده ی خدائی دانستند و در بزرگداشت آن تا آنجایی که میتوانست کوشیدند. چرا که پیش از این در روز و شب‌های سرد در کنج غارها و شکاف‌ها سوراخ‌ها و لابه‌لای درختان مانند جانوران میخزیدند و میلولیدند و به خود میلرزیدند و آتش، این وضع را دگرگون کرد.

او پیش از این مجبور بود قبل از پنهان شدن خورشید پشت کوه‌، خود را به غار سرمازده اش برساند و در تاریکی محض و با دلهره با متعلقاتش سر کند، اما با آمدن آتش او توانست با فرزندانش دور اجاق خانگی حلقه زند و تا پاسی از شب به دست افشانی و پایکوبی بپردازد.

او پیش از این مجبور بود حتی در شب‌های گرم تابستانی از ترس جانوران درنده، درکنج لانه‌ی تنگ و تاریک خود بیتوته کند و از ترس عرق بریزد. اما با پیدایش آتش، او توانست حتی در وسط جنگل‌ها و در میان دشت‌ها بدون ترس از جانوران وحشی به شعله آتش پناه ببرد و خوابی آسوده داشته باشد. او که تا پیش از این فقط توانایی خوردن میوه و علف را داشت، حال میتوانست گوشت را هم کباب کند و خوراک‌های لذیذ دیگری را نیز برای خود فراهم آورد.  

بدیهی است که آتش تمام ابعاد زندگی انسان را دگرگون کرده بود. این تغییرات در همین نقطه متوقف نشد. به کمک آتش بود که بهبود حال و پیشرفت او به سوی تمدن میسر شد. با پختن آتش در کوره او توانست خانه های محکم تری بسازد که از او دربرابر طوفان و باران و جانوارن وحشی مراقبت کند.  با ذوب فلز توانست نیزه و شمشیر بسازد تا خوراک حیوانات نشود.

با گرم کردن آب به سمت تمیزتر و تندرست‌تر شدن رفت پس او حق داشت آتش سرخ و سوزان را پیکی آسمانی بداند. امروز هم دسترسی به مواد سوختنی می‌تواند تعریف آن ملت را از خوشبختی تغییر دهد. این وضع منحصر به یک ملت واحد نبود. در روم قدیم آتشی که در معبد وستا همیش روشن بود آتش مملکت نامیده می‌شد و سمبل استقلال روم بود.

در یونان هم آتش های همیشه روشن در معابد Altar of Pan ، Althere Polias   و Delos  و… وجود داشت . در وداها هم روحانیان رده بالا Athravan یا نگهبان آتش خوانده می‌شوند. ژرمن‌ها هم در مقابل خدای بزرگشانThor چراغی همیشه روشن قرار می‌دادند. خدای اسلاوها یعنیPerun  و الهه پروسی‌ها موسوم به Perkin  آتش‌های همیشه روشن برای خود داشتند. لیتوانی‌ها هم در شهرWilna  آتش Ziniizداشتند که همیشه باید روشن می‌بود و مرگ مجازات کاهنی بود که در دوران خدمتش آتش خاموش می‌شد.

در بنی‌اسرائیل قربانی‌های خدای بزرگ به آتش تقدیم می‌شد که اگر با گذاشتن قربانی در آتش، آتش زبانه می‌کشید بدین معنا بود که قربانی از جانب خدا پذیرفته شده.سرخپوستان Iroquoi خدای آتش و رعد و برق را عبادت می‌کردند و در قبیله ی Seneka بالاتر از همه‌ی خدایان، خدای آتش و آب مورد پرستش بودند. و …

مسیحیان هم در سالروز زایش یکنفر به تعداد سن او شمعی را روشن میکنند و در میان هلهله‌ی شادی آن را به پفی خاموش می‌کنند. هرچند از قول رستم شهزادی بهتر آن است که در سالروز زایش یکنفر شمع‌هایی روشن شود و اجازه داده شود که شمع خودش بسوزد نه اینکه به دست خود، آتش عمرش به پفی خاموش شود. در شان آتش این هم قابل اشاره است که هنوز هم در گیلان و مازندارن سوگند خوردن به «این سوی چراغ»  بسیار متداول است.

