جان آبرام، تحلیل‌گر و سوپروایزر انجمن روان‌تحلیلی بریتانیا و استاد واحد روان‌تحلیلی، دانشگاه کالج لندن است. او چندین کتاب و مقاله منتشر کرده است، در این کتاب، آبرام مفهوم دوگانه‌ی بقای درون‌روانی ابژه و عدم بقای ابژه را ارائه و توضیح می‌دهد و بررسی می‌کند که چگونه بقای روانی ابژه، مادر/دیگری را در مرکز روان نوظهور، قبل از اینکه عوامل ذاتی مهم باشند، قرار می‌دهد. توضیحات بالینی-نظری آبرام، چندین مفهوم کلیدی وینیکات را پیش می‌برد. علاوه بر این، نمونه‌های بالینی نشان می‌دهند که پیشرفت‌های او از انتقال-انتقال متقابل در موقعیت تحلیلی نشأت می‌گیرد. به طور فصل به فصل، خواننده تکامل پیشنهادات او را مشاهده می‌کند که نه تنها درکی از الگوی بالینی اصلی وینیکات را افزایش می‌دهد، بلکه نشان می‌دهد که چقدر می‌توان از متون او، به ویژه در اتاق مشاوره، استفاده کرد. کتاب «ابژه باقی‌مانده» هشت فصل دارد که موضوعاتی از جمله: خود ارتباط ناپذیر؛ نقض خود؛ تناقض ارتباط؛ وحشت در ریشه‌های عدم بقا؛ نظریه ضمنی از میل؛ ترس از زن که پایه‌ی زن‌ستیزی است؛ معنای جنسیت نوزاد؛ «پدر در ذهن مادر مراقبت‌کننده» به عنوان یک «کل یکپارچه» در روان نخستین؛ بی‌شکلی پیش از یکپارچگی؛ و نظریه‌ای در مورد جنون را پوشش می‌دهد. این کتاب برای روان‌تحلیل‌گران و روان‌درمان‌گران با تمام سطوحی که توسط روان‌تحلیل بالینی و مطالعه ماهیت انسان الهام گرفته‌اند، جذاب خواهد بود.

در فصل اول کتاب نشان داده می شود که چطور نظریه ی بقای ابژه که با مفهوم روانی اصلی وینیکات «بقای ابژه» آغاز شده بود، در آخرین مقاله اش به «استفاده از یک ابژه» (۱۹۶۹) مبتنی شد. فصل با تأملی در مورد مفهوم وینیکات از خود و چگونگی به وجود آمدن آن از طریق رابطه والد و نوزاد شروع میشود. این متن به بررسی پارادوکسی در قلب نظریه ارتباطی وینیکات می‌پردازد که در آن او نیاز انسان به یک خود ارتباط ناپذیر  را معرفی می‌کند.

این موضوعات به تمرکز او بر نقش قدرتمند محیط در شکل‌گیری روان نوپا، حس خود و مشکلات احتمالی مرتبط با «نقض خود (violation of the self)» مربوط می‌شوند.

جان آبرام با یک مثال بالینی یک موقعیت خاص در رابطه درمانی را نشان می‌دهد که وی را به تجربه نقض روانی بیمار آگاه کرد. با شناسایی احساسات خودش به عنوان یک پاسخ انتقال متقابل، وی به تدریج توانست تفسیری بازتابی به بیمار ارائه دهد که منجر به یادآوری یک رویداد تروماتیک در دوران کودکی بیمار شد. این خاطره یک انتقال شدید با مادر را روشن کرد و در بررسی خودش، به چگونگی کار تدریجی بر روی عناصر اولیه محیطی و ادیپی که منجر به تغییرات در زندگی بیمار شد، اشاره می‌کند.

همچنین در این فصل، به چالش ماریون میلنر با وینیکات در مورد مفهوم “خود ارتباط ناپذیر، incommunicado” او می‌پردازد و برخی از دیدگاه‌های متفاوت آن‌ها را برجسته می‌کند. در نتیجه‌گیری‌هایش استدلال می‌کند که میلنر از فروید پیروی می‌کند و با وینیکات در مورد مفهوم “خود ارتباط ناپذیر” مخالف است. جان آبرام پیشنهاد می‌کند که وینیکات دیدگاهی ارائه می‌دهد که برای تکنیک در کار بالینی در رابطه با نیاز بیمار به عدم ارتباط، پیامدهایی دارد.

