پیشنهاد و تحلیل فیلم : پریا نقی زاده و پدرام محسنیان
مفاهیم روانکاوانه
Alzheimer: الزایمر
Amnesia: فراموشی
Love: عشق
Hate: نفرت
Loss: ازدست دادن
Grief: سوگ
Recognition: بجا آوردن
Loss of identity: ازدست دادن هویت
Symbolization: نماد سازی
Hollow: تهی شدن
Shame: شرم
Guilt: عذاب وجدان
Oedipal complex: عقده ادیپ
Masculinity: نرینگی
Displacement: جابه جایی
Perfectionism: کمال گرایی
Supportive father: پدر پشتیبان
Fear of responsibility: ترس از مسئولیت
Fear of commitment: ترس از تعهد
Authenticity: اصالت
Being fake: جعلی بودن
Somatization: بدنی سازی
Trust: اعتماد
Frustration: ناکامی
Rage: خشم
Loss of the object: ازدست دادن ابژه
Devaluation: کمینه سازی
Fantasy: فانتزی
Pleasure: لذت بردن
Physical abuse: سوء استفاده فیزیکی
Emotional abuse: سوء استفاده عاطفی
Repression: سرکوبی
Denial: انکار
Unwanted child: بچه ناخواسته
Doubt: تردید
Confabulation: افسانه سازی
Disorientation: گمگشتگی
Confusion: گیج شدن
Sublimation: والایش
Loneliness: تنهایی
Identification: همانندسازی
Identification with aggressor: همانندسازی با پرخاشگر
Acknowledgement: تصدیق
Mastery: تسلط
Feeling incapable: احساس ناتوانی
Threatening: تهدید کردن
Acting out
Unconscious mind: ذهن ناهشیار
Self-harm: خودآسیبرسانی
Evocative object
Anger outburst: انفجار خشم
Helplessness: احساس درماندگی
Hopelessness: احساس ناامیدی
Remorse: افسوس
Emotional pain: درد هیجانی
Rejection: طرد
Fear of destructing the object: ترس از تخریب ابژه
Holding: نگهداری
Apathy: بیتفاوتی هیجانی
Unthinkable anxiety
Annihilation anxiety: اضطراب نابودی
Emotional withdrawal: کنارهگیری هیجانی
Forgiveness: بخشش
Incompetent: بی کفایتی
Abandonment: رها کردن
Abortion: سقط
یک درام بسیار زیبا از سینمای کره
کارگردان John H Lee
IMDb Rating : 8.2
جوایز:
هنرپیشه نقش اول زن از طرف تماشاگران در جشنواره خروس طلایی
بهترین فیلمنامه چش در جشنواره زنگ بزرگ کره
سایت IMDb
داستان فیلم
یک داستان عاشقانه درمورد یک زوج جوان کره ایی و چالشی که با آن رو به رو میشوند
تحلیل روانکاوانه فیلم لحظهای برای به یاد سپردن
مقدمه
«وقتی خاطرات فراموش بشن، روح هم از بین میره». آدمی بدون حافظه و خاطره چه کسی خواهد بود؟ در این فیلم این ایده بررسی میشود که چطور شخصیت و روابط ما بر اساس خاطرات ما شکل میگیرند. ما بدون خاطرات خود چه خواهیم بود؟
نام اصلی فیلم به زبان کرهای به معنای «پاککن در سر» است. فیلم لحظهای برای به یاد سپردن با موضوعاتی مانند خاطرات گذشته، بیماری لاعلاج و کشنده و مرگ عزیزان سروکار دارد. سوچین به صورت اتفاقی چوی را در سوپرمارکت میبیند. این دیدار خیلی زود تبدیل به رابطهای عاشقانه میشود. عشق میان آنها مرهمی بر زخمهای روابط قبلی میشود: تجارب غمانگیز سوچین از مثلث عشقی در رابطه با مردی متأهل و سوگ دردناک چوی در کودکی در واکنش به رها شدن توسط مادرش.
