پیشنهاد و تحلیل فیلم : سارا امین الرعایا و پدرام محسنیان
مفاهیم روانکاوانه:
Projective identification همانندسازی فرافکنانه
Defense mechanism مکانیسم دفاعی
Creation آفرینش
Denial انکار
Psychotic state وضعیت سایکوز
Fantasy vs reality فانتزی دربرابر واقعیت
Reality testing واقعیت سنجی
Hurting the object آسیب زدن به ابژه
Unresolved grief سوگ حل و فصل نشده
Wish fulfillment برآورده شدن آرزو
Choice انتخاب
Unconscious ناخودآگاه
Dream رویا
Resistance مقاومت
Shame شرم
Disappointment یاس
True self خود واقعی
False self خود کاذب
یک درام تخیلی
فیلم در لیست بهترین آثار تاریخ سینما در رتبه ۱۳ قرار دارد
کارگردان : Christopher Nolan
سایر آثار فیلمساز :
Following (1998)
Memento (2000)
Insomnia (2002)
Batman begins (2005)
The prestige (2006)
The dark knight (2008)
The dark knight rises (2012)
Interstellar (2014)
Dunkirk (2016)
Tenet (2020)
جوایز و نامزدی ها :
اسکار ۲۰۱۱
نامزدی : بهترین فیلم ؛ بهترین فیلمنامه ؛ بهترین موسیقی متن ؛ بهترین طراحی صحنه
برنده : بهترین فیلمنامه ؛ بهترین تدوین
گلدن گلوب ۲۰۱۱ :
نامزدی : بهترین فیلم ؛ بهترین فیلمنامه
بفتا ۲۰۱۱ :
نامزد : بهترین موسیقی متن فیلم
IMDb rating : 8.8
سایت IMDb
داستان فیلم:
کاب (لئوناردو دی کاپریو) یک مهاجم شرکتی با بالاترین قابلیت است. او به ذهن افراد دیگر نفوذ می کند تا ایده هایشان را بدزدد. حالا او توسط یک میلیاردر قدرتمند استخدام شده تا برعکس کار خود را انجام دهد: کاشتن یک ایده در ذهن یک رقیب و باید آن را چنان خوب انجام دهد که ……
تحلیل روانکاوانه فیلم تلقین
به نظرتان ما چطور رویا می بینیم و چگونه رویاها به ما جهت می دهند؟ آیا می شود محتوای خواب را دستکاری کرد و این تغییر چگونه شکل می گیرد؟ در تحلیل رویا با یک محتوای آشکار که در واقع متن رویا است و یک محتوای نهفته رویا که مفاهیم تغییرشکل یافته ی ناخودآگاه هستند سرو کار داریم. موضوع اصلی فیلم “تلقین” هم در مورد رویاست و اکثر اتفاقات فیلم در خواب و رویای افراد می گذرد.
در این فیلم دامینیک کاب همراه با گروهش از طریق رویا وارد ناخودآگاه افراد می شوند و سرقت اطلاعاتی انجام می دهند. در ابتدای فیلم فردی به نام سیتو به آنها پیشنهاد کاری را می دهد که ماموریت سخت و به نظر غیرممکنی است: کاشت ایده در اعماق ناخودآگاه از طریق رویا. در واقع آنها باید فکر ی را بکارند که وارث یک شرکت بزرگ امپراطوری پدرش را نابود کند. زمانی که این پیشنهاد به آن ها داده می شود آرتور که همکار کاب است توضیح می دهد که کاشت فکر امری غیرممکن است و این گونه توضیح می دهد:
- من الآن در ذهن شما کاشت فکر می خواهم انجام دهم وقتی می گم به فیل ها فکر نکن تو به چی فکر می کنی ؟
- به فیل ها.
- بله، چون این فکر مال شما نیست و شما آگاه هستید که من این فکر رو به شما دادم، ذهن سوژه می تواند منشأ فکر رو پیدا کنه، پس تلقین یا کاشت فکر ممکن نیست.