فصل دوم تلاش اولیه وی برای توسعه مفهوم «عدم ابژه surviving object درون‌روانی» است. این فرمول‌بندی با کار کردن با بیماری که برای بقای روانی تلاش می‌کرد، آغاز شد و نشان داد که عدم بقای ابژه او قدرتمندتر بوده و بقای ابژه او را تحت‌الشعاع قرار داده است.

در طول چندین سال تحلیل با چهار جلسه در هفته، شیوه ای را نشان می دهد که در پرده ی خاطرات بیمار به تصویر کشیده می شود، و نوسانی بین بقا و عدم بقای روانی ابژه در دوران کودکی اش را نشان می‌داد و به چگونگی تجلی این مفهوم در انتقال اشاره می‌کند.

همچنین در فصل دوم به کارهای آندره گرین اشاره شده است، به ویژه مفهوم “عقده مادر مرده” او که به شدت با تاریخچه روانی بیمار همخوانی داشت (گرین ۱۹۸۶). سپس در نتیجه‌گیری‌هایش، “عقده مادر مرده” گرین را با مفهوم بقای ابژه مرتبط می‌کند.

جان آبرام معتقد بود که تجربه شخصی ام از بقای کامل تقریباً زمانی رخ داد که با بیماری کار می‌کردم که در سال دوم تحلیل خشونت‌آمیز شد. این موضوع منجر به تمرکز بر معنای بقا شد و مفهوم «عدم بقای ابژه درون‌روانی» را در فصل سوم توضیح داده است.

جان آبرام می گوید: در آن تحلیل، واکنش انتقال متقابل شدیدی را تجربه کردم که باعث شد ارزش روانکاوی به عنوان یک درمان را زیر سوال ببرم. حس وحشت و ترسی که هم بیمار و هم تحلیل‌گر تجربه کردند، مرا به فکر پایان دادن به درمان انداخت. اما یک نقطه عطف به وجود آمد که مسیر درمان را تغییر داد.

در فصل ۳ پیشنهاد می‌شود که ریشه‌های ترس در رابطه اولیه والد-نوزاد قرار دارد، جایی که مادر/دیگری به طور روانی از ارتباطات خام و نیازمندانه نوزاد جان سالم به در نبرده است. بنابراین، یک ابژه ی درون‌روانی نجات نایافته به ناچار در انتقال وضعیت تحلیلی شعله‌ور می‌شود.

در فصل ۳ به نظریه‌های تحلیل‌گران زن اولیه درباره ترس از زنان، عقده اضطرابهای مرتبط با نفوذ (perforation complex) و انتقال اروتیک مادرانه اشاره می‌شود. در حالی که برخی از این نظریه‌ها به درک آنچه در انتقال رخ داده بود کمک کردند، موضوع اصلی دوباره بر مفهوم وینیکات از بقای روانی ابژه survival-of-the-object متمرکز است و اینکه چگونه عدم بقا non survival باید در هر تحلیل خاصی رخ دهد تا فرصتی برای کار کردن بر روی شکست‌های اولیه محیطی فراهم شود.

برخی سوالات درباره دیدگاه‌های وینیکات در مورد مفهوم عقده ادیپ فروید به عنوان یک دستاورد رشدی نیز در این فصل گنجانده شده است تا نشان دهد که برای وینیکات، عقده ادیپ یک امر مسلم در رشد انسان نیست.

در فصل چهارم، به بررسی روش‌هایی پرداخته می شود که تأکید وینیکات بر بقای روانی، نظریه اصلی فروید درباره روان جنس گرایی (psychosexuality) را گسترش می‌دهد. الهام‌بخش این بررسی، بحثی بود که جان آبرام در سال ۲۰۰۳ با آندره گرین داشت که معتقد بود نظریه وینیکات، روان‌جنس گرایی را نادیده می‌گیرد (گرین ۲۰۰۳). اما آبرام استدلال می‌کرد که به دلیل تمرکز وینیکات بر رشد روانی اولیه، روان‌جنس گرایی اولیه نیست بلکه ثانویه است. در کارش با یک بیمار زن که ترس از تحلیل او به طور جدایی‌ناپذیری با ترس از وابستگی مرتبط بود، نشان می‌دهد که چگونه رشد جنسی به دلیل کمبودهای موجود در رابطه اولیه والدین-نوزاد ترسناک بوده است.