چوی
چوی مردی سختگیر و کمالگرا در کار است. همچنین حاضر نیست به صرف تمام شدن کار، اصول اساسی را نادیده بگیرد. در ادامه متوجه میشویم که اینها دقیقاً همان ویژگیهایی است که استاد نجاری دوران کودکی او داشته، استادی که تنها ابژه قابل اتکا برایش بوده است. استاد نجاری علیرغم سختگیریهای خود، فضایی برای چوی خلق کرده بود تا بتواند استعداد خود را پرورش دهد، استعدادی که بعدها به اندازهای از مهارت میرسد که منبعی قابل اتکا برای کارکرد مالی او میشود. او برای حفظ عشق استادش، با او همانندسازی میکند. (Perfectionism/ Identification/ Acknowledgement/ Mastery)
مادر چوی در دوران کودکی او را رها کرده بود تا بتواند با مردی در رابطه باشد که چوی او را پیرمرد خطاب میکند. مادرش که در زمان زایمان او تنها ۱۷ سال داشته، قادر به مراقبت کافی از خود و فرزندش نبود. او آرزوی سقط کردن و کشتن فرزند خود را داشته تا بتواند از زیر بار مسئولیتی که خود را در برابر آن ناتوان میدید فرار کند. چوی سالها از مادرش بیخبر بوده و درست در زمانی که از نظر مالی به پیشرفت رسیده، مادرش از ناکجا پیدا میشود و درخواست پول میکند. (Abandonment/ Feeling incapable/ Fear of responsibility/ No basic trust)
چوی دلش نمیخواهد مادر را بار دیگر به دنیای خود وارد کند چرا که این کار خطر دوباره از دست دادن او را به همراه دارد. زمانی که چوی درخواست مادر را در مورد پول رد میکند، او به دلیل تحمل پایین ناکامی دچار خشم میگردد. و این خشم را از طریق تهدید و ناارزندهسازیِ چوی، از دنیای ذهنی خود بیرون میریزد. (Frustration/ Threatening/ Devaluation/ Emotional Abuse/ Acting out)
چوی سالها خاطرات مربوط به مادرش را سرکوب کرده بود. او اطلاعات مربوط به او را در کشویی قفل شده نگاه میداشت، کشویی که نمادی از خاطرات سرکوبشده در ذهن ناهشیار است. این خاطرات با هیجاناتی چنان سهمناک گره خوردهاند که چوی در زمان مواجهه با آنها، از نظر هیجانی آشفته میگردد تا حدی که با شکاندن لیوان به بدن خود آسیب میرساند. شاید کارکرد این رفتار خودآسیبرسانی، آرام ساختن این ملغمه هیجانی یا به تصویر درآوردن درد روانی باشد. (Unconscious mind/ Repression/ Self-harm)
چوی در زمانی که به مراقبت مراقبین اولیه خود احتیاج داشت، با احساسی از ناخواسته بودن و رهاشدگی مواجه شده بود. همچنین او فرصتی برای شکلگیری اعتماد اولیه به دنیا در اختیار نداشت. او دنیا را به عنوان محلی غیرقابل اعتماد شناخته بود که در آن قرار نیست کسی از او مراقبت کند. او با دیدن مراقبتهای سوچین دلباخته او میگردد و تجربهای جدید از بودن پیدا میکند. با وجود این، شاید به دلیل ترس از تکرار تجربهای که با مادر خود داشته ـ یعنی رهاشدن یا رها کردن ـ از متعهد شدن به سوچین اجتناب میکند. به عبارتی، او میترسد با دلبسته شدن بیشتر خود را در موقعیتی قرار دهد که سوچین بتواند مانند مادرش، او را تهدید به رفتن کند. یا میترسد با مادر خود همانندسازی کند، نتواند به سوچین متعهد بماند و با ترک او به ابژه محبوبش آسیب برساند. (Fear of commitment/ Identification with aggressor/ Evocative object)
چوی در پاسخ به درخواست ازدواج سوچین میگوید: «دلم نمیخواد متعهد بشم، تو من رو میترسونی، تو خیلی به خودت مطمئنی، میدونی زندگی چقدر بیرحم میتونه باشه، ممکنه ما بتونیم واقعاً خوشحال باشیم؟»
چوی با شنیدن تشخیص بیماریِ سوچین به انکار روی میآورد. او در مورد درستی تشخیص تردید میکند و برای اطمینانجویی صحت تشخیص را با پزشک چک میکند. او که حاضر به پذیرش بیماری سوچین نیست به خشم و درگیری فیزیکی روی میآورد. زمانی که چوی متوجه میشود پزشک سوچین در شرایطی تشخیص بیماری را به سوچین گفته است که همراهی کنارش نبوده، خشمگین میشود: «عقلت رو از دست دادی؟ فکر کردی با گفتنش راه به کجا قرار بود ببری؟». (Denial/ Anger outburst)
