نویسنده: شهریار وقفی‌پور

پاره‌ای از متن کتاب:

《سوژه‌ی منحرف》

در روانکاوی، انحراف برچسبی برای میلِ منحرف نیست؛ چرا که میل همیشه منحرفانه است. از طرفِ دیگر، ربطی به انواع طبقه‌بندی‌های اجتماعی یا اختلال‌های روان‌شناختی یا رفتارشناختی ندارد؛ به عنوانِ نمونه، همجنس‌گرایی یا مازوخیسم و جامعه‌ستیزی تجلیاتی از انحراف شمرده نمی‌شوند؛ بلکه انحراف نامی برای “نوعی ساختارِ ناخودآگاه” است. یکی دیگر از ریشه‌های بدفهمی در بابِ تشخیص یا شناساییِ ساختارِ سوژگیِ انحراف، در تجربه‌ی کلینیکیِ روانکاوان قرار دارد:

روانکاوان با شمارِ زیادی آنالیزانِ روان‌نژند سروکار دارند و گه‌گاه با آنالیزان‌های روان‌پریش؛ لیکن بیشترِ روانکاوان در تجربه‌ی کلینیکیِ خویش، با آنالیزانِ منحرف برخورد نمی‌کنند؛ از همین‌رو، ادعایی رایج در میانِ روانکاوان وجود دارد که “انحراف” را برساخته‌ای صرفاً نظری می‌شمارند که در واقعیت متجلی نمی‌شود. با این حال، سوژه‌ی منحرف در واقعیت نیز وجود دارد؛ لیکن به روانکاو مراجعه نمی‌کند. نکته‌ی عجیبی دیگر در بابِ انحراف این است که تنها در میانِ مردها دیده می‌شود. این ویژگی جنسیتی از اساس با ویژگی جنسیتیِ روان‌نژندی متفاوت است؛ یعنی اگرچه هیستریک‌ها عمدتاً زن و وسواسی‌ها عمدتاً مردند؛ منحرف‌ها منحصراً مرد هستند.

برای توضیحِ تکوینی انحراف دوباره به مدلِ آموزشیِ مرجع‌مان باز می‌گردیم، یعنی مستقر ساختنش در خانواده و رابطه‌ی کودک با پدر و مادر در پیش‌زمینه‌‌ی ترومای اختگی.

در انحراف، کودک اختگیِ خود را تصدیق می‌کند لیکن آن را در مادر نمی‌یابد؛ به‌عبارتِ دیگر، این نیافتنِ فقدان در مادر به دلیلِ “انکارِ” فقدان در او از جانب کودک است. در حالی‌که مشخصه‌ی ناخودآگاه در روان‌نژندی سرکوب است، در انحراف، مشخصه‌ی ناخودآگاهِ سوژه “انکار” است، انکارِ اختگیِ دیگریِ بزرگ.

کودک که در مرحله‌ی نخست، با ترومای فقدانِ بنیادین در خویش مواجه می‌شود؛ به مادر پناه می‌برد؛ لیکن مادر مجالِ جوابی برای ترومای کودک را فراهم نمی‌آورد؛ چرا که کمبود و خواستی را به نمایش نمی‌گذارد و از همین‌رو، در نظرِ کودک مادر واجدِ هیچ میلی نیست زیرا همه چیز دارد. در نتیجه، کودک خود را با معمای حل‌ناپذیزِ کیف یا ژوئیسانسِ مادر روبه‌رو می‌بیند. در چنین موقعیتی، کودک برای سرکردن با این معمای حل‌ناشدنی و غیرانسانی، راهِ دیگری می‌یابد و تصمیم می‌گیرد ابژه‌ی ژوئیسانسِ مادر باشد. در چنین وضعیتی، کودک به سوژه‌ی میل بدل نمی‌شود و نقشِ ابزاری را به خود می‌گیرد که در خدمتِ ژوئیسانسِ دیگری و “ندانستن” و “پرسشگری” سروکار دارد، انحراف با “باور” تعریف می‌شود.

سوژه‌ی روان‌نژند، در پیِ پاسخ‌دادن به پرسشِ “از من چه می‌خواهی؟” است؛ حال آن‌که سوژه‌ی منحرف باور دارد می‌داند دیگری از او چه می‌خواهد: او باید ابزارِ ارضای ژوئیسانسِ بی‌قید و شرطِ دیگری باشد. از همین‌رو، سوژه‌ی منحرف زندگی‌یی یک‌نواخت(monotone) دارد و همیشه غمگین است.

در انحراف، کودک طعمه‌ی ژوئیسانسِ مادر شده است؛ لیکن با پدر بیگانه نیست. در واقع، به‌جز مادرِ مقتدر و خوداتکا که توجهش منحصراً به کودکِ خویش معطوف است، وجودِ پدری کمرنگ و ناموثر در خانه نیز الزامی است؛ در واقع، در انحراف، کودک دستورِ منعِ پدر را در چندان جدی نمی‌گیرد چرا که مادر را همدستی خویش می‌داند.