اضطراب‌های اصلی که در انتقال پدیدار می‌شوند، کاملاً درگیر مرحله رشدی زن شدن بودند. ترس بیمار از احساسات پنهان او از تمایلات (ادیپیال) منجر به تأملات من در مورد مفهوم میل (desire) در آثار وینیکات شد.

در این فصل، پیشنهاد می‌شود که یک نظریه ضمنی از میل در کارهای وینیکات وجود دارد که در آن او بین نیازها «need» و خواسته‌ها «wishes» تمایز قائل می‌شود. وینیکات اخیراً پیشنهاد کرده بود که ترس از زن ریشه در ترس از وابستگی دارد (نگاه کنید به آبرام ۲۰۰۷: ۱۳۵). آبرام با اشاره به تمایل بیمار به پنهان کردن خواسته‌اش از تحلیل‌گر خود، به دلیل ترس از رشک و رقابت، سعی می‌کند نحوه عملکرد بقای روانی ابژه را در تحلیل نشان دهد.

در حالی که رشد ادیپیال در زمینه انتقال همیشه وجود دارد، تلاش وی این بوده است که نشان دهد چگونه قبل از پرداختن به مسائل ادیپی، بیمار نیاز به تکامل ظرفیت برای رشد بقای یک ابژه درون‌روانی را دارد . وی به ایده‌های متأخر وینیکات درباره ترس از زن می‌پردازد و پیشنهاد اصلی خود را (در اولین نسخه از زبان وینیکات در سال ۱۹۹۶) ارائه می‌دهد که ریشه‌های زن‌ستیزی در مردان و زنان در ترس از زن قرار دارد (آبرام ۲۰۰۷: ۱۳۵). این در نهایت با مفهوم متفاوتی از تمایل مرتبط می‌شود تا نشان دهد چگونه ایده‌های وینیکات بر اساس پارادایم کلاسیک فروید بنا شده‌ است اما با تأکیدی متفاوت.

فصل ۵ به بررسی رویکرد بالینی وینیکات در مقاله‌ی سال ۱۹۶۲ او با عنوان «اهداف درمان روانکاوی» می‌پردازد و به برخی از نوآوری‌های بالینی مهم او که فراروانشناسی فروید را گسترش و بسط می‌دهند، توجه می‌کند (وینیکات [۱۹۶۲] ۱۹۶۵).

برای این منظور، آبرام از کار تحلیل‌گر فرانسوی، رنه روسیون، استفاده می‌کند که نشان می‌دهد چگونه وینیکات مفهوم نارسیسیسم فروید را به یک مفهوم بالینی تبدیل کرد. او با معرفی نقش مادر در شکل‌گیری خود، نشان می‌دهد که این نقش در نارسیسیسم اولیه ذاتی است (روسیون ۲۰۱۰ در آبرام ۲۰۱۳).

این در تضاد با مفهوم نارسیسیسم فروید به عنوان خودمحورانه است. وی همچنین از کار هایده فایمبرگ استفاده می‌کند که استدلال می‌کند مفهوم «ترس از فروپاشی» وینیکات، مفهوم «nachträglichkeit واپس نگری» فروید و تکنیک ساختارها در تحلیل را به طور شهودی درک کرده است (فایمبرگ ۲۰۰۹ در آبرام ۲۰۱۳). یک مثال بالینی خاص از کارهای اخیر وینیکات بررسی می‌شود تا نحوه‌ای که او انتقال متقابل خود را که با مفهوم واپس نگری، مفهوم‌سازی و اعمال کرده است، نشان دهد. در ادامه موضوعات مربوط به زمان‌بندی در کارهای وینیکات، فصل ۶ به بررسی ضرورت تجربه اولیه «بی‌شکلی» می‌پردازد.