اشکهای چوی بازنمایی درماندگی و افسوس او در برابر ناتوانی خود در جهت بهبود وضعیت سوچین است. (Helplessness/ Remorse)
سوچین
فیلم با صحنهای آغاز میشود که سوچین در ایستگاه قطار به انتظار معشوقهای نشسته است که هیچگاه حاضر نمیشود. سوچین با مردی متأهل در محل کارش در رابطه است، تأهلی که در نهایت پایان میپذیرد. سوچین با ورود به این رابطه خود را در موقعیت مقایسه، رقابت و انتخاب شدن قرار میدهد. (Oedipal complex)
زمانی که کنار گذاشته میشود علایمی از حواسپرتی در او دیده میشود. به نظر میرسد درد هیجانی در این طرد شدن چنان بالا است که سیستم روان شروع به فراموش کردن اموری پیش پا افتاده میکند. او نوشابه و کیف پول خود را فراموش میکند، اتفاقی که باعث آغاز دیدار با چوی است. سوچین سعی میکند با کوتاه کردن موهای خود، درد هیجانی و خاطرات مربوط به رابطهای پایان یافته را دور بریزد و این چنین به سوگ رابطه بنشیند ـ این دست از فراموشی متفاوت از علت زیستی زیربنایی احتمالی یعنی آلزایمر است. (Forgetfulness/ Emotional pain/ Rejection/ Grief
سوچین پس از آنکه متوجه تشخیص بیماری خود میشود، ناامید و افسرده میگردد. او در تنهایی خود گریه میکند و در مورد بیماری خود چیزی به کسی نمیگوید. او نمیداند با وضعیت ناشناخته پیش روی خود چه کند. او از فراموش کردن خود و از دست دادن درک زمانی میترسد. شاید در جایی نیز از اینکه نتواند کارکردهای سازماندهی اولیه را در محل کار خود انجام دهد احساس شرم کند. شاید به همین دلیل است که در اولین گام برای کنار آمدن با بیماری شغل خود را ترک میکند. (Shame/ hopelessness/ Confusion)
او در جایی چوی را به نام معشوق قدیمی خود خطاب میکند و به او ابراز عشق میکند. او پس از درک اینکه چنین کاری کرده، از خانه فرار میکند و به مرکز نگهداری میرود. ماندن در فضایی که ممکن است به ابژههای محبوب خود آسیب برساند برای او قابل تحمل نیست. این احساس شرم و گناه یادآور همان احساساتی است که پس از تصمیمش برای فرار به همراه معشوقش و در رابطه با پدر تجربه کرده بود. او نگران لکهدار کردن نام پدر بود و از او پرسید: «از من متنفری؟ … به خاطر من کارت به پلیسبازی کشید». پدر برخلاف تصور سوچین و خواهرش بسیار بخشنده و همراه با مراقبت رفتار میکند. (Guilt/ Shame/ Fear of destructing the object/ Forgiveness/ Holding)
آلزایمر و اخلاق پزشکی
پرستار با دیدن صحنه دعوای چوی با پزشک، به تجربه مشترک پزشک در مورد ابتلای همسرش به آلزایمر میگوید. پزشک که به واسطۀ علم و تجربه زیسته، از دشواریهای بیماری برای فرد بیمار آگاه است، میخواست هرچه زودتر سوچین را در مسیری قرار دهد که بتواند از نظر هیجانی با بیماری خود سازگار شود. او سوگ خود در مورد مرگ همسرش را به والایش رسانده است و با وقف زندگی خود برای پژوهش در مورد آلزایمر به صورت نمادین در راستای نجات همسر خود تلاش میکند. (Sublimation)
شاید بتوان گفت فارغ از مسئله اخلاقی، دعوای چوی با پزشک، به امری فرهنگی برمیگردد. به نظر میرسد در فرهنگ شرقی پزشک برای اطلاعرسانی به بیمار در مورد بیماریاش باید محتاطانه پیش رود یا در مورد این اطلاعرسانی خود را توجیه کند. گاهی از پزشک انتظار میرود بیشتر از نگرانی در مورد آگاهیرسانی در مورد بیماری، در مورد احساسات بیمار نگران باشد. در فرهنگ غربی، پزشک اولویت را به آگاهیبخشی میدهد تا آنکه نگران گزنده بودن تلخی حقیقت باشد. (در بخشی از مقاله فوق به مفهوم اتانازی در بیماران آلزایمری اشاره شده است. میتوانید برای مطالعه جزئی در مورد مفهوم اتانازی، تحلیل فیلم «دریای درون» را بخوانید)