کاب بعدا توضیح می دهد که امکان کاشت فکر در لایه های عمیق تر ذهن ناخودآگاه وجود دارد چون این کار را یک بار انجام داده است – روی همسر خود. او توضیح می دهد که کاشت فکر یا ایده را می توان از طریق تبدیل فکر به احساس انجام دهند و به شکلی آن را در می آورند که فرد احساس کند این فکر و احساس برآمده از خود اوست بدون اینکه تشخیص دهد که این فکر به او تلقین شده است. بنابراین در واقعیت همان فکر کاشته شده را به عمل در می آورد و به کارهای او جهت می دهد ( Projective Identification). در جای دیگر فیلم ایمز به کاب می گوید که ” فقط از طریق لایه های عمیق ناخودآگاه نمی توان فکر را را تلقین کرد بلکه به نمونه ساده شده ی یک فکر احتیاج داریم تا به صورت طبیعی در مغز سوژه رشد کند.” در واقع به این معناست که باید سوژه با مفاهیمی که قرار است در ذهنش کاشته شود احساس نزدیکی کند و در ذهن ناخودآگاه فرد مهم باشد. مثل ساده ترین مفاهیم که در فیلم روی رابطه با پدر تمرکز می شود.
در مورد اینکه ناخودآگاه افراد در برابر تلقین چطور واکنش نشان می دهد در قسمتی از داستان که یک رویای آموزشی است میبینیم که کاب به اریادنی که طراح رویای اشتراکی برای مأموریتشان است، توضیح می دهد که ناخودآگاه سوژه در رویا زمانی که احساس کند که محیط ناآشناست برای دفاع، بازتابهای خود را وادار به حمله می کند که در فیلم آن را به حمله گلبول های سفید به عفونت تشبیه می کند .(Defense Mechanisms) به عبارت دیگر، ناخودآگاه از خود در برابر محرک هایی که به صورت بالقوه می توانند آسیب زا، غیرقابل قبول یا استرس آور باشند محافظت کند. این دفاع ناخودآگاه را در رویاهای مختلفی که در فیلم است به صورت حمله بازتاب ها به رویابین ها می توانیم ببینیم:
- رویایی که در آن سیتو سوژه است.
- رویایی که کاب در حال آموزش طراحی رویا به آریادنی است.
- هر سه رویایی که در آن رابرت فیشر سوژه است.
رابطه ی دامینیک کاب و مال
شخصیت اصلی داستان دامینیک کاب متخصصی است که در واقع با وارد شدن به رویای افراد در عمیق ترین لایه های ناخودآگاه اطلاعاتی را برای شرکت های مختلف استخراج می کند. در اولین رویایی که کاب و آرتور در تلاش برای گرفتن اطلاعات از سیتو هستند، همسر کاب “مال” را میبینیم که در ماموریت آنها اختلال ایجاد می کند و آنها را لو می دهد و حتی با زخمی کردن آرتور سعی دارد کاب را عذاب بدهد اما در واقع مال مرده است و این بازتاب مال در ناخودآگاه کاب است که در رویاها راه نفوذ پیدا می کند و همیشه برای او دردسر ایجاد می کند.
کاب زمانی که مال زنده بوده است با هم روی مفهوم خواب در خواب کار می کرده اند. کاب علاقه ی زیادی داشته که به عمیق ترین لایه های ناخودآگاه برود که از طریق رویا امکان پذیر است که این همان جمله ی رویاها شاهراه ناخودآگاه هستند را به ذهن می آورد. ساحلی که در فیلم از آن به عنوان مرزهای ناخودآگاه یاد می شود می تواند معنا های مختلفی داشته باشد، با این حال می توان آن را نقطه ی شروع برای رفتن به لایه های عمیق تر ناخودآگاه برداشت کرد و آبی که آنها را به خشکی می رساند در واقع عواطف، امیال و آرزوهای آنهاست که رسیدن به ناخودآگاه را میسر می کند.