سوالات آبرام در مورد تکنیک وینیکات مرتبط با چارچوب تحلیلی در رابطه با عملکردهای پدری و مادری مطرح می‌شود. مفهوم «یکپارچه» از مقاله‌ی بسیار دیرهنگام وینیکات، «استفاده از یک ابژه در زمینه‌ی موسی و یکتاپرستی» (وینیکات [۱۹۶۹] ۱۹۸۹)، و پیشنهاد آبرام برای یک «یکپارچه‌ی پدرانه paternal integrate» شروع به شکل‌گرفتن می‌کند.

در فصل ۷، مفهوم «یکپارچه‌ی پدرانه» توسعه داده می شود که تفسیر و گسترش مقاله اخیر وینیکات درباره‌ی پدر به عنوان یک ابژه کامل از ابتدای زندگی روانی است. به دنبال گفته‌ی وینیکات که «چیزی به نام نوزاد وجود ندارد» (وینیکات [۱۹۵۲] ۱۹۵۸: ۹۹)، آندره گرین پیشنهاد کرد که چیزی به نام مادر و نوزاد وجود ندارد و مفهوم «دیگر ابژه other of the object» در ذهن مادر را مطرح کرد (گرین ۱۹۹۱ در آبرام ۲۰۱۶).

در فصل ۷، استدلال می‌شود که «دیگری» در واقع «پدرانه» است. با اشاره به فصل‌های ۲ و ۳ که در آن‌ها ابتدا مفهوم دوگانه‌ی درون‌روانی بقا و عدم بقای ابژه را پیشنهاد شد، در فصل ۷ پیشنهاد می‌شود که مفهوم یکپارچه‌ی پدرانه، مفهوم بقای ابژه را تقویت می‌کند. برعکس، عدم بقای ابژه نشان‌دهنده‌ی کمبود در یکپارچه‌ی پدرانه است.

در مرکز فصل ۷، دوباره به کار بالینی با بیمار K، که در فصل ۳ روایت شده است، پرداخته می شود و بر نقطه عطفی تمرکز می‌شود که در آن تغییر عاطفی مهمی در آبرام رخ داد. وی پیشنهاد می‌کند که این نقطه عطف در درمان به ضرورت کار روانی تحلیل‌گر مرتبط می شود. وی استدلال می‌کند که این عامل پدرانه، که به بحث در مورد مراجعی با یک همکار (که به عنوان سومین نفر در نظر گرفته شده بود) مربوط می‌شد، تغییر روانی در تحلیل‌گر است که منجر به تغییر روانی در تحلیل‌شونده می شود.

آبرام معتقد است در نتیجه‌گیری‌هایم، من به بررسی مفهوم «سوم» در ذهن تحلیل‌گر می‌پردازم که از یکپارچه‌ی پدرانه تحلیل‌گر نشأت می‌گیرد. با استفاده از مفهوم معروف استراچی از «تفسیر جهش یافته mutative interpretation»، من همچنین پیشنهاد می‌کنم که «سوم» تحلیل‌گر یک جزء اساسی از بقای روانی ابژه و فرآیند جهش پذیری را تشکیل می‌دهد (استراچی ۱۹۳۴). بنابراین، من قصد دارم نقش یکپارچه‌ی پدرانه را در موقعیت تحلیل‌گری نشان دهم.

فصل ۸ به بررسی نظریه روانکاوی وینیکات درباره جنون «madness» و فروپاشی می‌پردازد که اساساً در ابتدایی‌ترین محیط روانی قرار دارد، جایی که نوزاد به دلیل کمبود مراقبت ایگو از سوی مادر/دیگری، اضطراب غیرقابل تصوری را تجربه کرده است. تاریخچه روانی عدم بقا که به ناچار در انتقال ظاهر می‌شود، باید در موقعیت تحلیلی تجربه شود.

اصطلاح «فروپاشی» وینیکات اساساً به تخریب یک دفاع شکننده اشاره دارد که هنوز در نوزاد آسیب‌دیده تکامل نیافته است و بنابراین فقط به طور سطحی «جنون» زیربنایی را پوشش می‌دهد. جنون حالتی از ذهن است که در آن هیچ چیزی قابل درک نیست زیرا فرد به دلیل کمبود جدی در مراقبت و حفاظت ایگو از محیط روانی، هیچ عملکرد ایگویی ندارد. وینیکات تمایز خاصی بین روان‌پریشی و دفاع‌های روان‌پریشانه قائل می‌شود.