در ایران اما زندگی الهی آتش اینگونه بود. در ابتدا آتشگاه‌هایی که ساخته شد هدفش حفظ و نگهداری آتش برای رفع احتیاجات روزانه مردم بود اما به مرور زمان این آتشگاه‌ها محلی شد برای اجتماع مومنین. چرا که موبدانِ مامور بر روشن نگاه داشتن آتش، اهل فضل و دانش و پرهیزگار بودند و بدین سبب مردمان برای بهره بردن از این معلومات به آتشگاه‌ها می‌آمدند. بنابراین به تدریج اتاقک‌هایی در کنار آتشگاه‌ها قرارگرفت، برای تعلیم و تدریس این اتاق ها تبدیل شد به  اولین کلاس‌های درس دنیا. برای ادامه یافتن این روند کتاب‌هایی هم لازم بود، پس کتابخانه‌هایی در پیوست به آتشگاه ها پدید آمدند که در اواخر دوره ی ساسانی بسیار گسترش یافتند.

پادشاهان و سرداران هم برای پیروزی در جنگ، نزوراتی به آتشگاه ها می‌کردند. پس آتشگاه صاحب موزه‌ای برای اشیا گرانبهایش شد. در مجاورت آتشگاه ها هم میادینی وجود داشت برای برگزاری جشن های دینی، بنابراین آتشگاه‌ها که در روز های نخستین بنای ساده‌ای بودند برای نگهداری آتش به مرور زمان بر وسعت زیر بنا و تزئینات داخلی خویش افزودند و اینگونه تا اواخر دوران ساسانی آتشکده‌هایی بزرگ و آبرومند پدید آمد که پس از سال ۶۵۱م یا کاملا تخریب شدند و یا به مسجد تغییر کاربری دادند.

آتش به عنوان خِرَد نجات دهنده یا به عبارتی دانایی پیش آیند توانایی، به تصویر کشیده شد. اما هزینه‌ای که انسان برای دست یافتن به این خِرَد پرداخت کم نبود. در یونان باستان پرومته این فداکاری را به جان خرید. پرومته از تایتان‌های مورد احترام زئوس (خدای بزرگ) بود. هنگام خلقت انسان که تا آن زمان فقط مردها بودند، زئوس، پرومته را برگزید تا همه چیز را به انسان بدهد، به جز آتش. چرا که آتش، همان سیب ممنوعه در ادیان سامی بود. پرومته انسان را دوست داشت و نمی‌خواست رنج او را ببیند، به همین دلیل آتش را به کمک آتنا، این معشوقه‌ی همیشه باکره‌اش، از میان خدایان دزدید و به انسان هدیه داد. به کفاره‌ی این گناه به کوه‌های قفقاز زنجیر شد و عقابی مامور، که هر روز جگر او را بخورد؛ و چون پرومته از بی‌مرگان بود هر روز جگرش دوباره ساخته می‌شد تا روز دیگر خوراک عقاب شود. و این ماجرا تا نجات یافتنش توسط هرکول ادامه داشت.

در جوامع کهن، کل نمادپردازی، نمادپرادزی دینی بود. چرا نمادها حالتی از واقعیت یا ساختاری عمیق از جهان را نشان می‌دهند. در افق روحانی انسان ابتدایی، واقعیت با امرقدسی در می‌آمیزد و این جهان محصول آفرینش خدایان به شمار می‌رود. بنابراین نمادپردازی دینی کهن بر یک هستی شناسی تکیه دارد. از یک دیدگاه خاص، خود نماد می‌تواند همچون زبانی محسوب شود که اگر چه مجرد و مفهومی است، قابلیت بیان اندیشه‌ای روشن و منسجم درباره‌ی هستی و درباره‌ی جهان را دارد. نماد، یک هستی شناسی ماقبل روشمند را آشکار می‌کند. یعنی بیان اندیشه از دورانی که هنوز واژگان مفهومی ایجاد نشده بود.