زمانی که کاب و مال با هم به مرزهای عمیق ناخودآگاه می رسند تمییز بین واقعیت و خیال برایشان از بین می رود و درآنجا گم می شوند و شروع می کنند دنیای فانتزی را برای خود بسازند حتی خانه هایی که از کودکی تا بزرگسالی در آن زندگی می کرده اند را بازسازی می کنند. در واقع آنها شروع می کنند زندگی که دوست دارند را بسازند ولی استفاده از حافظه و خاطرات تشخیص مرز خیال و واقعیت را برای آنها دشوارتر کرد (Creation) و به این خاطر که دنیای فانتزی برای مال به شدت ارضاکننده بود دلش نمی خواست به واقعیت برگردد (Denial). مال توتم خود که باعث می شود مرز واقعیت و فانتزی را گم نکند، در عمیق ترین لایه های ناخودآگاه خود پنهان می کند و ما در فیلم میبینیم که آن را در خانه بازی که در خانه کودکی اش بوده، قایم می کند. گم کردن مرز واقعیت و خیال در جایی از فیلم که کاب به مومباسا می رود هم می توان دید که بسیاری از مردم در مکانی توسط یک شیمیدان به خواب می روند تا در دنیای فانتزی که ارضا کننده است زندگی کنند. این مساله استفاده از توتم را ما در تحلیل هایی که یونگ از خودش می کرده است، میتوانیم ببینیم هر روز صبح خود را چک می کرد که به حالت سایکوز وارد نشود.
کاب برای اینکه راهی برای رهایی از دنیای فانتزی به واقعیت پیدا کند و پیش فرزندانشان برگردند، تصمیم می گیرد فکری را در ناخودآگاه مال بگذارد که نظر مال عوض شود. به عبارت دیگر او خواسته ناخودآگاه خود را که برگشتن به واقعیت است را به همسرش فرافکنی می کند و کاری می کند که مال آن فکر تلقین شده را همانندسازی کند و متقاعد شود که به دنیای واقعی برگردند(projective identification) . برای این کار کاب توتم مال را پیدا می کند که نشان از رفتن او به عمیق ترین بخش ناخودآگاه مال است و این فکر را در ذهن ناخودآگاه او تلقین می کند که این دنیای واقعی نیست و برای اینکه بتوانند پیش بچه هایشان برگردند باید خودکشی کنند اما زمانی که به واقعیت بر می گردند آن فکر کاشته شده در ذهن مال می ماند که منجر به ناامیدی و سرگشتگی او می شود و دائما فکر می کند که این دنیای واقعی نیست، بچه هایش واقعی نیستند و باید خودشان را بکشند تا به واقعیت برگردند که در نهایت شب سالگرد ازدواجشان خودکشی می کند که در اینجا می توان مختل شدن واقعیت سنجی در مال را متوجه شد که چطور نمی تواند بین واقعیت و فانتزی تفاوت قایل شود و در حالت سایکوتیک مانده است و ارتباطش را با واقعیت از دست داده است (Psychotic State, Reality testing, Fantasy/Reality).
