نویسنده: دیوبد بل
مترجم: مهیارعلینقی
پارهای از متن کتاب:
«آراء فروید دربارهی پارانویا»
فروید در نوشتههای خود اصطلاحِ پارانویا را به دو معنا بهکار میگیرد.
در نوشتههای او پارانویا هم به حالتی ذهنی-نوعی ترسِ غیرمنطقی- اشاره دارد و هم به سازوکاری که حسب آن، این حالتِ ذهنی تکوین یا تداوم مییابد، یعنی سازوکارِ برون فکنی.
«موردِ شِرِبِر»
مشهورترین روایتِ فروید از پارانویا همان موردِ شرِبِر است که درکِ آن نهتنها برای درکِ پارانویا ضرورتِ تام دارد، بلکه برای فهم ظرایفِ رویکردِ روانکاوی نسبتبه روانپریشی نیز حائز اهمیتِ بسیار است. دکتر شِرِبِر از قضاتِ نامآور و بسیار تیزهوش زمانهی خود بود که دچار روانپریشیِ پارانوئیدِ بسیار سختی شد. زندگینامهی خودنویسِ او که با نام «خاطرات بیماریِ روانیِ من» منتشر شد، شرح باریک بینانهای از تکوینِ یک نظامِ هذیانیِ کاملِ عیار است.
فروید که باور داشت فهمِ روانپریشی میتواند راهی به عمیقترین نواحی ذهن بگشاید، یکسره شیفتهی این نوشته شد.
شربر به نوعی اختلالِ روانپریشانهی حاد دچار گشت که ویژگی برجستهی آن اضطراب شدید پارانوئید بود.
او باور داشت که بدنش درحال مضمحل شدن است و از هذیانهای ترسناک خودبیمارانگارانهی متعدد در رنج بود. او آنقدری بهبود یافت که از این وضع و حال به در آید و زندگی تقریباً بهنجاری در پیش بگیرد. اما بازهم آنچنان که در بیمارانی از این دست معمول است، نظام هذیانی پارانوئید خود را حفظ کردهبود.
این نظامِ هذیانی حولِ این فکر میگشت که نیروهای الوهی درحالِ تغییرِ جسمِ او به جسمی زنانه هستند تا خداوند بتواند با او همآغوشی کند. حاصلِ این یگانگی و آمیزشِ آسمانی تولدِ نسلِ نوینی از بشر بود که میرفت تا سعادت از دسترفته پیشین را به گیتی و انسان بازگرداند.
گذار از اضطراب شدید به تکوین یک نظام هذیانی پدیدهی نادری نیست و برای بسیاری از روانپزشکان آشناست. عجیب نیست که بیمار روانپریش بااضطراب فراوان به روانپزشک رجوع کند.
بیمار میداند که فاجعهای بر او میگذرد اما نمیتواند آن را توصیف کند. ممکن است سردرگم باشد و بگوید که دارد متلاشی یا مضمحل میشود یا بگوید که جهان بهنحوی وصف ناشدنی تغییر کردهاست. از دلِ این آشوب، یک نظامِ هذیانی متبلور میشود که تبیینی برای آنچه رخ داده ارائه مینماید. این هذیانها معمولاً به شکل باورهای منجیانه(نظیر شوبر) يا هذیانهای پارانوئید نمایان میشوند.
همانطور که در ادامه خواهیم دید، همهتوانی و پارانویا ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند.
فروید به این نکته اشاره میکند و این نکته به بحثما نیز مرتبط است که هذیان بیماری نیست بلکه تلاشی برای درمان است.
فاجعهی اصلی از دست رفتن و اضمحلالِ تماسِ معنادار با دنیاست.
نظامِ هذیانی تلاشی برای بازسازی جهانی معنادار است و هم آن فاجعهی درونی را به منصهی ظهور میرساند و هم تلاشی است، ولو خام دستانه، برای رهایی و بهبود یافتن از آن.
فروید روایتی شاعرانه از فرایند فاجعهی(نابودی دنیای درون) و بازسازیِ از سر همهتوانی را در فاوست (۱۸۳۲) گوته مییابد:
وای وای!
تو با مشتی قوی زدی
و این دنیای زیبا را ویران کردی
دنیا فرو ریخت و از هم پاشید
یک نیمه خدا آن را در هم شکست
باشد که او هرچه پرشکوهتر،
و برای فرزندانِ زمین هرچه پر جلالتر، از نو بسازدش
در سینهی تو بسازد و بالایش آورد!
فروید مینویسد که: «آن سازهی هذیانی که ما محصولی مرضی میدانیمش، در واقع… فرایندی در راستای بازسازی است.»
هذیان بیماری نیست، بلکه تلاشی برای درمان است.
ما گاهی ترسها و اضطرابهای تحملناپذیر درونیمان را به بیرون ربط میدهیم که به این سازوکار دفاعی برونفکنی میگویند.
همان مکانیزمی که پارانویا برآن سوار شدهاست. افراد پارانوئید ترس و اضطراب زیادی را تجربه میکنند، ترس از حوادثی که ممکن از هرگز رخ ندهد. بیماری پارانویا در واقع نوعی اختلال شخصیت است که فرد مبتلا به دیگران اعتماد ندارد و شامل این باور غیرواقعی مبنی براین است که دیگران قصد دارند مارا فریب دهند یا آزار و اذیتی بر ما وارد سازند. یا مارا تعقیب میکنند، پشتسر ما حرف میزنند و…
در کتاب پارانویا، دیوید بل، روانکاو و استاد انجمن روانکاوی بریتانیا و روانپزشک ارشد، در بخش بزرگسال لندن، این اختلال را از نگاه روانکاوانه با استفاده از نظریات مختلف روانکاوان بزرگی همچون فروید، کلاین بررسی کردهاست.
او در این کتاب نشان میدهد که پارانویا یک روانرنجوری فردی نیست بلکه یک پدیدهی اجتماعی است که همهی مارا تحت تاثیر قرار میدهد. برای اثبات این ادعا به موضوعاتی همچون دین و نژادپرستی میپردازد.
یادداشتی از فائزه حاجی پور