نظام‌های کلامی و فلسفه‌های متافیزیکی تلاش هایی برای بیان مفهومی جمع اضداد، یعنی واقعیتِ غاییِ وجودِ مطلق کردند. اما این حالت وجودی با نماد ها و نقوش و تصاویر دینی نسبتا ساده بیان می‌شود. برای مثال پیوند مار ( نماد سایه زیرزمینی و آنچه ظاهر نشده ) و عقاب ( نماد روشنایی خورشیدی و آنچه ظاهر شده )، یا نماد چینی یین-یانگ، یا همزیستی تناقض‌آمیز اصول کاملا متضاد در یک ایزد واحد وهمینطور در هند آگنی، این ایزد آتش که در عین حال یک «کاهن اسورا» یعنی یک اهریمن است. 

تضادی که در دل اسطوره پرومته، خدای آتش در زندگیِ عاشقانه یِ بدونِ رابطه‌یِ جنسی اش با آتنا وجود دارد به شکل نمادین، واقعیت تلخی را در امیال آدمی نشان میدهد. خدای آتش، به عنوان عنصری که هم نجات دهنده‌ی بقای بشر بود وهم پاسخی برای نیازهای اساسی‌اش، عاشق آتنا شد. کسی که بعدها در همکاری‌اش با هفائیستوس پیش‌نمونه‌ی زن را آفرید. زئوس او را بدون همسر و از پیشانی خود زایید و چون هیچگاه از پدر برتری نیافت، فرزند مورد علاقه‌ی زئوس شد. یعنی تنها فرزندی که اجازه داشت با آذرخش پدر بازی کند. او از نظر هوش با پدر برابر و از نظر مقام اولین نفر بعد از اوست. او درباره ی خود میگوید: «من دخترِ پدرم هستم». و این دخترِ پدر بودن سبب شد آتنا همیشه باکره بماند و به شرط ممنوعیت رابطه‌ی جنسی که خواسته‌ی پدر بود بتواند پرومته را به همسری بگیرد.

پرومته، خدای آتشی که باید باشد اما همیشه تحت کنترل، تا ویرانی به بار نیاید، ناکامی در رابطه‌ی جنسی با الهه‌ی مادر( نظر به اینکه زمین در اکثر اساطیر زن و در جایگاه مادر است)، این تداعی را به بار می‌آورد که آتش در قامت فالوس خدای آسمان، نه تنها توان بارور کردن الهه‌ی زمین را ندارد، بلکه ویرانی و بی استفاده شدن آن را هم سبب می‌شود.

اسطوره‌شناسانی مثل جرج فریزر، امیل دورکیم، ادوارد تایلر معتقدند از اسطوره‌ها همان معنایی که از ظاهر آنها بر می‌آید را میتوان برداشت کرد و در ساختمان و داستان اسطوره‌ها معنای پنهانی برای کشف وجود ندارد. اما کشف ضمیر ناخودآگاه توسط فروید و پیدایش مکتب روانکاوی به مطالعه‌ی اسطوره سمت و سوی دیگری بخشید. مشخصا در این باره فروید تصویری ارائه می‌دهد از میل به خاموش کردن شعله‌های آتش با ادرار که در خود لذتی همجنس‌گرایانه دارد. او حس پیروزی مرد بر آتش را در این رقابت، ارضای حس جاه طلبی‌اش در خاموش کردن شعله‌های آتش با ادرار، را در شکل گیری اسطوره‌ها تعیین کننده می‌داند. به گونه‌ای که می‌تواند تقدیس و احترام بسیارِ آتش، تعیین مرزهایی برای هرگز خاموش نشدن شعله‌های آتش مقدس، تربیت آتش‌بانان آموزش دیده برای روشن ماندن آتش، هرگز آلوده نکردن آتش و… را تلاشی برای اطلاعت از پدر، اختگی نمادین و خودخواسته ( مشابه آنچه در ختنه کردن وجود دارد) و تلاشی برای قانون پذیری دانست.