کاب نسبت به اینکه به همسرش آسیب زده است و این آسیب منجر به مرگ مال شده است، دچار احساس گناه است (Guilt) و اجازه می دهد که مال در رویاهایش بتواند او را آزار بدهد تا کمی احساس گناه او کمتر شود و در عین حال خود را مستحق چنین مجازاتی می داند(Hurting the Object) . این احساس گناه شدید باعث شده بود کاب نتواند سوگ همسر خود را حل کند و دوست داشته باشد به نوعی به زندگی فانتزی که در کنار مال داشت برگردد که باز هم ازطریق رویا وسوسه می شد تمام خاطرات و عواطفش را در رویاهایش زنده نگه دارد و با آنها زندگی کند(Unresolved Grief). در سکانسهای از فیلم میبینیم که شبها کاب وارد رویا می شود و به آریادنی می گوید در حال آزمایش است اما در واقع در خواب به خاطرات خود با مال بر میگردد. کنجکاوی اریادنی باعث می شود یک شب به رویای کاب وارد شود و متوجه می شود که او در واقع در عالم خیال با مال زندگی می کند و از او می پرسد که ” چرا رویا برات انقدر مهمه؟ ” و کاب پاسخ می دهد که ” توی رویاهام هنوز باهم هستیم، اینها لحظاتی هستند که حسرتشون رو می خورم و باید جبران کنم(Wish Fulfillment).” به کلام دیگر، کاب سعی می کند با سر زدن به رویاهایش آن را برای خودش حل کند. در قسمتهای پایانی فیلم نشان داده می شود که مال باز هم از ناخودآگاه کاب راهی پیدا می کند که دوباره ماموریت او را خراب کند و کاب برای اینکه بتواند مساله را حل کند دوباره به عمیقترین بخش ناخودآگاه خود می رود تا بتواند سوگ همسرش را حل کند و به زندگی واقعی برگردد. شهری که کاب همراه مال ساخته است شبیه به شهر متروکه ای است که می تواند نشانه ای از انزوا و تنهایی کاب بعد از مرگ همسرش باشد و برای پیدا کردن مال دائما بازتاب های کودکانش را در شهر میبیند که از او دور هستند و نشانه ای از آرزوی او برای اینکه کنار فرزندانش باشد است(Isolation). به همین دلیل انگیزه ای قوی تر برای برگشتن به دنیای واقعی دارد که آن هم دیدن دوباره فرزندانش است که با پذیرش مرگ مال و تمام کردن مأموریت اش امکان پذیر است.
آریادنی
آریادنی دانشجوی برجسته ای در رشته ی معماری است که کاب برای طراحی رویا او را استخدام می کند. در طی فرآیند رویای آموزشی که کاب اصول طراحی رویا را به او یاد می دهد، آریادنی شروع به تغییر محیط رویا از طریق حافظه ی خود می کند که منجر به این می شود که خاطره ای از مال به یاد کاب بیاید و از او می خواهد زمانی که رویا می سازد از جزییات یک مکان استفاده کند نه کل یک مکان چون باعث می شود واقعیت سنجی فرد دچار اشکال شود(Psychotic State).
آریادنی به این دلیل که محیط رویا را شدیدا تغییر می دهد و موجب استرس کاب می شود، مورد حمله ی بازتاب های ناخودآگاه کاب قرار می گیرد که در نهایت هم با ضربه ی چاقوی مال از خواب بیدار می شود و کاب با وجود اینکه به صورت خودآگاه نمی خواهد به آریادنی در خواب صدمه ای وارد شود ولی نمی تواند مانع بازتاب ناخودآگاه خودش از مال شود. آریادنی در اینجا می فهمد که کاب دچار مشکلی است که آن را انکار می کند و همین مساله می تواند در کارشان اختلال ایجاد کند. بنابراین در ادامه ی فیلم میبینیم که آریادنی زمانی که وارد رویای کاب می شود متوجه می شود کاب در برابر عزاداری برای مرگ همسرش مقاومت می کند و همچنان در رویاهایش او را زنده نگه داشته است. او به کاب می گوید” من در ماموریت همراه تو می آیم چون گروه به فردی که بدونه تو با چه چیزی مبارزه می کنی احتیاج داره”. در واقع، اریادنی مانند یک درمانگر تحلیلی در فیلم عمل می کند و در نهایت کاب در مورد احساس گناهی که نسبت به همسرش دارد صحبت می کند و آریادنی همراه او به عمیق ترین لایه های ناخودآگاه کاب می رود تا کاب بتواند سوگ خود را حل کند. کاب سرانجام توانست درک کند که مال دیگر وجود ندارد و به بازتاب مال می گوید که ” تو تنها بهترین خیال من هستی” و باید انتخابی بین بودن در واقعیت یا فانتزی انجام دهد. درک او از واقعیت بازیابی می شود و به این نتیجه می رسد که به خود اجازه دهد به زندگی واقعی ، وطن و فرزندان واقعی اش برگردد.
