پیشنهاد و تحلیل فیلم: سارا امینالرعایا و پدرام محسنیان
مفاهیم روانکاوانه:
Aggression پرخاشگری
Angerخشم
Embarrassment خجالت
Shameشرم
Envyغبطه
Revengeانتقام
Constructive Angerخشم سازنده
Narcissistic Rageخشم نارسیستیک
Self-Assertionابراز وجود
Self-Boundariesمرزبندی های خویشتن
Self-Objectابژه خویشتنی
Self-Demarcation
Cohesive Self خویشتن منسجم
Self-Realizationتحقق بخشی خود
Humiliation تحقیر
Reaction Formationواکنش وارونه
Depressionافسردگی
Alivenessسرزندگی
Emptinessاحساس پوچی
Frustrationدرماندگی/ ناکامی
Mirroringبازتابندگی / آیینگی کردن
Retaliationتلافی
Inadequacy بی کفایتی
Passivityمنفعل بودن
کمدی درام
کارگردان : Peter segal
سایر آثار کارگردان :
۵۰ first dates 2004
The longest yard 2005
Get smart 2008
Grudge match 2013
سایت IMDb
داستان فیلم:
«دیو بازنیک» (سندلر) مردی خونسرد و آرامی است که پس از یک سلسله سوء تفاهم ها محکوم می شود که یک دوره ی روان درمانی «مهار کردن خشم» را بگذراند. دیری نگذشته که «دیو» خود را با «دکتر بادی رایدل» (نیکلسن)، روان درمان گری معروف رودررو می بیند….
تحلیل روانکاوانه فیلم مدیریت خشم
داستان فیلم در مورد مردی است به نام دیو بازنیک که به عنوان منشی مدیر یک شرکت تولید لباس برای حیوانات کار می کند. نحوه ی مدیریت و کنترل خشم و همچنین تجربه درماندگی در موقعیت های مختلف محور اصلی داستان است. در همین راستا می توان به شرایط کلی شخصیت دیو بازنیک اشاره کرد تا بتوان نسبت به خشم یکپارچه نشده او در شخصیت اش، به درک بهتری رسید:
به نظر می رسد که دیو انرژی زیادی برای کارش می گذارد و ایده های جدیدی را مطرح می کند ولی مدیر او اعتبار ایده ها و کارهای او را فقط به خودش اختصاص می دهد. دیو همچنین همکاری به نام اندرو دارد که دوست سابق دوست دخترش بوده است که نسبت به نزدیکی او به لیندا نگران است، به این دلیل که خود را در مقابل اندرو یک بازنده می بیند. در واقع او نه تنها در مورد رابطه با زنان خود را بازنده می بیند بلکه در مورد موقعیت شغلی و همچنین روابطشان با مدیر شرکت اندرو را فردی موفق تر از خود می بیند. اینکه او به صورت اتفاقی می بیند که آلت تناسلی اندور بسیار بزرگ است، احساس خشم، حسادت و شرم را در او برانگیخته می کند. می توان در باره این مساله این برداشت را داشت که او بعد مردانه اندرو را بیشتر از خود می بیند آن هم به این خاطر که برای او یادآور خاطره کودکی اش است که در صحنه ابتدایی فیلم می بینیم که در آن یکی از هم مدسه ای هایش شلوار او را پایین می کشد و او مورد تمسخر دیگران قرار می گیرد و زنی به کوچکی آلت او نیز اشاره می کند که می تواند در آن زمان برای دیو نوجوان شرم آور باشد.زمانی که او برای یک سفر کاری سوار هواپیمایی می شود، اتفاقاتی در آنجا می افتد که دادگاه به او شرکت در یک دوره ی جلسات گروه درمانی مدیریت خشم حکم می کند.
دیو در این گروه درمانی با دکتری به نام بادی رایدل آشنا می شود که تصادفا همان مسافر کناری او در هواپیما بوده است، با توجه به اینکه شب دیگری دیو در یک درگیری بینی گارسونی را به صورت غیر عمدی می شکند، دادگاه حکم او برای شرکت در دوره ی مدیریت خشم را به ۳۰ روز افزایش می دهد و بادی رایدل تصمیم می گیرد به خانه دیو بیاید و این مدت را کنار او زندگی کند تا دیو بتواند خشم خود را مدیریت کند. در ادامه ی فیلم شاهد اتفاقاتی بین بادی و دیو خواهیم بود که چگونه دیو مجددا خشم را تجربه می کند و چگونه قادر به ابراز وجود خواهد بود.