آبراهام معتقد است بر اساس کار با بیماری که ترس از مرگ، قتل و جنون ویژگی غالب او بود، مفاهیم روانکاوی واپس نگری و واکنش درمانی منفی مطرح شدند. با استفاده از مفهوم واکنش درمانی منفی فروید و گسترش این مفهوم توسط ریوییر، من به بررسی کار هایده فایمبرگ می‌پردازم، جایی که او برای مفهوم‌سازی گسترده‌تر واپس نگری درخواست می‌کند (فایمبرگ [۱۹۹۸] ۲۰۱۲ در آبرام ۲۰۱۳). فصل ۸ برخی تأملات در مورد نظریه اخیر وینیکات درباره جنون را ارائه می‌دهد. در حالی که مقاله وینیکات ریشه در تفکر فرویدی دارد، من معتقدم که پیشرفت‌های خاص روانکاوی او در مورد «روانشناسی جنون» با مفهوم غریزه مرگ مخالف است. بنابراین، من می‌خواهم پیشنهاد کنم که سهم وینیکات در مفهوم فروپاشی و جنون در روانکاوی، بعد مهمی را ارائه می‌دهد که نشان‌دهنده ویژگی اساسی کار او است، یعنی تغییرات رابطه والد-نوزاد. و این ویژگی است که نشان می‌دهد چگونه مشارکت‌های نوآورانه او در روانکاوی، اساسی هستند – هم در عمل و هم در نظریه – و هنوز در حال گسترش هستند.

در پیوست، وی گزارشی از کارهای آرشیوی خود در مورد تاریخ‌گذاری مقاله دیرهنگام وینیکات «ترس از فروپاشی» و مقاله همزاد آن «روانشناسی جنون» را ارائه می‌دهد. این کار او را به نتیجه‌ای متفاوت از نتیجه کار وینیکات و توماس آگدن در مورد سالی که وینیکات «ترس از فروپاشی» را نوشت، رساند. یافته‌های وی با بحث آندره گرین در مقاله ی اصلی وی از «بقای ابژه» در سال ۲۰۰۳ همخوانی دارد(گرین ۲۰۰۳). در بحث خود، او بیان کرد که قطعاً معتقد است که موضوعات در «استفاده از یک ابژه» سال‌های آخر ذهن وینیکات را مشغول کرده بود.

ارائه نسخه خطی این کتاب در اوایل مارس ۲۰۲۰ همزمان شد با وضعیت جدید جهانی که از همه‌گیری ویروس کرونا ناشی شد. تأملات آبراهام در مورد اجبار به بیرون نگه داشتن بیماران از اتاق مشاوره، بدون تاریخ مشخصی برای بازگشت به جلسات عادی، وی را وادار کرد تا بیشتر به معنای بقای روانی-ابژه فکر کند، در حالی که آنچه به عنوان تحلیل «از راه دور» شناخته شده است، را انجام می‌داد، که البته وی ترجیح می‌دهد آن را تحلیل «آنلاین» بنامد.

در پس‌گفتار، یکی از پاورقی‌های وینیکات را که به مقاله خودش «استفاده از ابژه» اضافه کرده بود، بررسی می‌کند، زمانی که برای انتشار ۱۹۷۱ بازی و واقعیت (وینیکات ۱۹۷۱) کمی اصلاح شد. پاورقی بیان می‌کند که اگر بیمار با یک اسلحه به جلسه بیاید، فرصتی برای حداکثر تخریب در روند جلسه تحلیل برای بیمار وجود دارد. در طول همه‌گیری، جلسات تحلیل در ابتدا مکانی بود که گویی هم بیمار و هم تحلیلگر هر دو اسلحه حمل می‌کردند. این بیشتر برای تحلیلگران قدیمی‌تر صدق می‌کرد. این، به نظر آبراهام، یکی از سوالات حیاتی در مورد جلسات تحلیلی را در طول همه‌گیری کرونا ۲۰۲۰ مطرح کرد. چگونه ممکن است به بیمار فرصتی برای تجربه اصیل بقای روانی-ابژه داده شود وقتی که تحلیلگر یا آنلاین است یا در فاصله دو متری و با ماسک است؟