آلزایمر منجر به اخلال در حافظه؛ توانایی شناسایی افرد، زمان یا مکان؛ بیاختیاری و بیتفاوتی هیجانی میگردد. سوچین در مراحل ابتدایی بیماری نسبت به اتفاقی که قرار است برای او بیفتد آگاهتر است. او با این موضوع مواجه میشود که قرار است به زودی افرادی که به آنها عشق میورزد را فراموش کند و مهمتر از آن به زودی به یاد نخواهد آورد چه کسی خواهد بود. او در شرایط هوشیاری به وضعیتی فکر میکند که کیستی خود را از دست خواهد داد و نمیداند قرار است چه کارهایی انجام دهد که ممکن است برایش شرمآور باشد. او از فکر کردن به این فقدان هویت و احساس تهی بودن، دچار اضطراب و ترس میگردد. (Unthinkable anxiety/ Loss of identity/ Feeling hollow/ Apathy)
علایمی که از آلزایمر در فیلم نمایش داده میشود: تأثیر استرس بر میزان فراموشی سوچین، فراموشی برداشتن قابلمه غذا از روی گاز، پیدا نکردن راه خانه، فراموشی خاطرات، نشناختن افراد نزدیک، از دست دادن حافظه نزدیک و سپس دورتر، از بین رفتن کارکردهای اولیه ایگو مانند ناتوانی در مراقبت از خود و وابستگی به دیگران، افت مهارتهای زبانی، بیاختیاری و زوال توانایی در کشیدن تصاویر معنادار.
کلام آخر
زمانی که سوچین از چوی درخواست میکند تا عکسهای دوران کودکیاش را به او نشان دهد، در پاسخ میگوید: «من از بچگی بزرگ بودم». به نظر میرسد تجربه دنیایی که او در آن کودک و آسیبپذیر است برای چوی دشوار باشد. به همین دلیل او نمیخواهد خود را در موقعیت آسیبپذیری قرار دهد و مراقبت از خود را وابسته به فردی کند که معلوم نیست بتوان به او اعتماد کرد یا نه. چوی به دلیل درد هیجانی که در کودکی تجربه کرده، راه ورود هیجانات را بر خود میبندد: « میدونی چرا گریههام تموم شد؟ اون شب تموم شد، من رو ول کرد بره با این پیرمرد … والدین کی هستن؟ فقط قراره بچه رو به دنیا بیارن؟» (Emotional withdrawal)
سوچین دیوارهایی را که چوی از سر بیاعتمادی به دنیا به دور قلب خود کشیده میشکند و از طریق نشان دادن کنجکاوی خود نسبت به چوی او را از تنهایی نجات میدهد. در رابطه میان چوی و سوچین، بازی و لذت از سنگبناهای اصلی به شمار میروند: چوی در مورد کسبوکار مربوط به فروش خودکارهای سوچین از او میپرسد، در صحنهای که باد شدید در ماشین میپیچد آن دو از ابزارهایی استفاده میکنند که به دلیل عدم تناسبشان با موقعیت خندهدار جلوه میکنند، با کارت بازی خود را سرگرم میکنند. و در کنار تمامی اینها از فانتزی در مورد آینده برای پیشبرد اهداف خود استفاده میکنند. چوی با الهام گرفتن از سوچین به طراحی خانهای میپردازد که بیشتر از دیوار و سنگ آن، به گرمای روابط انسانی پایبند است.
سوچین سعی میکند از طریق نشان دادن عشق خود پایههای رابطه را محکم سازد. او کتوشلواری دستدوز برای چوی تهیه میکند، نظر دیگران در مورد ارزشهای فرهنگی-اجتماعی در مورد شغل چوی را نادیده میگیرد و با منتظر ماندن برای چوی در زمانی که امتحان میدهد به او نشان میدهد که میتوان به دنیا اعتماد کرد. چوی در برابر درخواست سوچین برای ازدواج میپرسد: «چرا من رو دوست داری؟». فیلم لحظهای برای به یاد سپردن، دلیلی برای دوست داشتن دنیا و خود به چوی میدهد. همچنین این فیلم به موضوع بخشش میپردازد، امری که از طریق یکپارچه شدن عشق و نفرت به دست میآید: «بخشش یعنی به نفرت یه جای کوچیک تو قلبت بدی». تفسیر روانکاوانه این دیالوگ به این شکل است: «بخشش یعنی عشق و نفرت به شکلی دوپاره در اتاقهای جدا از هم زندگی نکنند و درهای اتاق آنها به روی هم باز باشد»