مهم ترین مفهومی که از نام فیلم هم مشخص است و می توان به تحلیل آن پرداخت، خشم است. در صحنه ابتدایی فیلم که ۲۵ سال قبل در نوجوانی دیوبازنیک اتفاق افتاده است می بینیم دیو نوجوان در حالی که می خواهد برای اولین بار دختری را ببوسد، توسط یک همکلاسی به نام آرنی شانکمن مورد آزار و تمسخر قرار می گیرد. آرنی شلوار او را پایین می کشد و دیگران هم شروع به خندیدن او می کنند که این مساله موجب احساس شرم و تحقیر شدن در او می شود. این اتفاق برای او آن چنان تاثیر گذار بوده است که با وجود گذشت چندین سال قادر به ابراز محبت و دوست داشتن مانند بوسیدن دوست دختر خود در جای عمومی نیست.
در سکانس های بعدی فیلم هم می بینیم که او دچار خشمی نسبت به اطرافیانش می شود که قادر به ابراز آنها نیست. برای مثال از رفتار های صمیمانه اندرو با لیندا عصبانی است و در عین حال به توانایی او در جذب زنان حسادت می ورزد. نمونه ی دیگری از عواملی که موجب عصبانیت او می شوند و او تلاش می کند که خشمش را کنترل کند درون هواپیما اتفاق می افتد: فردی به جای او در صندلی هواپیما نشسته است و حاضر به بلند شدن از جایش نیست، به اجبار کنار مردی می نشیند که با سرو صدای زیادی در طول سفر فیلم می بیند و نمی گذارد او استراحت کند، مهماندار هواپیما که به خواسته ی دیو اهمیتی نمی دهد و در آخر مامور امنیت پرواز که به خوبی به صحبتهای دیو گوش نمی دهد و مکررا او را متهم به بدرفتاری با پرسنل هواپیما می کند.
او دائماً دچار خشم و درماندگی نسبت به محیط اطراف خود می شود و توانایی ابراز سالم این خشم را ندارد، همین مساله حتی در جلسات گروه درمانی او اتفاق می افتد. زمانی که دیگران از تجارب رفتارهای خشونت آمیز خود صحبت می کنند، لزوم شرکت کردن او در چنین جلسه ای را حق خود نمی داند و احساس می کند که او در مقایسه با آنها پرخاشگری را بروز نمی دهد اما رابدل برای او توضیح می دهد که ناتوانی او در بیان مناسب احساس خشم هم احتیاج به درمان دارد.
پرخاشگری سازنده یک ضرورت رشد برای بیان خویشتن و تحقق بخشیدن به خود است. پرخاشگری سالم به شکل ابراز وجود آشکار می شود و از آن برای گسترش مرزبندی های صریح و مستحکم خویشتن و تسلط پیدا کردن بر آنها استفاده می شود که در نهایت می تواند برای بیان خلاق کاربرد داشته باشد. خشم نارسیستیک شاخصی است که رشد خود سالم بی نتیجه مانده است. در واقع پرخاشگری سازنده و خشم نارسیستیک ارتباط عکسی با همدیگر دارند.
بزرگسالانی که در دوران کودکی از تلاششان برای ابراز وجود جلوگیری شده است، ممکن است این خشم منع شده به شکل های مختلفی در آنها آشکار شود: گرایشی برای خشم نارسیستیک، نبود احساس سرزندگی و انرژی، احساس پوچی و بی کفایتی در مورد اهداف و رشد استعدادها و در نهایت احساس تهی ماندن و افسردگی. در مورد دیو نیز می توان به این موضوع اشاره کرد که ناتوانی او برای ارتقای شغلی با وجود اینکه انرژی زیادی را برای کارش صرف می کرد و تلاش او برای پیشرفت در رابطه صمیمانه اش با لیندا و مقایسه ی خودش با اندرو موجب احساس بی کفایتی در او شده بود و مدتها پیشنهاد خود را برای ازدواج با لیندا به تآخیر انداخته بود. احساس سرزندگی و نشاطی که می توانست در رابطه داشته باشد، به نظر می رسد که سرکوب کرده است. نمونه آن نبوسیدن لیندا در فضای عمومی است که یادآور خاطره کودکی او برای ابراز وجود و علاقه به یک دختر بوده است که ناموفق بوده و منجر به تمسخر دیگران شده است. در عین حال به نظر می رسد او در محل کارش قادر نیست مرزبندی های روشنی با مدیر خود داشته باشد و نسبت به او دجار خشمی است که چون نمی تواند آن را به شیوه ای موثر ابراز کند، خشمش را به نوعی بر روی گربه ای که از آن در لپ تاپ خود به عنوان مدل لباسها استفاده می کند، نشان می دهد.