اما می‌شود به جای ارضای تمایلات همجنس‌گرایانه از این عمل، میل مرد را برای کُشتن پدر و بارور کردن مادر زمین را هم در این تصویر دید. که البته این مستلزم این است که نقش قهرمان، یعنی نجات دهنده‌ را هم در اساطیر بیشتر بشناسیم. این نقش در یونان به عهده ی هرکول، نجات دهنده ( و یا کُشنده؟ ) ی پرومته گذاشته شده و در ایران به عهده‌ی گرشاسپ؛ و در هر فرهنگ دیگری به عهده‌ی پسرِ لایق برای نجات مادر.

هرچند در مطالعه روایت فروید این مسئله قابل تامل است که میل به پدرکشی در اساطیر غربی و مشخصا یونانی قابل رهگیری است و در شرق کاملا متفاوت بوده و نمونه‌های بی‌شماری از پسرکشی را شاهد هستیم؛ و شاید همین نکته است که سبب می‌شود اساطیر ایرانی به شدت خاموش کردن آتش را محکوم کنند و آن را گناهی نا بخشودنی بدانند.

به هر حال پیدایش مکتب روانکاوی سبب شد به اسطوره‌ها، داستان‌ها و حتی کلمه‌ها به گونه‌ی دیگری نگریسته شود. به همین دلیل راقم این سطور پیشنهاد می‌کند خواننده یک بار دیگر این متن را با در نظر گرفتن این سوال که ممکن است پشت این کلمات و روایات داستانی رَد خون آرزویی مدفون شده باشد؟ مرور کند. به قول مولانا:

 ای برادر قصه چون پیمانه‌ایست

معنی اندر وی مثال دانه‌ایست

دانه‌ی معنی بگیرد مرد عقل

ننگرد پیمانه را گر گشت نقل

به اعتقاد یونگ اقوام و ملت‌های مختلف دارای ناخودآگاه جمعی یا نفس مشترکی هستند که همه‌ی افراد یک قوم ندانسته در آن سهیم‌اند. این چیزی است که از راه تاریخ، فرهنگ و اعتقادات نسل به نسل منتقل می‌شود. به عقیده‌ی یونگ اسطوره را همین نا خودآگاه جمعی می‌سازد. بر اساس این باور ذهن ناخودآگاه ما نیز به اندازه‌ی نیاکان‌مان اساطیری است.

تا اینجا دانستیم آتش در اساطیر غرب نمادی از دانایی و در اساطیر شرق نمادی از توانایی است و در مجموع میتوان آن را فالوس خدای آسمان خدایی که در اکثر فرهنگ‌ها خدای برتر است دانست. اینکه در ایران، در روزهای آخر زمستان، آتش به پا می‌کنند می‌تواند از ابعاد مختلف مورد توجه قرار بگیرد.

زمستان سردست و خورشید آنگونه که برای انسان های  هزاران سال پیش قابل درک بود، در ضعیف‌ترین وضع خود بود. پس آتش روشن کردن به او کمک می‌کرد تا زنده بماند. در این چهارشنبه ی نحس در ایرانِ پس از قادسیه، به شکلی انسان به یاری خدای پیر و ضعیف شده می‌شتابد تا دوام بیاورد تا سال نو. چرا که در این فرهنگ خورشید در بهار نوزاد است و در تابستان جوان و سر حال، در پاییز میانسال و در زمستان پیر و فرتوت. گرمایی که باید باشد تا طبیعت حیاتش را از سر بگیرد، مادر زمین دوباره بارور شود اینجاست که انسان به یاری خدا میشتابد.

منابع

آتش در ایران باستان،اردشیرآذرگشسب،چاپ دوم، مهر۱۳۵۳، چاپ اختر شمال

در پی سرچشمه ادیان، میرچیا آلیاده، ترجمه مینا غرویان،۱۳۹۶

نمادپردازی امر قدسی و هنر ها، میرچیا آلیاده، ترجمه مانی صاحی علامه ،۱۳۹۲