رابرت فیشر
رابرت فیشر در فیلم فردی است که قرار است ایده ی نابود کردن امپراطوری تجارت پدرش در ذهن او کاشته شود، آنها برای اینکه راهی پیدا کنند که این ایده را در ذهنش به یک مفهوم احساسی وصل کنند روی رابطه ی فیشر پدر با پسرش ( رابرت) تمرکز می کنند. درفیلم کاب توضیح می دهد که استفاده از احساسات مثبت تأثیر بیشتری از احساس های منفی دارد. ناخودآگاه منشأ احساسات و امیال و نیازهای انسان است، به همین خاطر در فیلم بر روی رابطه رابرت با پدرش کار می کنند.
آنها کاشت فکر را در سه لایه از رویا انجام می دهند: در لایه ی اول راه پدر را پیش نگرفتن ،لایه دوم اینکه می تواند خودش چیزی را برای خودش بسازد و در عمیق ترین لایه این احساس که پدرم نمی خواهد من شبیه اون باشم. برای این کار، باید از عاملی استفاده می کردند که ذهن ناخودآگاه رابرت باآن احساس راحتی و نزدیکی داشته باشد تا آن پیام را پس نزند و شروع به همانند سازی کند و بعد در واقعیت آن فکر کاشته شده بتواند به عملکردش جهت دهد. آن عامل پیتر براونینگ است که با بدتر شدن بیماری موریس فیشر به جایگزینی قدرتمندتر در مقام پدر برای رابرت تبدیل می شود و رابطه اش با رابرت بسیار صمیمی است. در لایه اول خواب از بازتاب براونینگ که آن را جعل می کنند، استفاده می کنند تا ناامیدی و احساس شرم را به او القا کند. در واقع، رابرت احساس شرمساری نسبت به این مساله دارد که نتوانسته است مثل پدرش شود و احساس می کند پدرش از او مأیوس شده است. کاب و همکارانش از همین احساس در لایه دوم استفاده می کنند(Shame, Disappointment).
در این بین عکس فرفره ای که در ابتدای فیلم نشان داده می شود و به نظر اهمیت ناچیزی دارد مهم می شود. حتی در فیلم میبینیم که رابرت در مورد عکس می گوید ” من این عکس را کنار تخت پدرم گذاشته ام ، او حتی متوجه آن نشده است” . این عکس و فرفره در لایه های رویا به کار گرفته می شود و تبدیل به یک مفهوم مهم در رابطه با پدرش می شود که رابرت با دیدن آن در صندوق پدرش می فهمد که پدرش دوست داشته او کاری را انجام دهد که دلش می خواهد و مجبور نیست عین خواسته های پدرش را انجام دهد.(True Self/False Self) این نیز می تواند نشان از آرزوی رابرت برای تایید پدرش باشد که در لایه ی سوم رویایش محقق می شود (Wish Fulfillment, Approval).
کلام آخر
از ابتدای فیلم شاهد این مساله هستیم که تیم کاب بیننده را تشویق می کند که فیلم را در چهارچوبی روان کاوانه ببیند و به صورت ضمنی در مورد مفاهیمی از ناخودآگاه، تداعی آزاد، تخیل، مقاومت و مکانیسم های دفاعی، عدم وجود منطق و فقدان چهارچوبی برای زمان در ناخودآگاه صحبت می شود. نولان در این فیلم تلاش کرده است بخشی از مفاهیم ناخودآگاه را به شکل داستانی در بیاورد، او در قسمتی از فیلم نیز نشان می دهد که آریادنی در رویا آینه هایی روبرو می سازد که بی انتها بودن ناخودآگاه انسان را به صورت نمادین به نمایش می گذارد.