در مورد این موضوع، با توجه به دیدگاه وینیکات هم می توانیم این موضوع را مطرح کنیم که هرگاه پرخاشگری نتواند در دوره ی وابستگی نسبی در شخصیت فرد ادغام و یکپارچه شود، به فعالیتهای هدفمند و سازنده فرد به شدت لطمه وارد می شود و نتیجه آن منفعل بودن و بی کفایتی است که در شخصیت دیو می توان آن را دید.
در واقع، فرآیند تمایز خویشتن به پرخاشگری و خشم در راستای ابراز وجود احتیاج دارد و نمونه ای از به کار گیری خشم سالم در برپایی سازوکار هایی برای مرزبندی های خویشتن است که در مورد دیو این موضوع صدق نمی کرد. با توجه به همین مساله می توان به رفتار دیو در برابر اندرو اشاره کرد که هم در حیطه ی کاری و هم عاطفی قادر به اعتراض، بیان خشم و گذاشتن مرزی نسبت به رفتارهای آزار دهنده او نبود. تحریک پرخاشگری می تواند تمایز ابژه خویشتنی را بهبود ببخشد که این مساله در طول فیلم با کارهایی که بادی رایدل انجام می داد برای دیو اتفاق افتاد.
فرآیند هدایت کردن سالم پرخاشگری و مرزبندی های خویشتن برای رشد خود منسجم ضروری است که هر دوی آنها به تجارب کودکی فرد مرتبط است. ابراز سالم خشم شامل ابراز عواطف، کنجکاوی، کشف و یادگیری است. در طی فیلم بادی با تایید ابراز وجود و برانگیختن خشم به دیو کمک کرد تا اعتماد به نفس بیشتری برای ابراز عواطف خود پیدا کند، مرز بندی هایی برای روابطش قایل شود و احساس سرزندگی و خوشحالی نسبت به ابراز خشم خود داشته باشد حتی برای او شرایط را فرآهم آورد که با همکلاسی کودکی خود آرنی ملاقات داشته باشد تا با تجربه خشم و شرم کودکی خود دوباره روبرو شود و آن را بیان کند. در واقع برای رشد و ابراز خشم سالم و سازنده جهت تسلط و تمایز خود در دیو نیاز بود که رشد طبیعی آن دوباره در او احیا، بازتاب و تایید شود.
خشم نارسیستیک که پرخاشگری مخربی است، تظاهر علامتی شکست در ایجاد حسی از خویشتن است و متعاقبا ظرفیتی برای ابراز پرخاشگری سازنده است. خشم نارسیستیک خود را در فانتزی های ناخودآگاه کینه توزانه، انتقام گیرانه و تلافی کردن نشان می دهد.آرنی به دلیل احساس شرم و تحقیر شدن در مدرسه به دلیل داشتن خواهری که دچار اختلال روانی بود و دیگر دانش آموزان او را مسخره می کردند، خشم نارسیستیکی را بروز می داد تا بتواند این گونه تلافی و انتقام جویی کند. در بزرگسالی او با واکنش وارونه خشم خود به جامعه راهبین پیوسته بود که نمادی از صلح و رفتارهای مسالمت آمیز هستند. در فیلم هم بادی به این مساله اشاره می کند که آرنی جایی رفته است که حتی به یگ گیاه هم نمی توانند ظلمی کنند و دیو از این مساله به شدت تعجب می کند. واکنش وارونه یکی از مکانیسم های دفاعی است که برای اینکه تمام آن پرخاشگری که در فرد است به حالت متضاد آن بدل شود، آن هم به این خاطر که فرد قادر به تجربه خشم در برابر ابژه نیست و نمی تواند خشم خود را در جهت سازنده ای برای دستیابی به اهداف و بلندپروازی هایش به کار بگیرد.