بروس فینک برای روشن شدنِ این شکل از رابطه، خانواده‌هایی را مثال می‌زند که بعد از آن‌که پدر چیزی را برای کودک ممنوع می‌سازد، به محضِ آن‌که پشت می‌کند، مادر و کودک(پسر) به هم چشمک می‌زنند. برای درکِ بیش‌ترِ انحراف و سوژه‌ی منحرف باید رابطه‌ی سوژه با قانون‌ را توضیح داد که بعدتر هنگامِ توضیحِ “نامِ پدر” به آن پرداخته می‌شود. صرفاً در نسبت با میل، باید گفت استراتژیِ سوژه‌ی منحرف الف) اشاره یا کشفِ میل در دیگران هم‌راه با نمایشِ فقدانِ آن در خود است یا ب) تبدیلِ خود به ابزاری برای نمایشِ ژوئیسانسِ دیگریِ بزرگ که به ترتیب، وجوهِ یا مدولاسیون‌های “چشم‌چرانی” و “عورت‌نمایی” (در استراتژیِ الف) و “سادیسم” و “مازوخیسم” (در استراتژی ب) را تشکیل می‌دهند.

در بابِ عورت‌نمایی، باید توجه داشت که سوژه‌ی منحرف از نمایشِ آلتِ خود به دیگران هیچ‌گونه ارضای جنسی نمی‌برد؛ به عبارتِ دیگر، او به دیگران نشان می‌دهد که او نیست که لذتِ جنسی می‌چشد. سوژه‌ی منحرف اگرچه می‌خواهد به دیگریِ بزرگ اثبات کند که میل در طرفِ او نیست، به دیگرانی محتاج است که در این سناریو، حاملِ میل‌اند؛ از همین‌رو، سوژه‌ی منحرف همواره در پیِ ایجادِ شرمندگی در دیگران است. با این توضیح، مشخص می‌شود که چشم‌چرانِ منحرف در پیِ تماشایِ مخفیانه‌ی دیگران هنگامِ می‌میل‌ورزی نیست بلکه می‌خواهد آن‌ها را مطلع سازد که دارند تماشا می‌شوند. به‌همین دلیل، فردی که دیگران را هنگامِ عملی مخفیانه دید می‌زند و کاملاً مراقب است آن‌ها متوجه حضورش نشوند، منحرف نیست.

شهریار وقفی‌پور

‌نگاه فرویدی در شکل‌دهی به نکات کتاب به دلیل حقیقی بودن آنهاست. ما هرچه در تاریخ جهان جلوتر می‌رویم، می‌بینیم روان پزشکی در بسیاری از موارد نمی‌تواند کاری انجام دهد و روان‌کاوی در آن حوزه‌ها موفق بوده است. درمان روان پریشی، اوتیسیم و انواع مشکلات رفتاری مثل وسواس، کشف علومی مثل نوروساینس و کشفیاتی درباره مغز و کارکرد دستگاه عصبی همه ریشه در نظریات فروید دارد.

شهریار وقفی‌پور، شاعر، نویسنده، مترجم و منتقد ادبی است که در سال‌های اخیر تمرکز خود را درحوزه روانکاوی و روان‌شناسی گذاشته است.

وقفی‌پور از معدود افرادی است که در ایران به شرح و تدریس نظریات لاکان پرداخته و هم‌اکنون، جز همکاری با چند موسسه‌ی انتشاراتی به عنوان سرگروه و کارشناس بخش ترجمه، در آموزشگاه‌ها به تدریس روان‌شناسی لاکانی مشغول است.

انتشارات سیب سرخ، کتاب جدید شهریار وقفی‌پور را که چهارمین اثر تالیفی اوست، با عنوان ایده روانکاوی روانه بازار کرده‌است تا هم تجربیات سال‌های تدریس خودش را و هم نظریات مختلف روانکاوی را با زبانی ساده به علاقه‌مندان ارائه دهد.

او در این کتاب، به بررسی سه ساختار روانی در روانکاوی، شامل روان‌پریشی، روان‌نژندی و انحراف، می‌پردازد و چگونگی تشخیص و تمیز آ‌ن‌ها را در قالب مثال‌های متعدد آموزش می‌دهد.

سوژه، ناخودآگاه، اضطراب، جنون و شعر از جمله مطالب مهم دیگری است که در این کتاب به آن پرداخته می‌شود.
این کتاب، برای آن دسته از علاقه‌مندان روان‌کاوی که از مفاهیم پیچیده روانکاوی واهمه دارند اما می‌خواهند مطالعه درباره آن را آغاز کنند کتاب مناسبی است.

فصل‌های این کتاب عبارتند از:
پیش‌درآمد؛ استراتژی‌های سوژه‌ای؛ قانون و سوژه؛ ناخودآگاه چیست؟؛ اضطراب؛ روان‌پریشی؛ موردِ امی؛ جنون و شعر؛ و چرا مارکسیسم و فرویدیسم تنها نظریه‌ی حقیقی ادبیات‌اند.

یادداشتی از فائزه حاجی‌پور